خرید تور تابستان ایران بوم گردی

پیشگویی برای به سلطنت رسیدن سلطان

رسول جعفریان، پژوهشگر تاریخ اسلام در صفحه‌ی شخصی‌اش در تلگرام نوشت: «بارها شنیدیم که فلان شیخ یا عارف یا منجم قبل از این که فلان شخص به سلطنت برسد، خبر سلطنت او را داده است. حتی در دوره معاصر هم این حکایات نقل می شود. فایده این جور داستان‌ها، درست کردن مشروعیت خارج از چارچوب روال عادی، از طریق جن، ارواح یا ریاضت یا وسایط دیگری برای شخص مزبور است چون مردم به آسانی این مسائل را باور می کنند. در باره رضاشاه چندین مورد هست که وقتی هم در یک یادداشتی نوشتم. امشب به مورد جالبی برخوردم. شیخ خضر کردی، یک «زاویه دار» ـ یعنی کسی که خانقاه داشته ـ و مدعی کشف و شهود بوده در اواسط قرن هفتم هجری در دمشق می‌زیسته است.

او روی مخ/ عقل یکی از امرای مملوکی با نام امیر سیف قشتمر عجمی مسلط شده و اخبار سلطنت الملک الظاهر را قبل از این که او به سلطنت برسد، به طور کامل برای او گفته است. [این طور ادعا شده]. وقتی سلطان سر کار آمد، قشتمر به سلطان می گوید: «عندی شخص فقیر خبرنی عنک به کیت و کیت» یک فقیر یا درویش پیش من است که همه خبرهای تو را داده است. سلطان شیفته دیدار او شده، به سراغ او می رود که در غاری نزدیک قبر ابوهریره ـ در دمشق ـ در زاویه اش می زیسته است.

بدین ترتیب و از این پس این شیخ خضر به سلطان پیوسته و لقب «شیخ السلطان» به او داده می شود. او در سفر و حضر با سلطان و طرف مشورت او بوده و در هر جنگی با او مشورت کرده و از سخن او عدول نمی کرده است. به علاوه امکانات زیادی در اختیار او گذاشته و در بسیاری از شهرهای مهم، مانند دمشق، بعلبک، حماة و حمص برای او زاویه ساخته است. (کنز الدرر و جامع الغرر 8/221). شیخ خضر با اقلیت یهودی دمشق میانه ای نداشت و یک بار در سال 669 وارد کنیسه یهودیان در دمشق شده، نمادی های آنها را جمع کرده، از فقرا دعوت کرد آنجا آمدند و آنان را اطعام کرد.

اندکی بعد حکومت آنجا را به یهودیان باز گرداند. (تاریخ البرزالی، 1/235). سال 668 به تمام مراکز فروش خمر در دمشق حمله کرده آنها را از بین برد. همین طور سراغ خانه های یهود و نصارا رفته و همه آثار خمر را نابود کرد و از آنان خواست سوگند بخورند که هیچ چیزی در خانه های آنها باقی نمانده است. (تاریخ الاسلام ذهبی، حوادث سال 668). ذهبی ذیل رویدادهای سال 669 نوشته است که این شیخ خضر، وارد کنیسه یهود شد و آنجا را زاویه کرده به آزار آنان در روز شنبه پرداخت. تعدادی را هم از مسلمانان واداشت آنجا قرآن بخوانند. کمی بعد مردم شروع به آوازه خوانی کرده و حتی در حضور شیخ می رقصیدند (و رقص الناس بحضرة الشیخ خضر).

ذهبی که از رفتارهای او عصبی شده می نویسد: و کان صاحب کشف و احوال شیطانیه. وی عاقبت خوبی نداشت و وقتی مرد که دیگر موقعیتی نداشت (مات غیر محترم) و البته نزدیکی مرگ الملک الظاهر بیبرس هم بود. تمام اینها به خاطر همان پیشگویی او برای به سلطنت رسیدن سلطان بود که سبب عقیده سلطان به او شد و هر هفته یک یا دوبار به خانه او می رفت. (مسالک الابصار، 8/267).

صاحب مسالک، موارد دیگری هم از پیشگویی های او را آورده است. از جمله این که در حمله به حصن اکراد گفته بود چهل روزه فتح می‌شود که شد. بعد هم گفته بود در جنگ با روم، سلطان سالم به دمشق می آید و وقتی من بیست روز است که مرده ام، او خواهد مرد و همین طور هم شد! (مسالک 8/269). (معمولا در اطراف این افراد از این داستانها هم ساخته می شود). برخی از رفتارهای عجیب او سبب شد تا الملک الظاهر او را به قلعه دمشق فراخوانده، زندانیش کرد تا همانجا بمرد. (مسالک الابصار 17/418).»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا