خرید تور تابستان ایران بوم گردی

یادی از قرنطینه در زندان قم

حجت الاسلام مجتبی لطفی از شاگردان و مسوولان دفتر آیت الله منتظری در یادداشتی تلگرامی درباره‌ی خاطره‌ای از دورانی که آن مرحوم در حصر خانگی بود نوشت:

زمستان 79 که تعدادی از شاگردان و عوامل تنظیم خاطراتی که از آیت الله منتظری ضبط شده بود دستگیر شدند، مدتی بعد من نیز توسط مأموران دادسرای ویژه روحانیت قم دستگیر و به زندان ساحلی قم منتقل شدم.

در وهله اول وارد قرنطینه شدم. گویا تفاوتی نداشت که زندانی از چه سنخ است و همگی وارد قرنطینه می‌شدند، به اتاق بزرگی اول بند که درب بزرگ نرده‌ای داشت، با عرض معذرت به مانند درب یک گاو داری!

داخل قرنطینه بسیار کثیف و بد بو بود، گوشه‌ای که نگاه می‌کردی یک زندانی استفراغ کرده و روی موکت بسیار کثیف کف قرنطینه ریخته بود.

زندانی دیگری که روغن کرچک خورده و اسهال شدید گرفته بود داخل پتویی که به خود پیچیده بود قضای حاجت کرده بود!

زندانی قرنطینه شده باید به زور روغن کرچک می‌خورد تا اگر مواد مخدری بلعیده است، از پایین بیرون دهد. اگر نمی‌خورد، دو سرباز دستهایش را گرفته و داخل دهانش می‌ریختند. اینجا فحش‌های آب نکشیده نثار زندانی می‌شد.

لختی نمی‌گذشت که سربازی می‌آمد و به نوبت وقتی روغن عمل کرده بود زندانیان را صدا می‌زد. داخل یک توالت برده و زندانی داخل تشتی قضای حاجت می‌کرد و سرباز نگون بخت باید با چوبی داخل نجاست‌ها به دنبال موادی باشد که شاید بلعیده و تخلیه شده باشد تا با حق الکشف، منجر به چند روز مرخصی تشویقی گردد.

اگر مأمور به اندازه کافی نبود و روغن کرچک کار خود را کرده بود، محل قرنطینه می‌شد محل تخلیه!

الحمد لله آنقدر شعور بود که به من روغن خورانده نشود.

چیزی از سر شب نگذشته بود که یک زندانی که سنش به 50 می‌خورد در گوشه قرنطینه مرا صدا زد. در دستش یک ماشین دستی اصلاح بود. گفت: بیشین!

گفتم زندانی سیاسی‌ام و رسم نیست که سر ما را بزنند.

پکی به سیگار بهمن معروف به سوئیسی زد و با حالت خاصی که گویا نئشگی داشت این بار با اقتدار گفت: بیییشششین بابا!

بعد سرم را با ماشین نمره یک از ته زد… تیغ ماشین کل بود.

یادم آمد به دوران بچگی وقتی می‌رفتیم نزد یک مش مصطفی که مغازه خوار و بار فروشی داشت سلمانی هم می‌کرد. کل بودن ماشین مش مصطفی علاوه بر چرک بودن سر و موی ما، موجب کنده شدن موها می‌شد. اما صدایمان در نمی‌آمد زیرا برایمان گفته بودند مرد گریه نمی‌کند.

… بعدا ولی وقتی به سلول انفرادی انداخته می‌شوی، وقتی با یک بازجوی زبان نفهم روبرو می‌شوی که وانمود می‌کند همه چیز تو در ید قدرت اوست؛ دیگر کاری کرده‌اند که برخلاف آنچه قبلا یادمان دادند، اینجا مرد هم گریه می‌کند!

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. اينها همه بخاطر اين است که زندانيان را به راه راست هدايت کنند. اگر مي بينيد در کشورهاي کافرستان اين چيزها وجود ندارد به اين دليل است که در آنجا انسان ها و آدميان فاقد ارزش هستند و لذا عدم هدايت شان به راه راست هم هيچ اهميتي ندارد، چه بسا خود مسئولان آن ممالک کافرستان خارج از راه راست هستند که در آنصورت …!! اما در مملکت ما چون داستان متفاوت است، و ما مسئولاني همواره در حال جولان در مسير راست داريم ، از معاون خداوند بر روي زمين تا حداقل هايشان که همان ضابطين معاون خداوند، با اختياراتي مطلق و کامل هستند ، فرآيند هدايت به راه راست همين جرياني است که جناب لطفي تعريف کرده اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا