خرید تور تابستان ایران بوم گردی

جای خالی طیف خاکستری در کتاب آقای قناصه؛ خانم گرینف

تاملی بر پایان‌های ۱۱ داستان کوتاه نوشته سینا قنبرپور

فروزان آصف نخعی در یادداشتی درباره‌ی کتاب آقای قناصه خانم گرینف نوشته‌ی سینا قنبرپور، در سایت کلید ملی نوشت:

۱- «همان اندازه که او منتظر بود ما هم منتظر شدیم ولی خبری از او نشد که بیاید و تکلیف ما را روشن کند».
۲- «یک تابستان دیگر یا یک پاییز دیگر، اگر بودی و او هم بود، آن وقت نیازی نیست هزار خیال ببافی، خودش هست، خود واقعی اش، هست. همانی که هر بار به رنگ چشم هایش نگاه می کنی ، حافظه ات یک دور پاک می شود».
۳- «نکند واقعا دیشب هم رویایی در خاطرش بوده وقتی گرسنگی امانش را برده بود. اما خاطرش هست که واقعا به او گفته بود که تا آخر پاییز برایت خورش سبزی خوزستانی می پزم. آخر پاییز سوز زمستان رسید و همه چیز را با خودش برد، حتی رفیق تابستان را».
۴- «کسی که به اتاق شیشه ای سنگ می زند نباید انتظار تشویق داشته باشد. به آن ها گفت یک بخشنامه جدید ابلاغ می شود، موضوع فقط اخراج آن یک نفر نبود. همه که نشستند گفت: از این به بعد هیچ مرد عیالواری در این جا استخدام نمی شود والسلام.»
۵- «صدای شلیکی آمد. همه زمزمه ها را با خود برد. همه زمزمه هایی که می گفت مگر می شود؟ مگر می شود همه حس ها از میل تن برخاسته باشند؟ پس آن نوشته ها که فرستاده بود چه؟ صدای همان شلیک کافی بود تا سکوت حکمفرما بشود؟
۶-«شاید می خواست این جمله را بگوید که از نفس افتاد و نقش بر زمین شد؛ زرمان (دیو پیری) پیش از زروان (خدای زمان بی کرانه) به من رسید.
۷- «بوی سوختگی همه جا را پر کرده بود…به خدا اگه می تونستم این قد جنازه آدما از زنده شون برات دوست داشتنی تره، خودکشی می کردم جنازه ام بیفته دستت. اونم نه جنازه سالم جنازه سوخته…ما حتی حرف مشترکی با هم نداریم…ساعت مچی مقتول سالمه….دست چپش را بالا آورد تا نگاهی به ساعت خودش بیندازه، ولی ساعت روی دستش نبود».
۸-«او گفت: می دونی قبل از این که ستاره رو پرت کنم پایین چی بهم گفت؟ …گفت به خدا من به احمد گفتم. گفت افشین سربازه و تو این شرایط جنگ، کسی از سربازی زنده برمی گرده که اون برگرده».
۹-«تاکی می خوای این پرونده قطور رو بزنی زیر بغلت و این ور و اون ور بری. الآن همه چی الکترونیکی شده، حتی می تونی همشو پی دی اف کنی بریزی رو گوشی موبایلت».
۱۰- «وکیلی که از او مشاوره می گرفت و هم بقیه همکارانش هم گفته بودند باید راهی برای توافق پیدا کند. ولی به حرف ساده بود. هیچ کدام به درستی آن طرف ماجرا را نمی شناخت….وکیل رو به او کرد و گفت: من فکر می کنم می خواهد حالت را بگیرد».
۱۱- «اگر با حرف های من موافق بودی، و در عمل هم پای حرف هایت که یک توافق نامه به دادگاه بدهیم این ماجرا زودتر تمام می شود. در غیر این صورت باید طبق نظر دادگاه پیش برویم».

انتظار بیهوده، عدم وصال، رفتن رفیق تابستان در زمستان، صدای شلیک و حکمفرمایی سکوت، قوانین و تصمیم های ناعادلانه، زود دیرشدن، خودکشی، قتل و هابیل و قابیل، عقب ماندگی، دشمنی و جدایی. این ها کلید واژه های حاکم بر آخر هر یک از 11 بخش مجموعه داستان «آقای قناصه؛ خانم گرینف» نوشته سینا قنبرپور است.
چند ادعا:
می توان گفت متن می خواهد آن روی چرکین زمانه را نمایندگی کند
می توان گفت متن در اسارت قلم نویسنده چاره ای جز نمایندگی زمانه را نداشته است.
می توان گفت متن شاهدی است بر فراروایت های شکست خورده و سرگردانی انسان.
می توان گفت هم متن و هم نویسنده بدون داشتن نظریه ای برای برون رفت تسلیم وضعیت موجود هستند. و ….
اگر فرض بر این باشد هیچکدام از گزاره های بالا صحیح نباشند، ترجیع بند بخش پایانی مجموعه داستان قنبرپور چه چیزی را نشان می دهد، جز جدایی، عدم موفقیت و امید، شکست، و حیرانی و سرگردانی. گویی پایان داستان از گزاره هایی تشکیل شده که می تواند ارتباطی با اصل ماجرا نداشته باشد چه خود به تنهایی حامل مفاهیم منفی ای هستند که اساسا ارتباط منطقی و واقعی تمام و کمال با رخدادهای داستان ندارند. به عبارت دیگر از همه هست های موجود در داستان نمی توان به گزاره های منفی ای رسید که گویی به طور حتما اجتناب ناپذیرند. شکاف میان واقعیت و نتیجه داستان یک شکاف جدی است که می تواند حاصل از ادبیات سرد مصرف و فردگرایی صرف حاکم بر آن نشات گرفته باشد. مصرف پیام سرد که میان آگاهی و خودآگاهی فرد و نتیجه ای که می خواهد به آن رهنمون شود جز خودکشی راهی دیگر باز نمی گذارد؟ هر چند خودکشی هم واقعیت تلخ طرد شدگی است، ولی آیا همه طرد شده ها به نحوی دست به خودکشی می زنند یا مکانیزم دفاعی جامعه افراد را به سوی حیات و زندگی و سرزندگی سوق می دهد؟ ندیدن این روی سکه داستان، در نتایج به عمل آمده، موضوعی دیگر را مطرح می کند که از موضوع مطرح شده بسیار حیاتی تر است. همواره در جدایی عنصر آگاهی و خودآگاهی به اوج می رسد. به عبارت دیگر گسست و تفاوت گذاری خود عامل اپیستمه و شناخت از مراحل مختلف حیات توسط انسان و حیات جمعی اوست. اما آیا همواره گسست در خود نطفه شکست دائمی را منعقد کرده است؟

متن های مصرفی ناشی از روح تسلیم انسان به رخدادهای تاریک، و نا امید کننده دین جدیدی هستند که انسان را به هیچ بهشت برینی رهنمون نمی کنند. بلکه بهشت را طبقاتی می کنند. به عبارت دیگر متونی از این دست هرچند مفهوم گسست و شکست را به خوبی بیان می کنند، ولی عنصر آگاهی و خودآگاهی و موفقیت را در شکاف میان واقعیت و وضع مطلوب، با انباشت رخداد سیاه، به طبقات فرادست می سپارند و طبقه فرودست از دستیابی به اطلاعات و اگاهی و خودآگاهی به حضیض ذلت پرداختن به اطلاعات حاشیه ای، ترغیبی و فیک سقوط می کند. از این رو بر اساس نظریه شکاف آگاهی، «به موازات افزایش انتشار اطلاعات در جامعه توسط رسانه های جمعی، آن بخش هایی از جامعه که دارای پایگاه اقتصادی اجتماعی بالاتر هستند، در مقایسه با بخش های دارای پایگاه اقتصادی پایین تر، مایل بیشتری به دریافت اطلاعات در کوتاه ترین زمان دارند.لذا شکاف آگاهی این دو بخش به جای کاهش افزایش می یابد». و در نهایت فرهنگ نظام رسانه ای از جمله کتاب و رمان، به ویژه برای طبقه فرودست، به قول مارکوزه، به تامین «نیازهای کاذب» منتهی می شود.

از این رو متن انحصارا تبدیل به بیان رخدادهایی می شود که در کوچه و خیابان و تاکسی و مترو همه از آن سخن می گویند، بدون آن که قادر باشد شخص در حال غرق شدن را یک پله به نجات خویش نزدیک کند. گرداب مفاهیم، به همراه تکنیک های داستانی خوب که (در متن کتاب گاه صبغه بیان حوادث دارد و گاه نثری داستانی به خود می گیرد) به همراه ابهام های ایجاد شده، برای فهم متن، خواننده را به سوی سرنوشت قهرمانان داستان کشانده و نیازهای کاذب مانند میل به خودکشی، جدایی، و… را به عنوان نیاز واقعی و برخاسته از نیاز زمانه تشدید می کند. به عبارت دیگر در مجموعه داستان، گزاره ها اغلب با یک نتیجه همراهند آن هم تلخی که آن سوی سکه شیرینی است. پیش قضاوتی ناشی از توسعه نیافتگی که در آن سویه های سیاه و سفید از همه راحتتر قابل انتخاب و بیان هستند و زندگی را برای تحریر متن بسیار آسان و بدون دغدغه می کند. از منظری دیگر گرایش های و سویه ها در داستان اغلب به گونه ای شکل می گیرند که انتهای آن از ابتدا روشن است زیرا زاویه متن زاویه حرکت از سمت سفیدی و به سوی سیاهی است و پاراگراف های پایانی متن که در بالا ارائه شده همین را نشان می دهند. از این رو پیش بینی آن اساسا دشوار نیست. دلیلش نیز روشن است، طیف خاکستری که برای فهم آن نیازمند فهم چگونگی هستیم به نظر می رسد غایب بزرگ داستان است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا