خرید تور تابستان ایران بوم گردی

گفتگویی چالشی؛ نقد «شیخ انصاری» و «مکاسب»

چندی قبل آیت الله محمد جواد فاضل لنکرانی در پایان دروس خارج فقه خود سخنانی گفت که برخی واکنش‌های حوزوی را به دنبال داشت. رییس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) گفت: کسی شیخ انصاری را تخطئه کند به طریق اولی امام خمینی(ره) را تخطئه خواهد کرد.

حجت الاسلام اکبرنژاد مدیر موسسه فقاهت و تمدن سازی در واکنش به این اظهارات گفت: شما که اصرار بر مکاسب دارید دست کم چرا این حقیقت را نمی‌پذیرید که مکاسب -علی فرض مطلوبیته- کتاب تخصصی است و اهل خودش را می‌خواهد و نباید برنامه الزامی همه طلبه‌ها باشد؟

در ادامه حجت الاسلام اهری از شاگردان آقای فاضل نیز در مقام پاسخ به آقای اکبرنژاد برآمد و خطاب به وی نوشت: برخی نقدها به شیوه و متد کنونی حوزه داشته‌اید که با بخشی موافق بودم و شجاعتتان را در نقد معیشت کنونی طلاب، نابرابری‌ها و ویژه‌خواری‌های برخی می‌ستودم. امّا از چندی پیش راه دیگری آغازیده‌اید و حق را به باطل آمیخته و در وادی‌ای قدم نهاده‌اید که بس خطرناک است.

در زیر، گزارش خبرگزاری حوزه از این گفت‌وگوی چالشی را می‌خوانید و در پایان هم دو متن جدید در این باره می‌آید:


اظهارات آیت الله فاضل لنکرانی (27 خرداد 98)

آیت الله محمد جواد فاضل در پایان دروس خارج فقه بحث صلاه مسافر درجمع طلاب حوزه علمیه قم با بیان این که  بیست و ششم خرداد مصادف با سالگرد ارتحال مرحوم  آیت الله العظمی محمدفاضل لنکرانی بود در سخنانی  پیرامون شخصیت  این مرجع فقید گفت: عشق به علم، فقه و احکام در وجود ایشان موج می‌زد و اساساً کسی تا عاشق این احکام نباشد، فقیه نمی‌شود.

وی افزود: دو دفتر از ایشان در کتاب الاجاره داریم، یک دفتر با مرحوم شهید حاج آقا مصطفی خمینی که قبل از سال 1340 شمسی در مدرسه فیضیه بحث کرده بودند  و دفتر دوم شرح اجاره تحریرالوسیله امام خمینی(ره) است؛ ایشان دوبارمباحث اجاره را از اول تا آخر نوشته اند، و این کشف از علاقه وافر وتسلط برفقه آیت الله العظمی فاضل لنکرانی دارد.

استاد حوزه علمیه قم گفت: حوزه‌های  قدر امام خمینی  وشاگردانش را نشناخته اند، بعضی از بزرگان نقل می‌کنند، وقتی ما وارد مدرسه فیضیه می‌شدیم داد و قال این دو نفر فضای فیضیه را پر می کرد، معروف بود که می‌گفتند حاج آقا مصطفی و آقای فاضل بحث می‌کنند.

عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بیان داشت: در مرداد ماه 1352 ایشان را گرفتند، چهار ماه و نیم در بندرلنگه بودند که مریضی‌های فراوان به سراغشان آمد، بعد هم به یزد منتقل شدند تا سه سال تمام شد. ایشان در یزد تدریس را شروع کرد و ساواک ممانعت نمود.

آیت الله فاضل ادامه داد: شرح تحریر الوسیله امام خمینی (ره) را در یزد شروع کردند، یک اتاقی، آقای وزیری  در کتابخانه وزیری یزد در اختیار ایشان قرار داد، در حالی که آن کتابخانه سه اتاق و یک سالن بیشتر نداشت، و هیچ کس نمی‌دانست تا وقتی به قم برگشتیم ایشان در آن کتابخانه چه می‌کرد؟ سه چهار جلد موسوعه تفصیل الشریعه فی شرح تحریر الوسیله را آنجا نوشت.

وی افزود: آیت الله العظمی فاضل می گفتند:  امام را تبعید کرده بودند و دو سه سال گذشته بود، دیدیم هیچ اسمی از امام در حوزه نیست، گفتیم برویم پیش مراجع آن زمان بگوئیم ما می‌خواهیم یک روز حوزه را برای احترام آقای خمینی تعطیل کنیم، گفتند رفتیم و اغلب موافقت کردند.

رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) ادامه داد: می‌فرمودند، من آنجا فکر کردم امام که به نجف تبعید شده، در حوزه قم یادی از امام نیست، دیدم این کتاب اولاً خدمت به فقه اهل‌بیت(ع) و خدمت به امام خمینی(ره)است، نام این مرد را باید زنده نگه داشت و شرح تحریر امام رابا عنوان تفصیل الشریعه شروع کردند.

آیت الله فاضل گفت: اکثر تحریر را شرح نوشته، بیع، خیارات، یک مقدار از صلاة مسافر باقی مانده که ایشان، چهار پنج ماه قبل از فوت، روزی به من فرمود،  رزق من از تألیف تمام شد، این جمله برای من خیلی عجیب بود، خیلی قاطع فرمودند، من دیگر موفق به اینکه یک کلمه بنویسم نخواهم شد!  بعد فرمودند، خیلی میل داشتم شرح کتاب امام را تمام کنم نشد، اما وصیت می‌کنم شما این شرح را دنبال کنی، عرض کردم نوشته‌ی من کجا و نوشته شما کجا؟ فرمودند من این را از شما می‌خواهم که این کار را انجام بدهید.

عضو جامعه مدرسین بیان کرد:عشق به فقه و فقاهت باید برای ما درس باشد، اینکه امروز یک افراد نادان، دیدند بعضی از عبارات را و پای این درس‌ها نوشتند ولی به حقیقت اینها نرسیدند، جواهر، شیخ انصاری و آخوند را تخطئه می‌کنند، اگر کسی جواهر و شیخ و آخوند را تخطئه کرد، می‌تواند امام خمینی (ره)و دیگران را تخطئه نکند؟ مسلم اینها به طریق اولی باید تخطئه شوند چون زیربنای فقهی اینها زیربنای افکار آن بزرگان است.

وی افزود: ذهن طلاب را مشوه می‌کنند و طلاب را می‌خواهند مأیوس کنند که راه همین است؛ اگر کسی بخواهد به فقه اهل‌بیت(ع) برسد غیر از این راهی ندارد، راه همین است که هزار و چند صد سال بزرگان ما طی کردند و این میراث بزرگی است که دست ما رسیدهاست.

این استاد حوزه گفت: البته نه اینکه متوقف بر همین است، یعنی اینجا باید بایستد، فقه دائماً در حال رشد است، در حال فزایندگی است، مسائل جدید و نیازهای بشر را جواب می‌دهد. کسی تا این راهی که بزرگان ما برای ما قرار دادند طی نکند قدرت بر اینکه عالم به زمانه بشود نخواهد داشت.

وی ولایی بودن را از دیگر ویژگی های آیت الله العظمی فاضل برشمرد و افزود: شاگردان پدرم نقل می‌کنند می‌گفتند ایشان زیر گنبد مسجد اعظم درس مکاسب می‌گفت و مسجد پر از جمعیت می‌شد، ولی همین جا خود ایشان چای درست می‌کرد، پدرش هم نشسته بود، خودش چای می‌داد حتی برخی از شاگردان می‌گفتند به ایشان عرض می‌کردیم بگذارید ما چای بدهیم؟ می‌فرمود این افتخاری است که باید برای خود من باشد.

آیت الله فاضل بیان داشت: مسائل سیاسی وانقلابی  در آیت الله العظمی فاضل واضح است، اما ولایی بودنش و نور ولایت را در ایشان می‌دیدیم. فاطمیه که می‌شد روز اول حتی همین سال‌هایی که مرجع هم شده بود، بیست دقیقه قبل از شروع جلسه می امدند و می نشستند، به ایشان عرض می‌کردم شما الآن مناسب نیست که آمدید؟ می‌فرمود این چه حرفی است که می‌زنید؟ ما روضه تشکیل دادیم، ما صاحب تشکیل به حسب ظاهریم و باید زودتر از همه بیائیم، اینکه مرجعیت اقتضا می‌کند یک مقدار دیرتر بیایند تا جمعیت بشوند، اینهارا اصلاً فکر نمی‌کرد.


واکنش حجت الاسلام اکبرنژاد (28 خرداد 1398)

🔹26 خردادماه؛ سالروز وفات فقیه اهل بیت (ع)، حضرت آیت الله فاضل لنکرانی(رحمه الله علیه) بود.

فقیه زبردست و بصیری که امام راحل (ره) درباره ایشان گفته بود که؛ «من شما را به اندازه مصطفی دوست دارم!». به گمانم همین یک جمله برای نشان دادن منزلت اخلاقی، علمی و سیاسی ایشان کفایت می‌کند. اما بعد؛

🔹لازم است چند نکته را ناظر به سخنان اخیر آقای فاضل به سمع و نظر ایشان برسانم:

1- پدر شما یکی از بهترین های دوران ما بودند. برای همین نیز لازم بود شما به خاطر حفظ حرمت ایشان هم که شده، از رفتارهای شک برانگیز که دون شأن خانواده ایشان بود، اجتناب می‌کردید و خود را در مظانّ اتهام قرار نمی‌دادید.

مثلاً؛ شما تا مدتها بعد از وفات ایشان، به نام ایشان، به طلبه‌ها شهریه دادید و به اذعان خودتان، تا امروز هم از مقلدین ایشان وجوهات قبول می‌کنید! آیا آن مرحوم راضی بودند که شما از نام ایشان این طور بهره ببرید و رفتاری را در پیش بگیرید که بسیاری را به این نتیجه برساند که دنبال دفتر و دستک مرجعیت هستید؟!

اخیراً نیز جابجا و به هر بهانه‌ای با بیان داستان و حکایت‌هایی از پدرتان که اغلب هم شاهدی غیر از خودتان ندارد، تصریحاً یا تلویحاً، به مخاطب القاء می‌کنید که دربست مورد اعتماد پدر بودید و ایشان شما را جانشین بلافصل خودشان در امور مالی و علمی می‌دانستند و حتی از شما خواسته بودند که مکتوبات ناقص علمی ایشان را با قلم خودتان تکمیل کنید! امروز چه بخواهید و چه نخواهید شما در مظانّ تهمت قرار دارید و خواسته یا ناخواسته، هر روز بر آن می‌افزایید. همانند پاسخ به سؤالات شرعی در سایت مربوط به جنابعالی!

2- به گمان بنده، کسی که با ادبیات علمی و بعد از سال‌ها کوشش مجاهدانه در قالب نشست‌های علمی یا مقاله یا کتاب به نقد دیدگاه‌های رایج اصولی می‌پردازد، نادان نیست. بلکه نادان کسی است که به جای پاسخ علمی به نقدهای عمیق و عالمانه، او را متهم می‌سازد و از هر راه مشروع و نامشروعی برای از میدان به در کردن وی کمک می‌گیرد. یکی می‌گوید: “آن‌ها دست استکبار در حوزه هستند!” دیگری ژست اخلاقی گرفته می‌گوید: “این‌ها توهین به بزرگان کرده‌اند و جوانمرگ خواهند شد!” آن دیگری می‌گوید: “هر چیزی را که نمی فهمند انکار می‌کنند” و از این قبیل.

یکبار برای همیشه روشن کنید که بالاخره حوزه آزاداندیش و نقد پذیر هست یا نه؟! از یکسو، گوش عالم را کر کرده‌اید که حوزه آزاداندیش‌ترین مرکز علمی جهانی است! و از سویی دیگر، انتقادهای علمی را بر نادانی و سوء نیت و غیره پاسخ می‌گویید.

3- به جای اینگونه تهمت پراکنی‌ها، از پرسش‌های واضح جواب بدهید که بر اساس کدام منطق قرآنی یا روایی یا عقلایی، آثار علمی چند صد سال پیش را به خورد طلبه عصر مدرنیته می‌دهید و او را دست خالی در جامعه پیچیده کنونی رها می‌کنید؟ نگفتید روی کدام منطق، هنوز مکاسب شیخ تدریس می‌شود؟ نگفتید چرا بسیاری از مباحثی که به اذعان بزرگانی چون میرزای قمی، شیخ احمد نراقی، شیخ انصاری، آیت الله بروجردی، امام و دیگر بزرگان زوائد اصول هستند و ثمری جز اتلاف عمر استاد و شاگرد ندارند، هنوز هم که هنوز است تدریس می‌شوند و پاسخ مناسبی از اشکالات مطروحه داده نمی‌شود؟

شما که اصرار بر مکاسب دارید دست کم چرا این حقیقت را نمی‌پذیرید که مکاسب -علی فرض مطلوبیته- کتاب تخصصی است و اهل خودش را می‌خواهد و نباید برنامه الزامی همه طلبه‌ها باشد؟ چرا پَر پَر شدن طلبه‌ ها را می‌بینید و دم بر نمی‌آورید؟ چرا گرفتاری‌های مالی شاگردانتان شما را به پارسایی بیشتر و تلاش برای کاستن از آلام ایشان نمی‌کشاند؟!

چرا عدم استقبال طلاب از مؤسسه متبوع حضرتعالی و دیگر مؤسسات فقهی، شما را به کالبدشکافی عالمانه بحران علمی پیش آمده در حوزه وادار نمی‌کند و خیال می‌کنید با فریاد زدن بر سر اساتید تحول خواه، مشکلتان برطرف خواهد شد.

برادر من؛ چه بخواهید و چه نخواهید تحول اتفاق خواهد افتاد و نام بد برای کسانی خواهد ماند که فرصت‌های طلایی انقلاب اسلامی را نادیده گرفتند و بر برنامه‌های قجری اصرار ورزیدند و نسل‌های پیاپی را به مسلخ بردند و کوتاهی‌های خود را پشت قداست دین پنهان ساختند.

و السلام علی من اتبع الهدی

محمد تقی اکبرنژاد


پاسخ حجت الاسلام اهری (29 خرداد 1398)

جناب آقای محمدتقی اکبرنژاد (هداه الله وإيانا سبيل الرشاد)

سلامٌ قولاً من ربّ الرحیم

امّا بعد پیامی به قلم جنابعالی به دستم رسید که ای کاش نمی رسید و دست کم انتساب آن به جنابعالی انکار می شد. افسوس که نشد و این کمترین را واداشت تا به رسم طلبگی و در دفاع از فقه شریف و حاملان آن –یعنی فقهای عظام کثرالله امثالهم- خامه به دست گیرم، باشد که مایه هدایت خودم و شما گردد انشاالله.

مدت‌هاست نام شما نه در جهت پیشرفت و اعتلای فقه شریف و حوزة امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، که در راستای تخریب و تزلزل آن مطرح می‌شود. برخی نقدها به شیوه و متد کنونی حوزه داشته‌اید که با بخشی موافق بودم و شجاعتتان را در نقد معیشت کنونی طلاب، نابرابری‌ها و ویژه‌خواری‌های برخی می‌ستودم. امّا از چندی پیش راه دیگری آغازیده‌اید و حق را به باطل آمیخته و در وادی‌ای قدم نهاده‌اید که بس خطرناک است و شاید به دلیل جوانی و ناپختگی، خود نیز نمی دانید قدم در چه راهی نهاده‌اید. از آن‌جا که بنابر حسن ظن، هنوز دغدغة شما را شبهة علمی می‌دانم و نه شهوت عملی، چند کلمه‌ای می نویسم و کوشش خواهم کرد تا از وادی ادب دور نیافتم، تا چه مقبول افتد و چه در نظر آید.

اخیراً به هنگامة 28 خردادماه 1398، در پس سخنان دل‌سوزانة استاد بزرگوارم، بقیّة الفقهاء حضرت آیت الله حاج شیخ محمّد جواد فاضل لنکرانی دام ظلّه، جنابعالی در اسائه ادبی آشکار و سخنانی نه چندان عالمانه، اظهاراتی مرقوم داشته‌اید. جهت اطلاع حقایق و نکاتی را یادآور می‌شوم تا دست کم طلاب مظلوم و بی‌پناهی که از بی‌سایه‌بانی گرد سایة جناب‌عالی جمع شده‌اند؛ آنان که نه از پی حشمت و جاه، که از بد حادثه پناهندة شما شده‌اند، از بخشی از آن‌ها مطلع گردند و بهترین قاضی احکم الحاکمین است.

2-1. آیا خاطر شریفتان هست در یکی از نخستین دیدارهایی که محضر آیت الله فاضل لنکرانی رسیدید و از دغدغه‌هاتان گفتید و از افکار تحوّل‌طلبانة خویش دم زدید و رهیافت شیخ اعظم انصاری را به چالش گرفتید، حضرت آیت الله در حضور چند نفر از شاگردان و همراهان، با جنابعالی پرسشی ساده از بحث خبر واحد در میان نهادند و جنابعالی از پاسخ فروماندید؟ حال آنکه پرسش مزبور نه در سطح رسائل شیخ و کفایة آخوند؛ که در حدّ اصول فقه مرحوم مظفّر بود!

2-2. با این حال حضرت آیت الله دغدغة شما را ارج نهاد و به شخص جناب‌عالی فرمود: «اگر مطلب علمی جدیدی دارید و به مطالبی رسیده‌اید که پیشینیان نرسیده بودند، یا حتّی اگر نقد عالمانه‌ای دارید، ما از طرح آن استقبال می‌کنیم.» و این در حالی بود که به اذعان خودتان، پیش از حضرت آیت الله اصولاً هیچ یک از بزرگان جنابعالی و طرحتان را جدّی نمی‌گرفت.

بنا بر این شد که جناب‌عالی با تنی چند از اساتید مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام نشستی مناظره‌گونه داشته باشید و مباحث خود را مطرح فرمایید. از جمله مدعوین به این جلسه شخص حقیر بودم که مع الاسف به دلیل مشغلة آن روز نتوانستم حاضر شوم. به هر روی این نشست برگزار شد و جناب‌عالی با کمال احترام در آزادی کامل و فرصتی مغتنم، به طرح دیدگاه‌های خود پرداختید و پاسخ شنیدید. ماحصل آن نشست در جزو‌ه‌ای با سرنامة «سه جواب در ردّ یک ادّعا» از سوی مرکز فقهی منتشر شد و قطعاً یک نسخه نیز به خود جنابعالی تقدیم شده است و اگر نشده، شخصاً تقدیم خواهم کرد.

نمی‌خواهم پیش‌داوری کنم امّا دست‌کم حقیر با خواندن آن جزوه به این نتیجه رسیدم که جنابعالی حرف علمی قابل توجّهی نداشتید تا بیش از این قابل پاسخ‌گویی علمی باشد. و به همه دوستان و جانبداران جناب‌عالی پیشنهاد می‌کنم برای این که یک جانبه به قاضی نروند و به صرف سخن حقیر اکتفا نکنند، این جزوه را مطالعه فرمایند.

2-3. در برابر این میهمان‌نوازی ما امّا، خاطرتان هست در جلسة به اصطلاح علمی به میزبانی جنابعالی چه گذشت؟ به خاطر دارید برخی از شاگردان حضرت آیت الله فاضل لنکرانی به جرم طرح اشکال و انتقاد به شما، مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و کار به جاهایی کشید که فعلاً بازگو نمی‌کنم و خود بهتر می‌دانید؟ خدا را؛ آیا این رسم مروّت و شیوة بحث علمی است؟

کسانی که با بنده آشنایی دارند به خوبی می دانند که میدان دانش را به میدان سیاست از نوع هوچی‌گری نمی‌آلایم. امّا در این مورد به خصوص از آن‌جا که جنابعالی برای پیش برد اهداف خویش مدام از رهبری معظم انقلاب مایه گذاشته و از آن خزینة پر گهر خرج می‌کنید، مجبورم حقیقتی را گوش‌زد نمایم:

چندی پیش شما نامه‌ای به مقام معظمّ رهبری نگاشته‌اید و ایشان در ذیل نامه، قریب به این مضمون مرقوم فرموده‌اند: «راهی که شما می‌روید اشتباه است». این پیام حضرت آقا توسط جناب حجت الاسلام مروی زید عزّه به شما ابلاغ گردیده و ایشان، شرح ماوقع را برای حضرت آیت‌الله فاضل لنکرانی نیز نقل نموده‌اند.

حال پرسش اینجاست: آیا جانبداران و اطرافیان شما از این پیام ولی امر به شما باخبرند یا از ایشان پنهان داشته‌اید؟ و پرسش مهم‌تر این که آیا جنابعالی پیام رهبری را بر خود حجّت نمی‌دانید؟ اگر می‌دانید چرا دوباره همان راه منهی عنه را پیش می گیرید؟

در بخشی از سخنان خود خطاب به حضرت آیت الله فاضل لنکرانی آورده اید: «شما تا مدت‌ها بعد از وفات ایشان [مرحوم آیت الله العظمی فاضل]، به نام ایشان، به طلبه‌ها شهریه دادید و به اذعان خودتان، تا امروز هم از مقلدین ایشان وجوهات قبول می‌کنید! آیا آن مرحوم راضی بودند که شما از نام ایشان این طور بهره ببرید و رفتاری را در پیش بگیرید که بسیاری را به این نتیجه برساند که دنبال دفتر و دستک مرجعیت هستید؟!»

بر خلاف لحن دور از ادب شما، محترمانه عرض می کنم:

4-1. شاید سن شما و من قد ندهد، امّا تا دو سال پس از رحلت مرحوم امام خمینی رضوان الله علیه، بقایای وجوهات ایشان توسط شورای عالی وقت حوزه و در رأس آن مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی قدس سره به نام امام و شهریه ایشان به طلّاب پرداخت شد.

4-2. در زمان رحلت مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی طاب ثراه، نجل ایشان مجتهدی مسلّم بود. هزاران تن از مقلّدان آن مرحوم به آیت الله جواد فاضل رجوع می‌کردند و به اصرار از ایشان می‌خواستند تا «با اجازة شخص ایشان» بر تقلید آن مرجع فقید باقی بمانند. شما نیک می دانید معنای اجازه بر بقا چیست. آیت الله فاضل اما با وجود آن همه اصرار زیر بار نرفتند و با این که قطعاً می توانست به نام خود دفتر و رساله داشته باشد، تاکنون از پذیرش این امر ابا کرده‌اند. به اصرار مقلّدین، ایشان به نام پدر، امّا با ولایت شرعی خویش به مثابة مجتهد جامع الشرایط قبول وجوهات نموده و تا مدّت نزدیک به چهار سال بخشی از شهریة طلاب را تقبّل فرمودند.

4-3. جنابعالی که بارها نسبت به فقر مالی طلاب و کمبود شهریه و … اظهار نگرانی کرده و دست روی این نقطة ضعف طلاب نهاده‌اید، اگر در ادعای خود صادق هستید، چرا باید از این که چهار سال مبلغی ناچیز از طریق آیت الله فاضل لنکرانی به شهریة طلاب افزوده می‌شد و نمکی با طعام ناچیزشان می‌آمیخت ناراحت باشید؟ شگفتا از چون شمایی که این نقطة قوّت و عملی چنین حسنه و کم سابقه در تاریخ حوزه‌ها را که کمکی ناچیز به طلاّب مظلوم امام زمان عجل الله تعالی فرجه می‌کرد -آن هم بدون این که آیت الله در صدد مطرح کردن نام خود باشد- چونان نقطة ضعف مطرح کردید.

4-4. کسی که در خصوص چنین مسألة روشنی، آن هم بر خلاف ادعاهای به اصطلاح دل‌سوزانه در خصوص معیشت طلاب، به این صورت داوری نماید، پس داوری علمی او در خصوص بزرگان چگونه خواهد بود؟

خطاب به حضرت آیت الله با ادبیات فاخرتان نوشته اید: «اخیراً جابجا و به هر بهانه‌ای با بیان داستان و حکایت‌هایی از پدرتان که اغلب هم شاهدی غیر از خودتان ندارد، تصریحاً یا تلویحاً، به مخاطب القاء می‌کنید که دربست مورد اعتماد پدر بودید و ایشان شما را جانشین بلافصل خودشان در امور مالی و علمی می‌دانستند و حتی از شما خواسته بودند که مکتوبات ناقص علمی ایشان را با قلم خودتان تکمیل کنید!»

5-1. شما متاسفانه در این حد نیاموخته و ندانسته اید که تبرک و تیمن به نقل قول از بزرگان چه مایه برکت علمی و عملی می‌آورد. و «بزرگ» و «مرجع» بودن، مقدّم بر «پدر» بودن است. چرا احتمال ندادید ذکر کلمات بزرگان به اعتبار بزرگی است؛ نه ابوّت؟

5-2. نمی گویم میزان اعتماد، عشق و علاقة مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی به یادگار فریدشان را از اجازة اجتهاد آن یار سفرکرده  و کلماتی که در آن نسبت به فرزندشان به‌کار برده بجویید. و باز نمی گویم موارد مذکور را در دو وصیّت نامة مورخ 1/4/1384 و 3/7/1385 آن مرحوم که در روزنامة جمهوری اسلامی به چاپ رسیده و در دسترس است کاوش کنید. بلکه می گویم میزان اعتماد و نقش حضرت آیت الله جواد فاضل‌ در امور مرجعیت پدر را از نزدیک‌ترین شاگردان مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی جویا شوید. برای نمونه از کسی چون حضرت آیت‌الله حسینی بوشهری بپرسید که در سال‌روز رحلت آن مرجع فقید تصریح نمود: «امیدوارم برادر بزرگوارم آیت الله حاج شیخ جواد فاضل لنکرانی توفیق عمل به وصیّت پدر را یافته و بخش «بیع» کتاب وزین «تفصیل الشریعه» را به اتمام برساند».

5-3. البتّه کسانی که آثار علمی فقهی و اصولی و تفسیری حضرت آیت‌الله را دیده و از گلستان اوراق آن‌ها دانشی استشمام نموده و ورقی برده باشند، خود به خوبی می‌دانند که ایشان در اجتهاد و فقاهت در چه درجه‌ای قرار دارند و بهترین گواه بر شخص، آثار خود اوست. و چنین کسی را چه نیاز به نقل قضایای دیگران برای ارتقای خویش؟ این‌جانب بیش از هفت سال افتخار شاگردی این فقیه سترگ و اصولی کم نظیر را داشته و با الهام از سخن امام رحمه الله در خصوص جناب صدرالمتألّهین، خدا را گواه گرفته و به تحقیق عرض می‌کنم که: در دقّت نظر و تحلیل و موشکافی عمیق‌ترین مباحث فقه و اصول در زمان حاضر؛ «لم یکن له کفواً احد.»

نگاشته اید: «یکبار برای همیشه روشن کنید که بالاخره حوزه آزاداندیش و نقد پذیر هست یا نه؟! از یکسو، گوش عالم را کر کرده‌اید که حوزه آزاداندیش‌ترین مرکز علمی جهانی است! و از سویی دیگر، انتقادهای علمی را بر نادانی و سوء نیت و غیره پاسخ می‌گویید.»

6-1. یکبار برای همیشه با اجازه از طرف همة مراجع و بزرگان حوزه عرض می کنم:

آری! حوزه هم آزاداندیش است و هم نقد پذیر. به تعبیر مقام معظم رهبری، هیچ کس ادعا نمی‌کند فقه ما در قلّه است. فقه نیز همچون همة دانش‌ها در حال «شدن» است. و در این شدن، ناقدانی که برای پربارتر شدن و استحکام علوم دینی به ویژه فقه شریف بکوشند، مایة مباهاتند. اصولاً حیات حوزه و رشد و پویایی و بالندگی آن رهین نقد و جرح و تعدیل بزرگان در طول تاریخ بوده است. امّا نقد به معنای تخریب اساس و شالوده اجتهاد و فقاهت نیست که متاسفانه دانسته یا نادانسته شما در پی آن هستید.

6-2. مباحثی که شما نام «نقد» بر آن می نهید، در خوش‌بینانه ترین حالت مربوط به حیطة «روش‌شناسی» است. روش‌شناسی نیز فرع بر ادبیّات و محتوا، و متأخر از آن است. هر اندیشه‌ای در تحوّل تاریخی خود پس از این که دوره‌های تاریخی بر آن گذشته و نسل اوّل متفکران یک حوزه فکری از آن گذر کرده و به نسل دوّم و سوّم رسید، در انباشت معرفتی که حول این جریان فکری شکل گرفته، ادبیّات و محتوای آن اندیشه شکل می‌گیرد. بدون چنین ادبیاتی، «نقد» به معنای مورد نظر شما، چیزی جز «هدم» نیست.

جناب اکبرنژاد! در برابر ادبیات رایج حوزه، شما کدام ادبیّات، اندیشه و محتوا را تولید کرده‌اید تا بخواهید از «روش‌شناسی» خود سخن گویید؟ شما کدام «بایسته» علمی ارائه داده‌اید که به پشتوانة آن به «هست» ها می‌تازید؟ برادرانه می گویم: اگر دنبال نقد هستید –که باید هم باشید- راه این است: بنشینید به وزان کتب رایج حوزه، دست به قلم ببرید، نقاط ضعفش را پررنگ نموده و آن‌گاه جای‌گزین ارائه دهید. سپس با پشتوانة علمی به میدان بیایید. امّا شما بی آن که بتوانید سطری مطلب علمی بنویسید، از آغاز خواسته اید با تخریب و هوچی گری، هست‌های حوزه را نیز به لرزه درآورید.

6-3. امّا اگر جمله ای نیز از نقدپذیری شخص استادم آیت الله محمّد جواد فاضل لنکرانی نگویم جفا کرده‌ام. چهار کتاب از تقریرات حضرت استاد به قلم و با تعلیقات اینجانب به چاپ رسیده است. در برخی تعلیقات بنابر آنچه به ذهن قاصرم رسیده، مناقشاتی نسبت به ایشان مطرح کرده و در پانویس نگاشته‌ام. خدا گواه است ایشان حتی یک مورد از آن‌ها را نیز مورد حذف و ممیزی قرار نداد و در چاپ های فعلی همگی موجود است. و باز خدا را گواه می گیرم که در میان فقها، کسی به آزاداندیشی و ذره پروری استادم ندیدم. به کجا می روید جناب اکبرنژاد؟؟

نوشته اید: «بر اساس کدام منطق قرآنی یا روایی یا عقلایی، آثار علمی چند صد سال پیش را به خورد طلبه عصر مدرنیته می‌دهید و او را دست خالی در جامعه پیچیده کنونی رها می‌کنید؟ نگفتید روی کدام منطق، هنوز مکاسب شیخ تدریس می‌شود؟ …»

7-1. شگفتا از چنین سخنی! آیا هرآن‌چه مربوط به گذشته است از اعتبار نیز ساقط است؟ ای کاش اندکی از آکادمی های معتبر دنیا خبر داشتید که هنوز هم افکار سنت آگوستین (م 430 م) و کتابهایی چون «شهر خدا»ی وی، آثار آکوئیناس (م 1274 م)، و حتی آثار ماکیاولی (م 1527 م)، توماس هابز (م 1679 م) و …. خوانده می شود. همة این‌ها مربوط به چند صد سال پیش است. همین دو سال پیش خانم هانا داوسون استاد یکی از دانشگاه های انگلیس کتابی با سرنامة «درس‌هایی که از هابز می توان آموخت» به چاپ رسانده است؛ هابزی که نزدیک به پنج قرن پیش می‌زیسته است!

7-2. آنچه در بند پیشین گفتم مربوط به دانش‌هایی چون فلسفه و … است. با این اوصاف حال دانش فقه چگونه خواهد بود که جز «عقل»، سه منبع آن کاملاً تاریخی و به قول شما متعلق به چند صد سال پیش است؟ آیا به تبعات سخن خود آگاهید؟ آیا دلالت پرسشتان را می پذیرید؟ دلالتش این است که قرآن و سنتی که متعلق به چند صد و بلکه هزار و چند صد سال پیش است، چرا امروز باید خوانده شود؟

7-3. در اهمیت تعمّق در کتب سنّتی همچون رسائل و مکاسب و کفایه همین یک جمله را از برخی معاصرین عینا نقل می‌کنم: «پس از نهضت و انقلابي كه به رهبري امام خميني صورت گرفت بعضي از چهره هاي فاضل روحاني در آن اوائل در بحث هاي سياسي با سياست مداران غربي كه مواجهه مي كردند برتري داشتند و كم نمي آورند سوال كردند از اينها دانشكده علوم سياسي كه درس نخوانده اند اينها كه از سياست به معناي علم سياست بهره اي نبرده اند از كجا اين توان را دارند؟ جواب را خودشان دادند كه اينها مي روند در قم علم استدلال مي خوانند اين علم استدلال در هيچ ميداني كم نمي آورد.»

نوشته اید: «نگفتید چرا بسیاری از مباحثی که به اذعان بزرگانی چون میرزای قمی، شیخ احمد نراقی، شیخ انصاری، آیت الله بروجردی، امام و دیگر بزرگان زوائد اصول هستند و ثمری جز اتلاف عمر استاد و شاگرد ندارند، هنوز هم که هنوز است تدریس می‌شوند و پاسخ مناسبی از اشکالات مطروحه داده نمی‌شود؟»

8-1. متاسفانه باید عرض کنم معنی «زوائد اصول» را در سخنان این بزرگان نیز درست متوجّه نشده‌اید. مقصود از زواید و تورّم در علم اصول، این نیست که بایستی از حجم مباحث و مسائل و مقدّمات آن کاسته شود؛ چرا که خود این بزرگان در مباحث اصول، اکثر مقدّمات کفایه و تمامی مباحث موجود در آن را مطرح و مورد تجزیه و تحلیل قرار داده‌اند؛ بلکه مراد این است که اصول، نباید به مثابة دانش فقه پنداشته شده و تمام آراء و انظار متقدّمین و متأخّرین مورد طرح و بررسی قرار گیرد، و تنها بایستی آخرین تحقیقات صورت‌گرفته به میدان بحث آورده شود.

8-2. از شما می پرسم: آیا بزرگانی هم‌چون آیت الله العظمی بروجردی و امام خمینی قدس سرهما که نامشان را به عنوان معتقدین به متورّم بودن اصول کنونی ذکر نمودید ، در تدریس و تألیف خویش در اصول، راهی به جز راه و روش جواهری و رسائل و کفایه اتّخاذ کرده بودند؟

نوشته‌اید: «چرا عدم استقبال طلاب از مؤسسه مطبوع حضرتعالی و دیگر مؤسسات فقهی، شما را به کالبدشکافی عالمانه بحران علمی پیش آمده در حوزه وادار نمی‌کند و خیال می‌کنید با فریاد زدن بر سر اساتید تحول خواه، مشکلتان برطرف خواهد شد.»

9-1. از این که الفبای آغازین طلبگی را به شما یادآور شوم شرم دارم. امّا ای کاش در پرسش فوق، نخست تکلیف «هل بسیطه» را مشخص کرده پاسخ می گرفتید و سپس بر اساس آن از «هل مرکّبه» می پرسیدید.

9-2. خوب است بدانید که سال به سال استقبال از برنامه‌های مراکز فقهی تحت اشراف مراجع و فقهلی معزّز –از جمله مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام- رو به گسترش است. تنها در همین سال جاری از حدود پانصد نفری که حائز شرایط عمومی مرکز بوده و در آزمون ورودی ثبت نام کرده بودند، تنها حدود سی نفر پذیرفته شدند. گروههای علمی مختلف از جمله فقه پزشکی، فقه سیاسی، فقه رسانه و … فعالانه مشغول تولید آثار علمی هستند و برخی کتب منتشره مرکز، در همایش کتاب سال حوزه در سالهای اخیر حائز رتبة شایستة تقدیر و تحسین شده‌اند. البتّه بر شما حرجی نیست که حقیقت مرکز فقهی را در همان سازة بیرونی سقف آن خلاصه کرده و از خروجی علمی و انسانی مرکز –که تاکنون دهها استاد مبرز سطوح عالی و نویسندة زبردست، و صدها کتاب و مقاله پیرامون نوپیداترین مسائل جاری روز به جامعة علمی کشور عرضه داشته- بی خبر باشید.

10-1. در یکی از پیامهای شما خواندم که نوشته بودید «اگر نبود شوق به حوزه هیچ گاه دبیرستان سپاه را ترک نمی‌گفتم.» ای کاش در نهاد مقدس سپاه مانده بودید و شور جوانی‌تان را در خدمت نظام اسلامی و این نهاد انقلابی خرج می‌کردید که شور تنها بدون دانش، در حوزة علم و فقاهت چندان به کار نیاید.

10-2. با این حال هنوز به شما امید دارم و از خدا می خواهم خودم و شما را به طریقی که مرضی اوست هدایت کرده و در دیانت، اخلاق و فقاهتش ما را به سلف صالحمان ملحق نماید. اوّل به خودم و دوّم به شما توصیه می کنم یک دور کتب مهم حوزه را نزد استادی مبرز و متخلّق به اخلاق حمیده بخوانید. حیف است از چون شمایی که عمرتان را بیش از این تلف کنید و به جای تحصیل و تهذیب، طلاب و فضلایی را که تنها امیدشان از دار دنیا، کسب رضایت مولایشان است، تشویق به اعتصاب علمی و عملی کرده و اندک روزنة امید آن‌ها را ناامید کرده و خرده نان خشکشان را آجر کنید.

10-2. همگی ما دنبال تحوّل در حوزه هستیم و به هیچ عنوان شرایط فعلی را مطلوب نمی دانیم. امّا خدا می داند راه، تخریب داشته ها و هست ها نیست. شما را چونان زاینده رود (البته در روزهای پرآبش) می دانم. جهت جریانتان را برگردانید. حیف است زاینده رود در نهایت به باتلاق گاوخونی بریزد.

و ما ارید الا الاصلاح

والسلام علی من اتبع الهدی

حوزه علمیه قم

سیّد مرتضی میرزاده اهری


جوابیه مدیر داخلی مؤسسه فقاهت و تمدن سازی اسلامی

عرض سلام و وقت به خیر خدمت تمامی طلاب عزیز و اساتید محترم.

پیرو مطلبی که آقای “مرتضی میرزاده اهری” از شاگردان ” استاد محمد جواد فاضل” در جواب یادداشت “استاد اکبرنژاد” منتشر نمودند، تذکر چند نکته ضروری است؛

مؤسسه فقاهت، تمامی ادعاهای مطرح شده علیه استاد اکبرنژاد در جوابیه مذکور را، خلاف واقع و مردود اعلام می کند. در روزهای آینده پاسخ های تفصیلی و مبسوط به تمامی ادعاهای مطرح شده، منتشر خواهد شد و جناب استاد اکبرنژاد نیز به زودی، در این باره با شما سخن خواهند گفت.

اما به طور اجمالی توضیحی درباره بخشهایی از این جوابیه ارائه می گردد.

در بخشی از این جوابیه ادعا شده بود که مقام معظم رهبری(دام ظله العالی) در جواب نامه استاد اکبرنژاد فرموده بودند که «راهی که شما می روید اشتباه است!»

اولا: متأسفانه این بار اولی نیست که این نوع ادعاهای بی پایه و اساس؛ علیه استاد اکبرنژاد منتشر می گردد. این منش جریان تحجر است که وقتی دست خود را از مواجهه علمی بسته می بیند، به تخریب رقیب می پردازد. لذا ما از جناب آقای فاضل می خواهیم که دست از سخن پراکنی های بی پایه و اساس بردارند و هر نوع مستندی در این زمینه دارند منتشر کنند تا صحت و سقم کلامشان برای همگان روشن شود.

ثانیا: همه باید ملتفت باشند که لازم نیست برای موافقت و مخالفت با منویات رهبری، به دنبال تأیید و رد مستقیم افراد از سوی معظم له باشیم؛ بلکه عملکرد افراد نشانگر میزان همراهی یا مخالفتشان با منش و روش رهبری معظم است.

عجیب است، آقای فاضل که هم در بحثهای سیاسی و هم در اظهاراتشان درباره حوزه، با بیان و اراده رهبری رویارویی می کنند، حال نگران تحقق منویات حضرت آقا در حوزه ها شده اند!!

با وجود آنکه رهبری معظم سالهای سال و بارها در مواقف گوناگون از ضرورت تغییر کتب درسی و حذف زوائد دروس سخن گفته اند اما جناب آقای فاضل درضمن صحبتهایی عجیب اظهار داشته اند که:

«اگر کسی نسبت به چیستی مکاسب شیخ انصاری صحبت کند، استخفاف به حکم خدا کرده است!» یا «این‌هایی که می‌گویند در علم اصول زواید داریم این‌ها اصول را نفهمیدند و این امری غلط است؛ یک بحث در مباحث اصولی نداریم که در فقه اثر نداشته باشد!»

یا اینکه، رهبری معظم از طول و تفصیل زیاد درسهای خارج قم گلایه داشتند و تصریح کردند که درس اصول نباید بیش از 5 یا6 سال طول بکشد، اما ایشان با افتخار گفتند که «20 سال است درس خارج اصول را شروع کرده ام و هنوز تمام نشده است!»

ای کاش آقای فاضل پاسخ دهند، کدام حرف رهبری را می توانند مثال بزنند که داعیه دار تحققش در حوزه ها هستند؟! با این وضع، چطور از اشخاص و مجموعه های دیگر انتقاد می کنند و به ایشان نسبت مخالفت با ولایت می دهند؟!!

بنابر این لازم است خدمت جناب آقای فاضل عرض کنیم «راهی که شما می روید اشتباه است» چون رهبری معظم بارها فرموده اند که، راه مقابله با نظرات علمی یک نظریه پرداز، سخن پراکنی و دادن نسبتهای ناروا نیست. راه مقابله با نظریات علمی جدید، تخریب شخصیت نظریه پرداز نیست. راهی که رهبری گفته اند این است:

«يك نفرى نظر فقهى میدهد، نظر شاذّى است؛ خیلی خوب قبول نداريد، كرسى نظريه پردازى تشكيل بشود؛ پنج نفر، ده نفر فاضل بيايند اين نظر فقهى را رد كنند با استدلال؛ مسئله ى تكفير و رمى و اين حرفها را بايستى از حوزه ورانداخت»

چرا شما که این همه امکانات در اختیار دارید حاضر نمی شوید با برگزاری جلسات آزادِ علمی و کرسیهایی که عموم اندیشمندان حوزوی می توانند در آنها حضور یابند، صحت و سقم نظریات مؤسسه فقاهت را به نمایش بگذارید؟ چرا همیشه به جای پاسخ های علمی، به دنبال رمی و تکفیر مخالفان هستید؟ باور کنید «راهی که شما می روید اشتباه است!!»

علیرضا ذبیحی، مدیر داخلی مؤسسه فقاهت و تمدن سازی اسلامی


پاسخ مجدد حجت الاسلام اهری

بسم اللّه كلمة المعتصمين و مقالة المتحرّزين

جناب آقای محمدتقی اکبرنژاد (عفا الله عنا و عنه)

قالُوا سَلاماً قالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ

بسیار خوشوقت می‌شدم اگر نامه‌ی خیرخواهانه و ناصحانة این کمترین را حمل بر اراده‌ی اصلاح نموده و از میانه‌ی این بی‌راهه‌ای که در پیش گرفته‌اید، بازگشته و دوباره در آغوش پرمهر مادر حوزه و فقاهت درمی‌آمیختید. امّا صدافسوس که شخصی از جانب شما و معنون به عنوان «مدیر داخلی مؤسسه فقاهت و تمدن سازی اسلامی» -که بنده بحمدالله از آشنایی با ایشان محروم هستم- کلماتی نگاشته و ادبیّاتی به کار برده که از یک مومن عامی نیز مایة شرم‌ساری است؛ تا چه رسد به یک طلبه‌ی علوم دین پیامبر خاتم. اعوذ بالله من حرمان فقهاء الدين و ناشري شريعة سيّد المرسلين.

گرچه جوابیه‌ی عاملتان با ادبیّات کذایی از ارزش علمی برخوردار نیست و پاسخ‌گویی به آن، به اتلاف وقتی که برای نگاشتن این نامه صرف می‌کنم نمی‌ارزد، امّا برای روشن‌گری و شفاف‌سازی برای طلابی که ممکن است ذهن شریفشان مشوّه گردد –گرچه حقیقت آن‌چنان هویداست که گمان نکنم این تعداد، جز اندکی باشد – مجبورم دوباره حقائقی را بازگو نمایم. و از خدا می‌خواهم باز یاری کند تا از وادی ادب دور نیافتم.

1. بر خولى بى‏نام و نشان، که سيمرغى عرش آشيان را بی‌ادبانه خطاب نموده و از این راه دعوی «انا رجل» سردهد، حرجی نیست. چه؛

گفتن بر خورشيد كه من چشمه‌ی نورم‏                           دانند بزرگان كه سزاوار سُها نيست‏

2. هم‌چون اسلاف صالحش، استادم حضرت آیت الله فاضل لنکرانی دام ظله نیز محسود شماری بدخواه ناآشنا به الفبای فقه و اصول واقع شده؛ آن هم فقط به دنيازدگى و براى گرمى معركه در ميان تنى چند. البتّه به تعبیر برخی بزرگان« هركسى محسود اين و آن نمى‏شود؛ مگر این که شخصيّت بارزى باشد. اين خود دليل بر علوّ مقام محسودين است.» در كتاب شريف كافى دربارة ائمه اطهار عليهم السّلام بابى است با سرنامه‌ی «أنّهم المحسودون الذين ذكرهم اللّه تعالى» و خوشا به حال حضرت آیت الله که افزون بر علم و فضل، در این وصف نیز به اهل بیت علیهم السلام مانَد. در اين قسمت به همين گفتار حافظ شيرين سخن اكتفا کرده خطاب به استادم عرض می‌کنم:

فلك به مردم نادان دهد زمام مراد                   تو اهل دانش و فضلى همين گناهت بس‏

3. جناب اکبرنژاد! عاملتان ما را «متحجّر» خطاب کرده و ادّعا نموده که دست ما از مواجهه‌ی علمی بسته. ای کاش دست کم معنای همین واژه را به او می‌آموختید. تَحَجُّردر لغت به معنی سنگ شدن و در اصطلاح به معنی امتناع انسان از پذیرش حق است. تحجّر ریشه در تعصّب دارد و افراد متحجر از یادآوری و تذکر و نصیحت روی گردان و بر تغافل نسبت به حقیقت و بی‌خبری از آن تعمد می‌ورزند.

خدا را انصاف دهید: این وصف برازندة کدام یک از ماست؟ ما که مدت‌ها پیش، از شما طلبه‌ی جوان و گمنام در مرکز فقهی مهمان‌نوازی کردیم و در شرایطی برابر به شما تریبون و فرصت بیان عقائد و مدعایتان را عطا نمودیم و از تضارب آرا استقبال کردیم؟ آیا اگر کوله‌بار علمی کسی خالی بود و نتوانست خصمش را اقناع علمی کند، و در برابر طرف مقابل به خوبی استدلال کرد، باید تهمت تحجّر به او ‌زده شود؟

آیا دست ما از مواجهه‌ی علمی بسته است که هم گفتگو کردیم و هم ماحصل جلسة گفتگو با جناب‌عالی را منتشر نموده‌ایم؟ آیا صرف تشکیل این جلسه، مواجهه‌ی علمی نبود؟

4. جناب اکبرنژاد! عاملتان در تهمتی آشکار –که ظاهراً در مرام شما و جانبدارانتان، اصل است نه استثناء- استاد بزرگوارم را متهم نموده که: «هم در بحثهای سیاسی و هم در اظهاراتشان درباره حوزه، با بیان و اراده رهبری رویارویی می کنند.» بر چنین بهتان عظیمی آهى آتشين از كوره‌ی دل باید بركشيد. «أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ؟»

4-1. عاملتان در بخش حوزه بر این ادعا گواه آورده که: «رهبری معظم سالهای سال و بارها در مواقف گوناگون از ضرورت تغییر کتب درسی و حذف زوائد دروس سخن گفته اند …».

بله فرموده‌اند و فرمایش ایشان نیز بسیار متین است. امّا متاسفانه هم‌چون سایر مسائل، معنی این سخن رهبری را نیز درست متوجّه نشده‌اید. خود رهبری از همان پیش از انقلاب به کتاب مکاسب عنایت ویژه داشته‌اند. به این سخن ایشان توجّه کنید: «مکاسب را دست کم نباید گرفت. حالا کى‏ مثل شیخ انصارى است؟ این همه مکاسب نوشته‏اند. این درس خارج که حالا به صورت تدوین شده در آمده، خصوصیتش براى آن کسى که در درس خارج شیخ نشسته، خوب است؛ مطلب را دائم به این طرف بکشاند و به آن طرف بکشاند، دائم ابداع احتمال کند، اما براى کسى که میخواهد فقه استدلالى را از روى متن یاد بگیرد، نه؛ خوب نیست؛ طلبه دچار مشکل است – تسهیل کنند. همان مطالب شیخ را بیاورند در یک کتاب دیگرى، منتها سرراست و روشن. تحقیق شیخ را در هر مسئله‏اى قشنگ بیان کنند، اما متعبد و مقید باشند به همان که شیخ بیان کرده؛ او را بیان کنند در این کتاب جدید. این می شود مکاسب جدید، که لازم است.» (بیانات در 9 آذر ماه سال 1386).

بیان مراد رهبری از زبان خودشان از این واضح‌تر؟ کجای این بیان شباهتی به روشی که شما در پیش گرفته اید دارد؟ جناب اکبرنژاد! باور کنید مراد رهبری تخریب اساس نیست. بلکه مرادشان عدم اکتفا به داشته‌هاست. ایشان به حق در عین حفظ داشته‌ها خواهان پیشروی هستند.

4-2. گواه دیگری که عاملتان آورده این است: «با این‌که، رهبری معظم از طول و تفصیل زیاد درسهای خارج قم گلایه داشتند و تصریح کردند که درس اصول نباید بیش از 5 یا6 سال طول بکشد، اما ایشان با افتخار گفتند که «20 سال است درس خارج اصول را شروع کرده ام و هنوز تمام نشده است!»

عاملتان البته اشاره ای به بخش دوّم فرمایش رهبری نکرده که فرمودند: «اصول را باید مضیق‌تر خواند. البته این مساله درباره فقه مطرح نیست و عرصه کار در آن باز است.»

در خصوص اصول امّا عین کلام رهبری چنین است: «بنده شنیده‌ام که خارج اصول آیت‌الله خویی ۵ سال طول می‌کشید.» در این زمینه اولاً باید توجّه داشت که مراد از 5 سال در کلام رهبری معظم -یا طبق نقل برخی شاگردان محقّق خوئی رحمه الله 6 یا 7 سال- سال تحصیلی مرسوم ما در ایران نیست که یک ماه مبارک رمضان، سه ماه تابستان، 13 روز نوروز، دهه‌های محرّم و صفر و … تعطیل باشد. در خوشبینانه‌ترین حالت، تعداد جلسات خارج اصول در حوزه علمیه قم بین 95 تا 100 جلسه است. در حالی که تعداد جلسات دروس خارج نجف در یک سال تحصیلی، به دلیل کمی تعطیلات  بسیار بیشتر از قم است. برخی تعداد این جلسات را تا 170 و 180 جلسه نیز عنوان کرده‌اند. بنابر این هر سال تحصیلی در نجف، برابر با بیش از یک‌سال و نیم تحصیلی در قم است و هر ۶ سال نجف، معادل بیش از ۱۰ سال قم می‌باشد.

ثانیاً درس اصول استادم، در حدّ بسیار تخصّصی بوده و مخصوص طلاب ممحّض در فقه اجتهادی به معنای واقعی کلمه است؛ نه عموم طلاّب. و بی‌تردید مراد رهبری معظّم به دوره‌های عمومی اصول فقه بوده است.

4-3. عاملتان در بخش «سیاسی» شاهدی ذکر نکرده و ظاهراً از این بابت دستانش تهی بوده است. از این رو پرسیده: «ای کاش آقای فاضل پاسخ دهند، کدام حرف رهبری را می توانند مثال بزنند که داعیه دار تحققش در حوزه ها هستند؟!»

اتّفاقاً ای کاش شما پاسخ دهید که کدام موسسه تخصصی به اندازه‌ی مرکز فقهی در خدمت نظام و انقلاب بوده است؟ با این حال بنده به حول و قوة الهی تنها بخش ناچیزی از تحقّق مطالبات رهبری به واسطه‌ی استادم را فهرست وار عرض می‌کنم:

4-3-1. در تمام مواردی که رهبری معظّم، سخنی ایراد می‌فرمایند، ایشان از نخستین کسانی هستند که بلافاصله پس از آن، قدم به قدم با رهبری پیش آمده، بیانات ایشان را در دروس خارج خویش تحلیل نموده و زوایای آن را تبیین می‌کنند. از جمله آخرین این موارد می‌توان به طرح «فقه مقاومت» اشاره کرد. تفصیل تمامی این مطالب در سایت حضرت استاد قابل دسترسی است. رجوع کنید و ببینید اگر اهل انصافید.

4-3-2. ایشان اوّلین فقیهی بود که پیرامون فتوای مقام معظّم رهبری در خصوص حرمت سلاح های هسته‌ای کارگروه تشکیل داد، خود مقاله‌ای استدلالی نوشت و فتوای معظم له را با براهینی متقن مدلل ساخت.

4-3-3. ایشان از نخستین کسانی بود که حتّی پیش از فراخوان تجمّع، علیه «تروریست» خواندن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از سوی آمریکا واکنش نشان داده و آن را محکوم نمود.

4-3-4. در قضایای سال 88، ایشان با وجود این که مخالف اعلام نامزدی احمدی نژاد از سوی جامعه مدرسین بود -و اوج تیزبینی و درایت سیاسی ایشان به تبع والد راحلشان در نهایت بر همگان معلوم شد- امّا پس از انتخابات به احترام رهبری معظم، خواهان حمایت از رییس جمهور منتخب وقت شد. تا جایی که رئیس دفتر مقام معظم رهبری جناب حجت الاسلام و المسلمین محمدی گلپایگانی از طرف شخص رهبری معظم  با ایشان تماس گرفته و دعای خیر رهبری برای آیت الله حاج شیخ محمّد جواد فاضل لنکرانی را به اطلاع ایشان رساندند.

البته این‌ها مواردی نیست که بر اهلش پنهان باشد و اصولاً کسانی به هوچی‌گری سیاسی روی می‌آورند که از دارایی علمی، تهی‌دست باشند.

5. جناب اکبرنژاد! عاملتان نامه‌نگاری جنابعالی به رهبری معظّم و تأکید حضرت آقا بر خطا بودن راه و روش شما را به کلّی انکار کرده و آن را «ادعای بی پایه و اساس» خوانده است. حامل پیام رهبری برای جنابعالی و ناقل آن، یکی از مورد اعتمادترین امنای رهبری معظم –یعنی حضرت حجت الاسلام و المسلمین احمد مروی حفظه الله (مسئول وقت دفتر مقام معظم رهبری مدظله‌العالی در قم) – است. کسی که رهبری در حکم انتصاب ایشان به تولیت آستان قدس رضوی مرقوم داشته‌اند: «مراتب امانت و تقوای جنابعالی در دوره‌ی همکاری طولانی به اثبات رسیده است». مطمئنم عاملتان از عواقب تکذیب چنین حقیقتی آگاه نیست و این را نمی‌داند که به امین مقام معظم رهبری توهین ضمنی کرده است.

افزون بر این وی نگاشته: «همه باید ملتفت باشند که لازم نیست برای موافقت و مخالفت با منویات رهبری، به دنبال تأیید و رد مستقیم افراد از سوی معظم له باشیم.»

اولاً بر آشنایان با دانش نشانه-معنا‌شناسی پوشیده نیست که از خود این سخن تلویحاً صحّت واقعة نامه‌نگاری و پاسخ رهبری معظّم استشمام می‌گردد.

ثانیاً اشتباه شما و عاملتان همین‌جاست. گرچه برای موافقت و مخالفت با منویات رهبری، لازم نیست به دنبال تأیید مستقیم افراد از سوی معظم له باشیم، امّا ردّ مستقیم ولی امر نسبت به یک شخص یا یک روش، حجت را بر پیروان ایشان تمام می‌کند.

6. جناب اکبرنژاد! عاملتان نگاشته: «چرا شما که این همه امکانات در اختیار دارید حاضر نمی شوید با برگزاری جلسات آزادِ علمی و کرسی‌هایی که عموم اندیشمندان حوزوی می توانند در آنها حضور یابند، صحت و سقم نظریات مؤسسه فقاهت را به نمایش بگذارید؟»

این عادت شماست و قاعدتاً عاملتان نیز از شما آموخته که حوزه را بر خلاف واقع، متهم به انفعال در برابر چون شمایی کرده است. هم‌چون خودتان که بارها حلم مراجع، فقها و بزرگان –و از همه مهمّ‌تر جدّی گرفته نشدن ادعاهای جدیّ نگرفتنی شما- را حمل بر این نموده‌اید که «حوزه در برابر من یارای مقابلة علمی ندارد.» برخی طلبه‌های ساده و صادق نیز باور نموده و اوضاع بر ایشان مشتبه گردیده است. از جمله در جایی خواندم که عزیزی نوشته بود: «چند سالی است در قم شخصی با نام محمدتقی اکبرنژاد ظهور کرده و ادعا دارد بخش اعظمی از اصول فقه موجود زائد است … هر از چندگاهی نیز فریاد «هل من مبارز» سر می‌دهد و مدافعان علم اصول را به بحث و گفت‌وگوی علمی دعوت می‌کند؛ ولی دریغ از یک پاسخ مثبت. اما چرا؟ این سکوت برای چیست؟»

گرچه پاسخ اجمالی این پرسش هم در نامه پیشین و هم در بند3 این نامه اشاره گردید و جزوه‌ی «سه جواب در ردّ یک ادّعا» خود پاسخ‌نامة عینی آن است؛ امّا به فضل الهی پاسخ قاطع این بخش را یکبار برای همیشه در ضمن بازگوکردن برخی حقائق می‌دهم:

6-1. جناب اکبرنژاد! خاطرتان هست با جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای سیّد صدرا هاشمی مناظره داشتید؟ به یاد دارید ایشان در آن جلسه اثبات نمود که متاسفانه جنابعالی، معْظم مباحث کتاب «رسائل» شیخ اعظم انصاری را نفهمیده‌اید و لازم است نزد استادی مبرز، این کتاب را دوباره درس بگیرید؟

6-2. شاید از یادتان رفته که استاد ارجمند جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای باقری شاهرودی را دعوت به مناظره کردید. ایشان بر خلاف برخی دیگر، از نابرابری شأن شما با خود چشم پوشی کرد و دعوت شما را به یک شرط پذیرفت. آن شرط را به یاد دارید؟ این که فقط و فقط ایشان کتاب کفایة الاصول را به دست گرفته، صفحه‌ای از آن را تصادفاً باز کرده و از آن موضع تصادفی، پرسشی را با شما طرح نماید! ایشان به صراحت گفتند: «اگر برای بنده با همین آزمون محرز شود که آقای اکبرنژاد، کفایه را فهمیده، با او مناظره می‌کنم!» و این که چرا آن مناظره برگزار نشد، خدا بهتر می‌داند!

6-3. با همة این احوال، بند آخرم در پاسخ به شما این است:

بنده صراحتاً شما را مشروط به پذیرش تخییری یکی از دو شرطی که در ادامه می‌آید، به مناظرة رسمی با حضور تمامی جانب‌دارانتان دعوت می‌کنم؛ آن هم -به قول عاملتان- مناظره‌ای «با استفاده از همة امکانات موجود، در یک جلسة آزادِ علمی و کرسی‌هایی که عموم اندیشمندان حوزوی می‌توانند در آن‌ها حضور یابند». امّا شروط:

6-3-1. نخست همان شرطی که آقای باقری شاهرودی طرح کرده است. بدین گونه که هر دو در حضور ناظرین، موضعی تصادفی از کفایه را برای هم گشوده، خوانده و آن را تحلیل کنیم.

6-3-2. دوّم این که جنابعالی و حقیر، هر دو رزومة دقیق و مستند خود شامل سوابق و مدارک تحصیلی و … را حاضر کرده و یک به یک در حضور جمع ارائه دهیم. چه؛ حضرتعالی اطلاعات دقیقی از سوابق تحصیلی خود ارائه نداده‌اید. برای نمونه در سایت خود، رشتة تحصیلی تان را «فقه و اصول» معرفّی کرده‌اید، امّا به سطح آن اشاره ننموده‌اید.

و اگر پذیرفتن حتّی یکی از این دو شرط برایتان سخت است، حاضرم بدون هیچ پیش شرطی با شما مناظره کنم.

7. در پایان عرض می کنم: گرچه ناچاراً کلماتی چند بر حسب وظیفة شرعی در دفاع از فقه و فقهای عظام نگاشتم، امّا خدایا تو گواهی که از این وضعیّت خوشحال نیستم. و باز خدا را شاهد می‌گیرم که از اعماق قلبم برای خود و شما آرزوی عاقبت بخیری دارم. و انا اسال الله بسعه رحمته و عظیم قدرته ان یختم لی و لک بالهدایة، ثم الّسعاده و الشّهاده.

والسلام علی من اتبع الهدی

حوزه علمیه قم

سیّد مرتضی میرزاده اهری

2/4/1398


دو مطلب پایین، ادامه‌ی این گفت‌وگو به نقل از کانال تلگرامی سرائر است که می‌خوانید:

کنایه فاضل لنکرانی به تکذیبیه مؤسسه فقاهت

«مستندات فرمایش رهبری موجود است»

🔻پس از نامه سید مرتضی میرزاده اهری خطاب به محمدتقی اکبرنژاد، مدیر مؤسسه فقاهت و تمدن سازی اسلامی که در آن مدعی شده بود آیت الله خامنه ای در پاسخ به نامه محمدتقی اکبرنژاد راه او را اشتباه خوانده‌اند و نیز انتشار تکذیبیه از سوی مؤسسه فقاهت، محمدجواد فاضل لنکرانی امروز در بازدید از خبرگزاری حوزه گفته است:

🔹یکی از راهکارهای دشمنان برای تضعیف روحانیت، ضعیف کردن روش ها و کتب روحانیت است. دشمن به دنبال القای ناکارآمدی این روش ها و کتب است که باید بگوییم بیش از 1400 سال است که دین اسلام و مکتب تشیع با همین روش ها و کتب حفظ شده است و حوزه نیز پرچمدار این مسیر بوده و خواهد بود و حوزه تبلور حدیث ثقلین(قرآن و اهل بیت علیهم السلام) است.

🔹این اواخر هم این مسأله منتشر شد و رهبری هم فرمودند، «این راهی که یک عده ای می روند این راه اشتباه است»؛ ولی باز هم لجاجت می کنند و می گویند خبرهای بی پایه و اساس، در حالی که مستند این ها موجود است. آن کسی که از قول رهبری نقل کرده به من فرمود. به ایشان گفتم این مطلب را بنده از قول شما از قول رهبری بگویم؟ گفتند: بگو. ولی باز هم لجاجت می کنند

🔹من نمی خواهم بگویم این ها از ایادی دشمن هستند، دشمن یک پشتوانه های قوی تری درست می کند، ولی این افراد مجری می شوند. اگر سازمان های جاسوسی آمریکا، انگلیس و اسرائیل و دیگر دشمنان جمع شوند و بخواهند قوی تر از این هم با علمیت حوزه و سرمایه های حوزه برخورد کنند به موفقیت نخواهند رسید، نمی دانم چرا این افراد با سرمایه های حوزه این گونه برخورد می کنند؛ ولی بدانند حوزه قوی تر از گذشته به راه خود ادامه خواهد داد.


من بی خبرم؛ مستندتان را رو کنید!

پاسخ محمدتقی اکبرنژاد به اظهارات محمدجواد فاضل لنکرانی:

🔹عرض سلام و ادب خدمت برادر بزرگوار استاد فاضل لنکرانی(حفظه الله) نظر به مطالبی که در دیدار از نشریه افق حوزه داشتید و شائبه‌هایی را ایجاد کردید، لازم است نکاتی را به عرض برسانم؛

🔹ادعا کرده‌اید رهبری فرموده اند: «این راهی که یک عده ای می روند این راه اشتباه است.»، در پیشگاه خدای متعال شهادت می‌دهم که از چنین اظهار نظری بی اطلاعم و با اصرار از شما می‌خواهم مستندات این فرموده را در رسانه‌های عمومی منتشر کنید تا قبل از دیگران، مطلب بر خود من روشن شود.

🔹برادر بزرگوار؛ این پیام یا کتبی بوده یا شفاهی. اگر کتبی بوده، می‌بایست عین دست خط ایشان را منتشر کنید. اگر هم شفاهی بوده است، گذشته از اینکه بنده از این پیام بی خبرم، شما بهتر می‌دانید که پیام‌های خصوصی رهبری که در مقاطعی برای افراد ارسال می‌شود، کاملاً محرمانه و خصوصی است و علی فرض تحقّقه، چطور به دست شما رسیده است؟! کسی که این خبر خصوصی را به شما رسانده – با علم به اینکه شما مخالف بنده هستید- با نفس این کار، بی تقوایی خود را به اثبات رسانده و خود را از حوزه امانت خارج ساخته است. من تا وقتی که شما مستند محکمه پسندی ارائه ندهید، پیگیر این مسأله هستم و حق اعاده حیثیت را برای خود محفوظ می‌دانم.

🔹شما هیچ مستندی برای ادعای مخالفت بنده با فرمایش رهبری ارائه نکرده اید اما من مستندات بسیاری برای نشان دادن مخالفت شما با فرمایشات امام و رهبری دارم که برخی را برایتان می نویسم؛

🔹امام راحل فرمودند: «روحانيت تا در همه مسائل و مشكلات حضور فعال نداشته باشد، نمي تواند درك كند كه اجتهاد مصطلح براى اداره جامعه كافى نيست.(صحيفه امام، ج 21، ص 273) »ولی شما بارها در برابر تحول مقاومت به خرج داده‌اید.

🔹رهبری فرمودند: «تغيير كتاب درسى لازم است، حتماً هم بايد تغيير پيدا كند؛ در اين هيچ شكى نيست.( 08/ 09/ 1386)» اما شما گفتید که این کتابها باید بمانند.

🔹رهبری فرمودند: «يكى از مسائلى كه بسيار مهّم است، مسأله ى تغيير كلّى نظام آموزشى است.( 14/ 09/ 1374)» اما شما گفتید، …

🔹رهبری فرمودند: «در حوزه ى علميه، از روشهاى غير علمى براى رد نظر مخالف نبايد استفاده شود. روش غير علمى چيست؟ تكفير، تفسيق.(2/ 8/ 1389)» اما شما مخالفانتان را به جاهل و نادان و… متهم کردید.

🔹برای من جالب است که شما از فراموشی سیره فقهای شیعه اظهار نگرانی کرده اید؛ در حالی که برخلاف سیره قطعی ایشان در احتیاط نسبت به اخذ وجوهات، تا همین امروز هم وجوهات مقلدین پدرتان را می‌گیرید و از اینکه در مظانّ اتهام قرار بگیرید، پروا نمی‌کنید.

🔹گفته‌اید که علمای شیعه با همین روش‌های علمی و همین کتابها اسلام و تشیع را به ما رسانده اند. اگر این استدلال به معنای تحول ناپذیری روش‌ها و کتابهای علمی است، می‌شد همین حرف را در دوره بعد از صدوق و کلینی(رحمه الله علیهما) گفت و دهان امثال شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی را بست و مانع از پیدایش اصولی گری شد. کما اینکه می‌شد بعد از شیخ طوسی (ره) همین حرف را زد و مانع از نگارش امثال سرائر شد. یا حتی می‌شد با همین استدلال جلوی شیخ انصاری(ره) و آخوند(ره) را گرفت و گفت: مگر کتابهای علمای گذشته در حفظ و صیانت از تشیع ضعیف بوده تا شما بخواهید فقه و اصول را متحول کنید!

🔹چرا دقت نمی‌کنید؛ تحول، ذاتی علم است و بدون تحول، علم به ظلمت تبدیل می‌شود. تحول در روش یا کتاب به معنای جسارت در حق بزرگان گذشته نیست. بلکه به معنای این است که ما هم انسانیم و مکلفیم به اندیشیدن و پیش بردن قطار علم برای مواجهه قدرتمندانه با مسائل پیچیده نوظهور.

🔹عجیب است که دست به دامن رهبری شدید تا بنده را تخریب کنید، لابد این فرمایش ایشان را ندیده‌اید که فرمودند: «فقاهت يعنى شيوه ى استنباط. خودِ اين هم به پيشرفت احتياج دارد. اينكه چيز كاملى نيست؛ بلكه متكامل است.(13/ 09/ 1374)»

🔹در نهایت خدای متعال را شاکرم بر اینکه گفتمان تحول خواهی به حدی از بلوغ رسیده است که مخالفان را ناگزیر از پناه بردن به رهبری معظم کرده است! سلام و درود خدا بر کسانی که سیاهی مرکب قلمشان، سرخی خون شهید را شرافت بخشید.


تکمیلی در ۱۷ تیرماه

واکنش سیّد مرتضی میرزاده اهری به محمّدتقی اکبرنژاد

سید مرتضی میرزاده اهری پاسخ آخر خود را به انصاف نیوز ارسال کرده است که در پی می‌آید:

🔸 تجاهلِ آگاهانه نسبت به نام ناقل محترم، اماره‌ای روشن است بر این که تجاهل شما نسبت به اصل داستان نهی رهبری نیز بر همین منوال است.

🔸 اگر در ادعای جهلتان صادقید، چرا از حضرت آقای مروی به گونه‌ی علنی و رسمی نمی‌پرسید تا مستند نهی صریح رهبری معظّم بر شما آشکار گردد؟

جناب آقای محمدتقی اکبرنژاد

با سلام و درود مجدد؛

ظاهراً دو جوابیه‌ی خیرخواهانه‌ی پیشین نتوانسته اثری در رویه‌تان گزارده و شما را اندکی به تأمل وادارد. سکوت معنادار چند روزه‌تان را شکسته، پس از بیانات استادم حضرت آیت‌الله فاضل لنکرانی در بازدید از خبرگزاری حوزه، کلماتی نگاشته و مرا وادار نمودید تا دوباره دست به قلم بَرَم. ای کاش اندکی بر این عمر گرانمایه که دور فلک لحظه لحظة آن را به شتاب دارد از من و شما می‌گیرد، اندیشیده و وقت مرا برای پاسخ‌گویی به امور معلوم هدر نمی‌دادید …

  1. نویسه‌ی خود را چنین آغازیده‌اید: «من [از این که رهبری فرموده‌اند: «این راهی که یک عده‌ای می‌روند این راه اشتباه است»] بی خبرم … در پیشگاه خدای متعال شهادت می‌دهم که از چنین اظهار نظری بی اطلاعم و با اصرار از شما می‌خواهم مستندات این فرموده را در رسانه‌های عمومی منتشر کنید تا قبل از دیگران، مطلب بر خود من روشن شود.»

1-1. نمی‌دانم چرا این جمله‌ی شما بی‌درنگ مرا یاد نقل ابن ابی الحدید انداخت؛ این‌که، علی علیه السلام مردم را سوگند داد که هر کس از آن‌ها فرموده‌ی رسول خدا صلی الله علیه و آله را -که من کنت مولاه فعلی مولاه- شنیده، گواهی دهد. گروهی بدان شهادت دادند و زید بن ارقم در حالی که بدان آگاه بود، از شهادت استنکاف ورزید. امیرالمومنین علیه السلام او را به نابینائی نفرین فرمود و او نابینا شد. پس از نابینا شدن داستان این گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله را برای مردم بیان می‌کرد! (1) امّا از خدا به بزرگی‌اش می‌خواهم جنابعالی را نه از اینان و نه از آنان که «یقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یکتُمُون‏» قرار ندهد.

1-2. استاد بزرگوارم در بیانات خویش، گرچه بر نام ناقل بزرگوار سخن رهبری معظم –یعنی حضرت آقای مروی حفظه الله- تصریح نمودند، با این همه شاید به دلیل پاره‌ای ملاحظات رسانه‌ای، نام ایشان در خبر مربوطه انعکاس نیافته است. امّا حقیر بارها گفته‌ام و شما نیز دانستید و اکنون بار دگر می‌گویم که نام این ناقل و شاهد بزرگوار، حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای احمد مروی دام عزّه العالی است. تجاهل عامدانه نسبت به نام ناقل، اماره‌ای روشن است بر این که تجاهل نسبت به اصل داستان نیز بر همین منوال است.

1-3. باز مجبورم پردة دیگری از روی این حقیقت کنار زنم و آن این که: حضرت آقای مروی حفظه الله حتّی تا این اندازه فرموده‌اند (قریب به این مضامین) که: «نامه‌نگاری جناب اکبرنژاد به شخص رهبری معظّم، از طریق ما نبوده است…» حال این که اصولاً از طریق چه کانالی نامه خود را به دست معظم‌له رسانده‌اید، خود پرسشی ابهام‌برانگیز است. و البتّه این عمل هوشمندانة حضرت آقا که پاسختان را «به صورت کتبی» – آری تأکید می‌کنم به صورت کتبی– نه از کانالی که شما فرستادید، بلکه از طریق امین و رابط رسمی خویش با حوزة علمیة قم به شخص شما ابلاغ فرمودند، ستودنی است.

  1. نگاشته‌اید: «این پیام یا کتبی بوده یا شفاهی. اگر کتبی بوده، می‌بایست عین دست خط ایشان را منتشر کنید…»

2-1. این سخن شما مرا یاد شماری از هواداران رئیس جمهور پیشین انداخت که در جنجال‌های پیرامون معاونت اوّلی پس از پایان انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ ، تا زمانی که دست خط مقام معظم رهبری علنی و رسانه‌ای نشد، به حکم معظم له –با وجود علم به آن- تمکین نکردند. و باز یاد کسانی افتادم که رهبری معظم را واداشتند تا مخالفتتش را با نامزدی وی در انتخابات ریاست جمهوری سال 96، «از پشت بلندگو» اعلام کند.

2-2. البته بی‌پرده می‌گویم که جنابعالی بر خلاف دوستان فوق الذکر، در حدّ و اندازه‌های چنین درخواستی نیستید!

  1. نگاشته‌اید: «اگر هم [پیام رهبری] شفاهی بوده است، گذشته از این که بنده از این پیام بی خبرم، شما بهتر می‌دانید که پیام‌های خصوصی رهبری که در مقاطعی برای افراد ارسال می‌شود، کاملاً محرمانه و خصوصی است و علی فرض تحقّقه، چطور به دست شما رسیده است؟! کسی که این خبر خصوصی را به شما رسانده – با علم به اینکه شما مخالف بنده هستید- با نفس این کار، بی تقوایی خود را به اثبات رسانده و خود را از حوزه امانت خارج ساخته است.»

3-1. در کدام فرهنگ لغت، «پیام شفاهی» با «پیام خصوصی» مترادف انگاشته شده است؟ مگر این که جنابعالی ادعای «تحوّل» در علم لغت را نیز داشته باشید!!!

3-2. هم‌چنان که گذشت، ابلاغ‌کنندة این پیام رهبری و ناقل آن، حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ احمد مروی حفظه الله بوده است. پیش‌تر عامل شما و اکنون خود جنابعالی شرم را کنار نهاده به امین مقام معظّم رهبری توهین کرده و کسی را که رهبری به مراتب امانت و تقوای ایشان شهادت داده (2)، بی تقوا خوانده‌اید. افزون بر این که چنین نسبتی، توهین ضمنی به مقام عظمای ولایت است، خود به تنهایی میزان پای‌بندی جنابعالی به نظرات ایشان را نیز به روشنی هویدا می‌سازد. البتّه حال شما از آغاز بر اهلش معلوم بود که با افترا و نسبت ناروا به نام مبارک رهبری معظّم، تحوّلی ویران‌گر و بنیان‌کَن را به ایشان منتسب می‌نمودید.

3-3. کسی که اندک آشنایی با فقه و حقوق داشته باشد، می‌داند که جنابعالی در بند فوق از سخنتان، تلویحاً بر ماجرای نهی صریح رهبری صحّه گذارده و بر این امر، «اقرار ضمنی» نموده‌اید. پیش از این نخست از طریق عاملتان –یعنی جناب «مدیر داخلی مؤسسة خودخواندة فقاهت»- تمامی ادعاهای بنده از جمله نهی صریح رهبری نسبت به خودتان را «خلاف واقع و مردود« و «ادعاهای بی پایه و اساس» خواندید. حال طلب دستخط مبارک رهبری نموده و پس از آن، از این مرحله نیز تنزّل یافته و پیام رهبری را تلویحاً «پیامی خصوصی» و ناقل آن را بی‌تقوا خوانده‌اید. امّا پرسش این‌جاست که چرا به پیام به قول خودتان «خصوصی» مقام معظّم رهبری تمکین نکردید و رویّه‌ی به تعبیر ایشان «اشتباهتان» را اصلاح ننمودید؟

3-4. بر فرض محال که تجاهل شما را به عنوان جهل حقیقی‌تان بپذیریم، چرا به خود زحمت نداده و از حضرت آقای مروی به گونه‌ی علنی و رسمی نمی‌پرسید تا مستند نهی صریح رهبری معظّم بر شما آشکار گردد؟ به ویژه که نگاشته‌اید: «پیگیر این مسأله هستم و حق اعاده حیثیت را برای خود محفوظ می‌دانم»! بنده به عنوان حقوقدان عرض می‌کنم؛ این حقّ مسلّم شماست. پس راه پی‌گیری و حق اعادة حیثیت خود را با استفسار از آقای مروی هموار سازید.

3-5. آیا می‌توان اضطراب و تشویشی که جنابعالی در ذهن طلاب ساده و صادق ایجاد نموده، آنان را به اعتصاب علمی و عملی برانگیخته و میراث هزار ساله‌ی حوزة علمیه را -که با خون شهیدانی هم‌چون صاحب لمعه و شارح آن آب‌یاری شده تا به ما رسیده- یک‌سره بی‌فایده جلوه داده و به خیال خود نام «تحوّل» بر این اعمال می‌نهید، مسأله‌ای خصوصی دانست؟ اتّفاقاً عمومی کردن چنین مسائلی مقتضی تقواست. بی‌تقوا کسی است که در برابر نهی صریح پنهانی رهبری ایستاده و به راه اشتباه خود ادامه داده، و پس از عدم تمکین او و نقل ماجرا از سوی امین رهبر انقلاب، چنین شخصیتی را بی‌تقوا می‌خوانَد.

  1. نگاشته‌اید: «شما هیچ مستندی برای ادعای مخالفت بنده با فرمایش رهبری ارائه نکرده‌اید…»

ناهم‌سانی راه و روش شما با سیره‌ی مبارک رهبری معظّم، مراجع عظام، علمای اعلام و اساتید مبرز حوزه به قدری واضح است که اصلاً نیاز به برهان ندارد؛ هم‌چنان که کسی برای وجود خورشید طلب برهان نمی‌کند. نهایت امر این که راه دست‌یابی جنابعالی به «مستند» مطلوبتان را در بند 3-4 به روشنی نشان دادم.

  1. نگاشته‌اید: «اما من مستندات بسیاری برای نشان دادن مخالفت شما با فرمایشات امام و رهبری دارم …»

5-1. با کمال تأسف، مواردی که به مثابه‌ی مخالفت استاد بزرگوارم با فرمایشات امام راحل قدس سره و رهبری معظم دام ظله ارائه نموده‌اید – که ناشی از برداشت نادرست شما از کلمات این دو بزرگوار است- به قدری واضح‌البطلان است که یک طلبه‌ی توانا بر خواندن شرح لمعه نیز به راحتی می‌تواند آن را درک کند.

5-2. گرچه در جوابیه پیشین مراد رهبری معظّم از تحول در حوزه و کتب درسی را از زبان خودشان به روشنی بیان کرده‌ام، امّا باز به جملة دیگری از ایشان اشاره می‌کنم: «فقه، که کار اصلى ماست، به زمینه هاى نوظهور گسترش پیدا نکرده، یا خیلى کم گسترش پیدا کرده است. امروز خیلى از مسائل وجود دارد که فقه باید تکلیف اینها را معلوم کند، ولى معلوم نکرده است. فقه توانایى دارد، لیکن روال کار طورى بوده که «فاضل محقق کار آمد» به این قضیه نپرداخته است…»

5-2-1. رهبری در عین تأکید بر عدم گسترش فقه به مسائل روز، بر توانایی فقه تصریح نموده‌اند. بر این پایه منصفین گواهی دهند: کدام فقیه حوزه به اندازه‌ی استادم و کدام مرکز فقهی به قدر مرکز فقهی ائمّة اطهار علیهم السلام به زمینه‌های نوظهور و مسائل روز مدّ نظر رهبری معظّم پرداخته است؟

5-2-2. مفهوم بخش اخیر فرمایش رهبری این است: کسی که باید به این قضایا بپردازد، «فاضل کارآمد محقّق» است. خدا را چون شمایی را چه سنخیّت با این عنوان؟! آیا مراد رهبری این است که کسی که توانایی وی بر خواندن یک صفحه رسائل و مکاسب و کفایه نامعلوم است، بدون تولید دانش جدید، آورده‌ها و داشته‌های غنی حوزه را یکی یکی تا مرز نابودی بکشاند؟! یا کسی که سطح علمی وی روشن نیست، گواهی اجتهاد صادر ‌کند؟!

5-3. به برخی فرمایشات حضرت امام راحل قدس الله سرّه استناد کرده‌ و برخی را عامدانه جا انداخته‌اید. البته اگر از اصول فقه اطلاع داشتید به شما می‌گفتم که برخی سخنان امام (ره) از سنخ «قضایای خارجیّه» و مربوط به مکان و زمان خاصّی بوده و برخی به گونة «قضایای حقیقیه» ابراز گردیده است. چند نمونه از فرمایشات ماندگار امام راحل چنین است:

5-3-1. «من باز عرض مى‏كنم كه فقه را نبايد فراموش كرد. فقه به همان صورتى كه بوده است بايد باشد. «فقه‏ جواهرى‏» بايد تقويت شود. بايد حوزه‏ها وقت وافرشان را صرف فقه و اصول و فلسفه و مباحثه كنند زيرا فقه در رأس دروس است، ولى مسائل ديگر هم مهم است كه بايد به آنها عمل شود.» (3)

5-3-2. «در مورد دروس تحصيل و تحقيق حوزه‏ها، اين جانب معتقد به فقه سنتى و اجتهاد جواهرى‏ هستم و تخلف از آن را جايز نمى‏دانم. اجتهاد به همان سبك صحيح است ولى اين بدان معنا نيست كه فقه اسلام پويا نيست، » (4)

5-3-3. «اين مسأله نبايد فراموش شود كه به هيچ وجه از اركان محكم فقه و اصول رايج در حوزه‏ها نبايد تخطى شود.» (5)

5-3-4. اگر در مجموع کلمات امام (ره) دقّت کرده بودید، از اصول فقه توشه‌ای علمی برداشته و بر اساس آن، شیوه‌ی صحیح برداشت از اندیشه‌ی امام (ره) را آموخته بودید، دست از ادعاهای مخرّب خویش برمی‌داشتید.

  1. نوشته‌اید: رهبری فرمودند: «در حوزه‌ى علميه، از روشهاى غير علمى براى رد نظر مخالف نبايد استفاده شود. روش غير علمى چيست؟ تكفير، تفسيق.(2/ 8/ 1389)»  امّا شما مخالفانتان را به جاهل و نادان و… متهم کردید.

6-1. اولاً روشن است که «نادان» به معنای «عامی» یا شخص «بی بهره از دانش»، غیر از «کافر» و «فاسق» است.

6-2. ثانیاً متضادّ «نادان»، «دانا»ست! در جوابیّة پیشین، شما را مشروط به پذیرش تخییری یکی از دو شرط «خواندن یک صفحه کفایه» یا «ارائه‌ی اسناد و مدارک تحصیلی»تان به مناظره دعوت کردم. پذیرش هر یک از این دو شرط می‌توانست «دانایی» شما را به رخ کشیده و کذب ادعای من و استادم را اثبات کند. امّا شما دست آخر بدون پیش شرط هم حاضر به مناظره نشدید و ترجیح دادید به سکوت برگزار کنید!

  1. نوشته‌اید: «تحوّل، ذاتی علم است و بدون تحول، علم به ظلمت تبدیل می‌شود …»

7-1. سخن کاملاً صحیحی فرمودید. امّا هم‌چنان که پیش‌تر نیز گفتم، تحوّل‌خواهی نسبت به یک دانش، فرع بر فهم و اشراف بر آن دانش است و تا کسی «علم» موضوعِ تحوّل را نشناسد و بر آن محیط نباشد، درک درستی از تحوّل نخواهد داشت. هیأت بطلمیوسی را کسی به نام کپرنیک متحوّل نمود که به تار و پود آن واقف بود. فیزیک به واسطه‌ی بزرگ‌ترین فیزیکدان یعنی انیشتین متحول شد. بی‌تردید فقه نیز اگر قرار است متحوّل شود، توسط فقهای محیط بر آن صورت خواهد گرفت.

  1. خطاب به استاد ارجمندم نگاشته‌اید: «تا همین امروز هم وجوهات … می‌گیرید …»

8-1. اجمالاً در این خصوص شما را به رسالة عملیّة مراجع معزز ارجاع می‌دهم. اکثریت قاطع فقها اخذ و مصرف وجوهات شرعی توسط مجتهد جامع الشرایط را در محلّ آن، صحیح دانسته و بر صلاحیّت چنین مجتهدی تأکید کرده‌اند.

8-2. پاسخ این ادّعا نسبت به استاد بزرگوارم را به گونة تفصیلی در همین سایت خبرگزاری حوزه قابل دسترسی در این لینک داده‌ام:‌ [اینجا]

مطالعه کنید و اگر باز هم شبهه‌ای در این زمینه برایتان باقی ماند، بپرسید تا بیشتر توضیح دهم.

  1. در پایان به مثابة اتمام حجت حکایتی را نقل می‌کنم؛ به این امید البتّه کم‌سو که مایة عبرت جناب‌عالی گردد.

9-1. نقل است که مرحوم آیت‌الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی رحمه‌الله به اصرارِ شیخی به وی اجازة امور حسبیّه داده بود. شیخ مزبور از این اجازه سوء استفاده‌ها کرده و جانب امانت نگاه نمی‌داشت. برخی به مرحوم سیّد عرض کردند: «اجازة خویش از این شیخ بازستانید». سیّد فرمود: پیش از اجازة ما این مرد اندک اعتباری داشت که اجازة ما به گونه‌ای قابل ملاحظه بر اعتبارش افزود. حال اگر من اجازة خویش را از او پس گیرم، همان اندک اعتبار آغازین خویش را نیز به کلّی از دست می‌دهد…»

9-2. جناب اکبرنژاد! گرچه با انکار حقیقت نهی صریح رهبری، گمان نمی‌کنم اعتبار چندانی برایتان مانده باشد، با این همه امّا خیرخواهانه عرض می‌کنم، پیش از آن که همین اندک اعتبار خویش را نیز از دست دهید، به فرمایش رهبری تمکین نموده، شیوة خویش را اصلاح کرده و راه از نو بیآغازید … دستم را به خیرخواهی به سمت شما می‌یازم تا بیش از این در باتلاقی که برای خود و برخی اطرافیانتان ساخته‌اید، فرو نروید. راه ضرر را از هر جا سدّ کنید، منفعت است.

چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی       وعظت آن‌گاه کند سود که قابل باشی

والسلام علی من اتبع الهدی

سید مرتضی میرزاده اهری

1398/4/6

پانویس:

(1): ابن أبي الحديد، شرح نهج البلاغة (چاپ کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی)، ج‏4، ص74.

(2): ر.ک: انتصاب حجت‌الاسلام احمد مروی به تولیت آستان قدس رضوی، قابل دسترسی در [اینجا]

(3): امام خمینی، صحيفه امام، ج18، ص72.

(4): همان، ج21، ص289.

(5): همان، ص380.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. جناب اقای اهری، کاری به تفصیل مباحث شما با آقای اکبرنژاد ندارم. بنده نه شما و نه ایشان را نمی شناسم ولی واقعا در غلوّ شما و انتساب عناوینی همچون آیت‌الله به استاد محترم آقای فاضل بهت زده شدم. کاربرد این عناوین در میان علمای گذشته از روی قاعده بوده است و این گونه به صورت افراطی مورد استفاده قرار نمی گرفت. ایشان استاد زحمت کشیده ای هستند ولی هر کسی و هر چیزی حدی دارد. سعی کنید بی جهت قلم خود را از حد انصاف فراتر نبرید. خداوند عاقبت همه ما را به خیر ختم کند.

    2
    4
  2. جناب اکبرنژاد!!! والسلام علی من التبع الهدی!!! این آقای اهری خودشان بسیار هتاک و جسور هستند و با کلمات قلمبه و سلمبه می خوان خودشون را محترم و موجه جلوه بدن… واقعا براتون متاسفم…

    1
    2

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا