خرید تور تابستان ایران بوم گردی

نامه‌ای به فریدالدین حداد عادل

فهیم عطار در کانال مکتوبات نوشت:

فرید‌الدین عزیز سلام

کاش یک راهی بود تا این نامه را شخصا می‌رساندم به دست‌تان. اما شما خیلی بالایید و ما خیلی پائین. پس مجبورم این‌جا بنویسم تا بلکم دست به دست برسد به دست شما. من که شما را شخصا نمی‌شناسم. فقط می‌دانم تقریبا همسن هستیم. پدرانمان هم همسن هستند. حتی شما با برادرم هم‌نام هم هستید. تا این‌جا چقدر شبیهیم.

چند روز پیش توئیت کردید که کرونا گرفته‌اید. دقیقا نوشتید “خب، کرونایی شدم”. بعد هم یک علامت خنده گذاشته بودید. تفاوت‌ من و شما از همین خنده شروع می‌شود. برای شما کرونا ماجرایی است که با خنده شروع و تمام می‌شود و برای ما ترس و گریه دارد. مریض شدن شباهت ماست و روند و کیفیت درمان، تفاوت ماست.

شما کرونا می‌گیرید و به لطف خدا درمان می‌شوید و ما کرونا می‌گیریم و لطف خدا لزوما شامل حال‌مان نمی‌شود. و این دقیقا همان دلیلی است که کرونا برای شما خنده‌داراست و برای ما ترسناک.

فریدالدین عزیز. شما اگر می‌رفتید بیمارستان و می‌گفتند کیت تشخیص ندارند، چه کار می‌کردید؟ با چشم گریان برمی‌گشتید خانه و خودتان را می‌بستید به چای نبات و سنبل‌الطیب و خارمریم؟ یا راه‌حل شدنی‌تری انتخاب می‌کردید و تلفن‌ را از جیب‌تان در می‌آوردید و با یک تماس کیت را پیدا می‌کردید؟ بزرگان هم مریض می‌شوند. اما تا حالا شنیده‌اید که بزرگی بابت عدم رسیدگی و کمبود بلایی سرش بیاید؟

آقای محمود صادقی هم چند روز پیش خبر داد که کرونا گرفته‌ است. برای اولین بار در زندگی‌ام از مریضی کسی ناراحت نشدم. این حس برای من خیلی عجیب است. من هنوز سوسک‌های توی خانه را نمی‌کشم و دست‌شان را می‌گیرم و می‌برم توی حیاط که بروند رد زندگی‌شان. اما حالا نسبت به یک انسان، حس انسانی‌ام را از دست داده‌ام. این ترسناک نیست؟ یا اصلا وقتی کامنت‌های پائین توئیت خودتان را می‌خوانید، وحشت‌تان نمی‌گیرد؟ این‌که درد شما شده شادی دیگران؟ من که به جای شما می‌ترسم.

اما من هنوز به انسانیت معتقدم و با این حس خودم مبارزه می‌کنم. این‌که از مریضی شما ناراحت بشوم. برای‌تان آرزوی سلامتی می‌کنم. آرزو می‌کنم هیچ فرش‌نشین یا عرش‌نشینی مریض نشود و اگر مریض شد، درمان بشود. چون من از تبعیض بیزارم. کاش شما هم این‌طور فکر کنید. کاش همه این‌طور فکر کنیم. کاش این دره‌ فراخ بین من و شما پر شود. یک طوری بشود که وقتی من هم کرونا گرفتم، لطف خدا شامل حال من هم بشود. بیمارستان من را بپذیرد. شماره تلفن‌های به درد بخوری توی گوشی‌ام پیدا بشود. خلاصه یک طوری بشود که هر کدام‌مان کرونا گرفت، بنویسد: “خب، کرونایی شدم” و یک خنده‌ی قشنگ تهش بگذارد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا