خرید تور تابستان ایران بوم گردی

حمله‌ی رسانه‌ی اصولگرا در ۹ دی به میرحسین و کروبی

خبرگزاری تسنیم در روزهای ۸ و ۹ دیماه در چندین مطلب به میرحسین موسوی و مهدی کروبی پرداخت و به آنها حمله کرد که در پی می‌آیند:

۱

این خبرگزاری در متنی با تیتر «گزارش:چگونه اصلاح‌طلبان تندرو و «موسوی» به یکدیگر خیانت کردند؟» همراه با دو عکس از میرحسین موسوی نوشت:

رفتار اصلاح‌طلبان با میرحسین موسوی در سالهای گذشته نشان می‌دهد که هدف آنها از مطرح کردن نام او در انتخابات‌ها بیشتر نوعی فرار روبه‌جلو و فریب اذهان عمومی بوده است و از طرفی رفتارهای موسوی نیز آنها را برای چندسال به سقوط و انزوا کشاند.

«میرحسین موسوی» نخست‌وزیر دوران دفاع مقدس شخصیتی بود که تا پیش از سال 88 کمتر نامی از او برده می‌شد. موسوی اگرچه به لحاظ سنتی به جناح چپ وابسته بود اما به‌دلیل مسئولیتش در دوران دفاع مقدس و حس خوب مردم به مدیران آن دهه و همچنین عدم پذیرش مسئولیت مهمی بعد از فوت امام خمینی(ره) کمتر مورد نقد و انتقاد جناح‌ها و مطبوعات قرار می‌گرفت.

این حس نوستالژیک جناح چپ به مهندس موسوی، موجب می‌شد اصلاح‌طلبان از وی به‌عنوان گزینه بالقوه در همه انتخابات‌‌ها یاد کنند. شخصیت موسوی به‌گونه‌ای بود که اصلاح‌طلبان می‌توانستند کم و کاستی‌های خود را پشت نام او مخفی کرده و بر اختلافات درونی و نارضایتی‌های مردم از آنها سرپوش بگذارند.

اولین‌بار این اتفاق در سال 75 برای انتخابات هفتمین دوره ریاست‌جمهوری رخ داد. آن زمان جناح چپ جایگاهی در دولت هاشمی رفسنجانی نداشت و اگرچه توانسته بود در مجلس پنجم اقلیتی قدرتمند تشکیل دهد اما هدف آنها راهیابی به ساختمان پاستور بود. آن زمان برنامه‌های انتخاباتی آنها را مجمع روحانیون مبارز طراحی می‌کرد.

8 اردیبهشت سال 75، شورای هماهنگی گروه‌های خط امام شامل سازمان مجاهدین انقلاب، مجمع روحانیون مبارز، مجمع حزب‌الله  و فراکسیون اقلیت مجلس پنجم با حضور محمد خاتمی، مهدی کروبی و محمد موسوی خوئینی‌ها برگزار شد و پیشنهاد شد تا تمام تلاش خود را برای متقاعد کردن میرحسین موسوی به حضور در انتخابات انجام دهند.

انتخاب میرحسین با همین استدلال بود که او علاوه بر شهرت کافی در میان مردم به‌واسطه هشت سال نخست‌وزیری در دوران جنگ در میان طبقات مذهبی و خانواده شهدا و همچنین طبقات پائین جامعه از محبوبیت برخوردار است و شاید بتواند بخشی از جناح راست را نیز با خود همراه کند. موسوی اگرچه برای پذیرش این مسئولیت اکراه داشت اما  پس از جلسات و درخواست‌های مکرر پذیرفت تا موضوع را مورد بررسی قرار دهد.

**  دست ردّ نخست‌وزیر به سینه دوستان قدیمی

تابستان سال 75 مجمع روحانیون و همچنین شورای هماهنگی گروه‌های خط امام نامزدی موسوی را مطرح کردند و مهرماه همان سال برخی چهره‌های جناح چپ  مدعی شدند موسوی برای حضور در عرصه اعلام آمادگی کرده است. موسوی‌لاری از اعضای مجمع روحانیون نیز در مصاحبه‌ای روز 29 مهر 75 گفت: تقاضا برای نامزدی میرحسین موسوی  یک خواست عمومی و فراگیر در سطح  جامعه است. اگر مهندس موسوی این تقاضاها را نادیده بگیرد در حقیقت به خواست عمومی مردم عمل نکرده است.”

جناح چپ در سال 75 تلاش داشت تا مهندس موسوی را براب حضور در انتخابات سال 76 قانع کند و او را جانشین هاشمی رفسنجانی در ریاست‌جمهوری کند

تمام تلاش‌ها برای متقاعد کردن آخرین نخست‌وزیر در جریان بود اما هفتم آبان ماه میرحسین امتناع قطعی خود را از حضور در عرصه انتخابات اعلام کرد. اگرچه موسوی دلیل نیامدنش را حفظ مصلحت نظام عنوان کرد اما زهرا رهنورد در مطلبی در نشریه عصرما ارگان سازمان مجاهدین انقلاب نوشت “هرچند ما مجلس بدی نداریم ولی مجلس فعلی مجلسی است که جناح مخالف موسوی در آن زیاد هستند و مجلسی نیست که با سیاست‌های رادیکال هماهنگ باشد. سایر قوا این هماهنگی لازم را نداشتند. مهم‌تر از همه اینکه حمایت رهبری باید پشت سر یک رئیس‌جمهور باشد.” در واقع اگرچه برخی نزدیکان موسوی تلاش می‌کردند او را در تبعیت از ولایت‌فقیه بی‌همتا نشان دهند اما همسر او تلویحا مخالفت با ولی‌فقیه و مجلس را علت عدم حضور وی دانست. مخالفت‌هایی که ریشه در اتفاقات دهه 60 داشت و بعد از سال88 فرصتی پیش آمد تا آن اختلافات بازخوانی شود.

بعد از امتناع موسوی، نام‌هایی همچون هادی خامنه‌ای، حسن حبیبی، غلامحسین کرباسچی، حسن روحانی و عبدالله نوری بر روی کاغذ آمد اما در نهایت این سید محمد خاتمی بود که به‌عنوان گزینه نهایی مجمع روحانیون مبارز و کارگزاران سازندگی وارد رقابت شد و توانست بر کرسی ریاست‌جمهوری بنشیند.

میرحسین موسوی در دوران ریاست‌جمهوری خاتمی نیز همچنان همان جایگاه تشریفاتی خود را در نظام داشت و به‌جز چندبار مصاحبه با روزنامه‌های زنجیره‌ای بروز و ظهوری از او در حوادث آن هشت سال نمی‌بینیم. وی در این دوران سمت مشاور عالی رئیس جمهور و ریاست فرهنگستان هنر را برعهده داشت.

** دعوت دوباره از موسوی؛ این‌بار فریبکارانه!

سال 83 و با نزدیک شدن به روزهای پایان ریاست‌جمهوری سید محمد خاتمی،  بار دیگر اصلاح‌طلبان به سراغ میرحسین موسوی رفتند تا با استفاده از اعتبار او بتوانند در پاستور ماندگار شوند. برخلاف سال 76، جبهه اصلاحات دچار آشفتگی بود. یک سو احزاب تندروی این جناح مانند مشارکت و مجاهدین انقلاب قرار داشتند، سوی دیگر مجمع روحانیون مبارز و از طرفی حامیان هاشمی رفسنجانی در قالب حزب کارگزاران نیز فعالیت انتخاباتی خود را پیگیری می‌کردند. در این شرایط تنها فصل مشترک احزاب اصلاح‌طلب میرحسین موسوی بود.

اواخر تیرماه سال 83 مجمع روحانیون مبارز در بیانیه‌ای از دعوت موسوی برای حضور در عرصه انتخابات خبر داد. متعاقب بیانیه مجمع روحانیون، احزاب دیگری مانند مشارکت، مجاهدین انقلاب، همبستگی، مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم،  مجمع نیروهای خط امام، حزب مردم‌سالاری و برخی دفاتر تحکیم وحدت از کاندیداتوری مهندس موسوی استقبال کردند. با این‌حال برخلاف سال 76، موسوی این‌بار اصلاح‌طلبان را معطل نگه نداشت و مردادماه موسوی با بیان اینکه شرایط سال 76 هنوز پابرجاست خبر عدم کاندیداتوری‌اش را منتشر کرد.

بسیاری از چهره‌های جناح چپ معتقد بودند که دعوت از موسوی در مقطع زمانی سال 83 برای سرپوش گذاشتن بر اختلافات درونی جناح اصلاح‌طلب و نوعی فرار روبه جلو بود.

قدرت‌الله علیخانی نماینده مجلس هفتم گفته بود “میرحسین موسوی شخصیت مورد احترامی است و کاندیداتوری او در انتخابات ریاست‌جمهوری خوب است اما بعید می‌دانم که ایشان  به آن معنا وارد عرصه سیاسی شود.”

ابراهیم اصغرزاده دبیرکل حزب همبستگی نیز دعوت از موسوی را  کاری سیاسی دانست که “اصلاح طلبان می‌خواستند از دوره بحران و آشفتگی که بعد از انتخابات مجلس هفتم دچار شده بودند، عبور کنند.” هاشم هاشم‌زاده هریسی عضو کمیته پیگیری قانون اساسی هم اظهار می‌دارد در برخی مواقع احزاب از شخصیت‌هایی نام می‌برند که این شخصیت‌ها به هیچ وجه تمایل  ندارند در انتخابات شرکت کنند.

روزنامه شرق سال 84 در تحلیل از حضور موسوی در انتخابات نوشت، میرحسین را اصلاح‌طلبان از سر استیصال انتخاب کردند 

متهم کردن اصلاح‌طلبان به فریبکاری و مخفی شدن پشت نام میرحسین موسوی، نشان از عمق اختلافات درونی این جناح داشت. محمدرضا دولت‌‌آبادی از اعضای مجمع روحانیون از جمله افرادی بود که لب به سخن گشود: مسائلی که امروز در مورد حمایت  تمام گروه‌های جبهه دوم خرداد از میرحسین موسوی عنوان می‌شود، بسیار تاکتیکی  و فریبکارانه است. روزنامه شرق نیز در تحلیل از حضور موسوی در انتخابات نوشت میرحسین موسوی را اصلاح‌طلبان از سر استیصال انتخاب کردند.

با نیامدن مجدد موسوی در عرصه انتخابات، اصلاح طلبان دچار تکثر کاندیدا شدند. مصطفی معین از جانب چهره‌های تندروی این جریان مثل مجاهدین انقلاب و مشارکت کاندیدا شد، مهدی کروبی اگرچه دبیرکل مجمع روحانیون مبارز بود اما حزب وی پشتش را خالی کرد و به حمایت از معین پرداخت، هاشمی رفسنجانی با حمایت کارگزاران به عرصه آمد و مهرعلیزاده نیز کاندیدای فردی این جناح بود. در آن انتخابات محمود احمدی‌نژاد توانست با کسب 17 میلیون و 248 هزار و 782 رای در دور دوم با کشست هاشمی رفسنجانی به ریاست‌جمهوری برسد.

** سال 88؛ آمدن موسوی و ادعای “تقلب”!

مرحله سوم دعوت از مهندس موسوی به سال 87 برمی‌گردد. اصلاح‌طلبان که تمام ارکان حکومت از قبیل مجلس، ریاست جمهوری و حتی شوراها را از دست داده بودند و در انتخابات مجلس هشتم نیز نتوانستند اکثریت را از‌ آن خود کنند، تصمیم گرفتند بار دیگر به سراغ گزینه مرضی‌الطرفینی مانند میرحسین موسوی بروند.

اگرچه تا پیش از انتخابات اسامی چون محمدرضا عارف، مهدی کروبی، سید محمد خاتمی، هاشمی رفسنجانی و عبدالله نوری برای رقابت به میان آمد اما در نهایت موسوی پذیرفت که وارد عرصه شود. 20 اسفند سال 87 موسوی در بیانیه‌ای حضور خود در انتخابات را اعلام کرد. 26 اسفند نیز سید محمد خاتمی با انتشار بیانیه‌ای به طور رسمی از نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری 88 انصراف داد.

اولین تشکلی که رسماً حمایت خود را از موسوی اعلام کرد، «جمعیت توحید و تعاون» بود که از نزدیک‌ترین افراد به موسوی به‌شمار می‌رفتند و با راه‌اندازی وب‌سایت کلمه فعالیت انتخاباتی موسوی در فضای مجازی را هم شدت بخشیدند. سیدعلیرضا بهشتی، قربان بهزادیان‌نژاد، غلامرضا ظریفیان، حمزه غالبی، محمدرضا تاجیک و محمد باقریان از اعضای شناخته شده این تشکل بودند که در ستادهای موسوی نیز مسئولیت گرفتند. گفته می‌شود که اعضای شورای مرکزی این گروه در انتخابات نهم ریاست‌جمهوری تا آخرین ساعات مانده به مهلت ثبت‌نام سعی در راضی‌کردن میرحسین موسوی برای کاندیداتوری داشتند.

اگرچه موسوی نامزد اکثریت تشکل‌های اصلاح‌طلب بود اما اصلاح‌طلبان و شاید خود وی به این نکته توجه نداشتند که شرایط سال 76 از بین رفته و نسلی که اکنون به سن رای رسیده‌اند دوران نخست‌ویری موسوی را به یاد نمی‌آورند. از سوی دیگر گفتمان عدالت که موسوی تاحدی نماد آن به‌شمار می‌رفت سال 84 از سوی احمدی‌نژاد مطرح و مردم به وی اقبال نشان داده بودند و بعید بود موسوی بتواند در این فضا گفتمان جدیدی از خود بروز دهد لذا رفته رفته چهره‌ای که از او به نمایش گذاشته شد نه نخست‌وزیر دهه 60 بلکه کاندیدایی در طراز حزب مشارکت و  نهضت‌آزادی و دیگر طیف‌های تندروی جناح موسوم به اصلاحات بود و حتی در برخی مواضع گوی سبقت را از آنها ربود و چهره‌ای به‌شدت رادیکال از خود نشان داد.

با پایان انتخابات ریاست‌جمهوری و عدم پیروزی مهندس موسوی، وی به‌همراه مهدی کروبی با ادعای تقلب در انتخابات کشور را به ورطه آشوب و اغتشاش کشاند. توصیه‌های چندماهه بزرگان نظام و انقلاب به وی برای طی کردن مسیر قانونی اعتراضات راه به‌جایی نبرد و او بر ادعای خود مبنی بر تقلب در انتخابات اصرار می‌ورزید.

بعد از ماجرای هتک حرمت به عاشورای حسینی و حضور مردم در خیابان‌ها برای اتمام حجت با سران فتنه، اگرچه موجب فروکش کردن اغتشاشات شد اما موسوی که انتظار می‌رفت رویه خود را عوض کند نه تنها چنین نکرد بلکه 25 بهمن‌ماه 89 با دعوت از هوادارانش برای حضور در خیابان‌ها که در تهران حتی به درگیری مسلحانه منتهی شد، اوج تندروی را از خود بروز داد. اقدامی که آن زمان بسیاری از شخصیت‌هایی که تا دیروز در قبال فتنه سکوت کرده بودند پای کار آورد و به تقبیح این رفتارها پرداختند.

بعد از حوادث سال 88، برخی اصلاح‌طلبان بخاطر همراهی با ادعای تقلب میرحسین موسوی و دامن زدن به اغتشاشات دستگیر و محاکمه شدند. فضای پیش آمده موجب شد تا اصلاح‌طلبان انتخابات مجلس نهم را تحریم کنند و به‌جز لیستِ چند حزب مانند مردمسالاری و خانه کارگر شاهد صف‌آرایی آنها نباشیم.

با فرارسیدن ایام انتخابات ریاست‌جمهوری اصلاح‌طلبان تصمیم گرفتند دوباره شانس خود را برای رسیدن به قدرت امتحان کنند. بسیاری از شخصیت‌های اصلاح‌طلب به‌دلیل همراهی با تندروی‌های میرحسین موسوی در ادعای تقلب نتوانستند در قامت کاندیدا ظاهر شوند لذا گزینه این جناح در میان نام‌‌هایی مانند محمد شریعتمداری، محمدرضا عارف، حسن روحانی و هاشمی رفسنجانی وجود داشت که سال 88 رفتار رادیکال نداشتند.

با این‌حال این جناح یک مشکل مهم داشت. آنها می‌خواستند در انتخابات کاندیدا داشته باشند در حالی‌که یک‌بار در سال 88 سلامت انتخابات را زیر سوال برده بودند و نظام را به لبه پرتگاه بردند و اولین سوالی که با‌ آن روبه‌رو می‌شدند این بود که نظرشان درباره حوادث سال 88 چیست؟

با اعلام نتایج احراز صلاحیت‌ها، تنها محمدرضا عارف و حسن روحانی کاندیداهای این جناح بودند. محمدرضا عارف تلاش می‌کرد تا خود را کمتر در معرض سوالات درباره 88 قرار دهد و اگر از او در این‌باره می‌پرسیدند سعی در پاسخ روشن ندادن داشت. وی در یکی از میتینگ‌های انتخاباتی خود(21 اردیبهشت 92 در دانشگاه الزهرا)، درباره فتنه 88 می‌گوید: قبل از انتخابات و بعد از انتخابات اتفاقاتی افتاد که در شأن کشور نبود و درباره آن یک سویه قضاوت شد؛ فعلاً باید پرونده 88 را مسکوت بگذاریم و با نگاه به آینده انتخابات 92 را در دستور کار قرار دهیم تا در فرصتی مناسب در فضایی آرام و در قالب کرسی‌های آزاد اندیشی اعلام وقوع اتفاقات 88 را ریشه یابی کنیم.”

عارف و روحانی کاندیداهای اصلاح‌طلبان در سال 92 بودند که مهمترین سوال از آنها موضع‌شان در قبال فتنه 88 بود

عارف در پاسخ به سعید جلیلی در سومین مناظره کاندیداهای انتخابات 92 درباره فتنه 88، گفت: قطعا قبول دارم که{سال 88} ظلم به نظام شد، ظلمی که در تاریخ ثبت شد، اما باید سهم تک تک گروه‌ها را مشخص کنیم و علل را ریشه یابی کنیم.

حسن روحانی نیز موضع خود را سال 89 شفاف‌تر بیان کرده بود. وی درباره راهپیمایی روز 25 بهمن 89 گفته بود “حرکت ضداسلامی و ضد ملی 25 بهمن از یک سو می‌خواست فریاد قاطعانه ملت ایران در روز 22 بهمن را تحت‌الشعاع قرار داد و از سوی دیگر وسیله‌ای برای انحراف افکار مردم منطقه از دشمنان اصلی یعنی آمریکا و رژیم صهیونیستی و شکست اخیر آنان گردد.”

در انتخابات سال 94 نیز افراد بیشتری از اصلاح‌طلبان تصمیم گرفتند شانس خود برای ورود به قدرت امتحان کنند. در این بین نام‌هایی دیده می‌شد که سابقه حضور مستقیم در اغتشاشات را داشتند اما آن سال تلاش کردند تا به‌نحوی گذشته خود را پاکسازی کنند. نمونه آن هادی غفاری بود که بعد از ثبت‌نام در انتخابات مجلس دهم در جمع خبرنگاران مدعی شد “هیچ‌گاه نگفتم تقلب شده و فقط به کارایی احمدی‌نژاد ایراد داشتم. اگر در لیست اصلاح‌طلبان نباشم حتما به صورت مستقل شرکت می‌کنم!”

با وجود اینکه اصلاح‌طلبان با وعده رفع حصر از حامیانشان رای گرفتند اما این وعده زود به فراموشی سپرده شد و به‌جز چند نطق در مجلس، ردّی از تلاش آنها نمی‌بینیم و رفع حصر به آرشیو بایگانی وعده‌های آنها رفت.

عارف به‌عنوان رئیس شورای سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان و رئیس فراکسیون امید نیز فعالیت و نطق اثرگذاری در این زمینه نداشت و  حتی 22 اسفندماه سال گذشته در پاسخ به نقد دانشجویان اصلاح‌طلب مبنی بر اینکه لیست امید وعده رفع حصر داد، اما تا به امروز حصر باقی است، گفت: ما هیچ وقت رفع حصر را تعهد نکرده‌ایم بلکه گفته‌ایم که پیگیری می‌کنیم و در حال حاضر هم با پیگیری‌های ما محدودیت محصوران نسبت به قبل خیلی کمتر شده است.

تلاش اصلاح‌طلبان برای حضور دوباره در قدرت موجب شد تا آنها که زمانی در همه انتخابات‌ها گزینه بالقوه و نقطه اتکال‌شان میرحسین بود، این روزها به‌دلیل رفتارهای وی از صحبت درباره موسوی فرار می‌کنند و نسبت به او یک ترس فوبیایی داشته باشند. میرحسین موسوی مترادف با خشونت و تندروی بود و آنها می‌خواستند چهره‌ای معتدل و معقول از خود به‌نمایش بگذارند و از همراهی با میرحسین در سال 88 چیزی جز دور ماندن از قدرت و یا محاکمه شدن نصیب‌شان نشده بود. اقدامات موسوی در سال 88 موجب شد تا اصلاح‌طلبان سال 92 برای حضور دوباره در قدرت مجبور به حمایت از گزینه‌ای مانند روحانی باشند.

بیانیه اخیر میرحسین موسوی درباره حوادث آبان‌ماه که نظام اسلامی را با رژیم پهلوی مقایسه و اغتشاشات مردم را به کشتار 17 شهریور در میدان ژاله مقایسه کرد موجب شد تا بسیاری از اصلاح طلبان که زمانی از او دفاع جانانه می‌کردند در برابر این اظهارات او سکوت کرده و حتی رسانه‌هایشان نیز آن را مسکوت گذاشتند چراکه یک‌بار با طناب وی به چاه رفته بودند و این‌بار نمی‌خواستند در آستانه انتخابات مجلس برای خود دردسری ایجاد کنند.

عملکرد اصلاح‌طلبان در قبال میرحسین موسوی نشان می‌دهد که چگونه قدرت‌طلبی یک جناح در کشور موجب شد تا شخصیتی مانند وی با وعده‌های آنها مسیر سقوط را طی کند و به واسطه‌ی قدرت‌طلبی خود به موقعیتی برسد که هیچ اصولگرا یا اصلاح‌طلبی منطقی برای دفاع از او نیابد. از طرفی رفتارهای رادیکال موسوی نیز موجب شد تا اصلاح‌طلبان برای چندسال از قدرت دور بمانند و چون کاندیدایی از میان خودشان نداشتند به حمایت از روحانی بپردازند و این روزها مجبورند هزینه‌های حمایت از روحانی و عملکردضعیف او را بپردازند و عملاً به انسداد سیاسی برسند که نه به دلیل حمایت از روحانی رویی برای شرکت در انتخابات دارند و نه می‌توانند در انتخابات شرکت نکنند!


۲

تسنیم در متن با تیتر «فکرنمی‌کردم میرحسین موسوی تا این‌حد سقوط کند» هم مصاحبه‌ای با باجناق میرحسین منتشر کرد که به همراه مقدمه‌اش در پی می‌آید:

عبدالحمید نقره‌کار عضو هیئت علمی دانشگاه علم و صنعت و باجناق مهندس موسوی درباره بیانیه اخیر وی گفت: وقتی دیدم مهندس موسوی این بیانیه‌ را تکذیب هم نکرد متوجه شدم انسان تاچه‌حد می‌تواند قابلیت سقوط کردن و فریب خوردن داشته باشد.

تسنیم:  “گستردگی اعتراض‌ها در تهران و سایر نقاط کشور که نشان‌دهنده سرخوردگی همگانی در میان اقشار جان به لب رسیده از اوضاع کشور دارد شباهت تام و تمام با کشتار بیرحمانه مردم در 17 شهریور خونین 57 دارد…”

این بخشی از آخرین بیانیه میرحسین موسوی نخست‌وزیر دهه 60 و کاندیدای معترض به نتایج انتخابات سال 88 بود که به‌دلیل اقدامات غیرقانونی‌اش به‌ویژه فراخوان به مردم برای حضور در خیابان‌ها در 25 بهمن‌ماه سال 89، چندسالی است که به‌همراه مهدی کروبی و زهرا رهنورد در حصر به‌سر می‌برد. اگرچه در ماه‌های گذشته محدودیت‌ها تا حد زیادی از آنها برداشته شد و به دید و بازدید با شخصیت‌های سیاسی و خانواده‌شان پرداختند و تلاش برخی سیاسیون و اطرافیان بر این بود تا روند برداشته شدن حصر هرچه زودتر انجام شود اما بیانیه اخیر نه‌تنها نشان از عوض نشدن تفکرات میرحسین موسوی داشت بلکه نشان می‌داد وی در مسیری که از سال 88 در پیش گرفته رادیکال‌تر هم شده است و با این ادبیات به جرگه ضدانقلاب پیوسته است.

به‌مناسبت سالگرد نهم دی و ده‌سالگی فتنه 88، گفت‌وگویی با آقای دکتر عبدالحمید نقره‌کار عضو هیئت علمی دانشگاه علم و صنعت داشتیم. نقره‌کار که از سال 91 مدیر قطب علمی معماری اسلامی است، در سالهای پیش از پیروزی انقلاب عضو مؤسس انجمن اسلامی دانشگاه شهید بهشتی بود و سابقه جلب توسط سازمان امنیت شاه و زندانی شدن در کمیته مشترک را دارد. وی در حادثه انفجار ساختمان ریاست جمهوری مجروح شد و سابقه حضور در جبهه‌های جنگ تحمیلی را هم داراست.

بهانه این مصاحبه با آقای نقر‌ه‌کار نسبت خانوادگی وی با میرحسین موسوی است. وی باجناق مهندس موسوی است و به‌گفته خودش “من با او از سال 42 دوست بودم و قبل از انقلاب این دوستی به فامیلی خانوادگی انجامید.”

عبدالحمید نقره‌کار در این گفت‌وگو با بیان اینکه تحلیل اتفاقات سال 88 بعد از گذشت ده سال راحت‌تر است، اظهار داشت: دست فتنه‌گران با اقداماتی که آمریکا و برخی کشورهای غربی در حال پیاده کردن در کشورهای اسلامی هستند، رو شده است، به‌خصوص با حوادث اخیری که در ایران اتفاق افتاد و توطئه جدیدی که ایجاد کردند نشان می‌دهد آمریکا چون از طریق نظامی، اقتصادی و جنگ‌های نیابتیِ اوایل انقلاب توسط صدام و منافقین و یا داعش ــ در سال‌های اخیر ــ نتوانسته کاری پیش ببرد، جنگ‌های نیابتی داخلی راه می‌اندازد.

** دشمنان به‌روی شوک‌های جامعه موج‌سواری می‌کنند

وی گفت: بعد از حرکات غلطی که در ماجرای تصمیم بنزینی توسط برخی مسئولان انجام شد، ضدانقلاب علاقه داشت آن را به‌سمت یک جریان براندازی پیش ببرد، لذا سوار موج شد.

باجناق مهندس موسوی با تأکید بر اینکه همین مدل براندازی با یک درجه پایین‌تر در سال 88 اتفاق افتاد، اظهار داشت: آنجا شوک، شوک اقتصادی نبود، شوک انتخاباتی بود و مسئله دروغ را مطرح کردند،  آن هم قبل از اینکه انتخابات شروع شود کلید زدند. این کار برنامه‌ریزی شده بود و عوامل نفوذی در داخل آن را پیش بردند. ممکن است بگوییم برخی ناخودآگاه وارد این جریان شدند اما بعد مشخص شد عده‌ای از این‌ها خودآگاه بودند و در سطوح مختلف دولتی به‌عنوان کارشناس و مشاور در وزارت کشور و وزارت خارجه نفوذ کرده بودند و توانستند آن شوک را به بخشی از جامعه بدهند و فتنه‌ای ایجاد کنند.

** گرایش به قدرت‌ موجب می‌شود انسان از درون تمایل به فتنه داشته باشد

این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه در اطراف سران فتنه کسانی بودند که برای‌شان فضاسازی کردند و اینها را در  دام انداختند، گفت: بخشی از مردم هم از پشت‌صحنه واقعیت‌ها اطلاعی نداشتند و وارد ماجرا شدند اما عوامل داخلی این برنامه هنوز هم توبه نکردند، از مردم عذرخواهی نکردند و می‌بینیم در ماجراهای اخیر هم اطلاعیه و بیانیه دادند و حمایت کردند و متأسفانه خودآگاه یا ناخودآگاه در حال پیاده کردن نقشه دشمن هستند. متأسفانه گرایش به قدرت‌پرستی مقوله‌ای است که موجب می‌شود انسان از درون تمایل به فتنه کردن داشته باشد.

نقره‌کار تصریح کرد: خوشبختانه مردم ما اکثریت بصیرت دارند و نسبت به انقلاب احساس مسئولیت می‌کنند و باید در افشا کردن این نقشه‌های جدید دشمن به‌خصوص برای اقشاری که خود را مستقل و خاکستری می‌دانند بیشتر روشنگری کنیم.

عضو هیئت علمی دانشگاه علم و صنعت با اشاره به بیانیه اخیر میرحسین موسوی درباره حوادث آبان‌ماه و تشبیه نظام جمهوری اسلامی به رژیم پهلوی، اظهار داشت: من خیلی از این بیانیه تعجب کردم. من تصور می‌کردم این آقایان در حال حرکت به‌سمت عذرخواهی و توبه‌پذیری هستند اما نمی‌دانم چگونه می‌توان انسان را توصیف کرد که تا این‌حد نزول شخصیتی کند و فریب بخورد.

** احساس‌می‌کنم موسوی دیگر راه بازگشتی ندارد

وی ادامه داد: وقتی دیدم مهندس موسوی این بیانیه‌اش را تکذیب هم نکرد متوجه شدم انسان تا چه‌حد می‌تواند قابلیت سقوط کردن و فریب خوردن داشته باشد. من فکر می‌کردم امثال ایشان به‌سمت عذرخواهی از ملت، نظام، رهبری و خانواده شهدا بروند اما حقیقتاً احساس می‌کنم دیگر راه بازگشتی ندارند، در واقع با ادعای تقلب در انتخابات، نظام و قانون را تحقیر کردند و علیه قانون شوریدند.

نقره‌کار درباره دیدارهای سال‌های قبل خود با میرحسین موسوی اظهار داشت: ما چون ارتباط خانوادگی داشتیم نمی‌خواستیم صله رحم و ارتباط خانوادگی‌مان قطع شود و در جلسات متعددی به خود ایشان و همسر محترمه‌شان گفتیم که “شما نه مجوز قانونی برای این کارها دارید و نه مجوز شرعی دارید. شما با این قانون اساسی و قوانین عادی وارد انتخابات شدید و قانون به شما مجوز این کارها را نمی‌دهد. ولی فقیه و مراجع به شما می‌گویند مسیر قانونی را بروید، وقتی به حرف ایشان هم گوش نمی‌دهید یعنی مجوز شرعی هم ندارید پس به‌چه‌دلیلی پای این اعلامیه‌ها و اطلاعیه‌ها ایستادید.”

باجناق مهندس موسوی تأکید کرد:‌ من بارها حضوراً به وی این صحبت‌ها را گفتم و انتظار داشتم به‌تدریج این مسئله را بپذیرند اما متأسفانه در بیانیه اخیر عکس آن عمل شد.


۳

همچنین یادداشتی با عنوان «یادداشت مهدی جمشیدی| زوایایی مغفول از ذهنیتِ التقاطیِ میرحسین موسوی» بر علیه او منتشر شده است که در پی می‌آید.

تسنیم: مهدی جمشیدی در یادداشتی به بررسی تفرکات میرحسین موسوی و ارتباط او با گروه‌های چپ‌گرا مانند حبیب‌الله پیمان پرداخته است:

[1]. روزنامه «جمهوریِ اسلامی»، همان هفته‌نامه «امّت» است!

میرحسین موسوی در دورۀ پیش از انقلاب، با برخی گروه‌های مبارز که هویّتِ التقاطی داشتند، همکاری می‌کرد. این گروه‌ها با وجودِ آن‌که ادّعاهای اسلامی داشتند، امّا دچارِ التقاط شده و به مارکسیسم، گرایش پیدا کرده بودند و تصوّرِ آنها از انقلاب، انقلابِ مارکسیستی بود. به‌طورِ خاص، موسوی به‌شدّت متأثّرِ از اندیشه‌های التقاطیِ حبیب‌الله پیمان بود. پیمان در دورۀ پیش از انقلاب، «جنبشِ مسلمانانِ مبارز» را ایجاد کرد که در چارچوبِ تفاسیرِ مارکسیستی از اسلام، فعّالیّت می‌کرد. موسوی اگرچه عضو ِرسمیِ این گروه نبود، امّا خطّ فکری‌اش در امتدادِ تفاسیرِ مارکسیستیِ پیمان از اسلام بود. پس از آن‌که انقلابِ اسلامی به پیروزی رسید، پیمان از سوی جنبشِ مسلمانانِ مبارز، هفته‌نامۀ «امّت» را منتشر کرد، و موسوی نیز از سوی حزبِ جمهوریِ اسلامی، سردبیری روزنامۀ «جمهوریِ اسلامی» را بر عهده گرفت. شهید عبدالحمید دیالمه، سخت براین‌باور بود که موسوی در روزنامۀ «جمهوریِ اسلامی»، جهت گیریِ پیمان در هفته‌نامۀ «امّت» را تکرار و بازتولید می‌کند، چنان‌که مثال می‌زد در روزنامۀ جمهوریِ اسلامی، از دکتر مصدق دفاع می‌شود، امّا کمترین اشاره‌ای به آیت‌الله کاشانی نمی‌شود، و این همان برداشتِ تاریخیِ پیمان از نهضتِ ملّی‌شدنِ صنعتِ نفت بود.

دیالمه تصریح می‌کرد که اندیشۀ موسوی، خالص و اصیل نیست، بلکه التقاطی و متأثّرِ از پیمان است.[1]

در روزنامۀ «جمهوریِ اسلامی» و در دوره‌ای که موسوی، سردبیریِ آن را در اختیار داشت، مقاله‌ای با عنوانِ «دکتر حبیب‌الله پیمان؛ متفکّرِ بزرگِ اسلامی» چاپ شد. این اقدام، با مخالفت و اعتراضِ جدّی اعضای شورای مرکزیِ حزبِ جمهوریِ اسلامی روبرو گردید. آنها معتقد بودند که موسوی، شایستگی و صلاحیّتِ ایدئولوژیکِ سردبیری روزنامۀ حزبِ جمهوریِ اسلامی را ندارد و باید از آن کناره گیری کند. بااین‌حال، جمع‌بندیِ مباحثات به این نقطه انجامید که وی همچنان در جایگاهِ خود باقی بماند. موسوی موافق نبود که در روزنامۀ جمهوریِ اسلامی، بر ضدّ سازمانِ مجاهدینِ خلق، موضع‌گیری شود. ازاین‌رو، مقالاتِ انتقادی نسبت به سازمان را چاپ نمی‌کرد.[2]

در یکی از جلساتِ حزب قبل از حادثۀ 7 تیر، آیت و دیالمه، انتقاداتِ شدیدی را دربارۀ عملکردِ موسوی در روزنامۀ جمهوریِ اسلام مطرح کردند. او هیچ اعتقادی به اهدافِ حزبِ جمهوریِ اسلامی نداشت و معتقد بود که باید از این تریبونی که در اختیار دارد، تفکّراتِ شخصیِ خود را به مردم منتقل کند. وقتی‌که داستانِ انحلالِ حزب پیش آمد، من به یاد حرف‌های شهید آیت افتادم که در یکی از جلساتِ حزب، خطاب به موسوی ‌گفت: تو حزبی نیستی و هدفِ نهاییِ تو، انحلالِ حزبِ جمهوریِ اسلامی است! هدفی که در نهایت نیز، موفق به انجامِ آن شد.[3]

نیروهای منحرف به هر نحوی، به شورای مرکزیِ حزبِ جمهوریِ اسلامی وارد شدند که یکی از آنها میرحسین موسوی بود. در حزب، عدّه‌ای به‌عنوانِ بازاریان مشهور شده بودند که طیفِ حزبِ موتلّفۀ اسلامی و جریانِ راست بودند؛ عدّه‌ای به‌عنوانِ طرفدارانِ موسوی خوانده می‌شدند؛ و عدّه‌ای هم می‌گفتند که ما تحتِ امرِ هاشمی‌رفسنجانی هستیم که اگر امر، دایر می‌شد که به یک سمتی غش کنند، جانبِ موسوی را می‌گرفتند. آیت، نفوذی‌های درونِ حزب را، افرادِ بدلیِ انقلابِ اسلامی می‌خواند.[4]

[2]. همراهیِ حبیب‌الله پیمان با امام خمینی عمل‌گرایانه بود

موسوی، انقلابی نبود و از نوجوانی، در خدمتِ پیمان بود و افکارِ او، همان افکارِ پیمان بود.[5]

جنبشِ مسلمانانِ مبارز، حتّی در دورۀ پس از وقوعِ انقلاب نیز، انحراف‌های بزرگی داشت که هرگز قابل‌چشم‌پوشی نیست. مطالعۀ مواضعِ رسمی این گروه که در هفته‌نامۀ «امّت» منتشر می‌شد، این گفته را به‌روشنی اثبات می‌کند. از جمله می‌توان به این مطلب اشاره کرد که همراهیِ جنبشِ مسلمانانِ مبارز با امام خمینی و قبولِ رهبریِ ایشان، یک تاکتیک و محاسبۀ سیاسیِ محض بود، نه یک اعتقاد و باورِ اسلامی. در بیانیّۀ جنبش که در شمارۀ 56 هفته‌نامۀ امّت درج گردیده، آمده است که ازیک‌سو، مبارزۀ ضدّامپریالیستی در عمل و واقعیّتِ عینیِ آن، بدون‌مشارکتِ وسیعِ میلیون‌ها نفر از تودۀ مستضعف، ممکن نیست، و ازسوی‌دیگر، اکنون هیچ‌یک از شخصیّت‌ها و گروه‌ها، قدرتِ لازم برای بسیجِ این توده‌ها را ندارند و فقط امام خمینی است که می‌تواند علاوه‌براین‌که قدرتِ استبدادی را درهم‌شکست، توده‌ها را بر ضدّ جبهۀ امپریالیسم بسیج کند.[6]

پس حمایتِ جنبشِ مسلمانانِ مبارز از رهبریِ امام خمینی، مقوله‌ای از جنسِ علّت بود، و نه دلیل؛ ریشه در کارآمدی داشت، نه حقانیّت؛ اجتناب‌ناپذیر و ناگزیر بود، نه ارادی و انتخابی؛ ناشی از مقبولیّتِ اجتماعیِ امام بود، نه مشروعیّتِ الهیِ ایشان؛ متّکی بر واقعیّت‌های عینی و حاکم بر جهانِ اجتماعی بود، نه استدلال‌ها و برهان‌های نظریِ موجود در جهانِ معناییِ ما. امام خمینی، گزینه‌ای مطلوب است، به‌این‌سبب که از قدرتِ بسیج‌کردنِ توده‌ها برخوردار است و از نظرِ هدف نیز، جهت‌گیریِ ضدّ امپریالیستی دارد، نه این‌که او ولیّ‌فقیه و نایبِ امامِ معصوم – علیه‌السلام- است و اطاعتِ از وی از لحاظِ شرعی، واجب است. ازاین‌رو، شخصِ امام خمینی به‌مثابهِ یک مجتهدِ عادل که بر ضدّ ظلم قیام کرده و قصدِ استقرارِ دینِ خدا را دارد، اهمّیّتی ندارد و ملاک نیست. به‌این‌ترتیب، هر فردِ دیگر نیز که از چنین منزلتی در جامعه برخوردار باشد و آرمان‌های ضدّامپریالیستی را دنبال کند، شایستۀ حمایت و همراهیِ جنبشِ مسلمانانِ مبارز است. محاسبۀ عمل‌گرایانه و تلقّیِ ابزاری، عمقِ گسستِ آنها را از انقلابِ اسلامی آشکار می‌سازد و امکانِ هرگونه خوش‌بینی به آنها را منتفی می‌کند.

همچنین در شمارۀ 91 هفته‌نامۀ امّت در تاریخِ 22 دیِ 1359، مقاله‌ای با عنوانِ «سخنی با خواهران و برادرانِ هوادارِ سازمانِ مجاهدینِ خلق، به چاپ رسید که ریشه در همین نگرش داشت. در این مقاله آمده است که پس از پیروزیِ انقلابِ اسلامی، سازمانِ مجاهدینِ خلق، همانندِ هر نیروی مکتبی و انقلابیِ دیگر، دو راه در پیش داشت: یکی این‌که با درکِ واقعیّت‌های اجتماعی که دلالت بر پراکندگیِ مردم و فقدانِ نیروی مکتبی متشکّل و آماده برای جایگزینی داشت، حرکتِ انقلابی – اسلامی و رهبریِ آن – یعنی امام خمینی – در ادامۀ راه و به‌منظورِ تعمیقِ مبارزۀ ضدّامپریالیستی یاری کند و در همان حال، به جمع‌بندیِ تجربیّاتِ گذشته، برای ایجادِ «نیروی مکتبیِ جایگزین‌شونده» تلاش کند؛ و دوّم این‌که به‌طورِ «زودرس»، برای کسبِ قدرت و جایگزین‌شدن، دست به عمل بزند و به مبارزه با حاکمیّتِ انقلاب بپردازد. نویسنده در ادامه می‌افزاید سازمانِ مجاهدینِ خلق با غفلتِ کامل از واقعیّت‌های اجتماعی و سنّت‌های تاریخی، راهِ دوّم را در پیش گرفت، و آن‌گاه، دو دلیل برای اثباتِ تحلیلِ خود اقامه می‌کند: نخست این‌که انقلاب را شخصِ امام خمینی «رهبری» کرده بود، نه سازمانِ مجاهدینِ خلق، و به‌خصوص این‌که در سال‌های 7-1356، سازمان در مبارزاتِ انقلاب، حضورِ تشکیلاتی نداشت؛ و دیگر این‌که چون امام خمینی و روحانیّت از «پایگاهِ وسیعِ توده‌ای» برخوردار بودند، تعیینِ نیروهای جایگزین و سیاست‌های آینده نیز، به‌طورِ کامل در اختیارِ آنان بود و سازمان دراین‌میان، نمی‌توانست نقشی ایفا کند، و درافتادن با این رهبری، به‌معنای تقابل با توده‌های انقلابی بود.[7]

دلیلِ دوّم این‌طور توضیح داده شده است که سازمانِ مجاهدینِ خلق به‌جای این‌که به واقعیّت‌ها و شرایطِ عینی و ذهنی جامعه بنگرد و برنامۀ خود را بر آنها متّکی سازد و برای «تغییرِ تکاملیِ» این واقعیّت‌ها و شرایط نیز بکوشد، می‌خواست با زور و غلبه، جنین سه‌ماهه‌ای را سالم به دنیا آورد، امّا این‌کار نشدنی بود؛ چراکه واقعیّت‌ها و شرایط، اجازۀ «جایگزینیِ زودرس» را نمی‌داد.[8]

در اینجا نیز پرده‌ از «نفاقِ» جنبشِ مسلمانانِ مبارز برداشته می‌شود؛ چراکه نه‌تنها راهِ دوّم – که سازمانِ مجاهدینِ خلق، آن را پیمود – غلط است، بلکه راهِ اوّل نیز – که جنبشِ مسلمانانِ مبارز، آن را در پیش گرفت – باطل است. در هر دو راه، مفروض این است که استقرارِ امام خمینی و جریانِ روحانیّت در حکومتِ پس از انقلاب، «مطلوب» نبوده و به‌هرحال، باید یک «نیروی مکتبی و انقلابی» به قدرت دست یابد و انقلاب را رهبری کند، امّا مسأله این است که نباید «شتاب» ورزید و «آشکارا» و «غافل از محدودیّت‌های برخاسته از واقعیّت‌های اجتماعی»، برنامۀ جایگزینی – یعنی «براندازی امام خمینی» را دنبال کرد، بلکه باید اکنون که توده‌های انقلاب، دل در گروِ امام خمینی دارند و به او وفادار هستند، تظاهر به حمایت و هواداری نمود، امّا درعین‌حال، تلاش کرد تا این واقعیّت‌ها و شرایط، «تغییر» کنند و «امکانِ عملیِ جایگزینی» فراهم گردد.

در اینجا، غرض از تغییرِ واقعیّت‌ها و شرایط، این است که بدنۀ اجتماعیِ امام خمینی، ریزش کند و باورِ توده‌های انقلابی به حقانیّتِ امام خمینی، زائل شود، که دراین‌صورت، مبارزه با «امام خمینی» به‌معنیِ رویارویی با «توده‌های مردم» نخواهد بود، چون میانِ این دو، شکاف و جدایی رخ داده است. تعبیرِ «تغییرِ تکاملی» که جنبشِ مسلمانِ مبارز در این متن از آن استفاده کرده است، دو دلالت واضح دارد:

یکی این‌که «تغییر» به‌معنای «ساختارشکنی» و «براندازی» و «انقلاب» است؛ دیگراین‌که این تغییر، «تکاملی» دانسته شده است، یعنی انقلاب با وجودِ رهبری امام خمینی، در وضع «نقص» به‌سرمی‌برد و اگر یک نیروی مکتبی و انقلابی – از قبیلِ جنبشِ مسلمانانِ مبارز و سازمانِ مجاهدینِ خلق – جایگزینِ آن شوند، از «وضعِ نقص» به «وضعِ کمال» عبور خواهد کرد. پس جایگزینی، مذموم نیست، بلکه جایگزینیِ زودرس است که توجیهِ معقول ندارد و به خودِ ما ضربه می‌زند و ما را از صحنۀ بازیِ سیاسی، خارج می‌کند. باید سنجیده و پخته عمل کرد؛ یعنی ابتدا در خود و در جامعه، ظرفیّت‌ها و امکاناتِ لازم برای جایگزینی را ایجاد نمود و آن‌گاه، گام در مسیرِ مبارزه با امام خمینی نهاد و او را از قدرت برکنار کرد. این نوع جایگزینی، جایگزینیِ به‌هنگام و معقول است.

این نشانه‌ها، حاکی از آن هستند که جنبشِ مسلمانانِ مبارز درعین‌حال که خود را در خطّ امام خمینی معرفی می‌کرد، چه اندیشۀ توطئه‌آمیزی را در ذهنِ خود پرورانده و در انتظارِ موقعیّتِ مناسب برای تحقّقِ آن بود. بنابراین، به‌قطع باید گفت جنبشِ مسلمانانِ مبارز، چه در دورۀ قبل از انقلاب و چه در دورۀ بعد از انقلاب، هیچگاه صادقانه و بر اساسِ اعتقاد و باورِ دینی، با امام خمینی همراهی نکرد و رهبریِ ایشان را نپذیرفت، بلکه ایشان را وسیله و ابزاری موقتی می‌انگاشت که باید در فرصتی مناسب، از قدرت برکنار کرد.

[3]. ما، راهِ مصدق را تصدیق می‌کنیم!

پس از آن‌که موسوی به‌عنوانِ وزیرِ امورِ خارجه به مجلس معرفی می‌شود، در جلسه‌ای که در تاریخِ چهاردمِ تیر1360 برگزار گردید، دربارۀ صلاحیّتِ او بحث و گفتگو شد. در این جلسه، نمایندگانِ مخالف، از نگرش‌های پنهانِ وی، پرده‌برداری می‌کنند. از جمله مهم‌ترین اشکالاتی که در جلسۀ یاد شده مطرح گردید، هواداری او از محمّد مصدق در روزنامۀ جمهوریِ اسلامی بود که شواهدی ازاین‌دست، آن را تأیید می‌کرد: در مردادِ سالِ 1358، حسن آیت مقاله‌ای با عنوانِ «تحلیلِ مستندِ از کودتای 28 مرداد» به روزنامه جمهوریِ اسلامی داد و روزنامه، اگرچه این مقاله را چاپ کرد، امّا در ابتدای مقاله و از جانبِ روزنامه، این توضیح به مقاله اضافه شد که درجِ این مقاله، به‌معنای موافقتِ شورای نویسندگانِ روزنامۀ جمهوریِ اسلامی با محتوای آن نیست، (این توضیح، به‌روشنی نشان می‌دهد که موسوی در مقامِ سردبیرِ روزنامه، با دیدگاهِ آیت که جانبِ کاشانی را می‌گرفت و از مصدق انتقاد می‌کرد، مخالف بود؛ همچنین روزنامه در تاریخِ 28 تیرِ 1358 به‌مناسبتِ قیامِ سی تیر، عکسِ بزرگی از مصدق و عکسِ کوچکی از امام خمینی چاپ کرد و علاوه‌براین‌که در متنِ کنارِ آن، فراوان از مصدق تجلیل شده بود، عبارتِ «ما، راهِ مصدق را تصدیق می‌کنیم» نیز خودنمایی می‌کرد؛ دیگر این‌که در سرمقاله‌ای در تاریخِ 14 اسفندِ 1358 نیز مقاله‌ای با عنوانِ «مصدق؛ فرزندِ رشیدِ خلق» نگاشته و در آن از وی به‌شدّت ستایش شد؛ و سرانجام، سرمقاله‌ای با عنوانِ «خیابانِ مصدق» نیز در دفاع از وی چاپ شد.[9]

این در حالی است که هیچ‌گاه از آیت‌الله کاشانی تقدیر نگردید و به نقشِ بزرگِ او در نهضتِ ملّی‌شدنِ صنعتِ نفتِ ایران پرداخته نشد. خطّ دیگری که موسوی در روزنامۀ جمهوریِ اسلامی دنبال می‌کرد، حمایت از گروهکِ «جنبشِ مسلمانانِ مبارز» بود، به‌طوری‌که از طریقِ ارجاعات و مصاحبه‌ها و یادداشت‌نویسی، تبلیغاتِ مفصّلی به‌نفعِ این گروهک در روزنامه انجام گرفت و اندیشه‌های سوسیالیستی آن، تأیید شد.[10]

این انتقادات، نکاتی بود که یکی از نمایندگانِ مخالفِ موسوی در مجلس بیان کرد. در این جلسه، حسن آیت نیز سخن گفت، امّا بسیار کوتاه، و به مطرح‌کردنِ این پرسش بسنده کرد که نظرِ صریحِ موسوی دربارۀ مصدق چیست؟[11] موسوی در نطقِ دفاعیّۀ خود گفت:

«در موردِ مسألۀ مصدق و مرحوم آیت‌‌الله کاشانی، ما همیشه این موضع را داشتیم و مصرّ هم بودیم و آن این است که مسأله، مربوط به سالِ 1332 – بیست سال پیش- را یا سال‌های متمّادی پیش را نباید ما مسألۀ عمده‌ای بکنیم و وقتی‌که مسأله در جامعۀ ما عمده می‌شود، به‌خاطرِ بهره‌گیری‌های سیاسی، خطوط مختلف است. […] وقتی بحث مصدق و کاشانی مطرح شده بود، من گفتم این یک ضبطِ زمانی است؛ یعنی ما یک واقعیّتی را که مربوط به یک دورۀ دیگری است در موقعیّتِ فعلی بیاوریم و جریانات را طوری تصوّر بکنیم که دنبالِ یک کاشانی و مصدقِ دیگری با یک جریاناتِ مشابهِ آن دوره باشیم.»[12]

این توضیحِ کوتاه، می‌تواند هویّتِ فکری و معرفتیِ موسوی را روشن کند. موسوی در حالی از عمده‌کردنِ مسألۀ مصدق و کاشانی انتقاد می‌کند که خود در روزنامۀ جمهوریِ اسلامی، تلاش کرد تا به‌صورتی نامتعارف و مریدوار، به تجلیل از مصدق بپردازد و از وی، شخصیّت‌سازی کند. دیگر این‌که او به مصدق، تنها به‌عنوانِ چهره‌ای تاریخی نپرداخت، بلکه کوشید تا از وی الگویی برای زمانۀ حاضر بسازد و به‌این‌ترتیب، دست به تعمیمِ تاریخی زد. پس انتقادِ وی از تعمیمِ تاریخی نیز به خودِ او و کارنامه‌اش در روزنامۀ جمهوریِ اسلامی بازمی‌گردد، نه منتقدانش، و نکتۀ آخر این‌که او موضعِ خود را دربارۀ مصدق، مشخص نکرد، به‌طوری‌که با مطالعۀ ظاهرِ این توضیحات، روشن نمی‌شود که او چه نسبتی با مصدق دارد.

با توجّه به مواضعِ انتقادی و تندِ امام خمینی نسبت به مصدق، بدیهی است که چنانچه موسوی نیز با امام خمینی موافق و هم‌نظر بود، نباید از بیانِ دیدگاهِ خود پرهیز می‌کرد و با ابهام سخن می‌گفت، بلکه می‌توانست با صراحت و شفافیّتِ کامل، مصدق را تخطئه کند و از اتهامی که به او نسبت داده شد، رهایی یابد، امّا وی چنین نکرد. همین نشان می‌دهد که او سخت، حامیِ مصدق و مواضعِ ملّی‌گرایانه‌ و سکولارش بوده و آنچه در روزنامۀ جمهوریِ اسلامی و در تجلیل از مصدق چاپ می‌شده، منطبق با دیدگاه‌های او نیز بوده است.

در این جلسه که 182 نفر حاضر بودند، 126 نفر رأیِ موافق به موسوی دادند و به‌این‌ترتیب، او به‌عنوانِ وزیرِ امورِ خارجه انتخاب شد. عزت‌الله سحابی، ابراهیم یزدی، هاشمی‌رفسنجانی، محمّد خاتمی، حسن فریدون‌روحانی از برجسته‌ترین نمایندگانی بودند که به وی، رأیِ موافق دادند. در مقابل، سیّدحسن آیت نیز عمده‌ترین شخصیّت در گروهِ مخالف بود.[13]

شیفتگیِ موسوی به مصدّق نیز محصولِ اقتباس و اثرپذیریِ وی از پیمان بود. در میانِ تمامِ چهره‌های سیاسیِ مبارز، پیمان فقط مصدّق را می‌ستود، به‌طوری‌که برای او، منزلتی اسطوره‌ای و بی‌نظیر قائل بود. او حتّی امروز نیز چنین نظری دارد:

«اگر جبهۀ ملّیِ دوم، همان صلاحیّت‌هایی را که دکتر مصدّق در دورانِ نهضتِ ملّی احراز کرده بود، حفظ می‌کرد، می‌توانست هژمونیِ خودش را بر طبقاتِ ناراضی، همچنان حفظ کند و در دهه‌های چهل و پنجاه هم در صحنه بماند. در آن‌صورت، این امکان وجود داشت که انقلابِ بهمنِ 57 اگر هم یکپارچهِ تحتِ رهبریِ نیروهای ملّی قرار نمی‌گرفت، نیروهی مزبور، در رأسِ بورژوازیِ ملّی و دیگر نیروهای مترّقی و دموکراتِ جامعه، سهمِ تعیین‌کننده‌ای در رهبریِ انقلاب بر عهده می‌گرفت.»[14]

ازآنجاکه راهِ امام خمینی، با راهِ مصدق قابل‌جمع نیست و میانِ این دو، باید یکی را انتخاب کرد و دیگری را کنار نهاد، و چون موسوی به‌صورتِ صریح، از مصدق حمایت می‌کرد و حتّی کمترین اشاره‌ای به آیت‌الله کاشانی نمی‌نمود، می‌توان نتیجه گرفت که او مصدق را بر امام خمینی ترجیح می‌داده و یا دست‌کم، این دو را هم‌سطح تصوّر می‌کرده است. طبیعی است که نباید از او انتظار داشت که این موضعِ مسأله‌برانگیز را آشکار می‌کرد، چون با این‌کار، او به حیاتِ سیاسیِ خود در جمهوریِ اسلامی، پایان می‌داد و از صحنه کنار می‌رفت.

[4]. دو مخالفی که سرانجام، خاموش شدند!

شهید سیّدحسن آیت و شهید عبدالحمید دیالمه، از مخالفانِ سرسخت و صریحِ موسوی بودند. آنها هم در حزبِ جمهوریِ اسلامی و هم در مجلسِ شورایِ اسلامی، به انتقادِ شفاف و بنیادین از موسوی می‌پرداختند. آیت، بارها در جلساتِ حزبِ جمهوریِ اسلامی، موسوی را «التقاطی»، «شیفتۀ اندیشه‌های حبیب‌الله پیمان»، «انقلابیِ قلابی» و … معرفی ‌کرد. آیت، حداقل چیزی را که مطمئن بود این بود که میرحسین موسوی به دردِ وزارتِ امورِ خارجه و سردبیریِ روزنامه و این مسائل نمی‌خورد و فکر می‌کرد دستی، پشتِ سرِ او هست و او را به‌سمتِ جلو هل می‌دهد. می‌گفت این فرد، پتانسیلِ آن را ندارد که به او چنین جایگاه‌هایی داده شود و حضورِ این آدم در چنین جایگاه‌هایی، برای انقلاب، خطرناک است.[15]

آیت معتقد بود که موسوی، فاقدِ سوابقِ انقلابی و مبارزاتِی جدّی است. علاوه‌براین، آیت تصریح می‌کرد که موسوی، به ولایت‌فقیه باور ندارد و از لحاظِ دینی نیز، چندان قاطع و مقیّد نیست. موسوی با پیمان، ارتباطات و رفاقتِ بسیار نزدیکی داشت، با این توضیح که موسوی، متأثّر از اندیشه‌های چپ‌گرایانۀ پیمان بود و اسلام را در چارچوبِ اندیشه‌های مارکسیستی می‌فهمید و تحلیل می‌کرد. آیت می‌گفت همراهیِ موسوی با انقلاب و امام، موقتی و تاکتیکی است و موسوی به‌دلیلِ اقتضاء و الزامِ زمان، تظاهر به انقلابی‌گری و دیانت کرد تا به درونِ نظام، راه یابد و بهره ببرد، امّا در انتظار فرصتی خواهد بود که در مقابلِ نظام، بایستد و ماهیّتِ حقیقیِ خودش را آشکار کند. آیت در حالی‌که در جلسۀ 16 مرداد 1360 مجلسِ شورای اسلامی، می‌خواست اسناد و مدارکی را که از انحرافاتِ موسوی حکایت می‌کند به نمایندگان نشان بدهد، به شهادت رسید و هرگز به این جلسه نرسید و اسناد و مدارکِ وی نیز ربوده شدند.[16]

مخالفتِ آیت با موسوی، اعتقادی بود. آیت می‌گفت موسوی، دو مأموریت دارد: یکی از آنها، انحلالِ حزبِ جمهوریِ اسلامی، و دیگری، انحلالِ انقلابِ و نظامِ اسلامی است.[17]

آیت در جلسۀ مجلسِ شورای اسلامی در تاریخِ 14 تیر 1360 و در مخالف با پیشنهادِ معرفی‌شدنِ موسوی به‌عنوانِ وزیرِ امورِ خارجه، نطقِ کوتاهی را ایراد کرد و از وی خواست تا به‌صورتِ صریح و بی‌پرده، موضع خود دربارۀ دکتر مصدق بیان کند. بااین‌حال، موسوی از پاسخِ صریح، گریخت و با کلّی‌گویی و تظاهر به انقلابی‌گری و قرار داشتن در خطّ امام خمینی، زیرکانه از مناقشه عبور کرد. به‌این‌ترتیب، مجلس به وزارتِ او رأیِ مثبت داد. پس از این، آیت تصمیم گرفت تا بر اساسِ اسناد و مدارکِ معتبر و متعدّد، به افشاگری دربارۀ موسوی بپردازد و از نفوذ و قدرت‌گیریِ او در ساختارِ سیاسیِ جمهوریِ اسلامی جلوگیری کند.

او در تاریخِ 14 مرداد 1360 و درحالی‌که قصد داشت اسناد و مدارکِ خود را در اختیارِ نمایندگانِ مجلس قرار داده و دربارۀ انحرافاتِ فکریِ موسوی و ارتباطاتِ مشکوکِ او سخن بگوید، به‌دستِ سازمانِ مجاهدینِ خلقِ ایران (منافقین) به شهادت رسید. پیش از این نیز دیالمه در ماجرای انفجارِ دفتر ِحزبِ جمهوریِ اسلامی، به شهادت رسیده بود. بنابراین، عمده‌ترین و مطّلع‌ترینِ مخالفانِ موسوی از صحنۀ منازعاتِ انقلاب، حذف شدند و بستر برای جایابیِ موسوی در درونی‌ترین و عمیق‌ترین لایه‌های ساختارِ نظامِ سیاسی فراهم گردید؛ به‌طوری‌که چندی بعد، به‌عنوانِ نخست‌وزیر انتخاب شد و توانست در طولِ دهۀ شصت، جامعۀ ایران را در چارچوبِ اندیشه‌های دولت‌محور و تمرکزگرایانۀ متمایل به ایدئولوژیِ مارکسیستی، صورت‌بندی کند.

[1]. در فتنۀ اجتماعیِ سالِ 1388، جنبشِ مسلمانانِ مبارز و شخصِ حبیب‌الله پیمان، از موسوی دفاع کرد و تا پایانِ فتنه نیز بیانیّه‌هایی در هواداریِ از او نگاشت.

[2]. حسن غفوری‌فرد؛ «میرحسین موسوی، راضی نبود حرفی علیهِ منافقین بزنیم»؛ خبرگزاریِ تسنیم؛ 6 تیر 1397؛ 1761219.

[3]. سیّداحمد مصطفوی‌کاشانی؛ «علّتِ مخالفتِ شهید آیت با وزارتِ موسوی»؛ خبرگزاریِ تسنیم؛ 14 مرداد 1397؛ شناسۀ خبر: 1768081.

[4]. امیرسعید نقی‌زاده؛ «نقشِ موسوی در انحلالِ حزبِ جمهوریِ اسلامی»؛ خبرگزاریِ تسنیم؛ 13خرداد 1396؛ شناسۀ خبر: 1420399.

[5]. اسدالله بادامچیان؛ «نحوۀ نخست‌وزیریِ موسوی»؛ خبرگزاریِ فارس؛10 دى 1388؛ شناسۀ خبر: 8810100638.

[6]. دربارۀ جنبشِ مسلمانانِ مبارز؛ تهران: دفترِ سیاسیِ سپاهِ پاسدارانِ انقلابِ اسلامی، 1360، ص 15.

[7]. همان، ص 36- 34.

[8]. همان، ص 38.

[9]. صورتِ مشروحِ مذاکراتِ جلسۀ علنیِ مجلسِ شورای اسلامی، روزنامۀ رسمی، شمارۀ 10641، جلسۀ یکصد و هفتادوچهارم، چهاردهم تیرِ 1360، ص 23.

[10]. همان، ص 24.

[11]. همان، ص 25.

[12]. همان، ص 27.

[13]. همان، ص 28.

[14]. حبیب‌الله پیمان؛ «سی خرداد 60؛ علّت‌های دور و نزدیک»؛ ماهنامۀ چشم‌اندازِ ایران؛ شمارۀ 28، آبان و آذرِ 1383؛ ص 29- 51، ص 30- 29.

[15]. ابراهیم اسرافیلیان؛ خبرگزاریِ فارس؛ 2 دی 1395؛ شمارۀ 13951001000791.

[16]. (ابراهیم اسرافیلیان؛ «نگذاشتند شهید آیت، علیه میرحسین حرف بزند»؛ روزنامۀ وطن امروز؛ شمارۀ 210؛ 20 مرداد 1388، ص 10).

[17]. امیرسعید نقی‌زاده؛ «نقشِ موسوی در انحلالِ حزبِ جمهوریِ اسلامی»؛ خبرگزاریِ تسنیم؛ 13خرداد 1396؛ شناسۀ خبر: 1420399.


۴

خبرگزاری اصولگرای تسنیم همچنین در متنی با تیتر «گفتگو / قائم مقام کروبی: کروبی با خانواده شهدا رفتاری دوگانه داشت/ مخالفان را به لیبرال مسلک بودن متهم می‌کرد»، ادعاهای او را منعکس کرد.

این خبرگزاری نوشت: مرتضی محمودی قائم‌مقام مهدی کروبی در بنیاد شهید و از اعضای حزب جمهوری اسلامی، به تشریح دلایل مخالفتش با نخست‌وزیری موسوی و مدیریت کروبی در بنیاد شهید پرداخت. [او] یکی از بازماندگان حزب جمهوری اسلامی در حادثه هفتم تیرماه است.

او نماینده مردم قصرشیرین و گیلانغرب در اولین دوره مجلس شورای اسلامی بود که در شب حادثه و لحظه انفجار در سالن جلسات حزب جمهوری اسلامی حضور داشت. محمودی در دوران نمایندگی از جمله منتقدان نخست‌وزیری میرحسین موسوی به‌شمار می‌رفت و در کنار شهدایی همچون آیت، دیالمه و دیگران علم مخالفت با موسوی را بلند کرده بودند.

به مناسبت سالروز نهم دی و ده ساله شدن فتنه 88 گفتگویی با مرتضی محمودی درباره علل مخالفتش با میرحسین موسوی و همچنین مدیریت کروبی در بنیاد شهید پرداختیم که در ادامه می‌خوانید:‌

تسنیم: با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، موضوع مصاحبه ما درباره نهم دی‌ماه و فتنه 88 است اما قبل از‌ آن لازم است نگاهی به دوران مسئولیتی شما بیندازیم. گویا شما در مجلس اول از مخالفان نخست‌وزیری میرحسین موسوی بودید.

محمودی: ابتدا لازم است بگویم من جزو مخالفان بنی‌صدر بودم و در مخالفت با وی در مجلس هم صحبت کردم که البته مورد اعتراض برخی از نمایندگان قرار گرفتم. آنان می‌گفتند “بنی‌صدر را تضعیف نکنید”.

قبل از اینکه عراق به کشورمان حمله کند، به بنی‌صدر گفتم که باید در برابر رژیم بعث عراق مانعی ایجاد کرد، اما توجهی نکرد. یک‌بار همراه با دکتر چمران که نماینده مجلس و نماینده امام در شورای عالی دفاع بود، پیش بنی‌صدر رفتیم. به بنی‌صدر پیشنهاد دادم که عشایر با اعتماد به ما مسلح شوند، ابتدا موافقت کرد، اما به من که مخالفش بودم، نداد و به برخی از نمایندگان که مخالفش نبودند، داد. بنی‌صدر به خوانین هم اسلحه داد که خوانین اصلاً جزو طرح ما نبودند.

بنی‌صدر در سخنرانی‌هایش در مجلس اسمی از “جمهوری اسلامی‌” نمی‌برد و همواره می‌گفت “جمهوری” که مورد اعتراض برخی از نمایندگان از جمله صادق خلخالی هم قرار گرفت، اما توجهی نکرد
فرمانده سپاه قصرشیرین از افسرهای ارزشی ارتش بود که از قبل از انقلاب با هم ارتباط داشتیم، می‌گفت “ما گریه می‌کردیم و می‌گفتیم «حداقل 10 تا مین به ما بدهید تا در گذرها بکاریم و وقتی تجهیزات عراقی‌ها آمدند، ترقه‌ای سر راهشان منفجر شود.»”، این‌ها را انجام ندادند. این مربوط به چه‌زمانی است؟ زمانی که بنی‌صدر فرمانده کل قواست. بنی‌صدر شعارش این بود که “قادر به مقاومت نیستیم و باید زمین بدهیم و زمان بگیریم”. ما از این حرف خیلی ناراحت بودیم، زمین بدهیم یعنی اینکه زندگی‌مان را که در مرز هستیم بدهیم و شهرهایمان را ترک کنیم و خانه‌هایمان را ویران‌شده ببینیم.

تسنیم: شما در مجلس اول عضو چه کمیسیونی بودید؟

محمودی: ابتدا عضو کمیسیون ارشاد و سپس عمران بودم که سپس عضو کمیسیون دفاعی شدم. ابتدا دکتر چمران رئیس کمیسیون دفاعی بود. پس از شهادت او، آیت‌الله خامنه‌ای رئیس کمیسیون دفاعی شد. حجج‌اسلام حقانی و محلاتی نواب رئیس بودند. حجت‌الاسلام روحانی نیز سخنگوی کمیسیون بود.

خیانت بنی‌صدر آشکار بود. او در سخنرانی‌هایش در مجلس اسمی از “جمهوری اسلامی‌” نمی‌برد و همواره می‌گفت “جمهوری” که مورد اعتراض برخی از نمایندگان از جمله صادق خلخالی هم قرار گرفت، اما توجهی نکرد.

بنی‌صدر ادعا می‌کرد که “چون اسلحه به‌اندازه کافی نداریم، نمی‌توانیم بجنگیم”. بدین منظور از سوی کمیسیون دفاع مأموریت پیدا کردم تا آمادگاه‌های ارتش جمهوری اسلامی ایران را بررسی کنم. خودم برخی نقاط در غرب کشور و کرمانشاه را می‌شناختم که از زمان شاه زاغه مهمات و اسلحه بوده است، اما بنی‌صدر دستور داد تا بنده و تیم همراهم را به هیچ یک از پادگان‌ها راه ندهند.

** زهرا رهنورد مسعود رجوی را استاد خودش می‌دانست

تسنیم: شما از مخالفان نخست‌وزیری میرحسین موسوی هم بودید؟

محمودی: بله. من معتقد بودم که میرحسین موسوی اعتقادی به نظام جمهوری اسلامی ندارد. همسر او هم یعنی زهرا رهنورد از حامیان سازمان مجاهدین خلق بود. من خودم یک‌بار در دانشگاه تهران از زهرا رهنورد شنیدم که مسعود رجوی را استاد خود خطاب کرد. یک بار زهرا رهنورد در یکی از سالن‌های دانشگاه تهران مشغول سخنرانی بود که کاغذی به او دادند. پس از خواندن آن کاغذ گفت “به من اطلاع داده‌اند که استادم مسعود رجوی در سالن دیگری مشغول سخنرانی است. این مراسم را تعطیل می‌کنیم و همراه با هم به سخنرانی رجوی می‌رویم“.

در مجلس گروهی بودند که به خط سومی‌ها معروف بودند. یک خط حزب‌اللهی‌ها بودند که در اکثریت بودند. یک خط چپی‌ها و یک خط هم راستگراها و غربگراها بودند. خط سوم غربگراها و لیبرال‌ها بودند. اینان عکسی را از آقای ولایتی در مجلس پخش کردند که در این عکس ولایتی به‌همراه جمعی از دانشجویان پیش شاه بودند. انتشار این عکس باعث شد که نمایندگان به ولایتی رأی ندهند.

من برای دوره دوم مجلس می‌خواستم کاندیدا بشوم که یک روز استاندار کرمانشاه من را خواست و گفت “آقای طاهری اصفهانی امام جمعه اصفهان تماس گرفته و گفته است یا کاری کنید که محمودی تأیید صلاحیت نشود یا اینکه رأی نیاورد”. متأسفانه درون مجلس و بیرون از آن، افرادی بودند که مانع از رأی‌آوری افراد انقلابی می‌شدند.

تسنیم: در ماه‌های اخیر و در پی اتفاقاتی که پس از اصلاح قیمت سوخت در کشور رخ داد، شاهد انتشار بیانیه‌ای از سوی مسیرحسین موسوی بودیم که نظام جمهوری اسلامی را به رژیم شاهنشاهی تشبیه کرده بود. به نظر شما چرا میرحسین این بیانیه را که بسیار شبیه به بیانیه فرح پهلوی بود، منتشر کرد؟

محمودی: میرحسین موسوی از فرصت به وجود آمده استفاده کرد تا دوباره خودی نشان بدهد؛ اما این بیانیه به قدری تند و افراطی بود که راه‌های بازگشت را به سوی خود بست. او حوادث و اتفاقات اخیر را با کشتار مردم انقلابی ایران در شهریور سال 57 تشبیه کرد. او نه تنها نظام را متهم به کشتن مردم در خیابان‌ها کرد، بلکه نظام و رهبری را همچون شاه سفاک، بی‌رحم و ظالم معرفی کرد.

این بیانیه نشان داد که میرحسین موسوی به یک اپوزیسیون تبدیل شده است. میرحسین به جای اینکه از مردم و نظام جمهوری اسلامی ایران به دلیل اتفاقات سال 88 و اتهام تقلبی که به نظام وارد کرد، عذرخواهی کند و سعی کند مسیر بازگشت را در پیش بگیرد، به مسیری ادامه می‌دهد که نتیجه‌ای جز نابودی خود و تباه کردن آینده خود در پیشگاه مردم و تاریخ سیاسی ایران ندارد. به طور قطع تاریخ درباره اینگونه افراد به سادگی قضاوت نخواهد کرد. تاریخ‌نویسان مستقل قطعاً به مردم خواهند گفت که او اتهام تقلب به نظام وارد کرد و با پشتیبانی و هدایت دشمنان خارجی برای چند ماه فضای سیاسی کشور را دچار تشنج کرد.

برخی از دوستان گفتند که این بیانیه توسط وی نگاشته نشده و اطرافیان او نوشته‌اند. اگر او این بیانیه را ننوشته، پس چرا تکذیب نکرد؟ تکذیب نکردن، نشان می‌دهد که میرحسین حاضر به عذرخواهی از مردم و نظام نیست. بیانیه اخیر او دیگر موضوع آقای احمدی نژاد و انتخابات 88 و اختلافات شخصی نیست؛ او نشان داد که به یک اپوزیسیون تبدیل شده است. کسی که نظام جمهوری اسلامی را با رژیم سفاک شاهنشاهی مقایسه می‌کند، یا ظلم‌ها و سختی‌های دوران پهلوی را درک نکرده است یا اینکه به طور کلی به یک ضدانقلاب تبدیل شده است.

تسنیم: شما چه زمانی به‌عنوان قائم مقام آقای کروبی در بنیاد شهید مشغول به کار شدید؟ 

محمودی: زمانی که بنده عضو کمیسیون دفاعی مجلس اول بودم، دو ماموریت از سوی کمیسیون به بنده سپرده شد. بنی‌صدر ادعا کرده بود که نمی‌توانیم بجنگیم، توان تجهیزاتی و تسلیحاتی نداریم و باید تسلیم بشویم. از این رو اولین ماموریتی که به بنده داده شد این بود تا همراه با گروهی از ارتشیان، آمادگاه‌های ارتش را بررسی کنیم. بنی‌صدر هم دستور داده بود که به ما اجازه ورود به پادگان‌ها و آمادگاه‌ها داده نشود؛ اما به هرحال گزارش‌هایی تهیه و به کمیسیون ارسال کردم.

ماموریت دوم در خصوص رفع اختلاف بین سپاه و ارتش در مریوان بود. حدود یک هفته در مریوان بودم. در آنجا با احمد متوسلیان همراه بودم. شبی که از مریوان به سنندج برگشتم، شب اربعین بود. در پادگان سنندج مراسم عزاداری برگزار شد. آن شب خواب دیدم، استاد مطهری گروهی تشکیل داده که یک نفر به جای اسدالله کیان‌ارثی (داماد آیت‌الله خلخالی و نماینده مجلس اول) جایگزین شود که شهید مطهری دست بنده را گرفتند و عضو این گروه کردند. وقتی از خواب بیدار شدم، خیلی خوشحال شدم. تعبیرم این بود که شهید خواهم شد؛ اما اتفاق دیگری افتاد!

وقتی به تهران برگشتم و از درب مجلس وارد شدم، کیان‌ارثی را دیدم و خواب را برای ایشان تعریف کردم. کیان‌ارثی گفت: «کروبی به دنبال فردی برای معاون فرهنگی بنیاد شهید است. از من خواست که این مسئولیت را قبول کنم، اما بنده شما را معرفی کردم. تعبیر خواب شما هم این است که معاون فرهنگی بنیاد شهید می‌شوید!»

به صحن علنی مجلس که رفتم، کروبی پیش من آمد و گفت: «دوستان پیشنهاد داده‌اند که تو معاون فرهنگی بنیاد شهید بشوی. ما باید به خانه و زندگی خانواده‌های شهدا رسیدگی کنیم. امور فرهنگی زمین‌مانده نیازمند فردی همچون شماست.» بنده با ویژگی‌های اخلاقی آقای کروبی آشنا بودم، اخلاق تندی داشت و گاهی با بی‌احترامی با مخالفان خود سخن می‌گفت؛ اما به هرحال درخواست ایشان را قبول کردم و معاون فرهنگی بنیاد شهید شدم.

** رفتار دوگانه مهدی کروبی با خانواده شهدا

تسنیم: تا کِی در سمت معاونت فرهنگی ماندید؟

محمودی: بنده تا سال 64 معاون فرهنگی بنیاد شهید بودم. در این دوره اقدامات مختلفی مانند راه‌اندازی مدرسه شاهد، نشر شاهد و… انجام دادم. سال 64 بنده معاون اداری – مالی و قائم مقام بنیاد شهید شدم. از اینجا به بعد اختلافات ما افزایش یافت؛ اما به هرحال هردو این اختلافات را رفع می‌کردیم. بیشتر اعتراض‌های بنده نسبت به ایشان، به دلیل رفتارهایش بود. او بین خانواده‌های شهدا تبعیض قائل می‌شد. به برخی از خانواده‌های شهدا رسیدگی ویژه می‌کرد و به آن‌ها پول، جواهر و خانه می‌داد. در مقابل به برخی از خانواده‌های شهدا هم اصلاً وقت ملاقات نمی‌داد.

آقای کروبی انسان مغروری بود… برخی از افراد که نسبت به اموال شهدا شکایت داشتند، به جای اینکه به دادگاه خانواده بفرستد، خود فردی را به عنوان قاضی در بنیاد شهید منصوب کرده بود و هرکس که پررویی می‌کرد را به زندان می انداخت.

تسنیم: گفته می‌شود که آقای کروبی در بنیاد شهید، زندان تشکیل داده بود. آیا چنین چیزی صحت داشت؟

محمودی: آقای کروبی انسان مغروری بود و چون نماینده امام در بنیاد شهید بود، فکر می‌کرد هر کار غیراخلاقی و غیرانسانی می‌تواند انجام بدهد. او برخی از افراد که نسبت به اموال شهدا شکایت داشتند، به جای اینکه به دادگاه خانواده بفرستد، خود فردی را به عنوان قاضی در بنیاد شهید منصوب کرده بود و هرکس که پررویی می‌کرد به زندان می انداخت. حتی در مواردی خودش به صورت آنان سیلی می‌زد. بنده سر این موضوع چند بار با ایشان دعوا کردم.

او با کارمندان و مسئولان بنیاد شهید هم اینگونه برخورد می‌کرد؛ به طور مثال به صورت رئیس بنیاد شهید یک شهرستان سیلی می‌زد. یک بار به صورت یکی از همشهری‌های ما سیلی زد که همشهری ما بلند شد، کروبی را بزند که بنده او را کنترل کردم.

** در بنیاد شهید کروبی شاهد دست‌اندازی به بیت‌المال بودیم

در خصوص زندانی که در بنیاد شهید به وجود آمده بود، پای بنده نیز به میان کشیده شد. البته بنده رفتم و از خودم دفاع کردم. یک بار پس از بازرسی‌هایی که از بنیاد شهید شد، مشخص شد حیف و میل‌ها و دست‌اندازی‌هایی به بیت‌المال شده است. آقای کروبی از ماموران سازمان بازرسی کل کشور خواست تا پرونده‌ها را از بنیاد شهید خارج نکنند و در همان‌جا به تخلفات رسیدگی کنند؛ اما ماموران سازمان بازرسی طبق قانون آن پرونده‌ها را به سازمان خودشان بردند.

کروبی از بنده خواست تا با ماموران سازمان تماس بگیرم و از آنان بخواهم که پرونده‌ها را به بنیادشهید بازگردانند. بنده تماس گرفتم و آن ماموران قبول کردند که پرونده‌ها را به بنیاد شهید بیاورند. افراد وابسته به کروبی ماموران بازرسی را وقتی به بنیاد آمدند، کتک زدند و به زندان انداختند. این اتفاق موجب شد که اختلافات ما بالا بگیرد.

یکی دیگر از سوءمدیریت‌های کروبی در بنیاد شهید، عدم رعایت حقوق کارمندان بود. برخی از کارمندان را به دلایل واهی مانند اینکه سلام نکرده است، اخراج و بیکار کرد. هیچ کدام از کارمندان بنیاد شهید استخدام رسمی نبودند و وضعیت مناسبی نداشتند. من اقدامات قانونی انجام دادم تا کارمندها رسمی و بیمه بشوند. در این موضوع نیز اختلافاتی بین بنده و آقای کروبی به وجود آمد.

به هرحال بنده پس از مدتی استعفا دادم. پس از آن آقای ناطق‌نوری وزیر وقت کشور به بنده پیشنهاد دادند که معاون اداری – مالی وزارت کشور شوم، اما نپذیرفتم. مدتی مشغول تدریس در مدارس استان و مراکز تربیت معلم بودم که کروبی دوباره بنده را خواست و گفت قائم مقام شو. به او گفتم من در مدتی که قائم مقام بودم، شما را تحمل می‌کردم. ایشان گفت: باز هم تحمل کن! به هرحال بنده پذیرفتند.

وقتی به بنده حکم داد، دیدم نوشته است قائم مقام و معاون اداری – مالی! گفتم: قرار بود بنده فقط قائم مقام باشم. او گفت: اداری – مالی کاری ندارد و مدیرکل‌ها خودشان کارها را انجام می‌دهند. شما فقط نظارت کن.

کروبی در طبق یازدهم مستقر بود. من هم در طبقه نهم بودم. وقتی در اتاقم مستقر شدم، یک گاوصندوق و یک گونی پر از پول به اتاق بنده آورده شد. پرسیدم این‌ها چیست؟ گفتند: آقای کروبی گفته است، این‌ها خدمت شما باشد به خانواده‌های شهدا بدهید. گفتم: نیازی نیست. ببرید. اگر هم نیاز باشد به خانواده‌ای کمک مالی شود، از طریق مسیرهای قانونی اقدام می‌شود تا با سند پرداخت شود.

خانواده‌هایی که دستشان به کروبی نمی‌رسید، نزد من می‌آمدند و من نیازهای آنان را از طریق مسیرهای قانونی پیگیری می‌کردم؛ اما کروبی بدون حساب و کتاب به خانواده‌های شهدا پول، طلا و جواهرات می‌داد.

** به کروبی گفتم “تو اصلاً میدانی لیبرال یعنی چه که تهمت می‌زنی؟”

پس از مدتی در بنیاد شهید شایعه شد که آیت‌الله خامنه‌ای تصمیم دارند، بنده را رئیس بنیاد شهید کنند. از وقتی که این شایعه به وجود آمد، ایشان رفتارش با بنده تغییر کرد و به دنبال کنترل و تخریب من بود؛ به گونه‌ای که یک بار علیه من نامه نوشت و قید کرد که من لیبرال مسلک هستم. از او پرسیدم: کروبی تو اصلاً میدانی لیبرال یعنی چه که به من تهمت میزنی؟

به هرحال طی نامه‌ای من را از قائم مقامی بنیاد شهید عزل کرد و به مسئولیت بازرسی بنیاد شهید منصوب کرد. ابتدا تصمیم گرفتم که مسئولیت جدید را نپذیرم و از بنیاد شهید بروم، اما وقتی با برخی از کارمندها صحبت کردم و آنان نسبت به بنده ابراز لطف کردند، تصمیم گرفتم که بمانم. به هرحال بازرسی را راه انداختم و بازرسی‌ها را آغاز کردیم و از تمامی مراکز با دقت بازرسی کردیم.

پس از مدتی بسیاری از مدیران نسبت به بنده به آقای کروبی گلایه کردند. کروبی چند بار با من تماس گرفت تا در این خصوص صحبت کند؛ اما چون می‌دانستم موضوع صحبتش چیست، به تماس‌هایش پاسخ ندادم.

ظرف یک ماه پرونده‌هایی از تخلفات مراکز ثبت شد. آقای کروبی آن زمان در سفر حج بود. وقتی از حج بازگشت، به استقبالش نرفتم. یک نفر به جای خودم به عنوان مسئول بازرسی معرفی کردم و به او سپردم که مراقب تمامی پرونده‌ها باشد. خودم نیز استعفا دادم و از بنیاد شهید بیرون آمدم. کروبی هرچه پیام داد که بازگردم، نپذیرفتم. در نهایت قبول کردم که در دفتر سازمان حج و زیارت با او دیدار کنم.

وقتی به سازمان حج رفتم، او در لابی ساختمان به استقبال من آمد. من را در بغل گرفت و بابت اتفاقات گذشته عذرخواهی کرد و خواست که به بنیاد شهید بازگردم اما هرچه اصرار کرد، گفتم من دیگر به بنیاد شهید برنمی‌گردم و دیگر با او همکاری نداشتم. در خصوص پرونده‌ها هم به او گفتم که تمامی پرونده‌ها در بنیاد شهید است و بنده قصد ندارم از آن پرونده‌ها سواستفاده کنم.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. این سایت ارگان ممنوع السیاسه سیاست زده نوشته : کسی منطقی در دفاع از موسوی نمی بیند یعنی مثل مرادش محمود معزول احمدی نژاد (به قول خودشان معجزه منحرف ! ) مردم را خس و خاشاک می بیند نه کس . و فرق منفعت که خودش و مسئولان اهلش هستند را با حقیقت و منطق مردم غیر اشراف و مستضعف نمی فهمد. سیاستمداران ما منفعتشان را چسبیده اند و خلاف قانون را که مجازات بدون محاکمه در دادگاه صالح است می بینند و فصل الخطاب خوانده شدن قانون را یادشان می رود و گمان می کنند ما هم مثل ماکیاولیستهای رد صلاحیت نشده سیاست ، آلزایمر داریم. نه عزیزم به وصیت امام راحل عمل کنید و در سیست دخالت نکنید ، البته اگر منفعت طلبی تان اجازه می دهد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا