خرید تور تابستان ایران بوم گردی

می توان راهبری نظام سلامت را به مدیر بیمارستان سپرد؟

در اواخر قرن سیزدهم هجری شمسی بود که طب نوین ایران از سرزمین فرانسه و گاها” بلژیک وارد ایران شد و توانمندی این طب باعث شد که دولت ایران تعدادی از دانشجویان را برای فراگیری آن به کشورهای اروپایی (عمدتا فرانسه) اعزام نماید، این نسل که در میان آنها چهرهای ارزشمندی نظیر پرفسور قریب و پرفسور عدل و بسیاری از بزرگان دیگر ظهور کردند توانستند دانش پزشکی را در ایران بومی نمایند و با پاگیری وزارت صحه که به تدریج به وزارت بهداری و امروزه به وزارت بهداشت و درمان و اموزش پزشکی تغییر نام داده است، خدمات طب نوین فراگیر شده و مردم از این دانش نوین بهره مند شدند.
به گزارش سلامت نیوز، مهدی اسفندیار در وبلاگ سلامت از نگاه ملی طی یادداشتی با عنوان “آقایان: این کالبد نباتی نیاز به مغر دارد؟ مغزی که پردازشگر باشد؟”نوشت :
اما واقعیت این است که ما درست مثل بسیاری از رفتارهای دیگرمان در مواجهه با علوم غربی دچار ذوق زدگی شدیم و بسیاری از داشته های ارزشمند خودمان را نادیده گرفتیم تا انجا که بعد از گذشت حدود یک قرن از عمر طب نوین در ایران به تازگی متوجه شده ایم که در بسیاری از موارد انچه که خود داشته ایم را از بیگانه تمنا کرده ایم و بی جهت طب ارزشمند سنتی ایرانی را به گوشه ای نهادیم که البته این بیداری دیرهنگام را نیز باید به دیده حسن نگریست و جای شکرش را به جا اورد.
اما ایراد بزرگ تر در این است که مدیریت بومی خودمان را بر انچه که تجربه ای از آن نداشته ایم اعمال کردیم و طب نوین را به گونه ای به مردم ارائه کردیم و به نوعی در حال اداره ان در کشور هستیم که هیچ سنخیتی به نوع ارائه آن و اداره ان در کشورهایی که این طب از انها به عاریت گرفته شده است نیز ندارد؟ٔ
سوالی که در این میان مطرح است این است که آیا آنچه به عنوان نظام سلامت ایران و برگرفته از الگوهای غربی در کشور پیاده شده است دقیقا منطبق با محاسن این نظام در همه جای دنیا هست یا نه؟ برای رسیدن به این سوال باید به سراغ این موضوع رفت که مدیریت نظام سلامت در ایران تا چه حد توانسته است همپای رشد این رشته بسیار مهم در دنیا رشد کند؟ مدیریت و یا راهبری و یا رهبری فرایندها موضوع کم اهمیتی نیست که بخواهیم از ان به سادگی بگذریم؟ اینکه مفاهیمی نظیر تقاضای القایی و خرید استراتژیک ویا گایدلاینهای پزشکی و یا سطح بندی خدمات و یا لزوم استقرار طب اورژانس با تاخیری بیش از سه دهه به کشور ما وارد می شوند مبین چه واقعیتی است؟
اینکه هنوز بسیاری از دعواهای سطحی در نظام سلامت کشورمان برای جذب منابع به سطح رسانه های می رسد، چه واقعیتی را بیان می کند؟ واقعیتی تلخ تر از این که در سطح کلان مدیرین نظام سلامت هنوز لزوم یکپارچه دیدن منابع به عنوان لازم ترین نگاه و اساسی ترین نگرش در پی ریزی برنامه ریزی های دیده نمی شود؟
تمایل به متولی بودن و طویل کردن بروکراسی اداری و بهره گیری از مدیران تجربی و سنتی از دیرباز در این نظام مهم که متولی سلامت جامعه است وجود داشته و دارد که می توان ریشه بسیاری از دردها را در این میل مهار نشدنی یافت.
دعوایی که سالهای سال بر متن درگیری های صنفی و نظارتی و سیاسی و اجرایی کشور در مورد ادغام بیمه ها و اینکه چه کسی متولی باشد در شرف وقوع است و متن هایی نظیر نقش محیط زیست و هوای آلوده و سبک زندگی در تامین سلامت مردم به کناری نهاده شده اند خود بیانگر نمود بیرونی میل به داشتن دستگاه های عریض و طویل به جای نگاه های کلان است.
در این مقاله سعی دارم تا با نگاهی مطبوعاتی و نسبتا علمی به برخی از زوایای پنهان تنش ها در نظام سلامت ما بپردازم و به این نکته مهم برسم که در کشور ما” نظام سلامت ” چه حد شفاف و روشن قابل تصویر است؟ در واقع به عقیده من مثال نظام سلامت ما به مثال فیل در تاریکی بی شباهت نیست که هر مدیری از زاویه خود به آن نگاه می کند و از ظن خود یار آن می شود.
یکی تمام دردها را در توجه افراطی به بخش درمان می داند و معتقد است که باید تمامی هم و غم را در بخش بهداشت گذاشت و دیگری معتقد است که تمامی مشکلات به دلیل عدم نظارت در نظام سلامت ماست و یکی دیگر تمامی مشکلات را بر گردن انحصار گرایی و وجود مکانیسم سلف ریفرال در نظام درمانی و حتی نظام تصمیم سازی می داند و در نهایت یکی معتقد است که باید از تمامی پتانسلی مالی کشور برای تقویت تعرفه های درمانی بهره رفت تا بتوان پاسخگو بود و در میان تمامی این هیاهوها آنچه قابل مشاهده است این است که دریاچه ارومیه به عنوان یک تهدید بزرگ زیست محیطی که سلامت بخش عمده ای از جمعیت ایران زمین را تهدید می کند به تهدید و بالفعل کردن خطرات بالقوه خود ادامه می دهد و کوچ ساکنان حوزه آبریز هامون به دلیل ریزگردها و طوفان های شن ادامه دارد و فلات قاره ایران یکی از بزرگترین تهدیدات خود را نه در بخش درمان بلکه در بخش محیط زیست متوجه خود می بیند.
در این میان به دلیل عدم برنامه ریزیهای دقیق و درست و جامع می بینیم که آنقدر متولیان نظام سلامت ما غرق در مشکلات می شوند و رسیدگی به سلامت روانی جامعه و بهداشت روان و سبک زندگی و …. در افق نگاه آنها در حد ستاره های کم سو و کم رمقی بروز می کند که حتی سیستم های نظارتی نیز از خیر مطالبه این اهمی که برشمرده ام گذشته اند و تمام مباحث مهمی که به طور روزمره پیگیری می شوند از سه یا چهار موضوع نظیر نرخ تعرفه ها و نظارت بر درمان و یا تجهیز بیمارستنها فراتر نمی رود.
هنوز با وجود استقرار بیش از سه دهه ای سیستم یکپارچه اطلاعات بیمارستانی HIS شاهد هستیم که این موضوع مهم به عنوان حیاتی ترین بخش بیمارستان برای پردازش داده ها و به عنوان پایه ای برای برنامه ریزی در آینده در بسیاری از بیمارستانهای کشور مستقر نشده است که دلیل ان هرچه باشد ( بروکراسی زاید اداری و یا نبود شرکتهای مقتدر در برنامه نویسی و یا رانتهایی که بعضا علنی شده اند ) سبب شده است که هنوز ما ندانیم که در کشور ما درد در کدام نقطه است تا بتوانیم نسخه شفا بخشی تجویز کنیم.
تنها مراجعه حضوری و سینه به سینه و رد شدن از کانال آشنا و پارتی است که می توان به فاجعه رواج سزارین در کشور برسد و نگاهها را متوجه خود کند؟ هنوز مشخص نیست که در کشوری که کوچکترین عملیات اداری با ثبت و ضبط و دریافت مشخصات سجلی همراه است به چه دلیلی ما بسیاری از رخ دادهای مهم مربوط به سلامت جامعه را یا رصد نمی کنیم و یا ثبت نمی کنیم و یا اینکه در غالب یک نظام آماری در نمی آوریم؟
این تاریکی ها سبب شده است که یک ماهنامه سونامی سرطان را به تصویر بکشد و یک مقام مطلع ان را رد کند و چند هنرمند آن را تایید کنند و ……. نهایتا موضوعی که باید در یک دامنه علمی مورد رصد قرار گیرد به یک لغلغه ای برای سیاسیون تبدیل شود و آرامش اجتماعی را تحت تاثیر خود قرار دهد؟
نبود شفافیت در نظام سلامت تماما به نبود امار و اطلاعات دقیق مربوط نمی شود بلکه بخش مهمی از کار به نبود تجریه و توان مدیریت کلان مربوط می شود, انجا که ما از یک مدیر بیمارستان می خواهیم که نظام سلامت را به سرانجام برساند دچار اشتباهی به قدری بزرگ می شود که وسعت آن را تنها عالمان به اقتصاد سلامت می توانند دریابند و آنانکه توانستند قیاسی بین آنچه در میریت نظام سلامت در دنیا می گذرد و در کشور ما در شرف وقع است داشته باشند.
چه آنکه عالمان می دانند که مدیریت بیمارستان یکی از صدهها حوزه مربوط به مدیریت نظام سلامت است و شاید این مدیر بتواند با چندی مطالعه در احوال نظام سلامت به عنوان یک سخنران به دردهای نظام سلامت برسد اما توان مدیریت و راهبری فرایندها چیزی نیست که بتوان آن را در یک سطح ملی به دست یک مدیر بیمارستان داد؟
مگر آنکه یک ساختار بسیار قدرتمند و چابک اجرایی را در مغز نظام سلامت مستقر کرد و تنها در برخی از پستهای سیاسی تغییراتی را پذیرفت که متاسفانه سابقه نظام سلامت ما در طول یک قرن اخیر موضوعی متفاوت از این را به نمایش می گذارد، برای درک این موضوع کافیست که توجه کنیم بحث سزارین در دوره وزیری که خود متخصص زنان بود نیز حل نشده است؛ حال سوال اینجاست که چگونه می توان از چنین وزیری توقع درک و اجرای طرحهای عظیم و نگرش عمیق و شناخت صدهها حوزه مرتبط به حوزه سلامت را در کشور داشت؟
با این وجود باید اذعان کرد که نظام سلامت ما غرق در مشکلات روزمره خود است و نگاه کلان نگر برای تامین آینده در حد قاب گرفتن سیاستهای کلان حوزه سلامت در ادارات و نهادهای متولی نظام سلامت مانده است؛ نمی شود و نمیتوان از یک سیستمی که مدیریتهای با سرعت غیرقابل باوری تغییر می کنند و افرادی با تجریه صفر مجددا مستقر می شوند انتظار داشت که تحولات دراز مدت بیافرینند چه آنکه داریم می بینیم مباحث پایه ای نظیر بهداشت خانواده نیز با رویکردهای متفاوت وزرای بهداشت دچار فراز و نشیب شده است و با وجود گذشت ده سال از تصویب و اجرای آزمایشی به سرنوشتی دچار شده است که از نظر تدوین کنندگان اولیه پزشک خانواده، امروزه چیزی به نام پزشک خانواده نمی بینند که بخواهند در باره آن اظهار نظر کند.
شاید تجربه ای از حقیر در طول مدت فعالیت رسانه ای ام در حوزه سلامت برای درک مطلب راهگشا باشد تا عنوان کنم که به عنوان یک خبرنگار و فعال در حوزه سلامت این تضاد را سالهاست که با خود به همراه دارم که واقعا چگونه می توان در نظام سلامتی که بسیاری از اعداد و ارقام آن گم و ناشناخته هستند سخن از برنامه ریزی دراز مدت کرد؟
در شرایطی که نمی دانیم سهم هر یک مولفه ها در ارتقاء سلامت جامعه چقدر است چگونه می توانیم سخن از تخصیص منابع کنیم وقتیکه تا به این حد از نظر نگرش کلان افت می کنیم که گمان می کنیم با افزایش تعرفه ها و خرید تجهیزات پزشکی نظام سلامت ما احیاء می شود؟ کجای کار می لنگد؟
اگر بخواهم شما را هرچه بیشتر با هدفم از نگارش این گزارش آشنا کنم باید به شما بگویم که در طول مدت خبرنگاری خودم در موضوعی مثل چالش افزایش بی رویه سزارین های غیر ضرور، با وجود پیگیریهای متعددی که از سالیان دور داشتم؛ متوجه شدم که حتی در مغز نظام سلامت یعنی وزارت بهداشت، هیچ شناختی متقن و مطمئنی از ابعاد ماجرا وجود ندارد؟!
یکی میزان انجام سزارین را با دستکاری در آمارها کاهش می دهد تا بتواند با پاسخهای سطحی از کنار موضوع بگذرد؟ یکی عنوان می دارد که دختران ما بدنهای ضعیف تری نسبت به مادرانشان دارند؟ یکی می گوید که ایراد در فرهنگ جامعه است؟ یکی می گوید حد متخصین زنان از تذکر و هشدار گذشته است؟ یکی بر این باور است که درآمد ناشی از سزارین برای متخصصین به صرفه تر است و …
در نهایت برخی می گویند که سزارین هم شیوه دیگری از زایمان است و نباید به آن خرده گرفت و در نتیجه اینکه ارائه گزارش مربوط به این موضوع به رسانه ها ممنوع می شد و مشکل مثل گذشته بر سرجایش است؟ و شگفت آور تر از همه آنکه هیچکس تمایلی به توجه کردن به تجربه کشورهایی که در استقرار طب نوین صدها سال از ما جلوتر بودند ندارد تا ببیند که چگونه انها میزان سزارین را تا سطح زیر 5 درصد نیز کشانده اند؟
اگر ما یک نگرش کلان نگر در نظام سلامت مان داشتیم و با رصد دقیق و آمار و اطلاعات از دهه های قبل موضوع سزارین را رصد می کردیم ایا با شوک اینچنینی مواجه می شدیم که بخواهیم آمار و ارقام را دستکاری کنیم و رسانه ها را از دسترسی به اطلاعات محروم کنیم؟
سئوال اینجاست که در این چنین فضای تاریکی چه کسی می تواند سخن از برنامه ریزی و ارائه دورنمایی برای آینده کند؟ وقتیکه هنوز در رسیدن به ابتدایی ترین آمار و اطلاعات نظیر میزان ارجاع بیمار به پاراکلینیک و سهم تکنولوژی سلامت در تامین و ارتقاء شاخص های سلامت و یا لزوم هدایت دقیق منابع به سمت و سویی با اثربخشی بالاتر مانده ایم؟ وقتیکه هنوز سهم بازار دارو از منابع نظام سلامت به دقت قابل بیان کردن نیست و هر مسئولی عدد خاص خودش را ارئه می دهد وقتی که هنوز نمی دانیم چالشهای زیست محیطی تا چه حدی در سالهای اخیر بر افت شاخصهای سلامت ما نقش داشته اند؟ در شرایطی که هر یک از سازمانهای دخیل در تامین سلامت کشور ساز خود را کوک می کنند و هریک آمار مربوط به خود را ارائه می دهند و فیل نظام سلامت را با چشم و حدس خودشان می نگرند به نظر من سخن از برنامه ریزی و چشم انداز کردن چیزی در حد یک بلوف رسانه ای بیشتر نیست؟
باید به این معما پاسخ داد که چرا نظام سلامت ما شفاف نیست؟ نخواسته اند که شفاف شود و یا اینکه در شفاف سازیِ آن مانده اند؟ به نظرم نباید اسیر تئوری توطئه شد و باید قبول کرد که شرایط امروز محصول عدم توجه به شاخه های جدید مدیریت نظام سلامت و استقرار و استحکام و استمرار نگرش سنتی در مدیریت و برنامه ریزی و نظارت در حوزه های اجرایی و سیاستگزاری سلامت است که در ادامه به ان خواهم پرداخت.
باید به این سوال بزرگ پاسخ داد که چرا در میان رشد روزافزون پزشکی ما در دنیا، علم مدیریت نظام سلامت و توسعه شاخه های مربوطه مغفول و مجهور مانده است؟
ما باید بدانیم که چه بلایی بر سر نظام سلامت ما آمده است که متولیان برنامه ریز آن هنوز نمی دانند که نه تنها که کار اصلی انها در مدیریت نظام سلامت افزایش اثربخشی منابع است و نه تنها که کار آنها تدوین سیاستها و استراتژی های قابل عملیاتی شدن برای آینده است بلکه آنان مسئول کاهش هرچه بیشتر هزینه های مردم و دولت در تامین سلامت کشور هستند و موظفند که به این نکته توجه نمایند که افزایش هزینه ها در نظام سلامت و یا در هر زمینه دیگری به دلیل محدود بودن منابع هرکشوری به معنای مغفول شدن از زمینه های دیگری نظیر آموزش و پژوهش و محیط زیست و اشتغال و مسکن و یا بودجه های دفاعی و امنیتی خواهد بود که تاثیرات این رشد یکجانبه به شکل معکوسی موجب عدم رشد در بازه زمانی دیگر بر خود حوزه سلامت خواهد بود؟
زیرا حوزه سلامت به شدت متاثر از سایر حوزه هایی است که برشمردیم. ما باید به دقت بررسی کنیم که چه رویدادی در نظام سلامت در شرف وقع است که درحالیکه نظام سلامت در غرب بر فاصله گرفتن هرچه بیشتر در خرید تکنولوژیهای نوین و محدود کردن استفاده از آنهاست ما به سمت آزمودن تجربه تلخ آنها با شتاب بیشتر از خودشان هستیم و د ر برابر هر هشداری در این زمینه به شدت موضع دفاعی می گیریم؟
آنهم در حالیکه قرار است بنیان اقتصاد ما بر اساس بنیان اقتصاد مقاومتی نهاده شود؟ باید به این سوال به دقت جواب داده شود که چرا در حالیکه نظام سلامت ما با چشمانی باز آخرین پیشرفتهای علمی پزشکی را رصد می کند وقتی به مقوله ای مثل بازگشت آمریکا از اختصاص سهم سلامت از تولید ناخالص ملی از بیست درصد به دوازده درصد می رسد و می بیند که دولت فدرال به واقعیت لزوم استقرار پزشک خانواده و سطح بندی خدمات می رسد, سرهای متولیان ما پایین است و چیزی از تجربه آنها را نمی بینند؟ و همچنان در بوق رسانه ای راز موفقیت را در رساندن سهم سلامت به عددهای رویایی کشورهای غریب عنوان می کنند؟
یا وقتیکه جدیدترین شاخه های علم پزشکی در کشور راه اندازی می شوند، شاخه های جدید مدیریت نظام سلامت در کشور راه اندازی نمی شود و چشمها بسته و نگاهها به سوی دیگری می رود؟ ما هرچقدر هم در طب نوین پیشرفت کرده باشیم باید قبول کنیم که جرات و شهامت آن را نداشته ایم که باور کنیم در موضوع مدیریت نظام سلامت و شفاف سازی حوزه تصمیم گیری در این حوزه عقب مانده ایم و متاسفانه در بسیاری از موارد سعی نموده ایم با نگاهی سطحی و خرد و صنفی، چوب سانسور بر ضعف خودمان بزنیم؟
بیایید که تا باور کنیم که نظام سلامت ما نیاز به تزریق مغز در کالبدی دارد که امروزه به شکل نباتی اداره می شود؟
انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا