خرید تور تابستان ایران بوم گردی

واکنش تدافعی رجا نیوز به شبهه بهایی الاصل بودن حسینیان

رجانیوز در مطلبی با عنوان «خط تاریخی «روح‌الله حسینیان بهایی است» از کجا شروع شد؟/ «دشمن‌شناسیِ وارونه» و شاقولی به نام «عبدالله شهبازی»» نوشت:

چهارم شهریور ماه سال جاری حجت‌الاسلام روح‌الله حسینیان از مبارزین انقلابی، پس از سالها مجاهدت برای انقلاب اسلامی، در گذشت. مرحوم حسینیان از جمله کسانی بود که بدون محافظه کاری و تعارف با افراد و جریان ها، در بزنگاه های تاریخی، به دفاع از انقلاب اسلامی می‌پرداخت. رهبر انقلاب اسلامی نیز در پیامی که در پی درگذشت مرحوم حسینیان صادر کردند، به این نکته اشاره کرده و نوشتند: مقاومت و خستگی‌ناپذیری و صراحت این روحانی مجاهد در مواضع بحق انقلابی، برجسته و نمایان بود. با این حال از دهه هفتاد به این سو، برخی ها با ادعای دفاع از کیان نظام و انقلاب، مرحوم روح الله حسینیان را به انقلابی نبودن و همچنین بهائی بودن متهم می‌کردند!

متن پیش رو یادداشتی است که امین فرج اللهی درباره این اتهام زنی‌ها به مرحوم حسینیان منتشر کرده است.

پرده‌ی اول: چندماه قبل از فوت مرحوم حسینیان، یک بنده خدایی که مدتی است درباره تاریخ انقلاب سخنرانی می‌کند، مطلبی هشت صفحه‌ای علیه او با عنوان “امنیتی‌نگاری تاریخ انقلاب” منتشر کرد.

محتوای یادداشت، مرور اختلاف‌نظر جناح‌های داخلی درباره قتلهای زنجیره‌ای و سعید امامی و چکیده‌اش این بود که عملکرد آقای حسینیان منجر به سفید جلوه دادن نفوذی ها و تطهیر شبکه‌های نفوذ بوده است.

خطی که از همان سالهای هفتاد و هفت و هفتاد و هشت وجود داشت و رگه‌هایش در برخی اظهارنظرها و مواضع برخی افراد دیده می‌شد.

به عبارتی این مطلب چیزی جز رونویسی همان حرفها نبود. در این مطلب هم، یک رگه پررنگ دیده می‌شد که ما را به سرچشمه اصلی رهنمون می‌کند و آن هم اشاره به ادعای بهایی بودن روح‌الله حسینیان توسط “عبدالله شهبازی” است.

پرده‌ دوم: در ماجرای قتلهای زنجیره‌ای، تحلیلهای عبدالله شهبازی مبنی بر نفوذی بودن عوامل قتلها با محوریت سعید امامی، محل اختلاف افراد و جریانهای مختلف کشور شد که این نوشتار قصد ورود به آن را ندارد. این تحلیل شهبازی که در بخشی از بدنه حاکمیت طرفدار داشت یک مخالف مهم داشت: روح‌الله حسینیان که بخاطر سوابق امنیتی و قضائی‌اش نمی‌شد او را نادیده گرفت. از اینجا به بعد است که قلمِ عبدالله شهبازی روی “روح‌الله حسینیان” زوم می‌شود.

فلش بک: اما این اولین بار نیست که روح‌الله حسینیان و عبدالله شهبازی در تاریخ با هم تقاطع پیدا می‌کنند. نخستین تقاطع تاریخی آنها برمی‌‎گردد به تیرماه 64. عبدالله شهبازی معاون شعبه آموزش حزب توده با مسئولیت رفعت محمدزاده (مسعود اخگر) بود و در کارنامه‌اش مسئولیت انتشارات حزب و مسئولیت آموزش سازمان جوانان حزب- تحت نظر کیومرث زرشناس-نیز دیده می‌شد.

شهبازی در موج اول دستگیریهای حزب توده در بهمن 61 دستگیر شد و یکی از کسانی بود که خیلی زود اظهار ندامت و توبه کرد و تمام و کمال با بازجویان همکاری کرد. پس از تشکیل وزارت اطلاعات و انتقال کیس توده به وزارت، این همکاریها ادامه یافت و شهبازی به همین خاطر خیلی زودتر از بقیه یعنی در بهار 64 آزاد شد. پای برگه آزادی او امضای یک نفر دیده می‌شود: روح‌الله حسینیان، جانشین دادستانی در وزارت اطلاعات.

به این ترتیب شهبازی که پیش از انقلاب از اسلام برگشته و مارکسیست شده بود، پس از انقلاب مجددا مسلمان می‌شود و پرونده همکاری‌هایش با نهادهای امینتی به بیش از چندصد جلد می‌رسد. همسر او زینب رضاپور اصفهانی نیز در این چرخش مقدس، همگام با همسرش عمل می‌کند. با توجه به روحیه مطالعاتی شهبازی، پس از آزادی‌اش همکاری های تاریخی-پژوهشی او با نهادهای امنیتی ادامه یافته و در برخی زیرمجموعه‌های پژوهشی نهادهای امنیتی به کارگیری می‌شود و تدریجا بیش از پیش مورد اعتماد قرار می‌گیرد.

در این رهگذر، دم‌خور شدنش با پرونده حسین فردوست-رئیس دفتر ویژه اطلاعات دربار شاهنشاهی- و اعترافات او درباره شبکه‌های امنیتی سرویسهای اطلاعاتی مختلف از جمله بریتانیا، منظومه ذهنی او را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد. کتاب خاطرات فردوست که سال 69 منتشر می‌شود -و در واقع تدوین‌شده‌ی اعترافات او است- از اولین و مهمترین همکاریهای علنی پژوهشی شهبازی است. کمی بعدتر در سالهای ابتدایی دهه هفتاد، دو کتاب خاطرات کیانوری و خاطرات ایرج اسکندری -دو دبیر اول حزب توده- نیز به کوشش او تدوین و منتشر می‌شود.

دوره پنج جلدی “زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران” در سالهای 77 تا 83 و “حزب توده از شکل‌گیری تا فروپاشی” نیز در سال 87 به قلم او منتشر می‌شود. در نتیجه‌ی اعتمادهای روزافزون به شهبازی و فعالیتهای پژوهشی‌اش، کم‌کم فراموش می‌شود که او یک “توده‌ای تواب” است و دیگر به عنوان یک مورخ برجسته و قابل اعتماد در نظام معرفی شده و پایش به محافل امنیتی مختلف و برنامه‌های تاریخی صدا و سیما هم باز می‌شود.

ادامه پرده دوم: در ماجرای قتلهای زنجیره‌ای ، شهبازی بر اساس نظریات خود معتقد به وجود شبکه نفوذ سازمان یافته و گسترده‌ اسرائیل است. تیم بازجویی پرونده نیز که به همین نگاه معتقد است، برای رسیدن به این اعترافات،متوسل به شکنجه متهمان می‌شوند. روندی که نهایتا منجر به کشته شدن سعید امامی و مجروحیت شدید همسرش و سایر متهمان می‌شود. متهمان زیر شکنجه به کرده‌ها و نکرده‌های بسیاری از حمله جاسوسی برای اسرائیل و آمریکا و انواع و اقسام انحرافات اخلاقی اعتراف کرده بودند.

پس از افشای شکنجه و پیگیری رهبری، پرونده از تیم بازجوییِ معتقد به شبکه جاسوسی گرفته شده و مسیر دیگری را طی می‌کند. روح‌الله حسینیان از ابتدا با تحلیل شبکه نفوذ اسرائیل که مهمترین محورش، نظریات عبدالله شهبازی درباره شبکه‌های نفوذی بود مخالف بود. حسینیان و شهبازی پس از حدود دوازده سال باز هم با هم تقاطع تاریخی یافته بودند، اینبار هر دو در جایگاه مدافع نظام، با این تفاوت که حالا شهبازیبه عنوان مورخ تاریخی و امنیتی و نظریه‌پرداز نفوذ معتقد بود حسینیان دارد شبکه جاسوسی که اکنون بخشی از آن کشف شده را تطهیر و اصطلاحا آنها را سفید می‌کند.

پرده سوم: شهبازی در اواخر سال 86 کتابی به نام « زمين و انباشت ثروت: تکوين اليگارشي جديد در ايران امروز» منتشر می‌کند که نهایتا با شکایت افراد متعددی در استان فارس از جمله مرحوم حائری شیرازی امام جمعه وقت محکوم می‌شود.

او در بخشی از این کتاب جملاتی می‌نویسد که برای نخستین بار، حسینیان را منتسب به بهائیت می‌کند. او می‌نویسد: “حجت‌الاسلام والمسلمين روح‌الله حسينيان اهل روستاي صُغاد آباده است. روستايي است بهائي‌نشين و در اين زمينه معروف. ولي، تنها به صرف تعلق به اين روستا مگر مي‌توان اهانتي بزرگ کرد و شخصيتي چون آقاي حسينيان را، که سال‌ها حاکم شرع وزارت اطلاعات بوده و هم اکنون مشاور امنيتي رئيس جمهور و رئيس مرکز اسناد انقلاب اسلامي است و به زودي رئيس کميسيون امنيت ملي مجلس خواهد شد، خداي ناکرده به بهائي‌گري متهم نمود؟ آن هم شخصيتي که در دوران فعاليت پژوهشي خود يکي از معروف‌ترين کتاب‌ها‌ را عليه بهائي‌گري، نوشته دکتر سعيد زاهد زاهداني، منتشر کرده و اولين مقاله شماره 17 فصلنامه مطالعات تاريخي (تابستان 1386، ويژه بهائيت)، از اوست.”

پس از انتقادهایی که به شهبازی می‌شود و واکنش حسینیان در رد این ادعاها، شهبازی در اردیبهشت 87 چند یادداشت می‌نویسد و از ادعای خود دفاع می‌کند، این بار صریح‌تر و بی‌پرواتر. او در یادداشت هفت اردیبهشت 87 خود با پیش کشیدن اختلاف نظرش با حسینیان درباره سعید امامی و اینکه “حسينيان آشفتگي عجيبي آفريد که آشفتگي‌هاي پديدآمده از سوي کساني چون عليرضا نوري‌زاده و اکبر گنجي و عمادالدين باقي را تکميل مي‌کرد » می‌نویسد: «من با آقاي حسينيان هيچگونه اختلاف شخصي نداشته و ندارم. سخن بر سر ديدگاه‌هاي اصولي است که بيان آن را «تکليف» و مکتوم داشتن آن را «گناه» و حتي «خيانت» به آرمان‌ها و ارزش‌هاي انقلاب مي‌دانم. به دليل همين سلوک است که در دهه اخير در تعارض با کانون‌ها و افراد معين قرار گرفتم زيرا بي‌پروا نقدهاي اصولي خود را بيان داشته و بر آن پافشاري کرده‌ام» و اینچنین ادامه می‌دهد: «با توجه به چنين تجارب تلخي، من، به عنوان کارشناس اين حيطه مکلفم هشدار خود را ارائه کنم؛ نه با نيت تخريب حسينيان و امثال او بلکه با هدف پاسداري از کيان انقلاب و نظام در قبال خطرات محتمل؛ به‌رغم اين‌که مي‌دانم در اوضاع کنوني سکوت محافظه‌کارانه در اين‌گونه موارد به سود آدمي است. معهذا، اين کلام رهبر معظم انقلاب را در نظر دارم که محافظه‌کاري قتلگاه انقلاب است. اين توجه به موطن و زادگاه آقاي حسينيان ضرور بود زيرا ايشان، با توجه به سوابق گذشته‌اش، از سوي برخي کانون‌ها نامزد رياست کميسيون امنيت ملّي در مجلس هشتم است و اين سير اعتلايي احتمالاً تا تصدي دبيري شوراي عالي امنيت ملّي و وزارت اطلاعات و شايد، در سال‌هاي بعد، نامزدي مقام رياست‌جمهوري، مانند آقاي حسن روحاني، تداوم خواهد يافت. به يقين، اين تأکيد «اتهام» نيست، توجهي است از سر تعلق به انقلاب و نظام که قطعاً بايد بيان مي‌شد حتي به بهاي برخي کدورت‌ها. اميد من آن است که آقاي حسينيان با ارائه سوابق خانوادگي خود به مراجع ذيصلاح شايستگي کامل خويش را براي صعود در مناصب مهم سياسي و امنيتي به اثبات رساند و اين شبهه براي من نيز برطرف شود. معهذا، انتقادات من به عملکردها و مواضع و عدم صلاحيت علمي ايشان پا بر جا خواهد بود.»

پس از سخنان و توضیحات حسینیان در دانشگاه امیرکبیر، شهبازی مجددا یادداشتی با تیتر «شاقولی به نام حسینیان» می‌نویسد و با اشاره به اینکه “کسي که تا هم امروز از سوي دشمنان انقلاب «مورخ رسمي جمهوري اسلامي» نام گرفته و به اين اتهام مورد حمله بوده، با «شاقول» آقاي حسينيان و شرکا به «ضد انقلاب» بدل شده” به سوابق همکاریهای پژوهشی‌اش با وزارت اطلاعات و نهادهای اینچنینی اشاره کرده و مجددا بر اینکه روستای صغاد بهایی نشین بوده‌اند تاکید و اعلام می‌کند با توضیحات حسینیان شبهه او به  “فرضیه‌ای جدی” تبدیل شده است.

دوشنبه 30 اردیبهشت ماه، حسینیان در مراسمی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران حاضر شد تا به مناسبت دوم خرداد،درباره دوران اصلاحات صحبت کند. برقهای تالار قطع شد و حسینیان در تالاری که با شمع روشن شده بود صحبت کرد.

او در بخشی از حرفهایش درباره ادعاهای اخیر شهبازی گفت: «ااصل اين مطلب دروغ است چرا كه روستاي ما روستاي افراد متعصب ديني بود و تنها در سال 1334 دو خانواده در آن متهم به بهائي‌گري بودند، اما همين دو خانواده در مسجد اعتراف كردند كه مسلمان هستند. آقای شهبازي زمين و آسمان و دروغ و راست را به هم مي‌چسباند و نوشته‌هايش بر مبناي تخيلات است.»

واکنش شهبازی به حسینیان این بار شدیدتر از قبل بود. او در یادداشتی با عنوان “چراغی که به شمع بدل” شد: حملات تندی علیه حسینیان کرد و مدعی شد احتمالا نام اصلی او «روح‌الله» نیست: «برخي افراد مطلع، نام اوّليه ايشان را «خسرو خوشخو» ذکر کرده‌اند. از اين خانواده «ستار خوشخو» را مي‌شناسيم که در سال 1360 ناپديد شد و منابع بهائي مدعي‌اند در زندان عادل‎آباد شيراز، به دليل تعلق به فرقه بهائي، به قتل رسيد. نمي‌دانم اين ادعا تا چه حد صحت دارد ولي برايم روشن شده که نام اوّليه آقاي حسينيان «روح‌الله حسينيان» نبوده است.» او همچنین با اشاره به اینکه حسینیان مکرر از برادر شهیدش حرف می‌زند تلویحا آن را رد کرد و نوشت: «مفيد است آقاي حسينيان نيز تصوير و مشخصات کامل برادر شهيد خود (از جمله نام و نام خانوادگي، تاريخ اعزام به جبهه، يگان اعزام کننده و…) در عمليات بستان را در سايت مرکز اسناد انقلاب اسلامي اعلام کنند. من در حيرتم که چرا ايشان هماره به اجمال از اين مسئله مهم مي‌گذرند.»

اشاره او به شهید محمدعلی حسینیان، برادر کوچک روح‌الله حسینیان که آذرماه 60 در سن هفده سالگی در چزابه به شهادت رسیده بود. حسینیان بعدها در خاطراتش که نزد مرکز اسناد انقلاب اسلامی مضبوط است درباره اینکه چرا برخی او را خسرو می‌نامند گفته بود که این لقب را شوهرخاله‌اش به او داده و ماجرایش این است که وقتی به دنیا آمده بود، شوهرخاله‌اش از پدرش می‌پرسد اسمش را چی گذاشتید؟ پاسخ شنید روح‌الله. شوهرخاله می‌گوید “من می‌گویم خسرو” و از آنجا تا سالهای راهنمایی و دبیرستان او را هم روح‌الله و هم خسرو صدا می‌کرده‌اند.

اردیبهشت ماه 87 همزمان با برگزاری مرحله دوم انتخابات مجلس هشتم بود که در آن روح‌الله حسینیان به عنوان نماینده مردم تهران رای آورد. همان روزها شهبازی در مطلبی عجیب در سایتش با تیتر «هشدار به مجلس هشتم و نهادهاي قضايي و امنيتي» نوشت: “با توجه به موارد مستندي که در مقاله «شاقولي به‌نام آقاي حسينيان» درج شده، اينجانب، عبدالله شهبازي، مورخ و تحليل‌گر سياسي، آقاي روح‌الله حسينيان را به موارد زير متهم مي‌کنم:

1- عدم التزام عملي به ولايت فقيه و فراتر از آن مقابله صريح و جدّي با مواضع ولي فقيه و رهبري انقلاب در حساس‌ترين مسائل اطلاعاتي و امنيتي مرتبط با کيان نظام جمهوري اسلامي ايران؛

2- تلاش بي‌وقفه براي تشديد تعارض ميان جناح‌هاي سياسي در سال‌هاي 1377 و 1378 و خونين کردن اين تعارض و بدينسان مشارکت فعال در طرح براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران؛

3- افشاي بخشي از مباحث جلسه سران نظام در مسئله قتل‌هاي زنجيره‌اي به سود مواضع خود و مسکوت گذاردن نظرات رهبر معظم انقلاب، که بايد فصل الخطاب مباحث فوق به‌شمار رود، در سخنراني سال 1378 آقاي حسينيان در مدرسه حقاني قم؛

4- تلاش براي متلاشي کردن وزارت اطلاعات از طريق ايجاد تقابل ميان کارکنان صديق و خدوم آن با مواضع رهبري که نتيجه حداقل اين تلاش مي‌توانست کاهش اعتقاد و التزام نيروهاي امنيتي به مقام ولايت و رهبري انقلاب باشد؛

5- تبديل مرکز اسناد انقلاب اسلامي به نهادي «شبه ماسوني»؛ اخذ «بيعت» از برخي کارکنان مستعد آن و سپس گماردن ايشان در مشاغل و مناصب مختلف و بعضاً حساس در سراسر کشور.

با توجه به موارد فوق، اينجانب نه تنها خواستار رد اعتبارنامه آقاي حسينيان در مجلس هستم بلکه از نهادهاي ذيربط قضايي و امنيتي مصرّانه مي‌خواهم که وي را تحت پيگرد قرار دهند.»

پرده چهارم: عبدالله شهبازی یک کیسِ قابل بررسی است، نه از این جهت که ادعا کرده روح‌الله حسینیان بهائی است، یا مدعی تعاملات آیت‌الله حائری شیرازی با خاندانهای بهایی و فراماسونر استان فارس است، نه! اینها مصادیقی است که اگر در آنها گیر کنیم، به بیراهه رفته‌ایم. شهبازی را باید از زاویه همان بند دوم ادعانامه‌اش علیه حسینیان ببینیم: “تشديد تعارض ميان جناح‌هاي سياسي”.

مهمترین بحثی که شهبازی در دو دهه اخیر طرح کرده و پرورشش داده بحث “یهودیان مخفی” و “بهائیان مخفی” است. اگر مواضع سیاسی شهبازی از اواسط دهه هفتاد به بعد را مرور کنیم چه چیزی می‌بینیم جز ایجاد تضادها و دعواهای جعلی در تاریخ و بر مبنای آنها حمله کردن به افراد مختلف؟ جز فراموشی دوگانه‌های انقلابی و مکتبی مثل اسلام ناب و اسلام آمریکایی، انقلابی- محافظه‌کار، انقلابی –متحجر، مکتبی-غربزده و “محور قرار گرفتن” بحثهایی مثل نَسب یهودی فامیل مادری فلانی یا شهرت روستای پدری فلان فرد به یهودی بودن و ارتباط سنتی خاندان ان دیگری با بریتانیا و امثالهم؟ اینگونه است که نیروهای انقلابی و ارزشی سرِ قلم خود را به سمت جبهه داخل برمی‌گردانند و گاهی با توجه به اینکه دماوند یکی ازخاستگاه‌های یهودیان مخفی است دنبال اثبات مشکوک بودن “حسین شریعتمداری” و “الویری” هستند، گاهی در جستجوی بهائی مخفی بودن “حسینیان” و “احمدی‌نژاد” و “روحانی” هستند، گاهی “سعید امامی”، گاهی “حبیب‌الله عسگر اولادی” به خاطر اینکه آخر فامیلی‌اش مسلمان دارد، گاهی حسین طائب به خاطر اینکه باید دید واقعا فامیلی‌اش با “ط” است یا با “ت” و اگر با “ت” بود باید دید اجدادشان از چه چیزی تائب بوده‌اند!

آن وقت بیست و یک تیرماه 88 در حالی که مملکت دارد در آتش فتنه می‌سوزد، شهبازی در مطلبی با تیتر “ميرحسين موسوي را مي‌ستايم؛ بيش از هر زمان ديگر” می‌نویسد: “کاربرد «انقلاب مخملي» درباره موجي که با انتخابات دهم در ايران آغاز شد همانقدر نچسب است که انقلاب اسلامي ايران را «انقلاب مخملي» بخوانيم. خميني، مردي از تبار پيامبر اسلام (ص)، بازگشت به آرمان‌هاي صدر اسلام را صلا داد و با رهبري او مردم قدرتمندترين حکومت وابسته به غرب را در خاورميانه ساقط کردند. اين بازگشت به اصول و ارزش‌هاي اصيل بود.ميرحسين موسوي نيز بازگشت به شعارها و ارزش‌هاي دوران انقلاب اسلامي، بازگشت به آرمان‌هاي امام راحل، را مطرح کرد. اين خواست، و پيوند آن با پيشينه نوستالژيک و شخصيت متين و فهيم ميرحسين، ميليون‌ها ايراني را بار ديگر با نظام جمهوري اسلامي آشتي داد. ميرحسين شناخته‌شده‌تر از آن است که بتوان او را «چهره مطلوب» کانون‌هاي زرسالار غرب ناميد.”

آن دیگری هم که می‌خواهد به زعم خودش رگه‌های ناگفته تاریخ را بشکافد و راز سر به مُهر چرایی انحراف موسوی را فاش کند می‌آید جزوه می‌نویسد برای اثبات فراماسونر بودن میرحسین و زهرا رهنورد و ارتباطشان با لژ قسطنطنیه! غافل از آنکه او نیز در تاریخ‌نگاری دارد به همان راهی می‌رود که شهبازی ریل‌گذاری کرده است!

همه مشغول کشف خاندان و تبار بهایی و یهودی هم و ارتباطشان با شبکه‌های مخفی و تودرتوی استعماری هستند. این مشت نمونه خروارها که ذکر شد و در سالهای اخیر شنیده‌ایم چیزی جز میوه‌های بذری است که عبدالله شهبازی در اذهان برخی کاشته است؟ و هیچ کدام از آنها که این نگاه شکاکانه را از شهبازی به ارث برده‌اند هیچگاه به این فکر نمی‌کنند که یک مسلمانِ توده‌ای‌شده‌ی دوباره مسلمان شده‌ی باسواد، چه بلائی بر سر شامه تحلیلی و قطب‌نمای سیاسی ما آورده و به قول رهبری دستگاه محاسباتی ما را مختل کرده است؟

یک توده‌ای تواب! مرجع فکری و تحلیلی برخی می‌شود و رجال انقلاب را بهایی مخفی و یهودی مخفی و عامل شبکه‌ها و سرویسهای اطلاعاتی می‌کند و خود را دیده‌بانی تکلیف‌مدار برای حفط میراث انقلاب از گزند نفوذی‌ها معرفی می‌کند! آیا هیچ کدام از آن “برادران” و نهادهای مختلف و افراد ذی‌نفوذی که به شهبازی دسترسی‌های بالای سندی و امنیتی دادند، دستش را گرفته و این طرف و آن طرف بردند و پرزنتش کردند و برایش پروژه جور کردند و پایش را به فلان محافل و جلسات سطح بالای مملکتی باز کردند احساس پشیمانی و ندامت نمی‌کنند؟ مثلا موسسه تاریخ معاصر که زیر بال و پر او را گرفت و پرورشش داد! یا سایت Khamenei.ir که هرچند وقت یکبار میزبان یادداشت یا گفتگویی از شهبازی است!

اینها به این معنا نیست که باید ساده‌لوحانه به تاریخ نگریست و دنبال ردپای نفوذی‌ها و جریانهای پنهان نبود، به این معنا است که شبکه‌ و نفوذ، “بخشی” از تاریخ و واقعیت است ؛ نه “تمام” آن و نباید تاریخ و سیاست و فرهنگ و همه چیز را فقط با این عینک دید!

سخن آخر، پرده اول: روح‌الله حسینیان، فرزند قدرت‌الله متولد 1334 پس از عمری مجاهدت در راه اسلام و انقلاب در دهه اول محرم فوت کرد. رهبری هم او را با تعبیر “مقاومت و خستگی‌ناپذیری و صراحت این روحانی مجاهد در مواضع بحق انقلابی” ستود.

تسویه حسابش با شهبازی و برخی دوستانِ ناآگاه انقلابی‌اش که او را بهائی مخفی و تطهیرکننده شبکه‌های نفوذ سرویسهای امنیتی غرب می‌دانستند ان‌شاء الله سرپل صراط. اما به ابتدای این متن برگردیم و متن چند صفحه‌ای آن بنده خدا که با نادیده گرفتن چنددهه فعالیت مرحوم حسینیان در مبارزه با ضد انقلاب- از اشرار سیستان و بلوچستان گرفته تا منافقین و جریان منتظری-  نوشته بود: «یکی از اشخاصی که نکات مبهم و قابل تامل بسیاری در خصوص وی وجود داشته و بعضا متهم به تطهیر جریان نفوذ شده، جناب آقای ر.حسینیان است.»

در پاسخ به اینکه اینها از کجا آب می‌خورد؟ باید گفت متاسفانه چندی است رگه‌های تفکرات متاثر از عبدالله شهبازی در برخی نهادهای انقلابی دیده می‌شود و حمایت از آن جوانِ سخنرانِ و نویسنده آن متن نیز به آنها منسوب است.

اما آیا حالا که حسینیان رخ در نقاب خاک کشید و دستِ تهمت‌زنندگان برای طلب حلالیت از او کوتاه شد، وقت تجدید نظر در راهی که آمده‌اند نرسیده است؟ وقت آن نرسیده اندیشه کنند که در تشخیص مصداق اشتباه کرده‌ بودند یا اساسا مسیری که آنها را به این نتایج رسانده بیراهه بوده است؟

وقت آن نیست که آسیب های این تفکر غلط شهبازی را بررسی کنند و با بازنگری در دشمن‌شناسی وارونه‌ای که چند سال است بدان دچار شده‌اند و  در نتیجه‌اش نیروهای خدوم انقلاب را با برچسب نفوذی و وابسته به شبکه کذا و امثالهم نواخته‌اند، قطار تحلیل و اِقدامشان را از روی ریل غلط توده‌ای تواب به مسیر صحیح برگردانند؟

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا