خرید تور تابستان ایران بوم گردی

ساسی مانکن، فرزندانِ ما و تاریخی که از ۱۳۹۸ شروع نمی‌شود!

سحر سخایی در کانال تلگرامی خوابگرد نوشت: می‌خواستم مطلبم را این‌جوری آغاز کنم که بیایید همه چشم‌هایمان را ببندیم و برگردیم به ده‌سالگی. به هفت، یازده یا دوازده سالگی، و به یاد بیاوریم موسیقی دلخواه‌مان چی بود. آمدم بنویسم مگر ما که بسیارمان امروز گمان می‌کنیم هنر را از غیر هنر بازمی‌شناسیم، در ده‌سالگی همه شجریان می‌شنیدیم؟ ولی نشد که بنویسم. چرایش می‌شود تمام آن‌چه می‌خواهم بعد از این بنویسم.

من از بچه‌هایی که به لطف والدین‌شان کلاس موسیقی می‌روند نمی‌نویسم. از آن‌هایی که پدران و مادرانِ اهل موسیقی و هنر دارند هم نمی‌نویسم. من از بچه‌هایی می‌نویسم که بختِ هیچ‌کدام از این راه‌ها را ندارند تا برسند به یک موسیقی خوب، کتاب خوب و فیلم خوب. من از بچه‌هایی حرف می‌زنم که با آزمون و خطا مثل بسیاری از ما سلیقه‌ی هنری‌شان را شکل می‌دهند و زخمی می‌شوند و بارها و بارها اشتباه می‌کنند و سال‌ها عقب می‌افتند فقط برای آن‌که کسی در آن لحظه‌ی آغاز نبوده که دست‌شان را بگیرد و بگوید تو آزادی به هرچه می‌خواهی گوش بدهی، هرچه خواستی ببینی و هرچه خواستی بخوانی؛ ما فقط اینجاییم تا درباره‌ی تاریخ با تو حرف بزنیم. تاریخِ این موسیقی. تاریخ خودت. تاریخ این کتاب. تاریخ این فیلم. تو با ۱۳۹۸ شروع نمی‌شوی. تو یک تاریخ خیلی طولانی و پرافتخار داری. می‌دانستی؟

برای من، که حتماً جزو خوش‌شانس‌های زمانه‌ی خودم بودم، این آدم‌های راهنما وجود داشتند. اما کجا؟ در مدرسه؟ هرگز. در تلویزیون؟ حتا فکرش را نکن. فضای کودکی‌ام فضای نسبتاً منقّحی بود، اما کدام بچه‌ی نه یا ده‌ساله قرار است یا باید بین شهرام شب‌پره و محمدرضا شجریان حتماً دومی را انتخاب کند هرچه‌قدر شنیدنِ موسیقی دومی به او دانش و بینش و حال و سلیقه اعطا کند و اولی فقط حالش را خوش کند؟ چه چیزی من و کسانی مثل من را نجات داد؟ موسیقی‌ای در میانه‌ی این دو قطبِ دور از هم. در مورد من یک صفحه –و بعدها سی دی- به نام «نوروز تو راهه» اثر ثمین باغچه‌بان.

شاید کودکی‌ام جز موسیقی‌های فیلم «حسن کچل» علی حاتمی برساخته‌ی قطعات زیبای ساخته‌ی باغچه‌بان شد. ثمین باغچه‌بان شد همان تاریخی که می‌آید و کودکی انسان را در بر می‌گیرد و بی‌آن‌که دستور دهد، توصیف می‌کند. سلیقه‌ی بچه‌ها با توصیفِ آنچه بوده است شکل می‌گیرد، نه تجویزِ آن‌چه باید باشد.

وقتی بازارِ نشرِ موسیقی از کتاب هم خراب‌تر است، وقتی هزینه‌های تولید موسیقی برای کودکان سرسام‌آور است و جایی نیست که دست موسیقی‌دان را بگیرد و کمک کند تا یک «نوروز تو راهه»ی دیگر تولید شود، وقتی تاریخ در هیاهوی روزمرگی گم می‌شود و بچه می‌ماند و یک تلویزیون که ساز نشان نمی‌دهد و در برابر موسیقی بلاتکلیف است و تلویزیون دیگری که همه‌چیز نشان می‌دهد، چرا، بنا به کدام عقل و معیار، باید از کودک انتظار داشت به آقای ساسی مانکن گوش نکند و با چراغ و در تاریکی بیفتد دنبال موسیقی خوب؟ کدام نهاد آموزشی و تبلیغاتی و رسانه‌ای ما در تمام این سال‌ها بذر موسیقیِ خوب کاشته‌اند که حالا وقتِ درو کردن‌شان باشد؟

گمان می‌کنم نظام‌های آموزشیِ درست توصیف می‌کنند. گمان می‌کنم نظام‌های آموزشیِ درست تاریخ را پاک نمی‌کنند بلکه آن را احضار می‌کنند و مدام مرور می‌کنند زیرا می‌دانند نسلی که تاریخ داشته باشد، دست‌کم دانسته انتخاب می‌کند.

تاریخ موسیقی ما سازهای ما هستند. استادان ما هستند. شجریان است. ثمین باغچه‌بان است. اگر قدرت تاریخ و آنچه را پشت سر گذاشته شده دست‌کم بگیریم، بی‌شک بازنده ماییم. بچه‌ها مجبور به شنیدن نمی‌شوند، بچه‌ها مایل به شنیدن می‌شوند. یادمان نرود.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا