خرید تور تابستان ایران بوم گردی

بجنگ قهرمان من

مسعود مجاوری در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «بجنگ قهرمان من» نوشت:

وطن دار دلیر من بنازم چشم مستت را
وطن در آرزوی بازوی کشور گشای توست
به خاک افکن به خون تر کن به بادش ده درآتش سوز
ازین بدتر چه می باشد که دشمن در سرای توست
چه زیباتر ازین نقشی که بیند دیده تاریخ
که تو خنجر به کف دشمن فتاده زیر پای توست

نمی دانم این چه سرنوشت محتومی‌ست که سرزمین‌های پارسی‌زبان دارند انگار در این گوشه از جهان زمان و مکان معنا ندارد. یکبار تورانیان هماورد قهرمانان این فرهنگ می‌شوند و دگر باره”طالبان”. انگار در این بخش از جهان، حماسه و قهرمان لازم و ملزوم همدیگرند.

ابیات بالا بخشی از سروده های زنده یاد “خلیل الله خلیلی” در وصف شیر دره پنجشیر است. همان قهرمان افسانه‌ای که آمریکایی‌ها به او لقب”joe-گریزپا”داده بودند. نمی‌خواهم در این مجال اندک، سال‌های حماسه‌ی او را بازگویم که پیش از من بسیارها گفته اند. 19سال پیش در وصف “احمد شاه مسعود” نوشتم و هرگز گمان نمی‌کردم چرخ بازیگر، باردیگر، قلمم را سمت پنجشیر ببرد. روی سخنم اما،‌با شیر بچه پنجشیری‌ست که تمام محاسبات سازمان‌های امنیتی منطقه‌ای و جهانی را برهم ریخت و همچون پدرش به دل کوهساران هندوکش زد تا جهانیان بدانند اگر غربی‌ها از پایان عصر قهرمانان سخن می‌گویند “شاهنامه” نخوانده‌اند، چون”حضرت فردوسی” ندارند. جوانی که می‌توانست راه عافیت در پیش گیرد و سربه راه اصحاب قدرت؛ در کافه‌های پاریس همنشین حوریان ناسوتی شود حالا به اعتبار تبار شیر افکن و آلام مردمش راه کوهستان در پیش گرفته و خار درچشم دشمنان میهنش شده است. به خواب هم نمی‌دیدم این دانش‌آموخته آکسفورد کاری کند کارستان و استخوان در زخم بازیگران منطقه‌ای شود. حالا که خبرهای جنبش پنجشیر را دمادم دنبال می‌کنم و می‌بینم که چطور سنگر به سنگر و خنجر به خنجر، پنجه در پنجه دیو و ددان شده به خود می‌بالم که یک فارسی زبانم. فردوسی بزرگ درست می گفت: “پسر کو ندارد نشان از پدر..”

شهسوار من؛ مرا با حکومت‌ها کاری نیست چه آنان که سکوت کردند و چه آنان که می‌توانستند و تنهایت گذاشتند، لابد محاسباتی داشتند که من نمی‌فهمم. عادت ندارم در نوشته هایم حساب و کتاب نگهدارم. روزنامه‌نگارم و آنچه به باورم درست است می‌نویسم و در این راه کم اشتباه هم نکردم؛انسانم..

قهرمان من، نابخردان طالب می‌دانستند که در میدان کارزار همآورد پدرت نیستند و به همین دلیل با ترور شهیدش کردند. آمریکایی‌ها پدرت را گریزپا می‌خواندند چون 2تا12ساعت از سازمان امنیت امپراتوری مارکسیسم KGB جلوتر بود. آمر صاحب حالا درمیان ما نیست زیرا نیروهای ستادش لایه‌بندی امنیتی را رعایت نکردند. 60هزار تفنگچی طالب از پس ارتش 300هزار نفری و تجهیزات به روزش برآمدند چون درمیان فرماندهان نظامی نفوذ کردند. پنجشیر تا قیام قیامت دژ تسخیر ناپذیر است مگر اینکه “رخنه” در میان ستادت صورت پذیرد.

دلاور مردا، مهم نیست که قدرتهای منطقه‌ای و جهانی چه خوابی برای فلات پامیر دیده‌اند. مهم این است که چهار هزار سال فرهنگ و تمدن نوروز پشتیبان نفس‌هایت در بلندای سنگرهای کوهستان هندوکش است. تردید ندارم ازاین آتش، چون سیاوش به پاکی و تندرستی می گذری. حالا که چو آرش، پیکان در چله‌ی کمان گذاشته‌ای و با شیران پنجشیر حماسه می‌آفرینی چرا دست یاری به سوی باشندگان فرهنگ نوروز دراز نمیکنی. راه‌های مطمئنی هست که تنگدستانی چون من هم بتوانند روزی یک دلار به پنجشیرکمک کنند آنکه بضاعتش بیشتر است چه بهتر. دریغ نکن نام و نشان و شماره حساب بده، حواسمان هست که تو آبروی مایی.

شیر بچه، می‌دانم که می‌دانی اما باید گفت، هزاران بار هم گفت: “شکست پنجشیر شکست تمدنی چهار هزار ساله است و پیروزی اش،کامرانی تمدن نوروز”. حالا که شیران پنجشیر پنجه بر چهره تروریسم کشیده‌اند پیروزی یک شبه طالب‌ها را به سخره گرفته‌اند حالا که سینه به سینه اجنبی ایستاده اند حالا که “شیرآهن کوه” زنان هرات و کابل به فریاد درآمده اند حالا که ندای مروت‌ات مرزها را درنوردیده، حالا که جهانیان چشم به راه ایستادنت هستند حالا که قهرمان قلبها شدی، حق نداری برگردی. اینجایی که ایستادی آنقدر بلند است که برای برگشتن فقط باید سقوط کنی.

پر نمی گویم، مجالی نیست گفتنی‌ها بماند برای وقتی بهتر، گلوله‌ها به تعقیبت آمده‌اند، نفس‌ها در سینه حبس و حالا وقت کارزار است دوباره ازاستاد خلیلی کمک می گیرم:

وطن دار دلیر من/خدا بادا نگهدارت/به یک شبخون مردانه/در و دیوار رابشکن/دماغ دشمن مغرور مردم خوار را بشکن

بجنگ قهرمان من، بجنگ…

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا