خرید تور تابستان ایران بوم گردی

«خشونت دلربای» امام علی! | احمد حیدری

حجت الاسلام‌ احمد حیدری در یادداشتی با عنوان ««خشونت دلربای» امام علی!» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

اخیرا آقای پناهیان در سیمای جمهوری اسلامی امام علی و قبل از ایشان، پیامبر صلوات الله علیه را «گوشت تلخ» معرفی کرده و برای اثبات این گوشت تلخی و خشونت به حدیث «انه[امام علی] خشن فی ذات الله» که از پیامبر در باره امام علی صادر شده، استناد کرده است.

متأسفانه ایشان توضیح نداده که خشونت امام علی به عنوان برترین شاگرد و تربیت شده مکتب نبوی به تبع خشونت پیامبر، چقدر به‌جا، زیبا و دلربا بوده و نه تنها متوجه مردم و ضعفا نبوده، بلکه متوجه مشرکان و کافران دشمن دین و مردم، منسوبان و منصوبان متخلف و زیاده طلبان حکومتی بوده است و امروز جامعه ما به این خشونت دلربا از جانب مسئولان بسیار نیازمند است ولی آن را نمی‌یابد یا کم می‎یابد اما در قبال آن شاهد خشونت با مردم و تسامح در قبال دشمنان و دست اندازان به حقوق مردم و منسوبان و منصوبان متخلف است.

در ادامه برای روشن شدن دلربایی این خشونت ایدئال، به شرح مواردش می‌پردازیم. ابتدا چند نکته قابل تذکر است:      

1. بعد از رسول خدا(ص)، امام علی برترین الگوی بشر است. این الگوی بی‌نظیر در همه زمینه‌ها اسوه و تراز دین بود و گر چه ما از مهر، محبت، شجاعت، سخاوت و زهد او کم و بیش شنیده‌ایم ولی خشونت زیبا و دلربایش تا حدود زیادی ناشناخته مانده و الگو نشده است. از آنجا که امام علی 5 سال حاکمیت جامعه را به عهده داشت و بسیاری از این خشونت‌ها در زمان خلافت بروز یافته، به شناخت و توجه بدان، بخصوص از جانب حاکمان و قدرتمندان بسیار محتاجیم.

2. خشونت معمولا ناپسند است و نفرت می‌آورد مگر این که مطابق اصول عقل و شرع و در راستای دفاع از مظلوم، دفاع از حقوق مردم و مقابله با قدرتمندان ستمگر باشد که در این صورت نه تنها نفرت نمی‌آورد که دلرباست همچنان که عفو، گذشت، مهر و محبت در جای خود زیبا و دلرباست و باعث جذب به دین و مکتب.

3. غالب ما متأسفانه نه محبت، مدارا و گذشت را در جای خود به کار می‌گیریم و نه قهر و خشم را؛ در حالی که خشم و خشونت به‌جا در کنار مهر و محبت به‌جا می‌توانند مصداق این شعر شیخ محمود شبستری باشند که: « جهان چون زلف و خط و خال و ابروست/ که هر چیزی به جای خویش نیکوست»

4. امام علی به فرموده پیامبر(ص) «خَشِنٌ فِي‏ ذَاتِ‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ غَيْرُ مُدَاهِنٍ فِي دِينِه‏»(ارشاد مفید1/173) «علی درباره خدا (و آنچه مربوط به خدا است) خشن و سختگير است، و درباره دين، اهل سازش و ناديده‌گيرى نيست». حضرت زهرا به زنان مدینه در سرزنش مردانشان به جهت روگردانی از امام فرمود: «ما الذي نقموا من أبي‌الحسن نقموا و الله منه نكير سيفه و شدة وطأته و نكال‏ وقعته و تنمره في‏ ذات‏ الله‏»(بلاغات النساء32) «چه چیزی از علی را ناخشنود داشتند؟ به خدا سوگند! ناخشنودی و خشم آنان از شمشیر برّانش، ثابت قدمی‌اش بر حق، سختی حمله و جنگش، شدت ضرباتش و غضبش در راه خدا بود». خود حضرت هم فرمود: «إِنِّي لَوْ قُتِلْتُ فِي‏ ذَاتِ‏ اللَّهِ‏ وَ حَيِيتُ ثُمَّ قُتِلْتُ ثُمَّ حَيِيتُ سَبْعِينَ مَرَّةً لَمْ أَرْجِعْ عَنِ الشِّدَّةِ فِي‏ ذَاتِ‏ اللَّهِ‏ وَ الْجِهَادِ لِأَعْدَاءِ اللَّه‏»(وقعة صفین471) «اگر در راه خدا کشته شوم و زنده گردم تا هفتاد بار، از شدت و سختگیری در امور دین خدا و جنگ با دشمنان خدا دست‌برنمی‌دارم»

5. البته همان طور که در ادامه خواهیم دید:
اولا از نگاه امام على(ع) اصل بر محبت، گذشت و مدارا است و حتى الامکان باید از اعمال قهر و خشم دورى گزید، چنانکه خود حضرت فرمود: «آخر الدواء الکَىّ»[داغ کردن آخرین مرحله مداوا است](طب الائمه 55).

ثانیا قهر و شدت امام در غیر میدان نبرد، عموما متوجه منسوبان در صورت لغزش قطعی یا احتمالی، منصوبان و دولتمردان متخلف، سوء استفاده کنندگان از مقام و موقعیت و تجاوزگران عالِم و عامِد به حدود خدا بود نه متوجه مخالفان به هنگام اظهار نظر و نقد و یا لغزش ضعیفان و توده مردم.

6. مهر و خشم امیرمؤمنان نمودی از توصیف خدا نسبت به مؤمنان خاص است که فرمود: «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ»(مائده54) در برابر مؤمنان نرم و مهربانند و در مقابل کافران و متجاوزان به حدود الهی و حقوق بندگان خدا، غلیظ و شدید می‌باشند(الاصفی1/280) و با توجه به همین مهر و خشونت به‌جاست که خود حضرت در توصیف خودش می‌فرماید: «ذلیل و دون مرتبه نزد من عزیز و بزرگ است تا حقِّ او را بستانم و عزیز و بلند مرتبه نزد من حقیر و بی ارزش است، تا حقّ را از او بستانم» (نهج البلاغه صبحی صالح، ص81، خ37)

7. اگر قهر و خشونت علوی در عملکرد مؤمنان به‌خصوص مسئولان نمود آشکار داشته باشد، خود از بهترین عوامل امیدواری عموم به حکومت و دوام و گسترش جهانی آن خواهد بود و ما امروز بخصوص در حکومت اسلامی به «خشونت علوی» هم بسیار محتاجیم و این نوع خشونت را در عمل حاکمان کم می‌بینیم. 

اما موارد:

با مشرکان و اهل کتاب محارب و یاری کنندگانشان

1. مشرکان، اهل کتاب و ستمگرانی که حاضر نیستند موجودیت حکومت اسلامی را بپذیرند و به ستم بر حکومت اسلامی و مسلمانان هجوم آورده تا حکومت را ساقط کرده و مسلمانان را به بردگی بگیرند، باید به شدت سرکوب شوند و در قبال آنان که اهل تسلیم در  برابر حق و پذیرش حقوق انسانی دیگران نیستند، رحم و گذشت و مهربانی، ظلم به مسلمانان مظلوم می‌باشد.

البته در همین موارد هم مسلمانان از ابتدا به جنگ قبل از دعوت به توحید، پذیرش صلح منطقی یا ترک مخاصمه، ممنوعند ولی وقتی با هجوم ستمگرانه آنان جنگ شروع شد، دیگر نباید بدانان رحم کرد و باید آنان را کشت تا شکستشان قطعی شده و زمینگیر شوند و آنگاه آنان را اسیر کرد. اسیر کردن ترحم‌آمیز دشمن قبل از شکست قطعی و زمینگبر شدن او، انگیزه ای جز دنیاطلبی ندارد. قرآن به این قانون حق این گونه دعوت می کند:

ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى‏ حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُريدُ الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَكيم‏(انفال67) هیچ پیغمبری را روا نباشد که اسیران جنگی بگیرد (تا از آنان فدا گرفته و آنان را رها کند) مگر زمانی که خون (ناپاکان را) در زمین بسیار بریزد[و آنان را زمینگیر کند]. شما (ای اصحاب رسول) متاع دنیا را می‌خواهید و خدا آخرت را می‌خواهد، و خدا مقتدر و کارش همه از روی حکمت است.

با توجه به این حقیقت و دستور خداوند بود که در جنگ‌ها از جمله جنگ مهم «بدر» که بسیاری مرتکب اسیر گیری شدند، حضرت به هیچ وجه دشمنی را اسیر نگرفت(ترجمه المیزان 9/180) و در مقابله با دشمن متجاوز و کینه‌توز، همتی جز کشتن او نداشت با این که می‌دانست این عمل او کینه‌های فراوانی از او در دل مشرکان، خواهد کاشت.

2. وقتی یهود بنی قریظه در جنگ احزاب پیمان شکستند و با مشرکان علیه مسلمانان متحد شدند، بعد از خاتمه احزاب پیامبر بنی قریظه را محاصره کرد و بالاخره آنان حکم سعد بن معاذ در باره خود را پذیرفتند و سعد به کشتن مردان جنگی و اسیری بقیه حکم کرد و بنا شد مردان جنگی آنان را که بیش از صد نفر بودند[در تعداد مردان جنگی این طایفه اختلاف است ولی محققان تعداد آنان را صد و اندکی می دانند] را گردن بزنند. بسیاری از مسلمانان از گردن زدن آنان ابا داشتند و امام علی همه ملاحظات را کنار نهاد و با تمام وجود برای زدن گردن این ستمگران جانی اقدام کرد و یهود را برای همیشه کینه‌دار خود ساخت و رضای خدا و رسول را خرید.(بحار الانوار 20/263)

3. حاطب بن ابی بلتعه از مجاهدان بدری، خانواده‌اش در مکه یاوری نداشتند. قبل از فتح مکه، قریش به خاطر شکستن پیمان صلح با مسلمانان، از حمله آنان به مکه در هراس بودند و از خانواده حاطب خواستند از مردشان در این مورد خبرگیری کنند و حاطب هم برای این که مشرکان را وامدار خود کند تا به خانواده‌اش کمتر آزار دهند، طی نامه‌ای آنان را از تصمیم پیامبر مطلع کرد و نامه را به ساره آوازخوان داد تا به مکه برساند. پیامبر با خبردادن جبرئیل از واقعه مطلع شد و امام علی را به همراه زبیر برای گرفتن نامه از ساره، روانه کرد. آنان به ساره رسیدند و نامه حاطب را مطالبه کردند و او که نامه را در گیسوان خود [یا در جای امن دیگری از بدنش که مطمئن بود مورد تفتیش مسلمانان قرار نمی‌گیرد؛ پنهان کرده بود]، با قسم منکر همراه داشتن نامه شد و زبیر قسم های او را باور کرد ولی امام با قاطعیت شمشیر کشید و به او گفت: من یقین دارم جبرئیل و رسول خدا دروغ نمی گویند، اگر نامه را ندهی، گردنت را می‌زنم. ساره که خشونت جدّی امام را دید، از ترس نامه را تسلیم کرد.

دو مورد در زمان خلیفه سوم

متأسفانه جامعه اسلامی بعد از وفات پیامبر، در پی یک کودتا و بدون مشورت با امام علی و اهل بیت پیامبر، حکومت را به یکی از اصحاب واگذار کردند و او هم بعد از خودش، حکومت را برای صحابی‌ای دیگر وصیت کرد و خلیفه دوم هم شورایی را برای تعیین خلیفه انتخاب کرد که معلوم بود خروجی‌اش جز عثمان نمی‌باشد. دو خلیفه اول و دوم در امور حکومتی سعی داشتند حتی الامکان بر موازین شرعی پای بفشرند و بخصوص خلیفه دوم به امام هم عنایت داشت و بسیاری از مواقع با مشورت و راهنمایی ایشان عمل می‌کرد. تخطی از موازین شرعی عمدی، آشکار و ملموس نبود؛ ولی خلیفه سوم سیره‌ای غیر این پیش گرفت به گونه‌ای که جامعه اسلامی را علیه خود شوراند و … .

امام علی در دو مورد در دوره عثمان مجبور شده خشونت دینی و به‌جای خود را ظاهر کند که هر دو بسیار آموزنده و سزاوار اقتدایند:

1. حد زدن بر ولید؛ «ولید بن عُقبه» از بنی امیه و برادر مادری عثمان بود که از طرف وی والی کوفه شد و در ایام ولایتش، مرتکب شرب خمر گردید و در حال مستی، بر مردم نماز جماعت صبح را چهار رکعت به جا آورد و به نمازگزاران رو کرد و گفت: «امروز حال خوشی داریم، اگر بخواهید بیشتر بخوانم». بر شرابخواری او نزد خلیفه شهادت دادند ولی خلیفه اجرای حدّ بر او را خوش نداشت و بعضی از شهود را تنبیه کرد و ولید را جبّه‌ای پوشاند و به خانه‌ای برد و هر کس می‌رفت که حدّ بر او جاری کند، ولید به او می‌گفت: «تو را به خدا قسم، رابطه خویشاوندی من با خلیفه را لحاظ کن و خلیفه را بر خود خشمگین مساز»؛ افراد هم با شنیدن این سخنان با توجه به عدم رضایت خلیفه و ترس از عواقب خشم او، از اجرای حدّ خودداری می‌کردند.

شاهدانی که از خلیفه کتک خورده بودند، به امام شکایت بردند و امام خلیفه را توبیخ کرد که حدود خدا را تعطیل کرده‌ای! و شاهدان را به ناحق زده‌ای؟! مگر یاد نداری که عمر هنگام پذیرش خلافت، تو را وصیت کرد که بنی امیه بخصوص آل ابی مُعَیط[خاندان ولید] را بر گردن مردم سوار نکن. سزاوار است ولید را عزل کنی و اگر شهود متهم نیستند، حدّ بر ولید جاری سازی؛ و چون کسی جرأت اجرای حدّ بر ولید را نداشت، حضرت خودش تازیانه به دست گرفت و بر ولید حدّ خدا را جاری کرد در حالی که ولید امام را دشنام می‌داد.(انساب 5/520- 522)

2. ابوذر صحابی بزرگ رسول خدا در حق‌گویی و امر به معروف و نهی از منکر بی‌نظیر بود و این صراحت و حق‌گویی برای او هزینه فراوانی داشت که آخرینش تبعید او به ربذه از جانب عثمان بود. به هنگام اعزام او به ربذه، خلیفه دستور داد کسی حق مشایعت ابوذر را ندارد ولی امام علی به همراه حسن، حسین، جعفر و عمار بدون توجه به منع خلیفه برای مشایعت ابوذر از خانه خارج شدند که با ممانعت مروان -داماد خلیفه- مواجه گردیدند. امام بر سر مرکب مروان تازیانه زد و با تندی او را از ممانعت نهی کرد. بین آن دو کلمات تندی ردّ و بدل شد و بعد هم که عثمان امام را بر بدرقه ابوذر و تندی به مروان، توبیخ کرد، امام در جواب فرمود: مروان می‌خواست مانع من شود و به او این اجازه را ندادم و امر تو مبنی بر مشایعت نکردن ابوذر، امر به جایی نبود که اطاعت شود. اگر به مروان تندی کرده‎ام، باطلی نگفته‌ام که عذر بخواهم. ابوذر به گردن من حق دارد و خواستم با مشایعت او حقش را ادا کنم و قصدم مخالفت با فرمان تو نبود(بحار 22/413؛ انساب الاشراف 5/542؛ تاریخ یعقوبی 2/172).

خشونت با منسوبان در معرض «رانت‌خواری»!

این که یک مؤمن به‌خصوص اگر بر مسند قدرت باشد، خودش از لحاظ رفتاری به‌خصوص رفتار اقتصادی سالم و نسبت به مال و جان مردم امین باشد، مهم است ولی کم و بیش شدنی است ولی در این موارد موریانه فساد بیشتر از اطرافیان به‌خصوص منسوبان نزدیک، که محبوب او می‌باشند، نفوذ می‌کند و خشن بودن فرد در مواجهه با لغزش احتمالی منسوبان، بسیار ارزشمند و زیبا و دلربا است. تاریخ چندین مورد از مواجهه خشن امام علی با لغزش احتمالی منسوبان ثبت کرده که افتخارآمیز و درخشنده است:

1. مواجهه با فرزند دلبندش امام حسن(ع) که یک روز برای پذیرایی از مهمانش به علت دست تنگ بودن مجبور شد پیمانه‌ای عسل از بیت المال قرض بگیرد تا وقت دریافت سهمش، آن را بازگرداند و چون این عمل ممکن بود در نگاه مخالفان، نوعی «رانت» تلقی شود و بهانه برای مذمت امام و حاکم اسلامی گردد، امام با متصدی بیت المال و با فرزندش امام حسن به شدت و خشونت تمام برخورد کرد که شرح آن قبلا در یادداشتی تحت عنوان ««مسئولان نظام»؛ با اقتدا به امام علی به مسابقه «غارت بیت المال» پایان دهید!» توضیح داده‌ شد.(شرح ابن ابی الحدید، 11/253؛ کشف الغمه،1/؛ 176؛ مناقب،1/312؛ بحار الانوار، 41/112؛ منهاج البراعه 15/28)

2. توبیخ شدید دخترش؛ علی بن ابی رافع گوید: من متصدی بیت المال علی بودم و گردنبندی لؤلؤ از غنایم بصره در بیت المال بود. روزی دختر علی[معلوم نیست از دختران از فاطمه(س) بوده یا از دیگر دختران علی] از من خواست آن گردنبند را به وی برای سه روز عاریه دهم تا در عید به گردن آویزد و تضمین کرد آن یا قیمتش را در صورت گم شدن احتمالی، برگرداند. من هم علاوه بر تضمین او با ضمانت خودم گردنبند را به وی دادم و علی آن را بر گردن فرزند دید و مرا احضار و به عنوان خیانت در بیت المال توبیخ کرد که چرا گردنبندی از بیت المال مسلمانان را «بدون اجازه حاکمشان و بدون رضایت خودشان»! عاریه داده‌ام؟ عرض کردم آن را به عنوان عاریه تضمینی به وی داده‌ام و در ضمن خودم هم بازگشتنش یا جبرانش در صورت عدم بازگشت احتمالی را به عهده گرفته‌ام. امام دستور داد همان روز آن را برگردانم و از ارتکاب دوباره چنین عملی[حتی عاریه دادن تضمینی] به شدّت منعم کرد و گفت اگر نبود که دخترم آن را به عنوان عاریه تضمینی گرفته، وی را به عنوان دست اندازی به بیت المال عقوبت کرده و دستش را به حدّ دزدی قطع می‌کردم و به دخترش هم فرمود: «درست است که دخترم و پاره تنم هستی! ولی مگر همه زنان مسلمان را این امکان هست که به هرطریق از جمله عاریه گرفتن از بیت المال خود را با چنین زینتی بیارایند؟

این دو نمونه از خشونت مقدّس و دلربای علی در مواجهه با خطای احتمالی فرزندان و منسوبان است و جامعه بشری به چنین خشونتی از رهبران و بزرگان و حاکمانش بسیار محتاج است. به امید بیشتر دیدن چنین خشونتی از حاکمان جامعه اسلامی.

خشونت با «کارگزاران متجاوز به حقوق عمومی»

شخص حاکم و امام جامعه اسلامی حتی اگر معصوم هم نباشد غالبا حدود را رعایت می‌کند و از دست‌اندازی در اموال عمومی یا ستم و خشم بیجا نسبت به رعیت احتراز می‌ورزد تا محبوبیت و وجهه‌اش خدشه‌دار نگردد ولی منصوبان و کارگزاران او کمتر به این مهم اهتمام دارند و در معرض ظلم و فسادند و خشم حاکم بر کارگزاران تجاوزگر بسیار پسندیده و دلربا است و امام علی در این زمینه بعد از پیامبر، بی‌همتا بود که به چند نمونه اشاره می‌کنیم:

1. برخورد با «ابن هرمه» ناظر بازار اهواز، این فرد مرتکب رشوه‌خواری و فساد مالی شد و با خشم امام مواجه گردید و به شدیدترین وجه تنبیه شد که قبلا شرح آن را در یادداشتی داده‌ام.

2. ابن عباس عموزاده امام و از نزدیکترن و باوفاترین یارانش بود. او که هم‌سنّ حسنین بود، به امام ارادت ویژه داشت و در محضر امام علم آموزی کرد و به درجات بالای علم و عمل رسید و در مرتبه بعد از حسنین محبوب امام بود. حضرت در زمان خلافت، او را به فرمانداری شهر مهم بصره منسوب کرد. در زمان ولایت او بر بصره، یکی از یاران و معتمدان امام(ابی الاسود دوئلی) [به هر علتی که خدا می‌داند و شاید به علت اخبار غلطی که دریافت کرده بود] ابن عباس را به دست‌اندازی در بیت المال متهم کرد و اطلاعات خود در این زمینه را به نظر امام رساند و امام با توجه به آن اطلاعات، مطمئن شد ابن عباس به بیت‎المال بصره دست‌اندازی کرده است از این رو نامه تندی به او نوشت و او را عزل کرد. در فرازهایی از این نامه آمده: «نه با پسرعمویت همراهی کردی، نه امانت را ادا کردی، گویا اصلا سابقه جهاد تو برای خدا نبوده و بر روشن‌بینی خدایی نبوده‌ای بلکه دنبال بازی دادن این امت از دنیایشان و ربودن اموالشان بوده‌ای لذا تا فرصت مناسب یافتی، به بیت المال حمله بردی و اموالی که برای اداره یتیمان و بیوه زنان بود، گرگ‌وار غارت کردی… از خدا بترس و اموال عموم را بدانان بازگردان که اگر نکنی و بر تو دست یابم، با شمشیری که دیگران را بدان به جهنم فرستاده‌‌ام، تو را روانه جهنم کنم و بدان اگر حسن و حسین هم مرتکب شده بودند، هیچ چزی مرا از تنبیه‌شان باز نمی‌داشت»(نهج البلاغه صبحی صالح، نامه 41)[البته ابن عباس ضمن نامه ای به امام اعلام کرد که گزارشی که مبنای تصمیم امام بوده، ناصحیح است و از عمل خود کنار رفت و معلوم شد که محتوای گزارش ابی‌الاسود درست نبوده و امام ضمن نامه‌ای، از او دلجویی کرد و این برخورد خشن و به جا را با توجه به آن گزارش و جایگاه و محبوبیت ابن عباس نزد خودش، لازم شمرد و ابن عباس هم پذیرفت و به کار خود بازگشت. (ابن عباس و اموال بصره22)]

3. برخورد خشن و سخت با ابن حجیّه؛ ابن حجیّه از اشراف و بزرگانی بود که از جانب امام به امارت منصوب شد ولی متأسفانه در اموال عمومی دست برد و امام او را عزل و زندانی کرد. وی از زندان فرار کرد و به معاویه پیوست و علیه امام و یارانش به بدگویی، هجو و شعرگویی پرداخت و امام او را به خاطر ربودن اموال مسلمانان و فرار به سوی دشمنشان، نفرین کرد و برایش کیفر ستمکاران طلب نمود.(ترجه الغارات، ص198)

4. منذر بن جارود هم منصوب امام بود و مرتکب خیانت در اموال عمومی شد. امام ضمن عزل و احضارش، به او نوشت: «از آنجا که پدرت مرد خوبی بود، به خوبی تو گمان بردم ولی می‌بینم تو بنده شهوت و دنیایی و برای آخرت دنبال توشه نیستی. با خراب کردن آخرتت در صدد آباد کردن دنیایت می‌باشی و با بذل دینت می‌خواهی صله رحم کنی و اگر اخباری که از تو به من رسیده صحیح باشد، شتر خانواده‌ات و بند کفشت از تو و مثل تو بهترند زیرا اهليت نداری كه مرزى به وسيله تو بسته شود یا کاری توسط تو اجرا گردد يا در امانتى شريك شوی يا از خيانت تو در امان باشند».(الغارات 2/898)

خشونت با زیردستان متجاوز به اموال عمومی و خویشاوندان خطاکار

1. در سال دهم هجری رسول خدا(ص)، به امام مأموریت جمع‌آوری زکات اهل یمن را داد. امام به همراه جمعی از مجاهدان اصحاب، راهی آن دیار شدند و زکوات را جمع‌آوری کردند. ایام حج نزدیک بود و رسول خدا راهی حج شد، به امام نامه نوشت تا از آنجا عزم حج کرده در مکه به وی ملحق شود و اموال عمومی جمع‌آوری شده را تحویل دهد. پیامبر و همراهان از طریق مدینه و امام علی و مجاهدان همراهش از طریق یمن، به مکه نزدیک می‌شدند. قبل از این که به هم برسند، اشتیاق امام به زیارت پیامبر، او را واداشت تا از همراهان جدا شده و به سرعت خود را به پیامبر رسانده و به دیدار نائل آید. بعد از ملاقات، امام برگشت تا با همراهانش به مکه وارد شود. در این فاصله مجاهدان همراه امام که قصد احرام داشتند، از جانشین امام درخواست کردند مقداری از حلّه‌های یمنی جمع‌آوری شده را در اختیارشان قرار دهد تا بدان احرام بسته و بعد از تمام شدن مراسم حج، بازگردانند و وی نیز اجابت کرد. امام که بازگشت آنان را محرم به حله‌های یمنی یافت و جانشین خود را توبیخ کرد که چرا این اموال و حله‌ها را قبل از این که به پیامبر تحویل شود، در اختیار آنان گذارده است؟ و بعد هم علی رغم میل مجاهدان همراه، تمام حله‌ها را بدون کوچکترین اغماض پس گرفت. اقدام امام دل‌ها را از وی کینه‌دار ساخت به گونه‌ای که وقت رسیدن به محضر رسول خدا، همگی از امام به ایشان شکایت بردند. رسول خدا با مشاهده کثرت شاکیان، به منادی خود دستور داد اعلام کند: 
زبان از تعرّض علی نگه دارید که او در راه خدا و در برخورد با متجاوزان به حدود خدا و حقوق مردم خشن است و در دین اهل سازش و چشم‌پوشی از تعرض به حقوق خدا و مردم نمی‌باشد.(الإرشاد مفید 1/173)

2. عقیل برادر امام از مستضعفانی بود که با وجود ایمان به پیامبر، در هجرت به مدینه سستی کرد و مشرکان او و دیگر مسلمانان مستضعف را روز بدر با خود علیه پیامبر و مسلمانان همراه کردند و عقیل در بدر اسیر شد. امام بر برادر در حالی که در زنجیر بود، گذر کرد ولی به او اعتنایی نکرد. عقیل که متوجه بود، فریاد زد: علی؛ می‌دانم که مرا دیدی و لکن عمدا چشم پوشیدی!

امام خدمت پیامبر رسید و عرض کرد می‌خواهی ابی‌یزید[کنیه عقیل] را در غل و زنجیر ببببینی؟ رسول خدا از امام خواست با او نزد عقیل بروند. عقیل که رسول خدا را دید، عرض کرد: ای رسول خدا شما با توجه به کشتن ابوجهل پیروز شدید ولی تا زمانی که جراحت سنگین بدر التیام نیافته، کینه‌ها شعله‌ور است. در این جنگ رسول خدا عمویش عباس را که در زمره اسرا بود، وادار کرد فدیه خود و عقیل را بپردازد و آزادی را بخرد.(شرح الاخبار 3/240)

عقیل در زمان خلافت امام نابینا بود و تنگ‌دست، از این رو از امام خواست از بیت المال او را بی‌نیاز گرداند و امام وعده داد به هنگام تقسیم بیاید تا از سهم خود به او بدهد ولی عقیل اصرار داشت همان موقع و بیشتر از حق خودش از بیت المال بگیرد و امام مجبور شد آهن تفتیده به دست او نزدیک کند تا بداند دست بردن امام در بیت المال به غیر حق، یعنی گرفتار کردن خود به آتش دوزخ.

3. در فتح مکه تعدادی از ظالمان به رسول خدا و مسلمانان، که مورد قهر ایشان بودند، به خانه «امّ‌هانی» خواهر امام پناه بردند و امام برای بردن آنان به محضر پیامبر، در حالی که چهره پوشیده بود، به در خانه خواهر آمد و فریاد زد: همه مجرمانی که پناه داده‌اید را از خانه خارج کنید. ام‌هانی با شنیدن این فریاد خود به مواجهه با صاحب صدا که چهره پوشانده بود، آمد و گفت: ای بنده خدا، من ام‌هانی خواهر علی بن ابی‌طالب و عموزاده پیامبرم، برو و اینان را در پناه من واگذار. امام اعتنا نکرد و فریاد برآورد: مجرمان را از خانه خارج کنید.

ام‌هانی که اصرار او را دید، گفت: به خدا قسم، شکایت تو را به پیامبر خواهم برد. امام در این لحظه چهره آشکار کرد و خواهر، برادر را شناخت و او را در آغوش کشید و عرض کرد چون قسم خورده‌ام، شکایتت را به پیامبر خواهم برد و این کار را کرد و رسول خدا در جواب ام‌هانی فرمود: «آمده‌ای از علی شاکی هستی که دشمنان خدا و پیامبر را ترسانده؟ خدا شکرگزار تلاش علی باد و آنان که تو پناه داده‌ای، چون خواهر علی هستی، امان تو را اجازه دادم»( بحار الأنوار ‏41/10)

خشونت علی با چاپلوسان بی‌هویت!

انسان‌ها معمولا از مدح و چاپلوسی شاد می‌شوند و مداحان را گرامی می‌دارند و انسان‌های ضعیف و بی‌هویت معمولا برای تقرّب‌ به کانون قدرت و ثروت، راه مدح و چاپلوسی پیشه می‌سازند. سیره علی بن ابی طالب خلاف این رویه بود. نه جویای مدح و ثنا بود و نه ثناگویان چاپلوس را ارزش می نهاد. در زمان خلافتش روزی به خطبه مشغول بود و حقوق متقابل والی و رعیت را بیان می‌کرد. مردی از اصحاب برخاست و ضمن مدح و ثنای بسیار، اطاعت بی چون چرای خود را اعلام کرد. امام نه تنها او را در این مدح و ثنا و اعلام اطاعت بی چون و چرا، تصدیق نکرد و گرامی نشمرد، بلکه فرمود:

«اگر حق خدا بر خود را بزرگ بشمریم و بشناسیم و جایگاه خدا در قلبمان رفیع و بی‌نظیر باشد، سزاوار است غیر او را[هر کس که باشد]، کوچک بدانیم بخصوص وقتی نعمت‏هاى خدا را فراوان در اختيار داریم و بر خوان احسان او نشسته‌ایم، زيرا نعمت خدا بر كسى بسيار نگردد جز آن كه حقوق الهى بر او فراوان شود.»

بعد ادامه داد:

«برای والیان نزد انسان‌های صالح خیلی بد و ناپسند است که جویای مدح و ثنا و چاپلوسی مردمان باشند و من حتی اگر چاپلوسی شما را خوش هم می‌داشتم، با این خوش داشتن مبارزه و آن را ترک می‎کردم! پس دیگر مرا این گونه مستائید و به گونه سخن گفتن با جبّاران، با من سخن مگویید و از حق‌گویی به جهت خوشامد من، دریغ نورزید»(نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه216).

و وقتی غالیان بی‌هویت و خدانشناس، چاپلوسی را از حد گذراندند و ایشان را به جایگاه خدایی رساندند، نه تنها او را خوش نیامد، بلکه به شدت خشمناک شد و آنان را اندرز داد و نهی کرد و وقتی اصرارشان را دید، دستور داد حفره‌هایی کندند و آنها را با سوراخ‌هایی به هم وصل کردند. آن گاه آن غالیان چاپلوس را در بعض آن حفره‌ها کرد و در بعض دیگر از حفره‌ها آتش افروخت تا دود آتش به این حفره‌ها آمد و همه آنان را خفه کرد.(کافی 7/259)   

این چنین برخورد خشن با «غالیان بی هویت چاپلوس» از امام علی بن ابی طالب در تارک تاریخ برای همیشه می درخشد و حجتی است بر همه قدرتمندان که از میدان دادن به چاپلوسان برحذر باشند.

شدّت و جدّیت در اجرای حدود بر اشراف و شخصیت‌های اجتماعی

قانون باید برای همه به یکسان اجرا شود ولی متأسفانه در طول تاریخ قانون علیه ضعیفان از جمله مخالفان قدرت و به سود قدرتمندان بوده است. ضعفا و مخالفان در قبال کوچکترین تخلّف به شدت کیفر شده‌اند ولی قدرتمندان و اشراف و حاکمان همیشه در قانون شکنی آزاد بوده‌اند. اسلام با این رویه مخالف بود و هست. زمان رسول خدا زنی از اشراف و محترمان جامعه مرتکب دزدی شد و افشا گردید. خواستند حدّ بر او جاری ساخته و دستش را قطع کنند که جماعتی از اصحاب قدرت و ثروت و اشرافیت، به حضور رسول خدا آمدند و شفاعت کردند تا از اجرای حد در باره او درگذرد به این استدلال که برای دزدی‌ای ناچیز، دست زنی شریف را قطع می‌کنید؟ به بیان امروز ده بلکه صد برابرش را جریمه بگیر یا به ازایش خدمتی عام‌المنفعه انجام دهد یا… و از قصاصش درگذر؛ ولی حضرت رسول فرمودند:

«امت‌های قبل از شما هلاک شدند به این جهت که در اجرای حدود بر ضعیفان و مردم عادی و غیر وابستگان به کانون‌های قدرت و ثروت کوتاهی نداشتند ولی در هنگام واجب شدن حدّ بر اشراف و مقام داران و وابستگان به کانون‌های قدرت و ثروت، از اجرای حدود و مجازات قانونی کوتاهی می‌کردند.(دعائم الاسلام 2/442)

امام هم چنان که در زمان حکومت عثمان اجازه نداد اجرای حد، در باره برادر ناتنی خلیفه تعطیل گردد و با وجود پیامد سنگینی که برایش داشت، خودش دشنام شنید و حدّ را جاری کرد؛ در زمان حکومش هم این ملاحظات غلط را کنار گذاشت و وقتی نجاشی شاعر که از بزرگان جامعه و تأثیرگذاران بر اجتماع و «سابقه داران ایمان و جهاد و شهادت» بود، در ماه رمضان مرتکب شرابخواری شد و بر شرابخواری او شهادت دادند، بدون درنگ حد را بر او جاری کرد و به خاطر حرمت‌شکنی ماه رمضان هم تنبیه‌اش کرد.(بحارالانوار 33/273)

این اقدام امام چنان بر بعضی سنگین بود که فردی همچون طارق بن عبد الله نهدی امام را سرزنش کرد که چطور بین مطیعیان و یاوران خود با مخالفان و کسانی که از تو فاصله دارند، فرقی نمی‌گذاری و همه را به یک چشم می‌بینی و کسی همچون نجاشی را به خاطر شرابخواری تازیانه می‌زنی؟ شما با این سیره ما را به کاری وامی‌داری[فرار و پیوستن به معاویه] که سرانجامش آتش دوزخ است.

امام در جواب او فرمود: آری، پذیرفتن سیره من سنگین است مگر بر کسانی که در برابر حق خاضع و خاشعند. برادر نهدی، نجاشی حرمت خدایی را زیر پا نهاد و ما هم حدّ خدا را بر او اقامه کردیم تا پاکش سازیم و قذارت و پلیدی گناه از او بزداییم(بحار الانوار 33/273)

امام که بدون اغماض بر نجاشی حد زده و به خاطر شکستن حرمت رمضان هم او را تنبیه کرده، به او و همه معترضان اعلام می‌کند که اگر خشم می‌گیرد و قهر دارد، این خشم و قهرش از مهر و محبش نشأت گرفته است. او می‌داند که بهشت جای پاکان است و کسی که به قذارت شرب خمر آلوده شده، سزاوار بهشت نیست و باید با تازیانه، قذارت گناه از او بزدایند و پاکش کنند تا شایستگی ورود به بهشت را دوباره بیابد.

این است نمونه‌ای از خشم و قهر به جای امیر مؤمنان و لذا وقتی دست آن مرد سیاه را به کیفر دزدی برید، ابن ابی العوجاء از او پرسید چه کسی دست تو را بریده است؟ و او بر خلاف انتظار ابی العوجاء که منتظر بود با دشنام بگوید، علی فلان و فلان شده دستم را بریده، گفت دستم را سید مؤمنان، چراغ خانه ایمان، سید اوصیاء، امیر مؤمنان، برادر پیامبر، همسر فاطمه، پدر حسنین و … بریده و مرا وامدار خود ساخته و پاک کرده است(فضائل ابن شاذان 172)

این رشحه‌ای از خشم و قهر دلربای علی بود و ما به این خشم و قهر به شدت نیازمندیم.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا