خرید تور تابستان ایران بوم گردی

“پدرم را در برابر دیدگان خانواده اش سلاخی کردند”

به گزارش انصاف نیوز، یک شهروند تهرانی در شبکه های اجتماعی از 17 شهریور سال 1357 نوشت:
نامردا، بی شرفا، چرا کشتینش، چه گناهی کرده بود، کجائی خدااااااااا…
شیون مادرم را شنیدم. قیامت غریبی بود. بوی خون و باروت همه جا را فراگرفته بود. به سختی از میان جمعیتی که وحشت زده به هر سو می گریخت، جلو می رفتم. مادرم را دیدم که روی زمین نشسته. فریاد می کشید و بر سر خود می کوبید.
زنبیلی که قوطی شیر خشک و کیسه ای حاوی چند شیشه شربت، قطره و قرص از آن به بیرون ریخته بود، آن طرف تر روی زمین افتاده بود. برادر کوچک ۲ ساله ام در حالی که از وحشت جیغ می کشید، گریه کنان تلاش می کرد دست پدرم را بگیرد تا برخیزد.
و پیکر غرق در خون پدرم در کنار آنان. آری پدرم را در جلوی دیدگان خانواده اش سلاخی کردند. هر لحظه صحنه تارتر می گشت تا جائی که دیگر هیچ ندیدم و پس از اندک زمانی ضربه محکمی که زمین بر سرم کوباند.
پدرم نه انقلابی بود و نه ضد انقلاب. یک شهروند ساده، یک انسان شریف و یک کارگر زحمتکش که مشقت تأمین معاش خانواده اش، مجالی به او نمی داد که به امور این چنینی بپردازد.
شب قبل پدر و مادرم تا صبح بر بالین برادرم بیدار و به پاشویه و امور درمانی او که در تب می سوخت، مشغول بودند. با توجه به وخامت حالش، صبح او را به بیمارستان بردند. از بردن من به بهانه شلوغی و ناامنی خودداری کردند.
با توجه به شلوغی و تاخیر آنها به خیابان آمدم، مگر از آن ها خبری پیدا کنم. دلشوره عجیبی داشتم. گوئی می دانستم اتفاق ناگواری افتاده یا در شرف افتادن می باشد، اما چه اتفاقی، نمی دانستم.
خانه ما، کوچه درختی خیابان شهباز و در نزدیکی میدان ژاله بود. ۳۶ سال از روزی که نام آن ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ می باشد، می گذرد. برای بسیاری از هم میهنان روزی غم انگیز و لکه ننگی در تاریخ ایران.
و برای من سی و ششمین سالگرد روزیست که جنایت را به چشم دیدم و ضربه شلاق آن را با تمام وجود بر بدن نحیف و کودکانه ام، حس کردم. برای من سی و ششمین سالگرد روزیست که پدرم را در برابر دیدگان خانواده اش به جرم گناه ناکرده سلاخی کردند. برای من سی و ششمین سالگرد روزیست که در کودکی، بزرگ و نان آور خانه شدم. آری، برای من سی و ششمین سالگرد روزیست که نه تنها پدرم، کودکی مرا هم برای همیشه از من ربودند.
من دیگر از آن ها کینه ای در دل ندارم. از هیچ کس کینه ای ندارم. شاید که دنیا با بی رحمی…
انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا