خرید تور تابستان ایران بوم گردی

سروش محلاتی: تکرار شعارهای کربلا پیروی از امام حسین نیست

متن گفت وگوی شفقنا با آیت‌الله محمد سروش محلاتی را می خوانید:

* در طول تاریخ قرائت ها و نگاه های متفاوتی به واقعه کربلا وجود داشته است، اما اگر بخواهیم حرکت امام حسین و واقعه کربلا را از منظر فقهی مورد بررسی قرار دهیم، واقعه کربلا یک حرکت فقهی است یا فرا فقهی؟ اگر عاشورا موضوعی فقهی باشد، یعنی امکان بررسی رسیدگی فقهی به آن باشد، طبعا قابل تأسی برای شیعیان است و می‌توان از آن به عنوان یک منبع فقهی استفاده کرد. در چه موارد فقهی از عاشورا استفاده شده است؟

تلقی فقهای شیعه در قرون اولیه این بود که حرکت امام حسین(ع)، قابل تحلیل فقهی است. شاید یکی از قدیمی ترین نظرات در این باره از شیخ مفید، و سپس سیدمرتضی و بعد از آن شیخ طوسی است. این بزرگان اقدام حضرت را مطابق با قواعد عمومی فقه، دانسته اند. البته آنان برای تحلیل خود، علم حضرت به سرانجام واقعه را مورد تردید قرار داده اند و تحلیلشان مبتنی بر این مقدمه است. شیخ مفید در پاسخ به این سوال که چرا امام (ع) با آگاهی از تخلف مردم کوفه، بدانجا رفت، می گوید: دلیلی برای علم امام وجود ندارد(المسائل العکبریه ص ۶۹)، سیدمرتضی هم در کتاب تنزیه الانبیاء همین نظر را دارد که آنچه اتفاق افتاد مثل رویارویی مردم کوفه با حضرت، از طرف حضرت پیش بینی نشده بود: «ولم یکن فی حسابه ان القوم یغدر بعضهم»

البته در دوره های بعدی، بسیاری از فقها این مقدمه را نپذیرفته اند، ولی به هر حال براساس این مقدمه، اقدام حضرت، کاملاً موجّه است، امام به اتکای دعوت مردم کوفه برای اقامه امر به معروف و نهی از منکر و یا برای به دست گرفتن قدرت حرکت کرده است، و هر مکلّفی که زمینه اقدام موفقیت آمیز برای نهی از منکر را داشته باشد، باید همان گونه اقدام کند. ولی این تحلیل نمی تواند با آگاهی به حوادث رخ داده، توجیهی ارائه کند و چارچوب فقهی برای آن تبیین نماید.

* اگر عاشورا حرکتی است که می تواند به صورت یک مسأله در فقه ارزیابی و نتیجه گیری شود، ذیل کدام یک از مباحث فقهی زیر قرار می گیرد جهاد؟‌ امر به معروف و نهی از منکر؟ یا مبارزه با ظلم؟

عاشورا با عناوین مختلفی از مباحث فقهی مرتبط است. البته عنوان مبارزه با ظلم، یک عنوان مستقل از نهی از منکر نیست، ولی عمل حضرت را در ذیل امر به معروف و نهی از منکر، می توان مطرح کرد، به خصوص از این زاویه که چرا حضرت به نوعی از نهی از منکر که مخاطره آمیز بود اقدام کرد، مگر شرط این فریضه آن نیست که خطر و ضرری متوجه آمر به معروف نشود؟ ولی بسیاری از فقها، بحث عاشورا را ذیل بحث جهادیه در کتاب الجهاد مطرح کرده اند که چرا حضرت در جنگ و درگیری حاضر به قبول صلح و سازش نگردیدند، پاسخی که علامه حلّی در فقه می دهد این است که هر کس در موقعیت امام حسین(ع) قرار بگیرد دو راه در برابر او قرار دارد و او حق انتخاب دارد، می تواند با دشمن صلح کند و می تواند مقاومت نموده و شهادت را بپذیرد. براساس این نظر هم می توان اقدام حضرت را در چارچوب کلی ضوابط فقهی مطرح کرد. در میان فقها شهید ثانی هم همین نظریه را قبول دارد.

محقق کرکی هم این بحث را در همان کتاب الجهاد مطرح کرده ولی نظرش با علامه حلّی متفاوت است. کرکی هم تحلیلی ارائه می دهد که هر چند امام از عاقبت جنگ آگاه هست، ولی او بنا به مصالحی باید مقاومت کند، مثلاً حضرت می داند که یزید به قرار داد مصالحه پای بند نیست، و یا صلح با او به پایه های اعتقادی مردم آسیب می زند، و شاید اصلاً در آن شرایط امکان صلح وجود نداشته است. به هر حال نظریه محقق کرکی هم هر چند با شایدها و احتمالات همراه است، ولی طرح این احتمالات به خاطر آن است که قیام حضرت، بر طبق ضوابط فقهی تبیین شود.

* به اعتقاد بسیاری یکی از اهداف امام حسین(ع) برای نپذیرفتن بیعت با حاکم ظالم مبارزه با ظلم بود که به دلیل همین نپذیرفتن واقعه کربلا رقم خورد؛ مبارزه ظلم زیر مجموعه جهاد است یا امر به معروف و نهی از منکر؟‌ و امام حسین(ع) در این زمینه اعتقاد به جهاد داشت یا امر به معروف و نهی از منکر؟

مسأله نپذیرفتن بیعت، غیر از مسأله مبارزه با ظلم است. وقتی مردی جائر و نالایق، ادعای خلافت و حکومت می کند، هر مسلمانی وظیفه دارد که از قبول دعوت و تأیید او، امتناع کند. نپذیرفتن بیعت، یک وظیفه سلبی است و این وظیفه اختصاص به امام حسین(ع) ندارد، ولی اگر فردی در شرایط پر خطر قرار گیرد و بیعت نکردن موجب قتل او می شود، بیعت با جائر برای او در این شرایط جایز می شود و یکی از مصادیق تقیه است. ولی امام حسین(ع) حاضر به قبول بیعت با یزید نشد. فقها فرموده اند که در برخی از موقعیت ها، تقیه کردن حرام است، مثلاً تقیه ای که به اساس دین آسیب می رساند و به مردی جائر برای ریشه کن کردن احکام اسلامی، قدرت و مشروعیت می بخشد، جایز نیست. این استثناء از جواز تقیه، منصوص است «و کُلُّ شَیْءٍ یَعْمَلُ اَلْمُؤْمِنُ بَیْنَهُمْ لِمَکَانِ اَلتَّقِیَّهِ مِمَّا لاَ یُؤَدِّی إِلَى اَلْفَسَادِ فِی اَلدِّینِ فَإِنَّهُ جَائِزٌ» امام خمینی(ره) در رساله تقیه خود این بحث را مطرح کرده و آیت الله خویی تحت عنوان تقیه حرام می گوید تقیه ای که موجب اضمحلال دین شود، حرام است و سپس این حکم و این قاعده را بر عاشورا منطبق می داند: «و لعله من هنا أقدم الحسین (ع) و أصحابه لقتال یزید بن معاویه، و عرضوا أنفسهم للشهاده و ترکوا التقیه»

* اساساً امام مجاز به بیعت کردن با کسانی که حاکم جائر هستند و قدرت و خلافت را به دست گرفته‌اند، هست یا مجاز به بیعت نیست؟

بیعت با حاکم جائر، سه مرحله دارد، مرحله اول حکم اولی آن است که بیعت با جائر، برای امام و غیر امام حرام است. مرحله دوم حکم ثانوی به اقتضای تقیه است که بیعت در شرایط تقیه و اضطرار جایز می شود. مرحله سوم توقف حکم ثانوی، از جهت آنکه بیعت حتی در شرایط اضطراری، مفاسد بزرگی به دنبال دارد. در این مرحله بیعت کردن حتی به قیمت جان دادن هم جایز نیست. البته این مراحل سه گانه احکام کلی شرعی است، هر چند ممکن است امام علیه السلام به دلیل جایگاه ویژه ای که در هدایت امّت و برای حفظ کیان مکتب دارد، در انتخاب هر یک از این مراحل، شرایط ویژه ای داشته باشد چون گاه تقیه برای افراد عادی جایز است و برای کسی که در موقعیت امامت قرار دارد جایز نیست. به هر حال، حکم بیعت با جایز، تابع شرایط و مصالح است و همیشه یکجور نیست.

* ما چگونه می‌توانیم از قیام حضرت سیدالشهدا در جامعه امروز بهره ببریم و اصولا نسبت تعمیم‌پذیری این قیام به دوره‌های دیگر چگونه است؟

قطعاً قیام امام حسین(ع) تعمیم پذیر است، ولی معنای تعمیم پذیری این است که این الگو، به «شرایط مشابه» تعمیم داده شود، به نظر بنده هرکدام از ائمه(ع) که در شرایط اباعبدالله الحسین قرار می گرفتند، همان اقدام حضرت را انجام می دادند، ولی متأسفانه امروزه عده ای تعمیم پذیری را به معنی تعمیم به «همه شرایط» می دانند یعنی در موقعیت امام حسن(ع) هم باید مانند کار امام حسین(ع) را انجام داد! این افراد جاهل، نمی توانند رابطه موضع امام حسین(ع) را با آن شرایط خاص درک کنند و گمان می کنند این حکم برای همه موقعیت ها، یکسان است. ما برای تعمیم عادلانه، ابتدا باید مولفه های اصلی قیام حضرت را به دست بیاوریم مثلاً حضرت با حاکم جائری روبه روست که فرمود او می خواهد فاتحه اسلام را بخواند، «وَ عَلَى الاِسْلامِ، ألسَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّهُ بِراع مِثْلَ یَزِیدَ» براساس این مولفه، نمی توان این الگو را به مقابله با هر حاکم جائر و منحرف تعمیم داد. مولفه دیگر آن است که در کربلا، همه راه ها را به روی حضرت بسته بودند، اجازه نمی دادند که حضرت به مدینه برگردد و یا به منطقه دیگری برود، حتی عبیدالله حاضر نبود اجازه دهد که امام حسین(ع) به طرف شام برود، آنجا حتی امکان صلح هم نبود. به تعبیر دقیق شهید مطهری، دشمن در برابر امام حسن مجتبی حاضر به صلح بود، ولی در برابر امام حسین(ع) فقط «تسلیم» حضرت را می خواست و لذا «هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه» مقاومت در برابر تسلیم بود، نه مقاومت در برابر صلح.

بنده به اسوه بودن قیام امام حسین(ع) باور دارم و تأسی به حضرت را لازم می دانم ولی معتقدم، تکرار صوری شعارهای کربلا، تأسی و پیروی از حضرت نیست.

*آیا در میان فقهای ما، کسانی بوده اند که قیام حضرت را خارج از قلمرو فقه بدانند؟

بله. این گرایش، از دوره قاجار و به طور خاص از صاحب جواهر، در فقه ما وارد شده است. و پس از ایشان، توسط شیخ جعفر شوشتری، در جامعه شیعه گسترش و نفوذ پیدا کرده و به دلیل نفوذ شیخ جعفر، در قرن اخیر، این دیدگاه، تقریباً غالب بوده است. مرحوم شوشتری همان کلام صاحب جواهر را در کتاب های مختلفش مثل خصائص ‌الحسینیه و فوائد ‌المشاهد تکرار کرده است و خلاصه آن این است که امام حسین(ع) تکلیف خاصی داشتند که با تکلیف عموم مسلمانان متفاوت است. حتی مرحوم شیخ محمدحسین کاشف الغطاء که از نظر اجتماعی و سیاسی، فقیه روشن و آگاهی است، وقتی با این سوال مواجه می شود که چرا شب عاشورا، امام(ع) اصحاب خود را آزاد گذاشت و اجازه داد که کربلا را ترک کنند، پاسخ می دهد که جریان کربلا، فراتر از قواعد شرعی و الزامات مدنی است و یک جریان کاملاً استثنائی است.

در سالهای اخیر کتابی از طرف دفتر آیت الله بهجت چاپ شده به نام «رحمت واسعه» این کتاب مجموعه بیانات آن مرحوم درباره سیدالشهداء است. در آنجا هم ابتدا ایشان می گوید: مگر انسان می تواند خودش را به خودکشی حاضر کند؟ مگر در کشتن خودش اختیار دارد!؟ و سپس به جریان کربلا و اصحاب امام حسین(ع) می پردازند و می گویند: «بالاخره چه عرض کنیم؟ اینها دیگر از رساله ها در نمی آید، آنها خودشان می دانند و جواب کار خودشان و حال خودشان»

این جمله اخیر، اشاره به همین نکته دارد که اقدام به شهادت، کاری فراتر از رساله های فقهی است، و فقیه امروز نمی تواند پاسخی برای کار آنها داشته باشد.

کتاب فقاهت در عاشورا تالیف محمد سروش محلاتی است که در تیرماه ۹۷ به چاپ رسید.

سروش محلاتی در کتاب «فقاهت در عاشورا» به مرگ معاویه و قدرت گرفتن یزید و بیعت خواستن یزید از امام حسین(ع) اشاره می کند و بیعت خواستن را جرقه اول حرکت امام حسین(ع) عنوان و بررسی می کند که بیعت امام با حاکم جائر از منظر فقهی جایز است یا جایز نیست.

سروش محلاتی پژوهشگر فقه سیاسی است که تاکنون ده‌ها کتاب از او به چاپ رسیده از جمله: «عقلانیت در عاشورا»، «ولایت، در مغالطه و مصادره»، «تأملات سیاسی علامه طباطبایی»، «جهاد در فقه معاصر شیعه – دفتر اول»، «احکام حریم خصوصی (بر اساس منابع اسلامی)»، «دین و دیکتاتوری: مجموعه مقالات بررسی نسبت دین و استبداد»، «اندیشه و ایمان در آزادی»، «دولت و اجرای شریعت: سلسله مقالات دولت و ابزارهای الزام شهروندان به شریعت»، «اسلام و مقتضیات زمان؛ بررسی نسبت دین و تحولات حیات انسانی»، «نظارت خبرگان؛ نصیحت نخبگان:نگاهی به حقوق و وظایف مجلس خبرگان رهبری»، «بی‌طرفی شرط داوری مجموعه مقالات، دین و دولت در اندیشه سیاسیم، «شهر مردگان: ده مقاله در حقوق اساسی مخالفان»، «امکان‌سنجی انتخابات در نظام اسلامی»، «بازگشت از بهشتی، بازگشت به بهشتی».

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا