خرید تور تابستان ایران بوم گردی

تعریف سعید حجاریان از «نظام»

سعید حجاریان در مشق نو نوشت:



🔹واژگانی مانند دولت، حکومت و رژیم معمولاً در گفتارها و مکتوبات فارسی به‌جای یکدیگر به‌کار می‌روند. ادبیات سیاسی سالیان اخیر نیز مواردی دیگر را به واژگان پیشین اضافه کرده و بعضی اغتشاش‌های مفهومی را پدید آورده است.

🔹دولت، در معنای (state) معمولاً در ادبیات دانشگاهی به‌کار گرفته می‌شود. دولت مفهومی دو سطحی است: الف) قوه‌ی مجریه‌ی حکومت یک کشور که گاهی وقت‌ها به دولت-ملت شناخته می‌شود. ب) کل ساختار اقتدار سیاسی در یک کشور. دولت در معنای دوم، به ظرف سیاست اشاره دارد که در ایران امروز رهبری، قوای سه‌گانه و نیروهای نظامی را شامل می‌شود.

🔹حکومت، در معنای (government) سطحی پایین‌تر از دولت را توصیف می‌کند و عموماً به قوه مجریه اطلاق می‌شود. البته، بعضی اصحاب فکر در ایران معتقدند به‌دلیل آنچه در گفتار و افواه رسوب کرده، نیک آن است که دولت را در برابر قوه‌ی مجریه و حکومت را وسیع‌تر تعریف کنیم.

🔹علاوه بر این دو باید به مفهوم حاکمیت (sovereignty) نیز اشاره داشت. حاکمیت بالاترین قدرت است که بالادست او دستی نیست و به تعبیر بُدن مطلق و دائم است. این مطلقیت در انواع نظام‌های سیاسی به اشکال متفاوت ساری و جاری است.

🔹اما کلمه «رژیم»؛ این واژه عموماً در چارچوبی حقوقی-سیاسی تعریف می‌شود. مثلاً زمانی‌که می‌گوییم رژیم حقوقی دریای خزر از کدهای حقوقی مرتبط با حقوق دریاها در چارچوب حقوق بین‌الملل سخن ‌می‌گوییم…

🔹و یا زمانی‌که می‌گوییم رژیم شاهنشاهی یا رژیم صهیونیستی بیشتر مقصودمان تخفیف و بی‌اعتبار کردن نظام حاکم بر این کشورهاست و عموماً هم به شخص حاکم اشاره داریم مانند رژیم صدام، رژیم مبارک و جز این‌ها.

🖊به بیان دیگر، رژیم معادل کلمه‌ (regimentation) است که می‌توان آن را «هنگ‌آسا شدن» نیز خواند؛ وضعیت خودکامگی یا بعضاً سلطه نظامیان.


به‌دلیل آنکه «رژیم» در چارچوب ادبیات انقلاب اسلامی دلالت ناپسندی داشت، کلمه نظام پدید آمد. پیش از آنکه به بُعد سیاسی این واژه بپردازم، درباره پیشینه آن بحث می‌کنم. کلمه نظام مأخوذ از نظم است و نظم هم بیانگر سیستماتیک بودن است. مثلاً زمانی‌که گفته می‌شود فردی به خدمت نظام رفته است، یعنی عازم جایی شده است که سازمان و سلسله مراتب و تربیت خاص و اهداف مشخص دارد. بر این اساس، زمانی‌که گفته می‌شود نظامی از هم پاشیده، یعنی یک یا تمامی این چهار وجه را از دست داده است. اما درباره کاربست این واژه در سیاست؛ نظام به‌خودیِ خود کلمه نامناسبی نیست. زیرا اولاً به ماهیت دولت، یعنی انباشت قدرت توجه دارد و ثانیاً برآمده از نگاهی سیستمی به دولت است. به هر تقدیر، چنانچه پیش‌تر اشاره شد، اکنون مخالفان جمهوری اسلامی از لفظ رژیم برای تخفیف و اعتبارزدایی استفاده می‌کنند و در مقابل موافقان، به کلمه نظام متمسک می‌شوند. باید اضافه کنم بعضی اوقات واژه «دستگاه» نیز در ادبیات مربوط به دولت به‌کار گرفته می‌شود. این واژه ترجمه‌ای از (apparatus) است و وقتی می‌گویند فردی در دستگاه کار می‌کند منظور آن است که در یکی از ارگان‌های لشگری یا کشوری مستخدم است. البته بار تخفیف‌آمیز این واژه زیاد است. مانند رژیم که شرح آن رفت.

حال به صدر یادداشت بازمی‌گردم و از آنچه مسئله امروز ماست، پرسش می‌کنم: به‌راستی نظام چیست؟ نظام به مجموعه دستگاه‌هایی اشاره دارد که مستلزم ذکر نام هستند. به عبارت دیگر، نظام به کل نهادهایی اطلاق می‌شود که در درون حکومت قرار می‌گیرند و با یکدیگر روابطی دارند اعم از رهبری، قوای سه‌گانه، نیروهای مسلح و سایر نهادها. لذا نمی‌توان آن را به مجموعه‌ای خاص تقلیل داد یا نام مستعار شخصی دانست. چنانکه در گذشته توضیح داده‌ام وقتی گفته شد، «حفظ نظام اوجب واجبات است» منظور حفظ شخص نبود و نگاه بنیان‌گذار انقلاب اسلامی از تأکید وی بر اهمیت حفظ ساختار حکایت می‌کرد.

اما پرسش مهم‌تر آن است که چه زمانی باید «نظام» را «نانظام» بخوانیم. یعنی درباره لحظه‌ای تأمل کنیم که ساختار به‌قدری استحاله شده باشد که نه‌تنها حفظ آن اوجب واجبات نباشد بلکه اسقاط آن واجب شود. وضعیت دولت شاپور بختیار را تصور کنیم. این دولت به‌رغم آن‌که ظاهراً از پشتوانه حاکمیت وقت برخوردار بود و از قدرت آن تغذیه می‌کرد اما فاقد اقتدار بود. در مقابل وضعیت فعلی دولت فرانسه را در نظر بگیریم. به‌رغم این‌که میزان نارضایتی در فرانسه رو به افزایش بوده و این کشور در درون خود با بحران‌هایی روبروست اما همزمان از دو فاکتور قدرت و اقتدار برخوردار است و به سرعت نقطه تعادل خود را بازمی‌یابد. با در نظر گرفتن این دو وضعیت (دولت بختیار/دولت فرانسه) می‌توان وضعیتی را تصور کرد مانند آنچه در رومانی اتفاق افتاد. وضعیتی که یک‌باره ظرف اقتدار حاکمیت فروپاشید و رئیس‌جمهوری که گمان می‌کرد در اوج محبوبیت قرار دارد، از سوی مردمِ به‌ظاهر هوادار اما در باطن ناراضی بازداشت شد. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت چنانکه ارکان وجودی دولت شامل قلمرو، جمعیت، حکومت و حاکمیت با اختلال مواجه شود، وضعیت یک‌باره از «نظام» به «نانظام» بدل خواهد شد. 

بر این سازه، فارغ از نامی که بر آن بگذاریم، علاوه بر مسائل شکلی کارکردهایی مترتب است. به‌عنوان مثال ممکن است در واقعیت قدرت دوگانه شده باشد و وضعیتی خطرناک را به بار بیاورد چرا که قدرت دوگانه به‌تعبیر هابز، مانند انسان دو سر است که اگر بتواند زنده بماند، دچار کشمکش دائمی خواهد بود؛ نقطه‌ای که نظام از کارکرد «سیستمی» خود باز می‌ماند.

وضعیت دیگر، فرسودگی است که در آن نهادهای اصلی نظام ناکارکرد می‌شوند. می‌دانیم که برای سیستم‌ها چهار وظیفه اصلی را بر‌شمرده‌اند. هر جامعه‌ای، اگر بخواهد پویا بماند، باید چهار کارویژه‌ی مهم را داشته باشد. ۱. انطباق و سازگاری (adaptation) که وظیفه‌ی نهاد اقتصاد است. ۲. دستیابی به هدف (attainment goal) که وظیفه‌ی نهاد سیاست است. ۳. یکپارچگی (integration) که وظیفه‌ی نهاد حقوق و نهاد دین و مذهب است. ۴.  حفظ الگوهای نهفته (latent pattern maintenance) که وظیفه‌ی نهاد خانواده و تعلیم و تربیت است. زمانی‌که نظام نتواند خود را با دنیا سازگار کند، تبعاً قادر به نیل به اهداف نیست. به این‌ها اضافه کنید زمانی‌که همبستگی به گسستگی بینجامد و مردم دائماً در حال نزاع با یکدیگر باشند. در چنین وضعیتی می‌توان از فرسودگی سخن گفت، هر چند به‌واسطه هنگ‌آسا شدن ساختار برقرار مانده باشد.

در آخر، و به‌عنوان مهم‌ترین وجه، دست‌کم به‌زعم نگارنده وضعیتی را باید در نظر بگیریم که میان ملت و دولت شکافی غیرقابل ترمیم پدید بیاید. به‌عبارتی وضعیت دولت-ملت با اختلال شدید مواجه شود. این موقعیت زمانی پدید می‌آید که دولت تمامی ظرفیت‌اش را به‌کار بسته اما نمی‌تواند خوفاً یا رجاءً یا با دستگاه ایدئولوژیک‌اش جامعه را جذب یا مدیریت کند. در این صورت لاجرم عنصر زور باقی می‌ماند یعنی از اقتدار به قدرت گذر می‌شود و آ‌ن‌گاه ممکن است در لحظه‌ای فروپاشی اتفاق بیفتاد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا