خرید تور تابستان ایران بوم گردی

کودکان کتک می‌خورند و لایحه خاک!

روزنامه «قانون» در گزارشی نوشت: باز هم خبری دیگر ازکودک آزاری و یادآوری لایحه ای که سال ها بدون نتیجه و با وجود قول مساعدت نمایندگان، همچنان در پیچ و خم ساختمان بهارستان تکلیفی ندارد. لایحه ای که اگر هر چه زودتر تصویب شود، شاید به مراتب کمتر شاهد وقوع چنین حوادث دلخراشی باشیم.

در روزهاي اخير اتفاق ماهشهربسيار خبرسازشده است.کودکانی که در این شهر به بدترین شکل ممکن به دست سرپرست خود شکنجه می‌شوند تا باردیگرنسبت به مفهوم بدسرپرستی وکودک‌‌آزاری هوشیار شویم.می‌گویند سرپرستی این بچه ها را عموی‌شان بر عهده گرفته است.

حكمی که سرعت عمل دربررسی صلاحیت سرپرست جدید، عده ای را معترض کرده است.عموی اين بچه ها راجع به وضعیت تحصیلی بچه ها می گوید حدود یک سال و نیم بود که به مدرسه نمی رفتند.

خبرنگار «قانون» ساعاتي پس از انتشار گسترده فيلم و تصاوير شكنجه بي رحمانه اين كودكان ، پاي صحبت‌هاي عموي آن‌ها نشسته است كه در ادامه آن را مي خوانيد:

چرا پیگیر مدرسه نرفتن بچه ها نشدید؟

کسی از بچه ها خبر نداشت. من حدود دو سال‌و‌نیم پیش از برادرم خواستم بچه ها را برای نگهداری پیش من بفرستند ولی قبول نکردند. نامادری آن‌ها بعد ازبچه دار شدن خودش، خیلی رفتار بدی با بچه‌ها داشت و ما متوجه این مساله شده بودیم ولی انگار برادرم جادوی این زن شده بود.برادرم بچه‌ها را خیلی دوست داشت.واقعا نمی فهمیم چرا این بلا را سر بچه‌ها آورد.

چند مدت بود بچه ها تحت شکنجه بودند؟

در حدود یک سال. ما 6 برادر و هفت خواهر هستیم وچون هیچ کدام از ما رفت و آمدی به این خانه نداشت، متوجه این مسائل نشد.

اطلاع دارید در این مدت غذای بچه ها چی بود؟

مثل اینکه نان خشک های داخل گونی گوشه حیاط و آب شیر دستشویی، خوراک بچه ها بود.

شما گفتید تا یک سال پیش بچه ها را می‌دیدید؛ وضعیت روحی و جسمی‌شان چطور بود؟

دلم می خواست آن زمان بچه ها را می دیدي، آنقدر خوب و سرحال بودند که خدا خودش خبر دارد خیلی هم خوب صحبت می کردند.

برادر شما چند وقت بود که از این همسرش صاحب فرزند شده بود؟

حدود یک سال و نیم پیش اولین بچه آن ها به دنیا آمد و بچه بعدی تقریبا هفت ماهه است و ما هم چند ماه بعد از تولد بچه اول، رنگ بچه‌های برادرم را ندیدیم.

بچه ها الان بهزیستی هستند؟

نه، پیش خودم هستند. من به دادگاه نامه دادم که بچه ها را خودم نگه دارم. بهزیستی اهواز و تهران هم در این چند روز به خانه من آمده اند و وضعیت بچه‌ها را از نزدیک دیدند. حتی جمعیت حمایت از کودکان از تهران و گروهی هم از اهواز به دیدن بچه ها آمدند. فرماندار و دادستان هم پیگیر موضوع هستند و با اینکه مدت زیادی نیست ولی حال بچه ها خیلی خوب شده و سرحال شده اند.

شما چگونه از این وضعیت اطلاع پیدا کردید؟

خانه من دو طبقه است که پشت منزل یک‌طبقه برادرم قرار گرفته است. همسر من هیچ وقت عادت نداشت به پشت بام برود. آن روز برای پهن کردن فرشی که شسته بود، به آن جا رفت و بچه ها را دید. وقتی به من گفت، به طور سریع خودم را به خانه برادرم رساندم.

هر چقدر در زدم، آن را باز نکردند و خانه نبودند. ساعت حدود چهار و نیم بعد ازظهر بود. رفتم سراغ پدرزن برادرم؛ چون مطمئن بودم کلید خانه شان را دارد. یقه اش را گرفتم و به زور با خودم آوردمش. برادر دیگرم را هم خبر کردم.

خیابان شلوغ شده بود. برادرم با یک مامور آمد و به داخل خانه پرید. در حیاط قفل بود؛ در را از داخل شکست و ما هم از پشت هل می دادیم. جمعیت هم بیشتر می شد و وقتی داخل شدیم، بچه ها عین جنازه وسط حیاط بودند.

بچه ها به طوردقیق یک سال شکنجه می‌شدند؟

بله؛ پزشک قانونی این مساله را تصدیق کرد.

شغل برادرتان چی بود؟

خودش و زنش بازار لباس فروشی داشتند.

و شغل شما؟

من بازنشسته هستم.

توانایی نگهداری بچه ها را دارید؟

بله و حتی اگر بچه های غریبه هم بودند، نگهداری می‌کردم.

پدر بچه ها سابقه اعتیاد یا بیماری روانی داشت؟

کل خانواده ما حتی اهل سیگار هم نیستند. حتی برادر من آدم معتقد و باخدایی است. واقعا تعجب می‌کنیم که چی شد که این کارها را با بچه های خودش کرد.

بچه ها چند ساله هستند؟

دختر بزرگ برادرم 10 سال و 9 ماهش است و دختر بعدی، هسشت ساله و بچه کوچک‌تر، پسری چهار ساله است که 19 جای زخم روی سر این بچه بوده و با تفنگ حرارتی دست‌های بچه ها را سوزانده بودند.

بچه ها حرفی راجع به اين اتفاقات می‌زنند؟

دو روز بیشتر نیست که حرف می زنند و خیلی هم کم؛ فقط تا حدودی از بلاهایی که نامادری سرشان آورده است.

برادر شما و همسرش الان در چه وضعیتی هستند؟

زنش که آزاد است و برادر من فقط دستگیر شده در حالی که هر دوی این ها باید مجازات شوند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا