خرید تور تابستان ایران بوم گردی

نگاهی دیگر به رمان «گود» و تاریخ معاصر ایران

عباس عبدی در یادداشتی در روزنامه ی شرق در نقد کتاب «گود»، نوشته ی مهدی افشارنیک نوشت:
تعطیلات عید فرصتی پیش آمد تا کتاب «گود» نوشته مهدی افشارنیک را بخوانم؛ رمانی سیاسی که موضوع آن به هر دلیلی از تعلقات خاطر نسل ماست؛ نسلی که در انقلاب بوده و اکنون در پی بازتعریف وضعیت گذشته نیز هست. مشکلی که کتاب برای من داشت، سخت‌بودن برقراری ارتباط با خط داستان کتاب در چند بخش اولیه آن بود. هرچند این ایراد پس از خواندن حدود ٧٠ صفحه برطرف می‌شود؛ ضعفی که به دلیل طرح موضوعات گوناگون و موازی با تاریخ‌های پس و پیش و نیز تنوع اشخاص برای خواننده ایجاد می‌شود. مشکل دیگری که از همان ابتدا توی ذوق می‌زند، لحن کتاب است که چندان تناسبی با خط اصلی داستان که تصویری از تحول انقلابی در یک نسل از این سرزمین است ندارد. لحن آن درواقع انعکاسی است از علاقه نویسنده به این نوع ادبیات و شاید لازم بود برای چنین داستانی ادبیات فاخرتری انتخاب می‌شد. نکته دیگر استفاده از اصطلاحاتی است که برای نسل امروز کمی نامأنوس است و اگر ممکن بود در زیر صفحه معنای آن نوشته می‌شد خوب بود. هرچند نمی‌دانم چنین کاری تا چه حد در رمان‌نویسی مرسوم است.

داستان گود، زندگی شهری را با تأکید بر چند محله تهران و تحولات آن طی چند دهه، به‌ویژه یک دهه پیش و پس از انقلاب نشان می‌دهد و نیز موضوعات محوری همچون انقلاب و جنگ رشته اصلی این داستان است که دانه‌های وقایع در کنار این رشته اصلی به یکدیگر وصل و معنادار می‌شوند. خواندن کتاب برای آشنایی با فضای کلی دهه‌های ١٣٥٠ و ١٣٦٠ کشور به‌ویژه تهران و سوگیری‌های سیاسی و اجتماعی و حتی تغییرجهت‌دادن افراد آموزنده است. ولی یکی، دو نکته انتقادی نیز وجود دارد که توجه به آن خالی از فایده نیست.

اولین مسئله مرز میان عینیت و خیال است. وقتی که یک رمان نوشته می‌شود ممکن است، هیچ بخشی از آن در واقعیت رخ نداده باشد یا هیچ‌یک از افرادش واقعی نباشند. خواننده این را می‌داند و با علم به این موضوع رمان را می‌خواند یا اگر هم واقعیتی وجود داشته است، آن را بیش از آنکه در قالب مستند و تاریخی به رمان وارد کند، در قالب رمان استفاده می‌کند. برای نمونه در رمان «کلیدر» ممکن است (مطمئن نیستم یا اطلاعی ندارم) برخی از اتفاقات آن ریشه‌هایی در واقعیت داشته باشد، ولی خواننده آن را در قالب رمان درک کرده و می‌خواند اما نه به‌عنوان یک متنِ مستندِ تاریخی. درحالی‌که در رمان گود، ترور شریف واقفی به طور کامل تاریخی و حتی با استفاده از منابع مستند به تصویر کشیده شده است، ولی در ادامه، ترور یکی دیگر از اعضای هسته اصلی داستان، به دست گروه تقی شهرام آمده، که تاکنون در گزارش‌های رسمی دیده نشده است، حداقل من ندیده‌ام یا درباره نحوه کشته‌شدن یکی دیگر از دختران گروه در روزهای پس از انقلاب نیز تاکنون چیزی شنیده نشده است و بعید است که چنین واقعه‌ای رخ داده باشد. در حقیقت مشکل در اصل تصویرپردازی این وقایع نیست، در فهم خواننده نسبت به واقعی‌بودن رخدادها یا خیالی‌بودن آن است. این مشکل برای سایر شخصیت‌های تاریخی رمان که خواننده متوجه می‌شود چه کسانی هستند نیز صادق است. باید مرز میان تاریخ‌نویسی و رمان‌نویسی را رعایت کرد. خواننده ممکن است رمان را بخواند و لذت ببرد و استفاده کند بدون اینکه نیازی باشد که شخصیت‌ها یا رخدادهای آن واقعی باشند. ولی اگر قرار باشد یک متن تاریخی بخوانیم، قضیه متفاوت خواهد شد.

نکته دیگری که کمی ایجاد مشکل می‌کند، واردشدن موضوعات متنوع در سیر داستان است؛ موضوعاتی که به نظر می‌رسد نویسنده عجله داشته آنها را حتما در همین داستان بنویسد، درحالی‌که هرکدام آنها می‌توانست در زمینه‌های دیگر و داستان‌های بعدی به کار آید.

آنچه که گفته شد ایراداتی بود که به نظرم رسید، ولی محاسن آن فراوان است، تصویری که از روابط اجتماعی و گروه‌های شغلی و مسئله بازارچه و محله و ارتقای طبقاتی افراد می‌دهد، قابل‌درک و برای خواننده جذاب است. تصویری که از جنگ ظفار و برخورد تبلیغاتی رژیم گذشته با آن در کنار جنگ هشت‌ساله می‌دهد، آموزنده است. نحوه و سیر حرکت دو عضو گروه انقلابی که پس از انقلاب از یکدیگر جدا می‌شوند و تا عملیات مرصاد یکدیگر را دوباره می‌بینند و دیدار بعدی آنان در دهه ٨٠ نیز نشان‌دهنده سیر تحول یک نسل است؛ نسلی که علیه شاه متحد شدند، پس از آن راهشان جدا شد و یکدیگر را کشتند و اکنون دوباره از مسیر دیگری به درک متقابل می‌رسند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا