روزنامه نگاری شهری خارج از سکنه در تهران
به گزارش انصاف نیوز، مهدی افشارنیک در ستون مدرنیته قراضه در روزنامه ی ایران نوشت:
بحث احیای هویت تهران، ورد زبان اغلب صاحبنظران است. هرکس به طریقی. گروهی به ریخت و قواره ساختمانها و برجها منتقد هستند، دستهای به اتوبان و بزرگراهها، آن دیگری به بافتهای فرسوده جنوب شهری اش، آن یک به از دست رفتن نمادهای سنتی و درختهای چنار و چنانش، آن سوتر گروهی معتقدند که تهران از نظر بصری اصلاً شهری زشت و ناهمگون است و سازش کوک نیست و سمفونیاش نافرم مینوازد. کسانی هم که در مقابل، همراه اصیل بودن تهرانند، اندک هستند و در اقلیت. تلاش برای اثبات هویت شهری که 300 سال است شهر شده از نظر خیلیها، سخت است. البته تلاشهایی هم میشود که فرهنگ پهلوانی، عیاری و داشمشدیگری، در این شهر ردیابی و رگههایش زنده شود. مانند آنچه مرشد چلویی بود یا حاج ممد بلور فروش یا حاج حسن رزاز یا آمهدی قصاب. اما خب… .
اغلب انتقادها از سوی مدیران شهری است که برنامه و دستوری برای اداره شهر ندارند و فقط فکر فروش تراکم و کسب درآمد از شهر هستند. اما پس از این همه رفت و برگشت و پرسش و پاسخها میتوان پرسید، بالاخره محور اصلی چیست؟ اگر شهر را یک موجود زنده فرض کنیم، در واقع نوع زیست و حیاتش اصلیترین نکته برای تجزیه و شناختش است.
اینکه شهر برای رو پا بودن، برای تمیز شدن به وقت صبح و دفع کثیفی از خود، برای تسهیل حمل و نقل عمومیاش، برای ارائه خدمات مختلف به ساکنانش، از چه راهی و چه محلی درآمد کسب میکند و متولیانش صندوق شهر را با چه پولی پر میکنند به نظر مهمترین بنای برنامهریزی و چگونگی ساختن یک شهر است. سادهسازی کنیم؛ هر انسانی نوع و سبک زندگیاش، اینکه چه میپوشد و چه میخورد و با چه افرادی معاشرت میکند و خریدهای زندگیاش چه اقلامی را شامل میشود به درآمد و اندازه آن، چگونگی و محل تأمیناش برمیگردد.
اگر شخصی برای تمشیت، مجبور باشد بخشی از بدن خود را به شیوههای مختلف بفروشد، مثلاً کلیه (یا دیگر اعضای بدن را که میتوان فروخت) به نظرتان این شخص مجال این را مییابد که به سرو ریخت و قیافه خود هویت هم بدهد؟!(حوصله داریم ها) با این صورت بندی فرض بگیریم یک شهر درآمدش از تولید دانش، فناوری و کار و تجارت باشد و مالیات و عوارضی که از این راه کسب میشود خرج خود شهر شود، آن وقت به نظرتان هویت بخشی به هر سبک و سیاق ممکنتر است یا اینکه برای اداره شهر نیاز حیات و مماتی باشد که حتماً تراکم فروخته شود؟ یعنی از شهر آسمانش را بفروشیم، تکهای از بدنش را تا فقط بتوان آن را اداره کرد. این روند، هر ساله نیز بیشتر میشود طوری که شهرداری برای رفع دیون خود تراکم به جای پول بدهد. دستهای و دلالانی هم پیدا شوند که کارشان رتق و فتق و نقد کردن حوالههای تراکم باشد. به یک آمار هم بد نیست توجه کنیم، 800 هزار خانه خالی از سکنه در تهران است.
در واقع اگر هر خانه به طور متوسط سه نفر را سقف بالای سر دهد، در دل این شهر 11 میلیونی، شهری دو ونیم میلیون نفری خالی از سکنه وجود دارد که هر سال هم به تعداد و ظرفیت آن بخش خالی از سکنه افزوده میشود. (در کنار این همه متقاضی مسکن) این نتیجه و حاصل فروش تراکم است. به نظرتان در این کورس و بورس زمین بازی و تسخیر آسمان تهران، سخن گفتن از هویت قدری خنک نیست؟ چرا واقعاً هست. در این وانفسا هیچ هویتی شکل نمیگیرد. نه مدرن شدن تهران به شکل آبرومند میسر است نه نمونه شدنش و شهری اسلامی و در خور مانند آنچه شهرهای بزرگ اسلامی برای ما نمونه شده است. همین است که میگوییم «برج میلادمان بد نصب شده است» شما حالا بگو تهران هویت ندارد… .