خرید تور تابستان ایران بوم گردی

«شب قدر» و عرض حاجت به‌سان برادران گناهکار یوسف بر آستان «عزیز زمان»!

حجت‌الاسلام احمد حیدری در یادداشتی با عنوان ««شب قدر» و عرض حاجت به سان برادران گناهکار یوسف برآستان «عزیز زمان»!» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

خدای جهان در ابتدای سوره یوسف به پیامبرش می‌فرماید: ما «نيكوترين سرگذشت» را در وحی اين کتاب، بر تو حكايت مى‏كنيم» (یوسف/3) داستان ولایت و سرپرستی خداوند نسبت به یوسفی که خود را به او سپرده و اینکه بهترین ولی و سرپرست است، او را به دست همان کسانی که خواری‌اش را می‌طلبند، رفعت و بزرگی می‌بخشد و به مقام نبوت، حکومت و عزیزی مصر می‌رساند.

فرازهای این به حق «نیکوترین داستان» برنامه «سلوک انسانی» است برای کسانی که می‌خواهند جزو اولیای خدا شوند و در این جهان بنده‌ای مفید به حال بندگان خدا گردند از جمله برای همچون من، که به سان برادران یوسف اسیر حسد، حرص، آز، غضب و شهوتیم و انبان اعمالمان جز گند گناه ندارد و در آرزوی پاک شدن و محبوب خدا گشتن هستیم.

برادران یوسف که چشم دیدن محبوبیت او و برادر تنی‌اش نزد پدر را ندارند، تدبیر می‌کنند که یوسف را بکشند یا او را به دور دست‌ها بفرستند تا پدر با نبودش، از وی دل کنده و همه دلش را به آنان بسپارد. بعد هم آنان توبه کرده و از بندگان صالح شوند! نقشه خود را عملی می‌کنند و به دروغ می‌گویند شاهد بودیم که یوسف را گرگ درید! ولی از آنجا که به سنت تغییر ناپذیر خداوند «دروغ فروغ ندارد»، پدر بر یقین از این که فرزند زنده است، چون راهی برای پی بردن به واقعیت ندارد، خود را به تقدیر می‌سپارد و نزدیک 30 سال بر فراق فرزند به انتظاری جانکاه می‌نشیند.

در این سی سال برادران به عیان دیدند که جز باد نکاشتند و جز طوفان ندرویدند، یوسفی که محبوب پدر بود با برادر تنی‌اش، هر روز حتی در «نبودش» محبوب‌تر شد و ارج و قرب مختصر آنان هم نزد پدر و به تبع جامعه، روز به روز کمتر و کمتر شد. بالاخره بعد از گذشت نزدیک به سی سال آنان که مردانی میانسال شده بودند در قامت روستائیانی فقیر برای گرفتن مقداری ناچیز گندم و قوت لایموت به محضر یوسفی که «عزیز مصر» شده باریافتند. برادر در قامت عزیز، آنان را به گرمی می‌پذیرد و اکرام می‌کند و بازمی‌گرداند و قول می‌دهد اگر برادر ناتنی را بار دیگر با خود آوردند، باز هم آنان را گرامی بدارد و توشه دهد و گر نه دیگر بازنگردند که عطایی نخواند یافت.

برادران محتاج و گرفتار نزد پدر بازگشته و بالاخره با سپردن صادقانه میثاق خدایی بر حفظ و بازگرداندن دیگر برادر خود که عزیز دیدارش را خواسته، بار دیگر برای گرفتن اندکی آذوقه راهی مصر می‌شوند. این بار به ظاهر برادر ناتنی و محبوب دیگر پدر، به دزدی متهم می‌شود و آنان که بر بیزاری و برائت او و خودشان از دزدی یقین دارند، به جای دفاع از برادر و سعی در آشکار شدن اصل واقعه، این برادر را هم به سان برادر گمشده سابق[یوسف] به استناد واقعه‌ای که خود از ساختگی بودن آن از جانب عمه به خاطر نگه داشتن یوسف نزد خودش خبر دارند، ولی باز هم بر اثر همان حسد، حرص، آز و حاکمیت شهوت، دزد قلمداد می‌کنند!

بالاخره به جهت شدت قحطی و نیاز از یک طرف و به امر پدر از طرف دیگر، در نهایت سرشکستگی و شرمساری برای بار سوم به محضر عزیز مصر می‌آیند و در نهایت فقر و احتیاج و از سویدای قلب لابه و زاری می‌کنند: «اى عزيز، به ما و خانواده ما آسيب رسيده است و سرمايه‏‌اى ناچيز آورده‏‌ايم پس [به کرمت] پيمانه ما را تمام بده و بر ما تصدّق كن كه خدا صدقه‏ دهندگان را پاداش مى‏‌دهد» بعد از این خود شکستن وعرض حاجت صادقانه و اظهار فقر مطلق است که عزیز خود را معرفی می‌کند و متوجه می‌شوند او همان یوسف مطرودشان است که خود را به خدا سپرده و خدا اوج و عزتش داده و به عزیزی مصر رسانده و حالا اینان به گدایی به پایش افتاده‌اند اما عزیز کریم است و ذلّت جو نیست از این رو با سماحت تمام بخشش خود و خدایش را به آنان اعلام می‌کند و با آغوش باز آنان را به گرمی می‌فشارد و با اهل و عیال به مصر فرامی‌خواند و عزت و کرامت می‌بخشد.

برادران و خواهران گرامی، چه نیکوست امشب به سان برادران یوسف با اظهار کمال ذلت و شرمساری، دست نیاز به سوی «عزیز زمان» دراز کنیم و با اعتراف به گذشته سیاه خود از او کرامت بطلبیم که او مظهر کریم علی الاطلاق و خلیفه خدا و مهبط ملائکه در شب قدر است. یا حق.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا