خرید تور تابستان ایران بوم گردی

دولت و کاغذ

ابوالقاسم شهلایی مقدم، مدیر مسوول انتشارات نقش‌و‌نگار در یادداشتی درباره‌ی وضعیت بحران کاغذ که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

ابتدا خواستم عنوان یادداشتم را سیادت موز بر کاغذ بگذارم؛ دلیلش هم این بود که در خبرها خواندیم (در برنامه‌ی پایش سیما مورخ ۹۸/۲/۱۵ هم پخش شد) که سال گذشته، ۳۰۰ میلیون دلار موز وارد کشور شده است. حالا در این وانفسای بی‌دلاری، ورود این همه موز چه لزومی داشته، لابد جیب واردکنندگانش بیشتر از عقل من و شما درک می‌کند!

بعد دیدم چون این قضیه‌ی ارزهای ارزانی که این طرف و آن طرف داده شده و به ناحق تقسیم که چه عرض کنم، خیرات شده، یقه‌ی بنده را ول نمی‌کند و نام‌های معروفی مثل “صاحب فلان کمپانی بستنی فروشی و اقمار” یا “فلان دلال” و نام‌های غیر معروفی مثل آن دو برادر فراری “شریفی نام”! که یا فقط نام‌شان شریف است یا همان شرف‌شان هم استعاری و عاریتی است مثل پتک به سرم می‌کوبد و نیز سوت بی‌مبالاتی دولت فخیمه و اعوان و انصارش که قبل از روشن کردن چارچوب‌های مشخص و ضوابط معین و اعلام سفت و سخت آن به بانک‌ها، همین ‌طوری یهویی، پول‌ها را به این و آن دادند و حیف‌و‌میل کردند و کسی هم مسوولیت نپذیرفت مانند صور اسرافیل، هر روزه درونم زحیر می‌کشد رفتم سراغ دولت.

آخر چطور ممکن است یک دولت، که خود را حامی منافع مردم، آن هم مردم مستضعف و آسیب‌پذیر ما، می‌داند این‌طور به اموال ملی و حق‌الناس چوب حراج بزند و ککش هم نگزد و به هیچ عسس و قاضی و پاسگاه و دادگاه و مدعی العموم و بزرگ‌تری هم جواب پس ندهد و ما، ملت مظلوم، بعد از چند وقت، تازه بفهمیم (بنا بر محاسبات اقتصاددانان) در کمتر از یک‌سال، “۴۰۰ هزار میلیارد تومان” از محل مابه‌التفاوت قیمت ارز، پول به جیب این و آن (این و آنی که ما نیستیم، ملت نیست) و “از ما بهتران” رفته است و یک ساله با فرش در عرش سیر می‌کنند؛ خلق خدا هم که در صف گوشت و مرغ و شکر علافند و کالا را چندین برابر می‌خرند و از همه بدتر! ما ناشران، بی‌کاغذ مانده‌ایم و تازه، عده‌ی معدودی که ارزان و با رابطه، کاغذ وارد کرده و حالی برده‌اند بر ذخیره‌ی کاغذ هم چنبره زده‌اند و دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.

اصلا روزی که به این دولت رأی دادیم، و دوباره هم رأی دادیم، خواستیم که این چیزها نباشد، خاصه خرجی نشود، در فرهنگ مدارا باشد، در اقتصاد مدیریت باشد، در سیاست مسالمت شود، در دل‌ها امید تزریق شود، در اعمال تدبیر غالب شود، در رفتار تزویر غایب شود، کم‌کم تعقل و تدبر جای رمل و اسطرلاب را بگیرد، رمالان از سیاست کنار روند، طراران حاشیه نشینند، دفتر و دستک و حساب و کتاب، جای شعار و شعر را در سیاست بگیرد و…، اما دریغ و افسوس که نشد؛ خوب‌تر که نشد هیچ، بدتر هم شد.

اگر از اول به مدعیان اعتدال امید زیادی نداشتیم حداقل به “نفوذی اصلاحات در دولت”، یعنی شخص جهانگیری، امیدکی بسته بودیم* که شاید با بودنش، شمه‌ای از رایحه‌ی اصلاحات در دولت بوزد و رنگی از اورنگ اصلاح‌طلبی نمودار شود، بلکه در ۱۴۰۰، دست دیگری سکان کشتی سیاست را برگیرد و بادبان دولت را با باد توسعه هم‌‌ساز کند، شعار را به شعور واگذارد، عدالت را از اعتدال برتر داند، با تدبیر، به نابرابری، ادبار کند، تردیدها را رد کند و از تهدیدها فرصت سازد. البته از همه‌ی این‌ها “کمی تا قسمتی”، که از ماکیاول حداقل، همین یک آموزه را برگرفته باشیم کافی است و آن این‌که در سیاست، ایدئالیسم خامی است.

حالا که از همه‌ی این امید‌ها ناامید شده‌ایم و از جهانگیری هم بریده‌ایم، خیلی انتظاری نداریم جز این که این واردات موز و جوز  از پاکستان و چین را بی‌خیال شوند و ارزَش را بدهند کاغذ وارد شود، کمی هم در قیمتش اغماض کنند و از آن ۴۰۰ هزار میلیارد بی‌نصیبش نگذارند، بلکه فرهنگ مکتوب کشور چند صباحی دیگر دوام آورد شاید از شر ترامپ رهیدیم. والسلام. (۹۸/۲/۲۱)

* روزهای اول دور دوم روحانی، یادداشتی نوشتم با عنوان “جهانگیری اصلاحات” و موقعیت جهانگیری را در این دولت توضیح دادم.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. زیاد تند نروید، هر یک از ما توان تبدیل شدن به هیولای رانت خواری داریم! آب ببینیم شناگران ماهری هستیم. اصلا فرهنگ ما این است، دولتیان هم از میان همین ملت آمده اند، وارد کنندگان موز نیز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا