خرید تور تابستان ایران بوم گردی

میزبانی امام خمینی در پاریس

«بهاره خسروی» در گزارشی با عنوان «میزبانی امام خمینی در پاریس» در «همشهری محله» نوشت:

مرحوم «حسن ابراهیم‌حبیبی» مرد مهربان و خنده روی دولت‌های پیشین، سیاستمدار خوش‌ذوق و قریحه‌ای بود که طی 60 سال فعالیت درخشان سیاسی و فرهنگی، تأسیس بنیاد ایران‌شناسی و موزه امیرکبیر و ده‌ها خدمت فرهنگی ‌ریز و درشت را در کارنامه خود دارد…

مرحوم «حسن ابراهیم‌حبیبی» مرد مهربان و خنده روی دولت‌های پیشین، سیاستمدار خوش‌ذوق و قریحه‌ای بود که طی 60 سال فعالیت درخشان سیاسی و فرهنگی، تأسیس بنیاد ایران‌شناسی و موزه امیرکبیر و ده‌ها خدمت فرهنگی ‌ریز و درشت را در کارنامه خود دارد. او از جمله سیاستمداران تاریخ معاصر ایران است که از قدرت برای توسعه دانش و فرهنگ استفاده می‌کرد. مرحوم دکتر حبیبی، از اعضای فعال انجمن اسلامی در اروپا بود و در مبارزات سیاسی خارج از کشور نقش مؤثری داشت. او با سفر حضرت امام‌خمینی(ره) به فرانسه جزو نخستین میزبانان ایشان و با بازگشت تاریخی امام(ره) به کشور نیز جزو همراهان اولیه حضرت امام(ره) بود. دوازده بهمن سال 95، چهارمین سالی است که حسن حبیبی، ستاره پرفروغ فرهنگ و سیاست کشور چهره در نقاب خاک کشیده است. او 12 بهمن 57 به کشور بازگشت و 12 بهمن 91، پس از سال‌ها خدمت صادقانه از میان ما رفت اما علاوه بر خدماتش، یادگاری ارزشمند در منطقه ما برجا گذاشته است؛ موزه امیرکبیر در محله خواجه نظام، خیابان دقت. موزه‌ای که تمام هدایای ارزشمند سران و مسئولان کشورهای مختلف را در خود جای داده و دکتر «شفیقه رهیده» همسر وی ریاست آن را به عهده دارد. مرحوم حبیبی معتقد بود که این هدایایی که دریافت کرده متعلق به مردم ایران است و به همین دلیل همه آنها را یکجا در موزه‌ای به نام بنیاد فرهنگی امیرکبیر نگهداری می‌کرد. به مناسبت چهارمین سالگرد درگذشت دکتر حبیبی و ایام مبارک دهه‌فجر، همراه نصرالله حدادی، پژوهشگر و تهران‌شناس و محمدرضا غلامی، معاون اجتماعی و فرهنگی شهردار منطقه به این موزه رفتیم تا ضمن گفت‌وگو با دکتر شفیقه رهیده، از فعالیت‌های انقلابی مرحوم دکتر حبیبی و همچنین از وضع موزه امیرکبیر بیشتر بدانیم. آنچه می‌خوانید حاصل این دیدار و گفت‌وگو است.

از تهران تا پاریس

مرحوم حسن حبیبی، سال 1315 در تهران و یکی از محله‌های قدیم آن متولد شد. پیش از رفتن به مدرسه، قرآن خواندن را شروع کرد و از اشعار سعدی و حافظ و مولانا و فردوسی ابیاتی را حفظ داشت. سال‌های بعد، دروس حوزه را نزد پدر و دیگر مدرسان حوزه فرا گرفت. در همان روزهای نوجوانی بود که به توصیه پدر، جوراب‌بافی را هم یاد گرفت تا اگر روزی دستش تنگ شد، بتواند گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. از همان دوران نوجوانی به فعالیت‌های سیاسی روی آورد و به جمع همراهان دکتر مصدق پیوست. در دوران دانشجویی در دانشگاه تهران، به پیگیری مطالبات نخست وزیر وقت پرداخت و در جوانی برای تحصیل، راهی غرب شد. مقصد پاریس بود، دانشگاه سوربن، آنجا جامعه‌شناسی خواند با گرایش حقوق اما فعالیت و روابط سیاسی‌اش قطع نشد.

استقبال از امام(ره)

وقتی حکومت عراق امام(ره) را در مضیقه گذاشته بود زمزمه‌هایی از خروج ایشان از عراق به گوش می‌رسید. شایعات در این‌باره زیاد بود. آنجا این احتمال عنوان شد که شاید حضرت امام(ره) به سوریه بروند اما ساعت 12 به وقت پاریس، با مرحوم حسن حبیبی تماسی گرفته شد؛ حاج احمد آقا خمینی از آنسوی خط گفت که همراه امام(ره) عازم پاریس هستند. این موضوع قرار بود محرمانه بماند و برای همین شایعه کردند که امام(ره) به سوریه خواهند رفت. به این‌ترتیب توجه مأموران امنیتی معطوف به خط عراق‌ـ سوریه شد اما امام(ره) و همراهان راهی پاریس بودند. حسن حبیبی در بیان خاطرات خود، آن روز را یک روز متفاوت و فراموش نشدنی عنوان کرده است. اگرچه نگران اطلاع پلیس فرانسه از حضور امام(ره) هم بوده اما وقتی امام(ره) با آن آرامش همیشگی، در برابر پلیس گمرک لحظه‌ای توقف می‌کنند و گذرنامه، توسط حاج احمدآقا به پلیس تحویل داده می‌شود و مهر می‌خورد، حسن حبیبی و چند استقبال‌کننده حاضر در فرودگاه، نفس راحتی می‌کشند. ساعت 2:30 امام(ره) وارد فرانسه می‌شوند و یک ساعت بعد هم پلیس فرانسه از طریق خبرگزاری‌ها از این ماجرا اطلاع پیدا می‌کند.

پاسخ قاطعانه امام(ره) به پلیس

حدود ساعت 8 شب پلیس فرانسه به منزل دکتر حبیبی مراجعه کرده و ماجرا را بررسی می‌کند. حسن حبیبی اجازه صحبت با امام(ره) را بدون مجوز نمی‌دهد و به همین دلیل مأموران می‌روند و با مجوز برمی‌گردند. آنها درباره چند مسئله صحبت می‌کنند؛ یکی اینکه آیا امام(ره) قصد اقامت طولانی مدت را دارند یا خیر، دوم اینکه طبق مقررات فرانسه باید از هر‌گونه فعالیت تبلیغاتی و سیاسی خودداری کنند و… حسن حبیبی این موارد را به اطلاع امام(ره) می‌رسانند و پاسخ قاطعانه امام(ره) خواندنی است: «من هر جا که هستم، هر‌کاری که لازم بدانم انجام می‌دهم. البته من بنا ندارم در فرانسه بمانم و هر وقت که وسایل فراهم شود از اینجا خواهم رفت.» سپس حسن حبیبی چند سؤال را مطرح می‌کند: «اگر امام(ره) از اینجا نامه‌ای بنویسند و از کشور فرانسه پست شود آیا از نظر شما اشکالی دارد؟ اگر مطلبی را ایشان در حضور نزدیکان خودشان بفرمایند و ضبط شود و این مطلب به خارج از فرانسه منتقل شود آیا مخالف مقررات فرانسه است؟ گفتند نه ما فقط آمده‌ایم بگوییم ایشان در فرانسه نباید تبلیغات سیاسی داشته باشند.» این کلام امام(ره) نیز جزو خاطرات دکتر حبیبی شد: «عراقی‌ها به من گفتند می‌توانید در عراق بمانید به شرط آنکه فعالیت نداشته باشید و جواب من به آنها این بود که من هر جا که باشم باید به وظیفه خودم عمل کنم. من در این دنیا جز به یک محل کوچک برای نشستن به چیز دیگری نیاز ندارم و این مقدار جا در این عالم به هر حال پیدا می‌شود.»

به این‌ترتیب اقدامات اولیه برای اقامت امام(ره) انجام می‌شود و امام(ره) از همان ابتدا تأکید داشتند که‌ ریز مخارج کاملاً مشخص باشد تا هزینه‌ای بر دوش دیگران نماند. امام(ره) مدام تأکید می‌کردند: «مواظب باشید که اسراف نشود، بیهوده خرج نشود…»

آمد و رفت چهره‌های سیاسی

حسن حبیبیدکتر حبیبی در فرانسه از اعضای فعال انجمن‌های اسلامی اروپا بود و در مبارزات سیاسی خارج کشور نقش مؤثری داشت. «شفیقه رهیده» همسر مرحوم حبیبی با بیان این مطلب از روزهای همسایگی با امام(ره) در نوفل لوشاتو پاریس یادی می‌کند: «خانه ما 900 کیلومتر از پاریس دورتر بود. به همین دلیل یک آپارتمان در پاریس اجاره کردیم که هر روز صبح به نوفل لوشاتو برویم و شب به آنجا برگردیم. آقای دکتر تا زمانی که افراد دیگری از ایران و نقاط دیگر نیامده بودند مسئولیت خرید و نگهداری حساب‌های امام(ره) را برعهده داشت.»

نزدیک به روزهای انقلاب خانه آنها محل آمد و رفت چهره‌های سیاسی آن دوران بود و دکتر رهیده تعریف می‌کند: «چهره‌های مختلفی همچون دکتر شریعتی می‌آمدند. آقای هاشمی رفسنجانی هم یادم است همراه خانواده 2 روزی آنجا آمدند. همان سالی که پیش ما بودند، یکی زنگ زد به من و گفت حاج آقا کجاست؟ گفتم کدام حاج آقا؟ گفت آقای هاشمی، گفتم رفتند، گفتند هر طوری شده پیدایشان کنید و بگویید برنگردند. نمی‌دانم شاید از قم تماس می‌گرفتند ولی آقای هاشمی رفته بودند و ما دسترسی نداشتیم. گویا پس از آن، آقای هاشمی را در مرز دستگیر کردند.»

سفر به ایران

پیام‌های امام(ره) به انقلابیون از هزاران کیلومتر دورتر به ایران می‌رسید. انقلاب به اوج رسیده بود و قرار شد که امام(ره) در بهمن 57 به کشور بازگردند اما فرودگاه بسته شد تا مانع این واقعه تاریخی شود. حسن حبیبی وقتی می‌بیند که امام(ره) با چه اطمینانی می‌فرمایند که در هر صورت به ایران خواهند رفت به امام(ره) می‌گوید: «ما هم با شما می‌آییم.» و امام(ره) از خطرات این سفر سخن می‌گویند: «از این به بعد خطر بیشتر است. باید متوجه باشید و همه بدانند که این مسافرت با خطر توأم است. ممکن است هواپیما را به محض ورود به آسمان ایران با تیراندازی منفجر کنند یا وقتی هواپیما در فرودگاه نشست آن را به گلوله ببندند یا به شما ‌کاری نداشته باشند و فقط مرا بکشند یا توقیف کنند یا در میان جمع‌ ترور کنند. این خطرات همه اصولاً متوجه من است و شما نباید خود را به خاطر من به مخاطره بیندازید؛ اما هرکسی فکر می‌کند باید با من بیاید باید درباره مسائل از روی علم و اطلاع فکر کند.»

بالاخره روز موعود فرا می‌رسد. زمان حرکت امام(ره) به سوی ایران، نوفل لوشاتو پر از جنب‌وجوش می‌شود و پلیس نیز تا مسیر فرودگاه را کاملاً تحت مراقبت‌های ویژه قرار می‌دهد. دکتر رهیده با خاطره بدرقه امام(ره) در فرودگاه شارل دوگل پاریس درباره این سفر می‌گوید: «شبی که قرار بود حضرت امام(ره) به ایران بیایند خیلی به یاد ماندنی و عجیب بود. یک نوبت قرار بود به ایران عزیمت کنند که نشد. نوبت دوم که سفر قطعی شد تا فرودگاه بدرقه آقا رفتیم. با توجه به خطراتی که این سفر داشت، گفته بودند خانم‌ها نمی‌توانند به ایران سفر کنند. پلیس دو طرف مسیر نوفل لوشاتو تا فرودگاه بزرگ پاریس، «شارل دوگل» امام(ره) را اسکورت کرد. البته به‌عنوان احترام، نه تأمین جانی. شاید هر 300 یا 500 متر، یک موتورسوار با 2 پلیس ایستاده بودند. چند صد پلیس در این مسیر برای احترام به حضرت امام(ره) آمده بودند. دکتر حبیبی از نفرات اصلی بازگشت به ایران همراه امام(ره) بود. داخل فرودگاه بازار خداحافظی و حلالیت طلبیدن حسابی داغ بود. چون هیچ چیزی قابل پیش‌بینی نبود. برای همه، خداحافظی رنگ و بوی لحظه آخر را داشت.» او با نقل این خاطره اشاره‌ای به آخرین وصیت‌های دکتر حبیبی در لحظات قبل از پرواز به ایران دارد: «آقای دکتر یکسری حساب و کتاب‌هایی در اتومبیل می‌کرد و می‌گفت «ممکن است بروم و اتفاقی پیش بیاید و دیگر نباشم، این حساب را به اسم تو کرده‌ام که مدتی کفاف زندگی‌تان را بدهد و…»

هواپیما از فرودگاه بلند می‌شود و ساعاتی بعد پس از مدتی دور زدن هواپیما در فرودگاه مهرآباد فرود می‌آید.

وقتی رسید که پدر رفته بود

«رابطه آقای دکتر با پدرشان مثل رابطه مرید و مراد بود. 15سال تمام هر هفته پدر و پسر برای هم نامه می‌فرستادند، اما فقط نیم سطر آن احوالپرسی و بقیه سؤال و جواب شاگرد و استاد بود. به مناظره علمی بیشتر شباهت داشت.» خانم دکتر با بیان این مطلب از خاطره تلخ همسرش از دیدن جای خالی پدر پس از سال‌ها دوری می‌گوید: «روز 12 بهمن 1357 دقیقاً مصادف با شب هفتم پدر آقای دکتر بود. بعد از رسیدن به تهران هم اشک شوق می‌ریختند و هم در مرگ پدر ناراحت بودند. گویا در مسیر، یکی از دوستان ماجرای فوت پدر را به آقای دکتر اطلاع می‌دهند. آن روز حتی مادرشان هم از بازگشت دکتر همراه امام(ره) خبر نداشتند.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا