خرید تور تابستان ایران بوم گردی

«طالقانی حق ویژه برای روحانیون قائل نبود»

ایرناپلاس نوشت: چپ‌های مدرن پدر، و چپ‌های سنتی ابوذرش می‌خوانند. اما طالقانی از هر سو حکایت شود، روایت‌گر بزرگی و عظمت است. کمتر فردی در تاریخ انقلاب هست که به اندازه طالقانی، شخصیتی فراگیر باشد. گفت‌وگوی ایرناپلاس با مهدی معتمدی مهر، پژوهشگر و عضو نهضت آزادی، به بررسی ابعاد شخصیتی و فکری آیت‌الله سید محمود طالقانی می‌پردازد.

ایرنا پلاس: برخی معتقدند آیت‌الله طالقانی محصول فضای رسمی حوزه نبود و برخلاف سنت حاکم بر حوزه در نگاه فکری و معرفتی خود متاثر از قرآن بود. به‌نظر شما چرا این نگاه شکل می‌گیرد؟ فاصله مرحوم طالقانی با فضای حاکم بر حوزه از چه ناشی می‌شد و چه تاثیری بر ایشان می‌گذاشت؟

معتمدی مهر: این حرف درست است. آیت‌الله طالقانی محصول تفکر رسمی حوزه نبود، اما دانش‌آموخته حوزه بود و اگرچه هیچ‌گاه انگیزه‌ای برای مرجعیت بروز نداد، اما در حد اجتهاد فقهی قرار داشت. آیت‌الله طالقانی از دوران نوجوانی و از سال‌های ۱۳۱۴ و یا ۱۳۱۵ از طریق ارتباط خانوادگی که پدر ایشان با پدر مرحوم مهندس بازرگان داشتند، با حوزه نواندیشان مسلمان آشنا شده بود و لازم به یادآوری است که مرحوم علی اکبر حکمی‌زاده، صاحب کتاب «اسرار هزار ساله»، خواهرزاده مرحوم آیت‌الله طالقانی است. طالقانی از دوران نوجوانی، از فرصت آشنایی توامان با مفاهیم فقهی و نگاه عقلانی به دین برخوردار بوده است و از این طریق، با تفکر «بازگشت به قرآن» آشنایی پیدا می‌کند.

تلاش برای خرافه‌زدایی از دین

زنده‌یاد طالقانی از همان دوران نوجوانی در جلسات پیشگامان دیگر حوزه اصلاح‌گری دینی و بانیان مکتب بازگشت به قرآن شرکت می‌کند و از مباحث و بینش عقلانی شخصیت‌هایی مانند آیت‌الله سید اسدالله خرقانی از اساتید برجسته حوزه و صاحب کتاب «محو الموهوم و صحو المعلوم» و نیز از شریعت سنگلجی که او را با لوتر و کالون مقایسه می‌کنند، بهره می‌برد و نگاهی عقلانی به دین و آموزه‌های قرآنی پیدا می‌کند. با یادآوری این سابقه خانوادگی و فکری می‌توان پی برد که چرا اساس تفکرات دینی و مبارزات سیاسی طالقانی و بازرگان، در طول سالیان متمادی، همواره متمرکز بر مخالفت با استبداد از یک سو و تلاش برای خرافه‌زدایی از دین از سوی دیگر قرار دارد.

طالقانی و مساله انحطاط

طالقانی هرگز در زمره فقهای بهایی‌ستیز قرار ندارد، اما در دوره‌ای از فعالیت‌هایش، جهت‌گیری‌هایی در جهت پاسخگویی به شبهات و مسائل مطرح شده توسط بهاییان دارد و بعدها نیز به معرفی و تبیین برداشتی از اسلام می‌پردازد که حاوی ضرورت‌ها، نیازها و پرسش‌های بنیادینی است که توسط احزاب مدرن مانند حزب توده ایران و مکاتب جدید بشری مانند مارکسیسم و لیبرالیسم مطرح می‌شود و روحانیت سنتی، پاسخی در برابر آن‌ها ندارد.

روشنفکران مسلمانی مانند طالقانی و بازرگان و دکتر سحابی، در حقیقت در آن شرایط خاص تاریخی که جامعه ایران بحران‌زده بود و به جهت فعالیت احزاب سیاسی و نهادهای آموزشی مدرن مانند دانشگاه‌ تهران و یا صنایع جدید، بحران شدید هویتی داشت و عده‌ای تبلیغ می‌کردند که اسلام عامل عقب‌ماندگی است و ایرانی‌ها حتی قادر به ساختن لولهنگ (آفتابه) هم نیستند و باید از نوک سر تا ناخن پا به فرهنگ غرب رجوع کرد، به این نتیجه رسیدند که اتفاقا، الگوی پیشرفت و تجدد هر کشوری باید بومی آن سرزمین باشد و در همین راستا باید هویت ملی و اسلامی ایران را تقویت کنند.

طالقانی و دیگر پیشگامان روشنفکری دینی ایران دریافتند که برای گذار به تجدد، باید مفاهیم اساسی عصر جدید مانند آزادی، عدالت، حاکمیت ملی، دمکراسی و نظایر آن را در بستر معارف و باورهای اصیل اسلامی تبیین کنند و در همین راستا، با مطالعه عمیق توامان بر دستاوردهای مکاتب بشری مانند مارکسیسم و سوسیالیسم و لیبرالیسم و همچنین با تمرکز مطالعاتی بر قرآن کریم و سنت اسلامی، به این نتیجه رسیدند که آموزه‌های اخلاقی و عقلانی آیات قرآن می‌تواند در این زمینه، کارساز و راهگشا باشند. از همین روست که آیات کلیدی که سرلوحه مبارزات امثال طالقانی است و ایشان همیشه به آن‌ها استناد می‌کند، مانند «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» یا «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ » و یا «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» و آیاتی دیگر از این دست را، همواره در مقام راهنمای عمل فردی و اجتماعی قرار داده و به دنبال توشه‌گیری از منابع دینی و قرآن به منظور دستیابی به راه‌حل‌های عینی در حوزه مسایل اجتماعی و انسانی برمی‌آید و به همین دلیل است که زاویه برخورد آقای طالقانی با متن قرآن، فقط نگاه مفسری قرآن‌پژوه نبود، بلکه از این منظر، می‌خواست در مبارزه و زندگی اجتماعی جنبه عملی پیدا کند.

زمینه‌های شکل‌گیری اندیشه طالقانی

طبیعتا نتیجه عملکرد افرادی مثل طالقانی و بازرگان و سحابی با آن خلوص و نگاه عمیق به پدیده‌های انسانی و اجتماعی که هم با مفاهیم قرآنی و اسلامی و هم با تاریخ ایران و جهان و دستاوردهای دنیای غرب آشنا بودند، اثرآفرین بود و به نظر می‌رسد آشنایی و همراهی نزدیک به چهار دهه آیت‌الله طالقانی و مرحومان مهندس بازرگان و دکتر سحابی، در این زمینه بسیار کارساز و نتیجه‌بخش بوده است. یعنی طالقانی که از دوران نوجوانی با مباحث عقلی و جلسات امثال شریعت سنگلجی و خرقانی آشنایی دارد، اینک در اثر معاشرت و همراهی با اساتید مسلمان دانشگاه و فعالان سیاسی آزادی‌خواه و عدالت‌گرا، فرصت آشنایی با نگاه علمی به قرآن و پدیده‌های سیاسی و اجتماعی را پیدا می‌کند و میان خداپرستی راستین و دین‌داری اخلاقی و مبارزه در راه آزادی، عدالت و استقلال، رابطه‌ای جدی برقرار می‌سازد.

وقتی تفسیر «پرتوی از قرآن» را می‌خوانید، با تفاسیر دیگر تفاوت دارد؛ ضمن این که محتوای متدیک دارد و هیچ فقیهی نمی‌تواند بگوید این تفسیر خارج از قواعد تفسیر اسلامی و شیعی است، اما در عین حال نگاه تفسیری ایشان به سمت پاسخگویی به مسائل روز است و در مباحث مختلف و نگاه به آیات و نگاه به مفاهیم قرآنی از جمله مفاهیمی مانند «آزادی، مردم، تقوا، عدالت، انسان و …. »، کاملا به ضرورت‌های روز جامعه پاسخ می‌دهد. هر چقدر که می‌گذرد، رابطه طالقانی با روشنفکران مسلمان و فعالان اجتماعی محکم‌تر می‌شود و ما می‌بینیم که طالقانی از اوایل دهه سی خورشیدی، عمدتاً خود را در سازمان‌های روشنفکری تعریف می‌کند. یعنی فقط مساله دینی در ساختن شخصیت طالقانی موثر نیست و با این که دغدغه دینی، انگیزه و محرک اولیه وی بوده‌است، ولی قرار گرفتن در ساختار سازمان‌های مدرن سیاسی و اجتماعی نیز طالقانی را به این سمت سوق می‌دهد تا ما تصویر امروز را از او داشته باشیم.

فعالیت‌های سیاسی طالقانی

آقای طالقانی از طرفداران صادق مشروطه و مدافع سرسخت دکتر مصدق است و در جبهه ملی فعالیت دارد و با شخصیت‌های سیاسی در ارتباط است. بعد از کودتا در پایه‌گذاری نهضت مقاومت ملی و فعالیت‌های آن اثرگذار است. جزء شخصیت‌های مبارز و مبرز آن جریان است. در تاسیس نهضت آزادی ایران نقشی کلیدی دارد و از موسسین نهضت و عضو شورای مرکزی است. با گروه‌های سیاسی مختلف ارتباط دارد. در مسجد هدایت پایگاه روشنفکری ایجاد می‌کند و گروه‌های مختلف، آنجا را خانه خود می‌بینند. همین ارتباط را در زندان نیز ادامه می‌دهد و نگاهش با نگاه جریانات سنتی فقهی نسبت به دگراندیشان متفاوت است و چه در زندان و چه بیرون از زندان با مارکسیست‌ها با عطوفت و مهربانی رفتار می‌کرد.

زمانی که آیت الله طالقانی تعبیر «پدر» را از طرف جامعه گرفت، به این دلیل بود که واقعا او را همچون پدر خود می‌دیدند. رواداری و تسامحی که طالقانی بروز می‌داد از یک سو متاثر از برداشتی بود که از آیات قرآن داشت و انسان را به صرف انسان بودن و صرف نظر از تعلقات نژادی و عقیدتی و جنسیتی واجد کرامت انسانی می‌دانست و از سوی دیگر، این روحیه قطعاً متاثر از آشنایی با تجربه تاریخی اروپا و مکاتب سیاسی و فکری غرب بود که در نهایت، توانست پیوندی اساسی بین مفاهیم مدرنیته و مبانی دینی و آموزه‌های قرآنی پیدا کند. به نحوی که طالقانی بر خلاف سنت‌گرایان حوزی، مفاهیمی چون آزادی، عدالت اجتماعی، حقوق بشر، تساوی حقوق زن و مرد، انتخابات آزاد، حق حاکمیت ملی و مسائلی از این دست را نه تنها در تناقض با مبانی اسلامی نمی‌بیند، بلکه کاملا در راستای تحقق جامعه و فرهنگ اسلامی قرار می‌دهد. بی‌جهت نیست که طالقانی در طیف روحانیونی قرار می‌گیرد که در ادامه سنت آخوند خراسانی و میرزای نایینی و مدافع مرام «مشروطه‌خواهی» و در تقابل با طرفداران حکومت فقها و سنت فکری و سیاسی «مشروعه‌خواهی» قرار می‌گیرد. بی‌جهت نیست که یکی از آثار برجسته آیت‌الله طالقانی حاشیه‌ای است که بر کتاب «تنبیه‌الامه و تنزیه‌المله» می‌نویسد. عصاره آن کتاب را اگر بخواهیم در یک جمله خلاصه کنیم، بر این اساس است که «استبداد دینی از استبداد سیاسی مهلک‌تر است.»

خود را تافته‌ جدابافته نمی‌دید

منش طالقانی که خود را تافته‌ای جدا بافته و جدای از دیگران نمی‌دید و حق و رای ویژه‌ای برای خود قائل نبود، چنین ظرفیتی را در او ایجاد می‌کرد که بتواند با روشنفکران و تحصیل‌کردگان بر سر یک میز بنشیند و حق و جایگاه ویژه‌ای برای خود قائل نشود. ایشان هرگز مدعی این نبود که رای من از رای یک غیرحوزوی، ارزش یا اصالت بیشتری دارد و در شورای مرکزی نهضت، جهت ارزیابی اسلامی مصوبات سیاسی، هرگز خواهان شورای افتاء نبود، نظیر آن‌چه در موتلفه اتفاق افتاد.

زنده‌یادان آیت‌الله بهشتی یا آیت‌الله باهنر و حتی افرادی مانند مرحوم هاشمی رفسنجانی نیز شاید لااقل تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ادامه سنت حوزه قرار نداشتند، ولی امروز برای آنها نیز نمی‌توان در جامعه جایگاهی چون آیت‌الله طالقانی در نظر گرفت. چرا؟ پاسخ به این سوال بسیار مهم است که چرا از میان روحانیون موثر در رهبری انقلاب، تنها طالقانی و منتظری به عنوان الگوی روز یا در مقام یک راه‌حل برای جامعه ما مطرح هستند؟ به نظر می‌رسد که هم تفکر دینی و سیاسی طالقانی و هم منش و عملکرد ایشان در حوزه اجتماعی امروز به‌ عنوان یک راه‌حل مطرح است.

تفاوت طالقانی با روحانیون روشنفکر دیگر

شهید بهشتی تدریس زبان انگلیسی در حوزه را تجویز می‌کرد یا مثلا به مرجعیت فردی انتقاداتی جدی داشت و مبلغ اندیشه مرجعیت شورایی بود و یا در حوزه مالکیت فردی، تضییقات شدیداً عدالتخواهانه قائل بود و مواضع شدیداً روشنفکرانه‌ای داشت. این مسایل و مواضع، مسلماً مطلوب سنت حوزه نبود. اما تفاوت طالقانی هم در عملکرد و هم در مجموعه عقاید منسجمی بود که در طول سال‌ها پیگیری می‌کرد و بسیاری دیگر، چنین نبودند و پس از دستیابی به قدرت، هم حرفشان را عوض کردند و هم، مواضع قبلی را نادیده گرفتند.

همچنین باید توجه داشت که طالقانی، مجتهدی مصدقی بود و پایگاه سیاسی اصلی خود را در کنار روشنفکران مسلمان رقم زد و احزابی چون نهضت آزادی ایران را در کنار خود داشت. ولی در مورد آقایان بهشتی و هاشمی دیده می‌شود که از برهه‌ای به بعد، با احزابی مثل موتلفه و روحانیون سنت‌گرا ارتباطات عمیق‌تری تعریف کردند و کسی که حتی با مرجعیت فقهی فردی موافق نبود، در تصویب رهبری سیاسی فردی و اصل ولایت فقیه نقشی بی‌بدیل ایفا می‌کند. ضمن این که ایشان هم نگاه‌هایی روشنفکرانه‌تر داشتند، ولی این بن‌مایه تفکر طالقانی و دیگران بود که امروز می‌تواند طالقانی را در جایگاه یک راه حل برای جامعه ما و حتی الگویی برای حوزه‌های فقهی مطرح کند.

ادامه دارد…

 

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا