خرید تور تابستان ایران بوم گردی

تحلیلی بر فیلم دشمن 2013 با بازی جیک جیلنهال

علی رضایی در سایت سلام سینما نوشت: دشمن(enemy) اثر سورئال دنیس ویله نوو کارگردان برجسته فرانسوی-کانادایی است. پیش از این با آثاری همچون Incendies و prisoners می‌توانستیم تولد یک کارگردان بزرگ را پیش بینی کنیم. این اثر دومین همکاری ویله نوو با جیک گیلنهال است که همچون اثر قبلی تحسین منتقدین سینمایی را برانگیخته است هرج و مرج یک نظم کشف نشده است داستان فیلم با این عبارت از کتاب همزاد ژوزه سارماگو شروع میشود و زندگی آدام یک استاد تاریخ را روایت می کند. فیلم با نشان دادن تصویر دو مرد(آنتونی و سرایدار ساختمانش) که در حال حرکت در یک راهرو تاریک هستند شروع میشود و پس از رسیدن به یک در با چرخاندن کلید در قفل هر دو قدم به یک سالن نمایش برهنگی میگذارند. دو زن پس پایان نمایش یک زن دیگر با سینی هایی با درپوش استرلیز بر روی صحنه قدم می گذارند و با بالا بردن در پوش یک عنکبوت بر روی سینی نقره ای نمایان می شود. در ادامه فیلم با شخصیت آدام (با بازی جیک گیلنهال) آشنا میشویم که با مباحثی همچون دیکتاتوری و کنترل عقاید فردی در حال تدریس تاریخ در دانشگاه است او به خانه می آید و پس یک هم آغوشی سرد و بی روح با دوست دخترش و به صبح رساندن شب مجددا در دانشگاه به ادامه ی همان بحث روز قبل میپردازد و شب را همچون قبل به پایان میرساند. او که تمایلی به دیدن فیلم ندارد به توصیه یکی از همکارانش یک فیلم را کرایه می کند و شب پس از دیدن آن و در هنگام خواب با دیدن صحنه هایی از فیلم از خواب بیدار شده و پس از مرور مجدد فیلم متوجه بازیگر که بسیار شبیه او است می شود. با جستوجوی بیشتر پ سه فیلم دیگر از همزاد پیدا کرده و در نهایت خود را متقاعد میکند که این شخص را پیدا کرده و با او ارتباط برقرار کند. سپس موفق میشود با همزاد خود آنتونی که یک همسر حامله نیز دارد در یک هتل ملاقات کند. پس از رو در رو شدن هر دو کاراکتر در ادامه بیننده متوجه می شود برخلاف آدام که شخصیتی شکننده و کنشگر دارد آنتونی بسیار تهاجمی و دافعه گر است. مشخص می شود او که از قبل به همسر حامله خود خیانت کرده در صدد است با تهدید و خشونت آدام را مجبور کند که به جای او با دوست دختر زیبایش به تعطیلات برود. آدام با رضایت به این امر و در حالی که در سمت دیگر شهر آنتونی با دوست دخترش مشغول است به خانه ی آنتونی می رود و شب را در خانه ی آنتونی به همراه همسر او میگذراند. درسکانس پایانی فیلم هنگامی که آدام به دنبال همسر آنتونی به اتاقی میرود با یک منظره هولناک روبرو میشود و مشاهده میکند که او تبدیل به یک عنکبوت غول پیکرشده است. بی شک پس از پایان فیلم دو اسمی که ممکن است به ذهن بیننده خطور کند یکی دیوید لینچ و دیگری فرانس کافکاست. اولی به واسطه شهرتش در ساخت فیلم های سورئال و البته سبکی لینچی ابداعیش که در جشنواره های مختلف این ساخته ویله نوو را فیلمی لینچی توصیف کرده بودندو دیگری به یاد کتاب مسخ و گریگور سامسای مفلوکش که به سوسکی عظیم الجثه تبدیل شده بود. هرچند ویله نوو معتقد است که با دوباره دیدن فیلم بیننده پاسخی برای پرسش هایش میابد اما داستان دشمن را نمی توان با تکیه بر آثار لینچ تحلیل کرد. لینچ در پایان فیلم هایش پاسخ هایی برای بیننده می گذارد اما در هرج و مرجی که ویله نو در فیلمش به نمایش گذاشته به سختی و در سکانس نهایتی شاید بتوان برای آن یک نظم کمرنگ کشف کرد. در عنوان بندی فیلم عبارت بر اساس کتاب همزاد نوشته ژوزه سارماگو را میتوان دید. اما توجه به این نکته مهم است که در کتاب سارماگو اثری از عنکبوت های ریز و درشت نیست.پس میتوان دشمن را نه فیلمی اقتباسی بلکه الهام گرفته از کتاب سارماگوو دانست. ویله نوو علاوه بر صحنه ای که که در آن عنکبوت عظیمی را در حال حرکت بر فراز شهر تورنتو با آن تم بیمار و یرقان وار به تصویر میکشد، در طول فیلم نمای هایی از شبکه سیم و کابل برق را نشان می دهد که بی شباهت به شبکه تار عنکبوت نیست .گویی مردم در ناخود آگاه خود و در روزمرگی های تکراری شان در این تار عنکبوت گرفتار گشته‌اند. شاید بتوان کلید حل معمای دشمن را در همان 5 دقیقه ابتدایی فیلم با مونولوگ های پیوسته و گاهی منفصل آدام یافت. جایی که او به عنوان یک استاد تاریخ از دیکتاتوری و عنصر مشترک کنترل در همه انواع حکومت های توتالیتر سخن به میان می اورد. اگر چه میتوان ریشه نوع نگاه این استاد تاریخ در مورد حکومت را الهام گرفته از تفکر سارماگو در مورد نظام های توتالیتر دانست، اما آنچه مهم می نماید تاکید مکرر فیلمساز بر عنصر کنترل و ارتباط آن با استبداد را در نظر گرفت.ویله نوو که اصولا در مورد فیلم هایش حل مسئله را به بیننده واگذار میکند و به سختی سرنخی از آن بروز میدهد در مورد دشمن بیان میدارد که ” گاهی اوقت شما با این احساس که درونیات ناخودآگاه خود را نمی توانید کنترل کنید روبرو می شوید…این ها دیکتاتورهای درون ما هستند” با آگاهی از این گفته ی کارگردان در مورد فیلم روشن میشود که برخلاف آنچه از نوشته های سارماگو میتوان نتیچه گرفت، بیننده با یک نظام استبدادی روبرو نیست بلکه با استبداد فردی روبروست آنهم استبداد یا دیکتاتوری درون. در طول فیلم میتوان ریشه های این استبداد را در رفتار آدام و آنتونی با زنان جستجو کرد. چه آدام منفعل و چه آنتونی ماجراجو و پرخاشگر که البته در ادامه خواهیم گفت که هر دو در واقع یک شخص هستند هر دو با خشونت با زنان برخورد میکنند خشونت رفتاری با زن حامله و خیانت به او و از طرفی خشونت جنسی با دوست دختر آدام که چه در صحنه ای که در ابتدای فیلم میتوان آدام را در حال تجاوز به او دید یا در ادامه فیلم این نوع نگاه آدام و آنتونی به زن به عنوان یک ابزار جنسی حکایت از دید مستبد فرد است. از طرفی در همان 5 دقیقه ابتدایی آدام در حال تدریس یک جمله کلیدی از هگل و مارکس نقل میک ند با این مضمون که ” تاریخ دوبار تکرار میشود بار اول به صورت تراژدی و دوم بار به صورت کمدی” و در ادامه با این عنوان که شاید قرن فعلی تکرار قرن قبلی است این دوگانگی کمدی وار در زندگی انسان امروز را بیان میکند که در تار عنکبوتی از اشتباهاتی که خود به دور خود میتند گرفتار آمده است. در تریلر های روانشناسانه لینچ به راحتی میتوان شخصیت اصلی را در فیلمی همچون خیابان مالهالند از شخصیت خیالی یا آمالی فرد جستجو کرد اما در دشمن ویله نوو با این آگاهی که با یک فیلم لینچی روبرو هستیم نمیتوان یک شخصیت واقعی را متصور بود. در واقع هردو شخصیت آنتونی و آدام هردو بعدهایی واقعی از یک شخص را نمایش می دهند که هیچ یک تصویر آمالی از یک دیگر نیستند بلکه هردو قسمتی از فردیت یک شخص را تشکیل میدهند. نمایی که که در آن آنتونی را با لباس سیاه با آدام سفید پوش روبرو میشود مفاهیم انتزاعی خیر و شر را در ذهن بیننده تداعی میکند. در صحنه تصادف آنتونی در شکستگی شیشه ماشین میتوان تار عنکبوت را مشاهده کرد. در قسمت هایی دیگر از فیلم میتوان چتری از تار عنکبوت را که به صورت کابل ها سیم برق به نمایش می اید را بر فراز تورونتو و انسان هایش دید، انسان هایی که در این شهر که نه یک اتوپیا بلکه تصویری واقعی از یک جامعه بیمار و ماتم زده در حال دست و پا زدن بین ساده ترین مفاهیم زندگی یعنی نیکی و بدی هستند. دشمن سعی دارد بیان کند تمام خصیصه های بد در واقع ریشه در وجود انسان دارد و سعی میکند این تقابل بین نیمه ی روشن و تاریک را به نمایش بکشد.لینه وو در پایان فیلم تلاش می کند از کلیشه و منطق صفر یک فرار کند. تبدیل شدن هلن به عنکبوت حکایت از این واقعیت دارد که در روزمرگی انسان های امروزی که در پارادوکسی از تضاد بین خیر شر دست و پا میزنند در نهایت سرنوشت محتوم بشر در محیطی بیمار که در آن بسر میبرد چندان امیدوار کننده نخواهد بود و نمی توان به کلیشه هایی چون پبروزی نهایی یا محکم و پایدار بودن نیمه ی خوب یا بهترانسان اطمینان کرد و با نمایش نگاه بی تفاوت آدام به مسخ هلن حتی از بیننده میخواهد که از این تغییر چندان متعجب نشود. در واقع بعد روشن تر شخصیت فرد یا همان آدام هم در فیلم هرچند نهایتا در کنار هلن ایستاده و هلن نیز از او میخواهد که بماند اما در نهایت کنجکاو است که کلید شوو برهنگی که در ابتدای فیلم نمایش داده شد را بیازماید. در پایان احتمالا این دو رباعی از حکیم خیام بی ارتباط با موضوع فیلم نیز نباشد نیکی و بدی که در نهاد بشر است شادی و غمی که در قضا و قدر است با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بیچاره‌تر است ماییم که اصل شادی و کان غمیم سرمایه دادیم و نهاد ستمیم پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم ایینه زنگ خورده و جام جمیم

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا