جوانگرایی یا رقابت و شفافیت؟ | عباس عبدی
«عباس عبدی»، تحلیلگر سیاسی اصلاحطلب در روزنامه شهرآرا نوشت:
با اعتراضات و انتقاداتی که برخی از جوانان و دانشجویان اصولگرا نسبت به پیر بودن بسیاری از مسئولین کردند، دو باره بحث جوانگرایی و ضرورت آن، موضوع گفتگو شده است. در این یادداشت میخواهم توضیح دهم که مشکل اصلی در این ماجرا جای دیگری است.
اصرار بر انتصاب جوانان، همان اندازه بینتیجه است که برخی از زنان فقط بر انتصاب و استفاده مدیریتی از زنان تأکید میکنند. این نحوه ورود به مسأله مشکل را حل نمیکند، چرا که مشکل فقدان جوانگرایی نیست. مشکل جای دیگری است. مشکل ارادتسالاری بجای لیاقتسالاری و نیز خاصگرایی گروهی و قوم و خویشی و ایل و تبار بجای عامگرایی است که همه در فقدان شفافیت و رقابت تجلی پیدا میکند.
بهتر است با یک نمونه عینی آغاز کنیم. آیا تا به حال دیدهاید که تیمهای ورزشی و به طور مشخص تیمهای فوتبال جوانگرایی نکنند؟ پاسخ منفی است. چون آنان مجبورند که هر از گاهی عذر نیروهای پا به سن گذاشته را بخواهند و به جای آنان جوانان را به کار گیرند. چرا قیمت ورزشکاران جوان بسیار بیش از افراد پا به سن گذاشته است، حتی اگر در لحظه مورد نظر، آن بازیکن پا به سن گذاشته بهتر از آن جوان بازی کند؟ چرا فوتبالیست محبوب و موفقی مثل زیدان نمیتواند یا نمیخواهد فرزندان خود را در تیم خودش یا یک تیم دیگری در سطحی بالاتر از آنچه که شایستگی دارند به کار گیرد؟ و چرا بیتوجهی به جوانگرایی در برخی از ساختارهای سیاسی رخ میدهد و همچنان نیز ادامه پیدا میکند؟
پاسخ این است که جوانگرایی در تیم ورزشی تبدیل به مفهومی اقتصادی و شاخص موفقیت میشود. تیمی که از بهترین بازیکنان پا به سن گذاشته تشکیل شود، در نیمه دوم کم میآورد و شکست میخورد و با گذشت یکی دو سال کل تیم باید به موزه برود. برای اینکه ورزش و فوتبال از قواعد شفاف و رقابتی کامل تبعیت میکند.
عملکرد همه بازیکنان کاملاً قابل سنجش است. تیمها نیز بر حسب عملکرد خویش امتیاز میگیرند، چه در مسابقات داخلی و چه در سطح بینالمللی. حتی هر بازیکن براساس شاخصهای معینی در هر بازی امتیاز میگیرد. جوان یا میانسال بودن بازیکن هیچگاه مسأله نیست، بلکه کسب این امتیازات است که اهمیت دارد. این شفافیت و رقابتپذیری است که مسأله اصلی است. بود یا نبود این دو ویژگی است که باید مورد توجه قرار گیرد. برای هر ساختاری که مصداق خود گویی و خود خندی باشد، جوانگرایی بیمعنی است.
اگر به یاد داشته باشید که احتمالا دارید در جریان انتخابات اخیر مجلس، مدرک جعلی یکی از جوانان که رأی آورده بود، موجب آبروریزی و ابطال انتخابات حوزه او گردید. بعداً معلوم شد که اتفاقاً این جوان با جوانان دیگری که آنان هم وابسته به عناصر قدرت بودهاند همکاری داشته است. جالبتر این که در دوره دانشجویی نیز در همین نهادهای دانشجویی عدالتخواه فعالیت میکرده است. آیا انتصاب چنین جوانانی مشکل را بدتر نمیکند؟
آیا انتصاب هر زنی به مدیریت مشکل نابرابری زنان را حل میکند؟ قطعاً در یک ساختار غیر شفاف و غیر رقابتی زنانی در مصدر امور قرار میگیرند که صلاحیتهای آنان از بسیاری از مردان و زنان شایسته دیگر کمتر است. اگر پیگیر اخبار باشید، حتماً خواهید دید که در محاکم رسیدگی به فساد، تعداد متهمین جوان کمتر از افراد سالمند و میانسال نیستند، چه بسا بدتر از آنان فساد کنند.
پس به جای جوانگرایی خواهان شفافیت و رقابت شویم. البته اگر صادق باشیم. اگر خواهان جوانگرایی شویم ولی از شفافیت و رقابت سخنی نگوییم، حتماً ریگی در کفش ما وجود دارد. در این صورت میخواهیم بگوییم اینها را عوض کنید و ما را در مصادر امور قرار دهید. اگر از پاسخگویی دفاع نکنیم، چه مدیر جوان باشد چه پیر، فرقی ندارد. شاید جوانان بدتر خواهند بود.
انتهای پیام
مشکل صرف جوان بودن یا پیر بودن نیست…..مشکل انستکه اگرحداقلی رسوب تقوی وپاک دستی در اقلی از بعضی پیرمردان وجود دارد چون انان تربیت یافته زمانین که پاکی ومدیریت منزه حائز ارزش واعتبار بود….واین عدم اعتماد بواسطه اینست که این نسل دراین دوران پرورش یافته……افتاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟