خرید تور تابستان ایران بوم گردی

آیا به سوی جنگ می‌رویم؟

عبدالله شهبازی، تحلیلگر سیاسی، در یادداشتی تلگرامی با عنوان «آیا به سوی جنگ می‌رویم؟» نوشت:

همه‌ی علائم بیانگر حرکت سریع منطقه به سوی جنگی بزرگ و بی‌سابقه است؛ جنگی که در یکسوی آن ایران و در سوی دیگر ایالات متحده آمریکا قرار دارد و گستره آن می‌تواند سراسر خاورمیانه و شاید مناطقی دیگر از جهان را فراگیرد؛ جنگی که بالقوه می‌تواند به «جنگ جهانی سوم» بدل شود و هراس این روزهای کاربران آمریکایی توئیتر را به واقعیت بدل کند.

✔️ ۱- جنگ با ایران و اقتصاد آمریکا

می‌گویند شامه «بازار» قبل از تحلیل‌گران سیاسی تحولات را می‌فهمد. در روزهای اخیر سهام کمپانی‌های بزرگ تسلیحاتی پیمانکار پنتاگون و نیز کمپانی‌های نفت و گاز آمریکا شاهد افزایش قیمت سهام بوده است. به گزارش فوربس [لینک] (۶ ژانویه ۲۰۲۰)، در ۵ روز گذشته ارزش سهام سه کمپانی‌ بزرگ تسلیحاتی پیمانکار پنتاگون افزایش داشته است: نورتروپ گرومن ۸ درصد، لاکهید مارتین ۴ درصد و رایتئون ۲ درصد. و در هفته گذشته سهام سه کمپانی نفت و انرژی آمریکا نیز افزایش یافته است: وایتینگ پترولیوم ۱۵ درصد، اوکسیدنتال پترولیوم ۱۱ درصد، هس ۵ درصد.

امروزه تأمین انرژی آمریکا مانند دهه‌های گذشته به نفت خاورمیانه (و ونزوئلا) متکی نیست. با آزاد شدن صادرات نفت آمریکا، پس از دوران طولانی ممنوعیت، استخراج نفت و گاز شیل (میان‌سنگی، شیست) گسترش وسیع یافته است. در مه ۲۰۱۷ ترامپ وعده داد که آمریکا را از واردات نفت و گاز بی‌نیاز می‌کند. بدینسان، فعالیت کمپانی‌های آمریکایی در ایالت‌هایی که دارای منابع میا‌ن‌سنگی نفت و گاز هستند رونق گرفت. در نوامبر ۲۰۱۸ [لینک] «سونامی نفتی» پایان سال ۲۰۱۹ و اوائل سال ۲۰۲۰ پیش‌بینی می‌شد به دلیل افزایش تولید نفت آمریکا به ۱۷٫۴ میلیون بشکه در روز، و این تحول «بزرگ‌ترین کابوس» برای ۱۵ کشور عضو اوپک و متحدان ایشان، از جمله روسیه و مکزیک و قزاقستان، خوانده می‌شد. در نوامبر ۲۰۱۹ [لینک] ایالات متحده آمریکا با تولید ۱۷٫۹ میلیون بشکه در روز (۱۸ درصد تولید جهانی) بزرگ‌ترین تولیدکننده نفت جهان بود و پیش‌بینی می‌شود [لینک] در سال ۲۰۲۰ حدود ۵۷۰ هزار بشکه در روز صادرات نفت خام داشته باشد در مقایسه با واردات روزانه ۴۹۰ هزار بشکه در سال ۲۰۱۹. این تحولی تاریخی است که در سال‌های اخیر به دلیل استخراج نفت و گاز شیل به دست آمد و با تبدیل آمریکا از واردکننده نفت خام به صادرکننده جایگاه این کشور را در بازار انرژی جهان بکلی دگرگون کرد.

جنگ جدید در خاورمیانه علاوه بر کمپانی‌های تسلیحاتی به کمپانی‌های انرژی آمریکایی نیز سود می‌رساند زیرا افزایش قیمت نفت و گاز به رونق در ایالت‌های نفت‌خیز می‌انجامد که پایگاه‌های ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ بشمار می‌روند. ترامپ می‌داند که نارضایتی «ایالت‌های آبی» (دمکرات) از او درمان‌شدنی نیست و باید بیش از گذشته به جلب رضایت «ایالت‌های قرمز» (جمهوری‌خواه) توجه کند. (بنگرید به نقشه ایالت‌های آبی و قرمز در ویکی‌پدیا [لینک])

درست است که در سال‌های پایانی دولت جرج واکر بوش جنبش ضد جنگ در آمریکا اوج گرفت و بر این پایه یکی از چهره‌های شاخص این جنبش، سناتور باراک اوباما، به ریاست جمهوری رسید. درست است که ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ همان شعار مطلوب روز، پایان دادن به نظامی‌گری در سیاست خارجی و معطوف کردن منابع مالی به داخل آمریکا، را مطرح کرد و با این شعار به قدرت رسید. و درست است که هم‌اکنون، پیش از شروع جنگ جدید با ایران، جنبش ضد جنگ در آمریکا با وسعت چشمگیر آغاز شده است. ولی باید توجه داشت که دولت‌های آمریکا در طول تاریخ این کشور بر اساس منافع کانون‌های مالی جنگ‌های بزرگ را آغاز کرده‌اند نه مردم عادی. در فضای کنونی بنظر می‌رسد ترامپ منافع مجتمع نظامی- تسلیحاتی و کمپانی‌های بزرگ انرژی آمریکا،‌ به تبع آن رونق این صنایع در «ایالت‌های قرمز»، را بیشتر به سود پیروزی خود در انتخابات ۲۰۲۰ می‌بیند تا نارضایتی ناشی از جنگ جدید خاورمیانه که برغم گسترده و جنجالی بودن بیشتر در «ایالت‌های آبی» بروز خواهد کرد.

در صورت وقوع جنگ، حملات موشکی ایران به تأسیسات نفتی سعودی محتمل‌ترین گزینه است ولی، برخلاف گذشته، این اقدام به معنی آسیب رسانیدن به منابع حیاتی انرژی آمریکا نیست بلکه بعکس مطلوب دولت ترامپ و کمپانی‌های نفتی آمریکا است زیرا مختل شدن این شاهراه اصلی انرژی جهان عامل مهمی برای رونق صنعت نفت و گاز آمریکاست. آسیب این جنگ بطور عمده متوجه چین است که بعنوان بزرگ‌ترین واردکننده نفت خام در جهان به امنیت خلیج فارس و نفت سعودی و ایران نیاز دارد [لینک]، ۴٫۵ میلیون بشکه از کل ۱۰ میلیون بشکه نفت خام وارداتی روزانه خود را از خلیج فارس تأمین می‌کند [لینک] و مدت‌‌هاست بعنوان رقیب اصلی اقتصادی آمریکا آماج تهاجم سنگین ترامپ قرار گرفته است.

✔️ ۲- ماجرا چگونه آغاز شد؟

صرفنظر از پیشینه تحولات منطقه، از شروع جنگ داخلی سوریه که به پایان پیروزمندانه آن به سود ایران و متحدانش انجامید و در حوالی مهر ۱۳۹۸/ سپتامبر- اکتبر ۲۰۱۹ جایگاه بی‌سابقه منطقه‌ای برای ایران پدید آورد، حوادث اخیر را باید از ساعت ۷:۲۰ بعدازظهر جمعه، ۲۷ دسامبر ۲۰۱۹/ ۶ دی ۱۳۹۸ به وقت عراق ردیابی کرد. در این زمان با راکت به پایگاه کیوان (ک ۱) در کرکوک عراق، محل اقامت نیروهای آمریکایی و عراقی، حملاتی شد. این حملات به قتل یک «پیمانکار غیرنظامی آمریکایی» و مجروح شدن تعدادی پرسنل عراقی و آمریکایی انجامید. تاکنون، به شکلی غیرعادی، نام این «پیمانکار غیرنظامی آمریکایی» اعلام نشده و نشانی از حضور خانواده او در رسانه‌های آمریکایی دیده نمی‌شود. هیچ گروهی مسئولیت حمله را به عهده نگرفت ولی مقامات آمریکایی آن را به سازمان شیعی کتائب حزب الله منتسب کردند که بخشی از حشد الشعبی عراق است. حشد الشعبی سازمان قانونی و رسمی میلیشیای عراق است که زیر نظر نخست‌وزیر این کشور اداره می‌شود.

در پیامد حادثه فوق، یکشنبه ۲۹ دسامبر/ ۸ دی آمریکا با جنگند‌ه‌های اف ۱۵‌ای به ۵ پایگاه کتائب حزب الله حمله کرد [لینک] که ۲۵ کشته و ۵۵ زخمی بر جای گذاشت. روز سه‌شنبه، ۳۱ دسامبر/ ۱۰ دی پس از مراسم تشییع جنازه مقتولین حمله هوایی آمریکا مردم خشمگین به تظاهرات در برابر سفارت آمریکا در بغداد دست زدند و گروهی از آنان به ساختمان سفارت حمله کردند. تظاهرات در برابر سفارت آمریکا، بعنوان واکنش به کشتار آمریکا، طبیعی است ولی برخی اقدامات تخریبی و نوشتن شعار «سلیمانی قائدی» (سلیمانی رهبر من است) بر دیوار سفارت، و انتشار وسیع فیلم‌ها و عکس‌های آن مشکوک جلوه می‌کند. بگفته برخی کارشناسان، ظاهراً دستخط این شعار به فردی غیرعرب تعلق دارد. (بنگرید به یادداشت ۴ ژانویه/ ۱۴ دی با عنوان «آیا صدور فرمان ترامپ دال بر قتل سردار سلیمانی به تأثیر از نتانیاهو و پیامد عملیات شبکه موساد بود؟») و سرانجام، در حوالی ساعت ۱:۳۰ صبح جمعه، ۳ ژانویه/ ۱۳ دی به وقت محلی سردار قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، و ابومهدی المهندس، قائم‌مقام حشد الشعبی و رئیس سازمان کتائب حزب الله، و تعدادی دیگر در فرودگاه بغداد هدف پهپادهای آمریکا قرار گرفتند. بدینسان، بحرانی بزرگ آغاز شد که تاکنون ادامه دارد و دارای پیامدهای عظیم و تاریخ‌ساز منطقه‌ای و جهانی خواهد بود.

✔️ ۳- ترامپ و دوستانش

کنت رُز، دوست و نویسنده زندگینامه لرد ویکتور روچیلد، شخصیتی که از نظر من برجسته‌ترین چهره تاریخ خاندان روچیلد است، در شروع فصل چهارم کتابش (۲۰۰۳) می‌نویسد: ویکتور درباره نیاکانش متوهم نبود. او می‌گفت: «روچیلدهای اولیه بیرحم و تقریباً گانگستر بودند؛ آنان به اقدامات پرمخاطره برای کسب پول دست می‌زدند.»

جملات فوق برگرفته از یادداشتی است که در ۱۴ اوت ۲۰۱۸/ ۲۳ مرداد ۱۳۹۷ منتشر کردم با عنوان «ترامپ و ایران». در این یادداشت با بیان پیوندهای ترامپ با شبکه‌ای فراملیتی، که با مافیای اسرائیل و مافیای جمهوری‌های شوروی سابق ارتباط تنگاتنگ دارد، نوشتم:

«ترامپ نه “فرد” بلکه “پدیده” است. ترامپ برکشیده و کارگزار کانون‌های مالی- سیاسی فراملیتی سرشناسی است که، فراتر و گاه مستقل از دیپلماسی رسمی آمریکا، با روش‌های گانگستری- مافیایی برنامه‌های خود را در خاورمیانه و سایر نقاط جهان پیش می‌برند. منظور همان مافیایی است که جنگ داخلی سوریه را برافروخت و با سقوط برق‌آسا و حیرت‌انگیز شهر موصل (۲۰ خرداد ۱۳۹۳/ ۱۰ ژوئن ۲۰۱۴)، ۱۳ روز پس از سخنان اوباما در آکادمی نظامی وست پوینت که “پایان دوران ماجراجویی‌های نظامی” را در سیاست خارجی آمریکا نوید داده بود، بناگاه داعش را به هیولایی ویرانگر برای مردم سوریه و عراق و لولویی مهیب برای ارعاب آمریکائیان، و از اینطریق غارت هر چه بیشتر از بودجه عظیم دولتی‌شان، بدل کرد. این همان مافیایی است که، بر بنیاد شعار ORDO AB CHAO (نظم از درون آشوب پدید می‌آید)، آشوب در خاورمیانه بطور عام و ایران بطور خاص را هدف گرفته است.»

در دوران پس از انتشار یادداشت فوق تا امروز در قبال تناقضات رفتاری ترامپ گاه سردرگم و حیران بودم ولی اکنون می‌فهمم که نتیجه‌گیری آن روزم صائب بوده است. آن زمان نوشتم:‌

«همانگونه که پیشتر بارها تأکید کرده‌ام، کانون‌های مافیایی فراملیتی ذینفع در خاورمیانه در پی تغییر ساده “نظم سیاسی موجود” ایران به “نظم مطلوب” نیستند بلکه فروپاشی نظام مستقر و قدرتمند و باثبات کنونی، و “آشوب بزرگ” ناشی از این فروپاشی، را دنبال می‌کنند. فرجام این “آشوب بزرگ” برای ایران، بر اساس تجربه جنگ داخلی ده ساله یوگسلاوی در دهه ۱۹۹۰ میلادی و تجزیه آن به ۵ دولت کوچک کنونی، و نیز تجربه فروپاشی نظام سیاسی و تخریب زیرساخت‌های ملی در لیبی و فاجعه جنگ داخلی سوریه، تخریب تمامی زیرساخت‌های ملی و تجزیه ایران به چند کشور کوچک و حقیر خواهد بود.»

این تناقض، و سردرگمی‌های ناشی از آن در میان تحلیل‌گران، به دلیل آمیختگی سه گرایش در رفتار ترامپ و تناقضات ناهمخوانی و گاه تعارض میان این سه گرایش است: عملکرد ترامپ بمثابه رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا در چارچوب منافع ملی و جهانی این دولت، عملکرد ترامپ به دلیل منافع شخصی‌اش که امروزه بیش از همه در تلاش او برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری نوامبر ۲۰۲۰ بازتاب می‌یابد، عملکرد ترامپ برای تأمین منافع مافیایی که با آن پیوند دارد.

ترامپ کارگزار گوش به فرمان مافیای فوق نیست. ترامپ در جایگاهی است که این مافیا باید او را با نقشه‌های خود همراه کند یا بکوشد با ارائه اطلاعات و تحلیل‌ها وی را به سمت تحقق اهداف خود سوق دهد. ترامپ اگر بداند این طرح‌ها به معنای سقوط خود او خواهد بود طبعاً‌ همراهی نخواهد کرد.

در دو رفتار مهم و بزرگ پیشین ترامپ، به رسمیت شناختن قدس شریف بعنوان پایتخت اسرائیل (۶ دسامبر ۲۰۱۷) و به رسمیت شناختن جولان اشغالی بعنوان خاک اسرائیل (۲۵ مارس ۲۰۱۹)،‌ شاهد حمایت غیرعادی ترامپ از نتانیاهو و تلاش برای نجات و تثبیت او بودیم تا بدانجا که با اعتراض کانون‌های سیاسی مخالف نتانیاهو در اسرائیل انجامید. این در حالی است که از منظر منافع منطقه‌ای آمریکا دو اقدام فوق می‌تواند بطور جدی مورد پرسش قرار گیرد.

بنظر می‌رسد سود اصلی ترور سردار سلیمانی و پیامدهای بزرگ آن برای مافیای پیشگفته است که نقشه‌های بزرگ و خطرناک برای منطقه خاورمیانه در سر دارد. در عین حال آشوب و ویرانی خاورمیانه، آنگونه که در قسمت اول توضیح دادم، می‌تواند از طریق رونق دادن به صنایع تسلیحاتی و انرژی پایگاه انتخاباتی ترامپ را در «ایالت‌های قرمز» استوارتر کند و همزمان آسیب‌های جدی به بزرگ‌ترین رقیب اقتصادی آمریکا وارد کند و بعنوان عنصری مهم از استراتژی چین ترامپ تعریف شود.

✔️ ۴- «فشار حداکثری» یا ویرانی خاورمیانه؟

در تبیین علل ترور سردار سلیمانی دو نگاه را می‌توان مطرح کرد:‌

نگاه اول ترور سردار سلیمانی را در چارچوب سیاست «فشار حداکثری» ترامپ می‌بیند با هدف وادار کردن ایران به تسلیم در سیاست منطقه‌ای و داخلی‌اش. این همان هدفی است که ترامپ اعلام می‌کند و تکرار می‌کند که اقدامش تلافی‌جویانه بوده و در پی تغییر نظام سیاسی ایران نیست.

نگاه دوم تحلیلی است که پیشتر عرضه کردم و برخی تحلیل‌گران آمریکایی نیز بیان می‌کنند و با وحشت به رفتار ترامپ می‌نگرند و خطر جنگ بزرگ منطقه‌ای یا حتی جنگ جهانی سوم را متذکر می‌شوند.

هر دو نگاه باید مورد توجه باشد زیرا مطلق کردن یکی و غفلت از دیگری می‌تواند پیامدهای به شدت خطرناک داشته باشد: مطلق کردن نگاه اول می‌تواند به غفلت و ورود به تله‌هایی بینجامد که برای برافروختن جنگ تعبیه شده زیرا هدف آمریکا را «فشار حداکثری» برای تسلیم کردن ایران می‌بیند نه جنگ واقعی، و مطلق کردن نگاه دوم می‌تواند به تلاش برای اجتناب از جنگ به هر بهایی منجر شود و به اقتدار ملی و منطقه‌ای ایران آسیب‌های جدی وارد کند.

بدینسان، بنظر می‌رسد با پیچ بسیار حساس و سرنوشت‌سازی مواجهیم که در تاریخ معاصر ایران نظیر ندارد. گذر از این پیچ می‌تواند هم به نابودی ایران و به تبع آن ویرانی سراسر خاورمیانه منجر شود و هم به اقتدار و سربلندی تاریخی ایران بینجامد. این گذر تاریخ‌ساز به عنایت الهی و هوشمندی فراوان نیاز دارد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا