خرید تور تابستان ایران بوم گردی

نواندیشی دینی در الگوهای بازرگان، شریعتی، سروش

دکتر عباس نعیمی جورشری، جامعه شناس و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی در سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی با عنوان «نواندیشی دینی در الگوهای بازرگان، شریعتی، سروش» نوشت:

روشنفکری به عنوان یک پدیده در ایران حاصل دیدار تمدن سنتی ما با تمدن مدرن غرب بوده است. فرایند «مقایسه» نقش مهمی در این دیدار ایفا کرده است. نقشی که آشکارکننده ناتوانی وجوه حیات اجتماعی ما در برابر وجوه اجتماعی غرب بود. نهادهای غربی در این میان واکنشی فکری و عاطفی و علمی در اندیشمندان ما برانگیخت و آنطور ایشان را به چالش فرهنگشان کشاندند که جهت پاسخگویی به این چالشها، هویت متمایزی در جامعه ایرانی پدیدار شد که عنوان روشنفکر گرفت.

اما جریان روشنفکری و عنوان روشنفکر ملتزم به صفاتی است که در زیر بدان‌ها اشاره می‌شود:

1- فرهنگ مداری: بدین معنی که ملات کار روشنفکری، فرهنگ است و اجناس فرهنگی.

2- انسان مداری: یعنی در تحلیل‌ها و تبیین‌ها جایگاه مؤثر و مرکزی برای انسان قائل بودن و اعتقاد به حقوق طبیعی برای بشر.

3- عقلانیت و شک مداری: ابزار کار و عنصر همیشگی روشنفکری در بررسی‌ها و تبیین‌ها و تشخیص‌ها. یعنی خردورزی مداوم و نسبی‌اندیشی و شک ورزی که مسلح است به ابزار «عقلانیت نقاد».

4- مدارا مداری: که در راستای شکیبایی به معنای گسترده واژه در مواجهه با مخالفان عقیدتی است. در واقع دو مفهوم مهم زیر مجموعه این واژه، مفاهیم آزادی و عدالت است که هویت بخش مدارا است. می‌توان تجلی عینی این ویژگی‌ها را در ذیل این ایده کلاسیک یافت که: «من با تو مخالفم اما تمام تلاشم را خواهم نمود تا تو سخنت بگویی».

5- مسئولیت مداری اجتماعی: روشنفکر در یک ورطه از دغدغه مداوم نسبت به منافع جمعی قرار دارد که باعث می‌شود همواره آن را بر منافع فردی مقدم بشمارد. اینجاست که اصطکاک میان مواضع قدرت و روشنفکری رخ می‌دهد.

6- جهان مداری: یعنی انسانی اندیشیدن و دل در گروی انسانیت داشتن فارغ از ملیت و قومیت و مذهب. البته این بدان معنا نیست که ملت و ملیت خود را دوست نداشته باشیم و عشق میهن را متناقض با این وجه از روشنفکری بدانیم، بلکه بدان معناست که نسبت به دیگر ملل بی اعتنا نبوده و موضع بی تفاوتی نسبت به آنها نداشته باشیم.

7- متن گفتمان: نگرش نقادانه به خودی خود کفایت روشنفکری را نمی‌نماید بلکه داشتن فلسفه زمینه‌ای آشکار و متن گقتمانی، که نقد بر بستر آن صورت پذیرد و راهبردها بر پهنای آن ارائه شود عنصر مهم روشنفکری است.

8- التزام روش شناسانه: داشتن فلسفه زمینه‌ای به دنبال خود ضرورت داشتن روش شناسی مشخص را نیز به همراه می‌آورد که یعنی ابزار روشی و چهارچوب تحلیلی قابل تشخیص.

نواندیشان: نواندیشی به جریان گسترده‌ای هم راستا با روشنفکری گفته می‌شود که درجایگاه حداقل تا حداکثر نقد نسبت به سنت قرار می‌گیرد. نواندیشان در پی آن هستند که نه فقط کاربرد ابزارهای مدرن بلکه عقلانیت و شیوه‌های درک مدرن را در ساختار زندگی امروز بگنجاند. در این راستا از نقد حداقلی نسبت به متن سنت گرفته تا نگاه نقادانه حداکثری به آن قرار می‌گیرند که در این فاصله کف تا سقف، دسته بندی‌های گوناگون دارند. صاحبان نقد حداکثری سنت که وجهه مهم آن مقوله دین است، به عنوان روشنفکران غیردینی شناخته می‌شوند. و دیگر گروه‌های نواندیش به تناسب نقد حداقلی به سنت، نواندیشان فقهی و به تناسب نگاه نقادانه به هر دو مقوله سنت و مدرنیته روشنفکران دین باور نام گرفته‌اند.

نواندیشان دینی: عنوان نواندیش نزد مسلمانان به جهت تلقی‌های متفاوتی که در معیارهای تشخیص آن وجود دارد، تعاریف گوناگون یافته است لیکن در نقطه‌ای مشترک شده وآن اندیشیدن راجع به مدرنیته و تأثیرات متقابلش بر سنت است و تلاش برای ارائه قرائتی از سنت که دشواری‌های کمتری در این عرصه موجب شود.

نواندیشان دینی به دو دسته عمده تقسیم می‌شوند:

1- نواندیشان فقهی: در برابر فقه سنتی قرار می­گیرند، با تمرکز بر اصطلاح «فقه پویا». فقه پویا مبین ضرورت تقویت تعالیم دینی متناسب با دوران نو می‌باشد.

2- روشنفکران دین باور.

روشنفکری مذهبی عنوانی است که نخستین بار توسط دکتر علی شریعتی (مجموعه آثار 20) بکار رفت و بعدتر نیز دکتر عبدالکریم سروش از اصطلاح روشنفکر دینی استفاده کرد. بااینحال به لحاظ اندیشه سازی به زمانی پیشتر مربوط است. این جریان از سید جمال الدین اسدآبادی که متولد همدان و مشهور به افغانی و متوفای ترکیه عثمانی بود آغاز می‌شود و نیز از محمدعبده در شمال آفریقا. لیکن در این میان، سیدجمال با وجود آغازگر بودن در حرکت و بیداری هیچگاه نتوانست در عرصه اندیشه و مواجهه با عقل مدرن برخوردی ژرف با این عقل داشته باشد لذا برخی سرسیداحمدخان را قافله سالار این نحله دانسته‌اند. در هر صورت این تلاش در راه نوگرایی و نواندیشی مذهبی در کشورهای عربی با نصرحامد ابو زید، حسن حنفی و محمد الجابری و در هندوستان با گاندی و تاگور و رادها کریشنان شناخته می‌شود. و به وسیله علامه اقبال لاهوری ورز فلسفی می‌یابد، به ویژه در کتاب «احیای اندیشه دینی در اسلام» که نهایتاً توسط دکتر علی شریعتی جنبه ایدئولوژیک آن پرداخت گردید. روشنفکران دین باور که در میانه نزاع سنت و مدرنیته اعلام موضع نموده‌اند با دو آبشخور «روشنفکری» و «دینداری» از باقی حاضران این معرکه متمایز می­شوند و بنا به همین صفات با نقدهایی مواجهند که «روشنفکران غیر دیندار» و «دینداران غیر روشنفکر» از آنها معافند. و نیز به گونه‌ای متناقض، اگرچه باید بنا به همین صفات درپیوند مناسب‌تری با دو اجتماع دیندار و روشنفکر باشند ولی در هر دوی آنها بیشتر بیگانه به حساب آمده‌اند. اجتماع روشنفکران ایشان را متهم به دینداری و دینداران ایشان را متهم به سنت شکنی می‌کنند. حال آنکه روشنفکران دین باور با گسسته بودن دنیاهای مدرنیته و سنت مخالفند و در پی آنند که این دو میهمان را بر سر یک میز به آشتی در آورند. روشنفکر دین باور بنا به عنوانش اولاً روشنفکر است، پس ملتزم به عقلانیت انتقادی. ثانیاً ً دیندار و دین باور است پس ملتزم به پاسداشت نقش سازنده دین در حوزه عمومی و خصوصی.

با این توضیح می‌توان روشنفکری دین باور را با توجه به عمق تأثیر تاریخی انقلاب 1357، به دو دسته پیش و پس از انقلاب تقسیم نموده.

روشنفکران دین باور پیش از انقلاب را می‌توان با توجه به گفتمان سیاسی بین المللی آن عهد، با دو منش لیبرالیسم و سوسیالیسم تشخیص داد.

شاخه لیبرال آن با نام مهندس مهدی بازرگان شناخته می‌شود. بازرگان بعد از کودتای سال 1332 روی چند موضوع عمده تمرکز می‌کند: ارتباط علم و دین، دین و ایدئولوژی، دین و دموکراسی، علت عقب افتادگی ما.

تلاش مهندس بازرگان معطوف به ارائه تفسیری از دین بود که با توسعه لیبرالی در منافات نباشد. غرب مترقی را ادامه راه پیامبران می‌دانست و در پی آن بود که فواید این ترقی از جمله بهداشت و علم و … را در شرق از طریق ایمان و عمل صالح حاصل نماید. برای بازرگان مهم این بود که آنچه را از علوم تجربی درک می‌شود، در قرآن و پیام وحی نیز بیابد. او نفع طلبی را «کلید سعادت آخرالزمان» و تأمین کننده دو سوم راه درست می‌دانست و مارکسیست را دشمن اصلی اسلام می‌پنداشت. بازرگان آنچه از اخلاق لیبرال بر می‌آید را در سکس خلاصه نمی‌کرد بلکه نظم و مسئولیت اجتماعی و اعتدال رفتاری را مورد توجه و هدف دین می‌پنداشت.

از آثار مهدی بازرگان می‌توان به «راه طی شده» اشاره کرد که در آنجا ایشان از تعاریف فقهی و سنتی درباره وحی فاصله می‌گیرد و توسعه را کلید همه درهای بسته می‌داند. این اثر اگرچه ساده ولی تأثیرگذار بر دوران خویش بوده است. در «ذره بی انتها» به دلیل آشنایی با زبان عربی توانست به راحتی به قرآن رجوع کند و پیش فهم‌ها و سؤالات خود را بر قرآن عرضه نماید. در «عشق و پرستش» تفاوت روش شناختی خود را با آیت ا… مطهری و طباطبایی که روش بررسی فقهی-کلامی را در درک قرآن به کار می‌بردند آشکار می‌سازد. در «باد و باران» در صدد است تا به توضیح علمی وحی و خلقت و روح دست یابد. در کتاب «بعثت و ایدئولوژی» معتقد است که وحی از ناظم حرف می‌زند و علم از نظم. بازرگان در «انقلاب در دو حرکت» قرآن و طبیعت و تاریخ را به عنوان منبع شناخت دانسته و روش استقراء و مشاهده و تجربه را برای شناخت می‌پذیرد.

 

او خود بنیانی علم را که فرزند عقل مدرن می‌شمارد باور ندارد. به تعبیر او علت پیدایی اشیاء  -آنچنان که عقل مدرن می‌گوید – خود آنها نیستند. خداوند در اندیشه بازرگان روبروی انسان مداری قرار نمی‌گیرد، در واقع توسعه شخصیت انسان در روندی است که به فهم و درک خدا و آزادی منجر می‌شود.

با همه اینها، روش انطباقی و غیر تاریخی که مهندس بازرگان و نزدیکانش بکار بردند به نظر صحیح نمی‌رسد چرا که این روش در پی انطباق آیات قرآن با دانش جدید است یعنی برخورد گزینشی که مثلاً آن بخش‌هایی از قرآن را که با افکار لیبرال می‌خورد برجسته کنند و سایر بخشها کمرنگ شود. عیار و شاخص چنین مواجهه‌ای محل ایراد است. این روش تأثیر عمیق و نقد جدی نسبت به مسئله را در بر ندارد. مهدی بازرگان در اواخر زندگی بر بسیاری از اندیشه‌های پیشین خود تجدید نظر نمود.

روشنفکری دین باور در شاخه سوسیالیستش با چهره دکتر علی شریعتی شناخته می‌شود کسی که یرواند آبراهامیان او را موثرترین روشنفکر پیش از انقلاب نامید. او که تحصیل کرده رشته جامعه شناسی و تاریخ در فرانسه بود در اواخر دهه 40 و اوایل 50 با سخنرانیهایش در حسینیه ارشاد کارنامه فعالی از خود به جا نهاد. اگرچه مرگ غیر عادی و زودهنگامش در لندن اجازه نداد چارچوب افکارش را به اتمام برسد از این رو هنوز تحلیل آرای او محل مناقشات فراوان است.

تمرکز اصلی شریعتی بر تغییر فرهنگی قرار داشت و ریشه مشکل را در استحمار جستجو می‌کرد. آن هم در زمانی که نیروهای مختلف به‌صورت مشترک بر تغییر سیاسی تأکید داشتند و ریشه مشکلات ایران را در استبداد می‌جستند. پروتستانتیسم اسلامی، از خود بیگانگی و شعار بازگشت به خویشتن از مهم‌ترین بحث‌هایی بود که وی مطرح کرد.

شریعتی در ایجاد ارتباط با اقشار جامعه به ویژه طبقه متوسط که نقش اصلی را در انقلاب 57 داشتند موفقتر از بقیه هم سلکانش عمل کرد. بهره‌گیری او از منابع دینی سنت و دادن نقش پیشرو دینی به روشنفکران، او را در مقام رقیب متولیان پیشین نشاند. از دیگرسو او از طرف صاحبان گفتمان لائیسیته و مارکسیست ماتریالیست که عامل دینی را در ملاحظاتشان لحاظ نمی‌کردند طرد شد.

علی شریعتی نظریه پرداز نهضت شناخته می‌شود و نه نظام، بااینحال در آثارش به محتوای نظام نیز پرداخته است و درباب دموکراسی هدایت شده یا سوسیال دموکراسی توحیدی سخن گفته است. مرگ زود هنگام شریعتی در 44 سالگی فرصت طرح و صلاح بسیاری از سخنان را از او گرفت چنانکه آثارش بعضاً دارای پارادوکسهای مختلف و رویکردهای متضاد است. او هم درباب شیعه یک حزب تمام سخن می‌گوید و هم درباب اگزیستانسیالیسم.

شریعتی مارکسیسم را نه دشمن بلکه رقیب می‌دید و مسئله اساسی انسان را نه دین و بی دینی بلکه چگونه بودن آدمی بر می‌شمرد. او تمام زشتی‌های تاریخ را ذیل مفاهیم کلان «زور و زر و تزویر» رصد می‌کرد و در برابر آن مثلث «آزادی، برابری، عرفان» را طرح نمود.

به‌طور نسبی می‌توان مشخصات اندیشه شریعتی را این گونه برشمرد:

1- خوانش اگزیستانسیال از اسلام؛ کویری‌ات

2- خوانش سوسیالیستی از اسلام؛ تأکید بر نهضت در مقابل نظام و قرار دادن تشیع سرخ در مقابل تشیع زرد

3- نگاه غیرکاستی به اسلام

4- خوانش ایدئولوژیک از اسلام و سمبل سازی انقلابی

با وجود نزدیکی فکری میان اقبال و نخشب و شریعتی، شریعتی اگرچه اندیشه‌های نخشب را توسعه داد ولی تکامل محتوایی و فلسفی را نتوانست در ادامه اقبال پدید آورد که نقصان برجسته پروژه شریعتی است. ذکر این نکته حائز اهمیت است که به لحاظ روش شناختی پیروان شریعتی روش «الهامی – تاریخی» را در رویارویی با متن دین پیشنهاد می­کنند، در برابر روش «انطباقی – غیر تاریخی» طیف بازرگان.

روشنفکری پس از انقلاب در گفتمان کلانش دچار تغییرات جدی گردید که ناشی از مختصات سیاسی دوره جدید بود. می‌توان گرایشات چپ را پس از انقلاب نیز تشخیص داد ولی به نظر می‌رسد جریانات نواندیشی دینی نوظهور در بعد از انقلاب غالباً متعلق به فضای لیبرال باشد. دغدغه حقوق شهروندی، آزادی‌های مدنی، مطبوعات آزاد و … در بین روشنفکران پس از انقلاب صحت این فرض را تأیید می‌کند. حال آنکه جایگاه مفاهیم هم خانواده «عدالت» در ادبیات این دوره کم رنگ است آن چنان که مفاهیم هم خانواده «آزادی» در ادبیات دوره قبل کمرنگ بود.

چهره‌های چندگانه‌ای در این گفتمان لیبرال ظهور کردند که مهمترینشان عبارتند از دکتر عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان، دکتر محمد مجتهد شبستری و دکتر محسن کدیور که علی رغم تمایزات، ذیل گفتمان لیبرالیسم قرار می‌گیرند. می‌توان عبدالکریم سروش را موثرترین آن‌ها بر فضای اجتماعی خصوصاً طبقه متوسط دانست. او در گستره معرفت دینی جایی اندک برای فقه برشمرد و تنها نقش پوسته و قشر را برای آن قائل شد. او سه گونه دینداری را تفکیک نمود: دینداری معیشت اندیش، دینداری تجربت اندیش و دینداری معرفت اندیش. او در دهه شصت و هفتاد به نقد ایدئولوژیک اندیشی و انقلابی‌گری روشنفکرانی همچون شریعتی پرداخت بااینحال سروش دهه هشتاد و نود با ایجاد انعطاف در مواضع پیشین، به سمت نگاه مکمل بودن و نه نفی روشنفکران قبلی از جمله شریعتی بر آمده است. تخصص ویژه عبدالکریم سروش در تاریخ و فلسفه علم، معرفت شناسی و علوم اسلامی عمق بیشتری به دین پژوهی در ایران پس از انقلاب بخشید. آنچنان که او خود می‌گفت این‌ها همه علوم سازگار با اسلام فرهنگ بود تا اسلام ایدئولوژی.

در منظر سروش که همان گرایش تمایزی است دین مقوله‌ای قدسی است و رازآلود که آدمی نباید بخواهد به این راز پی ببرد. یعنی احکام قرآن قدسی است و فهم آن برای همه میسر نیست. اینگونه است که مسکوت گذاشتن اجرای احکام را در اجتماع و رعایت آن را برای دینداران پیشنهاد می‌کرد. او ختم نبوت را به معنای پذیرش استقلال عقل بشری از وحی در پیشبرد امور اقتصادی و سیاسی و اجتماعی جامعه می‌دانست. بااینحال نظریات جدید او درباره امر قدسی و وحی باب متفاوتی در آثار خود او و کلاً روشنفکری دین باور گشود که با آرای پیشینش متمایز بوده است.

به اعتقاد او دیگر نواندیشان مسلمان بار اضافی بر دوش دین نهاده بودند و سروش مستمراً از این بار می‌کاست. نکته اینکه این رویکرد در همه نواندیشان دینی لیبرال مشترک بوده است.

بینش تمایزی یا عصری به معنای ایجاد فاصله میان عقل مدرن و وحی می‌باشد که به قصد عدم تداخل این دو در حوزه‌های نفوذ یکدیگر است. به همین خاطر این طیف را «سکولار متدین» می‌نامند که هم از دینداران سنتی متمایز می‌شوند و هم از سکولارهای فلسفی. سرمشق این نگاه فلسفی دیدگاه کانتی و فلسفه تحلیلی کانت است (در برابر فلسفه دیالکتیک هگل که شریعتی بر آن نظر داشت) که بر جدایی عقل و دل تاکید دارد و متکی بر روش تجربه گرایی آمپریستی انگلیسی است که خود مورد نقادی جدی اگزیستانسیالیستها است. او اینگونه معرفت دینی را از دین جدا دانسته و طی سه دهه بر قبض و بسط شریعت، صراط‌های مستقیم و اخلاق خدایان تاکید نموده است. عبدالکریم سروش عرفان پژوهی چیره دست است که تسلطش بر مثنوی مولوی و دیگر آثار کلاسیک ادبی عرفانی توانمندی خاصی به کلام و قلمش داده است.

در پایان می‌توان این پرسش را مطرح نمود که جامعه ایران در دهه نود چه میزان متأثر از تیپولوژی بازرگان، شریعتی و سروش است؟ بنا بر آنچه شرحش رفت می‌توان تصریح نمود که بحران اقتصادی جامعه ایران را در نوردیده است و دغدغه عامه را از سطح فرهنگ و اندیشه به سطح معاش تنزل داده است. گسست ارزشی بین نسلی در بخش مهمی از جغرافیای جمعیتی ایران دیده می‌شود که مفهوم سبک زندگی را برجسته می‌نماید. این سبک زندگی نوپدید آنچنان متأثر از نواندیشی دینی نیست. کما آنکه چنان که باید کلاً از روشنفکری تأثیرپذیر نیست بلکه در حال زیست می‌کند و معطوف به میل شخصی. به نظر می‌رسد مرجعیت روشنفکران برای جمعیت جدید ایران کمرنگ شده است. کنشگری اجتماعی توده‌ها و عموم مردم برخلاف عهد بازرگان و شریعتی و سروش دهه هفتاد، الهام گیرنده از آرا و نظرات روشنفکران و به‌طور خاص روشنفکران دین باور نیست. در جهان مجازی و شبکه‌های اجتماعی، قهرمانان دیگری ظهور یافته‌اند که سلبریتی نامیده می‌شوند. کمپین‌های اجتماعی بیش از آنکه ملهم از یک چهره روشنفکر باشند چشم به پیجهای هنرمندان و ورزشکاران دوخته‌اند فی المثل کمپین نه به گرانی ذیل هدایت یک فوتبالیست قوام گرفت. این تداخل نقشهای اجتماعی خود بر بغرنجی وضعیت ایران افزوده و محدودیتهای ساختاری نیز بیش از هر زمانی به کمرنگ شدن روشنفکران یاری رسانده است. اینگونه است که برخی شکست نواندیشی دینی را اعلام می‌کنند. بااینحال روشنفکری خصوصاً نواندیشی دینی یک پروژه نیست که با فراز و فرودهای سیاسی شکست بخورد، آن را باید یک پروسه اجتماعی گریزناپذیر دانست که در طول تاریخ جریان داشته است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. نوشته های سطحی آقای سروش در مورد مثنوی و مولانا و نوع نگاه پر از تناقض ایشان به قرآن گویای تفاوت بسیار ایشان با مرحوم بازرگان و شریعتی می باشد.
    به نظر نباید از ایشان به عنوان روشنفکر دینی نام برد گرچه خودشان به این عنوان اصرار دارند. بهتر است در زمره فیلسوفان محض نامبرده شوند.

  2. روشنفکری ایرانی به ویژه روشنفکری دینی به پایان راه خود رسیده است البته منظور این نیست که ما دیگر به روشنفکران احتیاج نداریم بلکه مقصود این است که دیگر نیاز به روشنفکران مخصوصا از نوع دینی آن در اولویت نیست . هر چه قرار بود که روشنفکران دینی بگویند امثال مجتهد شبستری و سروش گفته اند ، ما امروز بیش از هر چیز به فیلسوف نیاز داریم فیلسوفانی نقاد و خلاق و سیستم ساز در حد دکارت و کانت و هگل که بتوانند با سیستم فکری و فلسفی خود راهی تازه برابر ما و همه مسلمین و حتی همه بشریت باز کنند و همه ما را وارد مرحله تازه ای از حرکت و پیشرفت به سوی سعادت ابدی کنند .

    4
    1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا