خرید تور تابستان ایران بوم گردی

نقدی بر سخنان آیت الله فاضل لنکرانی درباره فقه

مرتضی زارعی، مدرس دانشگاه، در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «نقدی بر سخنان آیت الله فاضل لنکرانی درباره فقه» نوشت:

آیت الله فاضل لنکرانی در پاسخ به دکتر سروش درنسبت بین فقه و علومی مثل اخلاق و برخی ارزش‌ها مثل عدالت با نفی تاثیرگذاری این امور درفقه نکاتی حیرت انگیز بیان نموده‌اند، که حکایت از نگاه کاملا بسته به فقه و نوعی جدا ساختن این بُعد از دین از سایر ابعاد الهی و انسانی دین دارد و کوشش شده که فقه جزیره‌ای جدا از سایر قلمروها دیده شود. نگاهی که نه تنها پاسخی به نقد و نظر مثل دکتر سروش نمی دهد، که فقه را از هویت خود تهی می سازد وکارایی آن را که در تعامل با علوم و ارزش‌های انسانی تحقق می‌یابد زیر سئوال می برد. این نگاه آیت الله فاضل حتی با نگاه درون فقهی و فارغ از انتقادات برون فقهی نیز قابل توجیه نیست.

پرداختن به تک تک موارد مطرح شده در سخنان ایشان و نقد آنها فرصت فراخی می طلبد و در این نوشته تنها به نقد نظر ایشان درباره رابطه فقه با اخلاق و عدالت می پردازیم، آیت الله فاضل در نسبت اخلاق وفقه چنین می گوید: روشن است احکام اخلاقی ملاکات مستقلّی، غیر از ملاکات احکام فقهی دارند؛ چراکه با وجود اتحاد ملاک، دو علم نخواهند بود و میان فقه و اخلاق فرقی وجود نخواهد داشت. سؤال این است: با اختلاف در ملاک، چرا باید اخلاق را در فقه مؤثّر بدانیم؟ (سایت انصاف نیوز)

در نقد سخن ایشان در نفی تاثیر اخلاق بر فقه باید گفت که بله ملاکات دو علم مختلف است اما تاثیرگذاری نتایج علمی در علم دیگر ربطی به ملاک ندارد. فقه و اخلاق با آن که دو علم جدا هستند اما وابسته و مولود منابع مشترک یعنی قرآن و عقل هستند و بین معارف قرآن در ساحت های مختلف ارتباط و سازگاری و نسبت مکمل هم بودن وجود دارد، لذا بین احکام فقه و اصول اخلاقی این تعامل و تاثیرگذاری جریان می یابد. مگر می شود حکمی فقهی داد واز جنبه اخلاقی آن غافل بود؟! جدا کردن اخلاق از فقه از مصادیق جداسازی معارف قرآن از هم است که مورد توبیخ قرآن است : الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ،ﻫﻤﺎﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻗﺮﺁﻥﺭﺍ تکه تکه ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺳﻮﮔﻨﺪ، ﻗﻄﻌﺎً ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺎﺯﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ .(حجر/٩١-۹۲)

فقه بدون اخلاق اگر فقه هم باشد اما فقه قرآنی نیست.‌ همچنین قرآن با بیان اصولی لزوم اخلاقی بودن احکام فقهی را گوشزد می‌کنند، از جمله شرط تکلیف را طاقت فرد می‌داند: لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ (بقره /۲۳۳) وعَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِين، توﺍﻧﮕﺮ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺧﻮﻳﺶ، ﻭ ﺗﻨﮕﺪﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺧﻮﻳﺶ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﻘّﻲ ﻟﺎﺯم ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ(بقره/۲۳۶)

اخلاقی بودن حکم فقهی از جنبه عقلی نیز در فقه مورد توجه است. طبق قاعده فقهی بین حکم عقل وشرع تلازم هست (کل ما حکم به العقل حکم به الشرع ) و عقل دو ساحت نظری و عملی دارد و اخلاق شعبه ای از عقل عملی است؛ لذا از جمله حکم‌های عقل حکم اخلاقی است که در احکام فقهی باید مورد لحاظ قرار گیرد. و باید توجه کرد که تاثیر اخلاق ابتدا در مبانی فقه است. مبانی که بر اساس آن اصول و احکام و نتایج فقهی تعیین می گردند.

اما درنسبت فقه و عدالت نیز آیت الله فاضل نکاتی مطرح نموده اند که ناموجه و تاسف آور است. ایشان با نقل جمله دکتر سروش که «احکام فقهی باید مطابق با عدالت باشد»، با تعحب پرسیده اند، به چه دلیلی عدالت در ملاکات همه احکام دخیل است؟ و سپس افزوده اند: آیا در فقه، موارد زیادی وجود ندارد که عدالت، به وضوح، در آن دخالت ندارد؟ این سخنان نشان می دهد که آیت الله فاضل فقه را مجموعه ای بی روح از امر و نهی ها می داند که ارزش هایی مثل عدالت در کالبد فقه حضور و ظهوری ندارد و با جدا کردن فقه از محور تعالیم انبیاء و قرآن که بر عدالت استوار شده است (حدید /۲۵) از فقهی دفاع می کند که منبع و منشا آن مشخص نیست کجاست. اگر فقه بُعدی از ابعاد دینی است که بر محور قرآن و عقل شکل گرفته باید مرتبط با آنها باشد و اگر فقه تافته ای جدا بافته است و مبانی و اصول خود را از قرآن و عقل نمی گیرد این دیگر فقه اسلامی نیست. و تاثیر ارزشهایی مثل عدالت درفقه تنها سخن دکتر سروش نیست، قبل از ایشان شهید مطهری این سخن را گفته اند (یادداشتهای استاد مطهری ج ۳ص ۲۵۰) و مهمتر از همه قرآن و روایات بر آن تاکید ورزیده اند در قرآن امر الهی بر محور عدالت بیان شده است:
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ ،ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﻲ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﻥ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ(نحل /۹۰) و امام علی فرمود: و قام بالقسط فى خلقه، و عدل عليهم فى حكمه، خدايى كه در ميان آفريدگانش به عدل رفتار كرده و در حكم خويش با آن ها عدالت ورزیده است. (نهج البلاغه خطبه ۱۸۵) بنابراین فقهی که وظیفه خودرا شناخت امر و نهی الهی می داند نمی تواند نسبت به عدالت بی توجه باشد و بلکه عدالت جزء هویت فقه است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا