خرید تور تابستان ایران بوم گردی

روزی که استقلالی‌ها قرمز پوشیده بودند

سیداحمد هاشمی، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشت به بهانه‌ی بازی پرسپولیس و کاشیما در لیگ قهرمانان آسیا نوشت:

هاف‌تایم اول دو تا زده بودیم و سومی طلسم شده بود. سال هفتادوپنج بود. بازی استقلال، نوف باخور. توی تاشکند چهار یک باخته بودیم، یعنی با آوراژ دو گل هم بالا نمی‌رفتیم. گمونم دقیقه هشتاد را هم رد کرده بودیم. هر چه می‌زدند گلرشان از توی گل می‌کشید بیرون. دیمتری باشکوویچ، یک گل زیرطاقی را هم همان دقیقه‌ها خرید.

تماشاچی‌ها از سه چار ساعت قبل بازی داد زده بودند. گلویی برای کسی نمانده بود. همه بهت‌زده بودند. حتی صدای بوق خدابیامرز سهراب هم نمی‌آمد. می‌شود یک‌دفعه صد هزار نفر با هم سکوت کنند؟ بله، ما که طبقه دوم روبه‌روی جایگاه نشسته بودیم صدای منصورخان را از کنار زمین می‌شنیدیم که یک‌دفعه صدایی از گوشه شمالی استادیوم بلند شد. «استقلال… استقلال.»

صدا از جایگاه 36 بود، تیفوسی‌های پرسپولیس. بعد از آن، من دیدم که جمعیت چطور سکو به سکو بلند می‌شد؛ به احترامشان. همه سر غیرت آمده بودند، حتی توی زمین. از آن لحظه، تا وقتی که علیمنصور سومی را زد و تا آخر بازی، صدا به صدا نمی‌رسید.

نمی‌دانم حالا چه شده که سر بازی‌ها تیم‌ها توی آسیا هم نصف شعارها درباره قرمز و آبی است، اما من به حرمت همان یکی دو هزار تا بامعرفت، سر اینجور بازی‌ها تا آخر عمر طرفدار قرمزها هستم. دلیل دارم که دلم می‌خواهد پرسپولیس بازی برگشت را ببرد و قهرمان شود.

یکی دیگر اینکه با این حال و روز ملت، دو ساعت و چهار ساعت خوشحالی خیلی می‌ارزد. یک‌بار با دکتر حسن عشایری، عصب‌شناس سرشناس حرف زدم. می‌گفت اصل فوتبال توی همه جای دنیا یعنی همین که هیجانات سرگردان را مدیریت کنند تا جلوی اعتیاد و معضلات دیگر گرفته شود. می‌گفت در بزنگاه‌های ناامیدی مثل بعد از سال سی و دو و هشتادوهشت آمار اعتیاد زیاد می‌شود. حالا این روزنه امید، این غرور ملی چقدر می‌ارزد؟

این‌ها همه مقدمه بود که نباید طولانی می‌شد. اصل حرف همین چند خط است که می‌آید. یک روزنامه‌نویس که باید بالاخره نسبتی با فرهنگ داشته باشد، عکس ایمون زائد را می‌زند روی صفحه اول که «مغزهای کوچک زنگ‌زده از کامبک‌های تاریخی ما خاطره تلخ دارند.»

بزرگوار! این حجم نفرت را چطور درون خودت جا می‌دهی؟ این مغزهای فلان که که می‌گویی برمی‌گردد به برادرت، پسرخاله‌ات، رفیقت، اصلاً هیچ‌کدام، هم‌وطنت. گیرم که دو تا بچه توی مدرسه بعد از گل ژاپنی‌ها شادی کردند، حرف توِ بزرگ‌تر باید یک فرقی با آن‌ها داشته باشد یا نه؟ حالا این ملت بریزند بیرون و دور هم، گوش شیطان کر یک کمری هم تکان دهند، چه می‌شود؟ قربانت برم، این خوشی‌های مختصر را تبدیل به مصیبت و درگیری نکن.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا