خرید تور تابستان ایران بوم گردی

چرا امام حسن (ع) حکومت را رها کرد؟

متن سخنرانی دکتر غلامرضا ظریفیان – استاد تاریخ دانشگاه تهران – در دفتر مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران در پی می‌آید:

«السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ

و بَذلَ مُهجَتـَهُ فيكَ ليَستـَنقـِذَ عِبادكَ مِنَ الجَهالةِ وَ حَيرَةِ الضـَلالة»

تفکر و نگاه انتقادی به منابع، نیاز به جنبش‌های مختلف، سبب شده رویکرد امام حسین (ع) در صد سال اخیر، یک رویکرد متفاوت از هزار و سی‌صد سال گذشته باشد. 

حادثه عاشورا و واقعه کربلا به دلیل دارا بودن ویژگی های مضمونی (به خصوص در یک صد سال اخیر) از زوایای مختلف مورد بررسی قرار گرفته‌است:

1. تاریخی 

2. فقه‌ای 

3. عرفانی 

کجایید ای شهیدان خدایی    ***    بلاجویان دشت کربلایی 

مولوی جدا از عالم سیاست معتقد است که امام حسین (ع) یک شخصیت بزرگ و رفیع‌الشان بوده‌است که با شهادت در واقع روح خود را از این عالم فانی به جهان باقی پرواز داده‌است. 

4. بحث جامعه‌شناسی کوفه، بصره و … 

5. کلامی، الهیاتی 

6. مباحث حقوقی 

7. سوگ، ادبیات، هنر، سینما و تئاتر و … 

رویکرد و سیر تاریخی 

در این بخش تا حدودی قصد بررسی پاسخ دو سوال زیر را داریم:

1. چه شد که این چنین شد؟           2. امام حسین به دنبال چه چیزی بود؟

در ابتدا به بررسی جامعه جاهلیت عرب می‌پردازیم:

پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: 

من بین دو جاهلیت قرار دارم: 1. جاهلیت قبل از من و با من      2. جاهلیت پس از من

جامعه جاهلیت دارای ویژگی‌هایی بود که پیامبر با ارائه مدلی برای هرکدام راه حلی ارائه داد:

1. مشرک بود، که پیامبر توحید را جایگزین کرد.

2. متکی بر قبیله بود (همگرایی متکی بر خون ) که پیامبر امت (همگرایی بر اساس باور ها، ارزش ها و…) را به عنوان جایگزین معرفی کرد.

3. فهم آن متکی بر عصبیت بود( باور بی‌دلیل همراه با اصرار) که پیامبر ایمان (باور با دلیلی که آگاهانه، آزادانه، عادلانه و اخلاقی است) را به عنوان جایگزین معرفی کرد.

4. غنیمت (الحقُّ لِمَنْ غَلَب) که پیامبر قسط جایگزین کرد.

اما پیامبر (ص) به دلایل متعدد از جمله کمبود زمان و… نتوانست این مدل را محقق کند و مهم‌ترین کاری که پیامبر (ص) برای آیندگان انجام داد، غدیر بود.

بزرگترین اشتباه مسلمانان عدم توجه به توصیه پیامبر اکرم (ص) بود و دومین اشتباه استراتژیک مسلمانان، فتوحات بود.

اساس قرآن ظلم ستیزی‌است ( کونا للظّالم خصماً و للمظلوم عوناً ) اما فتوحات ظلم‌ستیزی قرآن و پیامبر (ص) را به کفر‌ستیزی تبدیل‌کرد و نتیجه این امر استفاده از ظالمان برای جنگیدن علیه کفر شد.

یک نوع اسلام داریم که متکی بر اصالت حقیقت است اما در حال حاضر اسلام اصیل به اسلامی متکی بر اصالت قدرت تبدیل شده.

فتوحات سه نوع اشرافیت به وجود آورد که هر سه را قرآن نفی کرده است.

1. اشرافیت اقتصادی: ثروت فتوحات ( بیشترین سود متعلق به سحابه پیامبر )

2. اشرافیت نظامی، سیاسی، امنیتی

3. اشرافیت علمی

هنگامی که پس از ترور سه خلیفه اول، مردم به سراغ حضرت علی (ع) آمدند، ايشان فرموند من به سه دلیل نمی‌توانم بر شما خلافت کنم:

1. إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ: حقیقت‌ها را خاکستری و تیره و تاریک کردید.

2. اَلْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ: تمامی راه‌های اصلاح را بسته‌اید.

3. چند رنگ شده‌اید.

امام علی یک میان‌پرده شد تا معاویه بیاید. معاویه آمد و پرده‌ها را کنار زد! بعد از اینکه با امام حسن (ع) صلح کرد چون می‌دانست مردم ذات‌شان تغییر کرده، همان اول گفت من با شمشیر بر شما پیروز شدم. الان نیز یا می‌پذیرید من را؛ یا سر و کارتان با همین شمشیر است…

معاویه، برای پایدار شدن، نیاز داشت آنچه اتفاق افتاده را تئوریزه بکند. باید حوادث، مبانی فقه‌ای و الهیاتی پیدا می‌کردند. معاویه، الهیات درست کرد. فقه درست کرد. جعل حدیث کرد. برای مثال فقه غلبه؛ از احادیث پیغمبر ساختند که اگر یک چوب هم حاکم شد باید بپذیرید و تمکین کنید وگرنه پیامبر ناراضی خواهد‌بود. هر‌کسی بر علیه این حکومت می‌شورد گویی از دین خارج شده است. حکمش هم مشخص است، مرگ.

مثال دیگر؛ خلیفه مقدس شد. دین قدرت شد. خلیفه در مقامی بالاتر از پیغمبر قرار گرفت. چرا؟ چون پیامبر فقط آورنده‌ی پیام الهیست اما خلیفه جانشین خداست و آمده‌است تا پیام‌های پیامبر رو محقق کند، پس جایگاهش بالاتر از پیغمبر است؛ و جالبیش این‌است که مردم می‌پذيرفتند!

چرا امام حسن (ع) حکومت را رها کرد؟

اساس امامت واقعی، انتخاب است. نه اینکه ولی خودش رو به مردم غالب کند! فرق امام قلابی و واقعی در همین است. امام حق است، حقانیت امام سرجایش است ولی مردم باید انتخابش کنند. اگر خودش را تحمیل کند، دیگر ولی نیست. کیست مولا؟ آنکه آزادت کند.

امام علی (عليه‌السلام) در آخرین سخنرانی‌های خود فرمودند: «اگر دینتان را می‌خواهید بروید با معاویه بجنگید. نمی‌خواهید؟ دنیایتان را می‌خواهید؟ باز هم بروید و با معاویه بجنگید.» پس از مخافت مردم…

امام شمشیر کشید و فرمود:« علی می‌داند که چگونه می‌توان شما را به راه راست هدایت کرد، اما نخواهید که علی بخاطر هدایت شما به گمراهی بیفتد.»

یعنی اگر علی باشی و بخواهی به زور مردم را هدایت کنی گمراه شده‌ای!

تا اینجا…

دگردیسی کلان صورت گرفت و قوم به جاهلیت برگشت.

سال 58 ه.ق. در اوج قدرت معاویه، امام سخنرانی‌ای را در منا ایراد می‌کند. هزار نفر در آن شرایط حضور پیدا کردند. حدود دویست نفر از سحابیون ( خود پیامبر را دیده‌اند). حدود 700 نفر هم از تابعان.

در آن سخنرانی، امام، انگشت اتهام را می‌برند سمت علما! می‌فرمایند معاویه کارش همین است!

 به دو دلیل شماها کوتاه آمدید! 1. ترسیدید/ عالم که نمیترسد!   2. طمع کردید./ رانت دادند و شما به وظیفتون عمل نکردید.

می‌داند که نمی‌تواند انقلاب کند، ولی اصلاح‌گری را انجام می‌دهد.

هنگام خروج امام از مدینه، پنجاه نفر بیانیه ندادند که از مدینه نرو! 

تو که لشکر نداری چرا میری دعوا؟! و نکرده امام؛ برای رفتن به جنگ از مدینه خارج نشده. تو مدینه پایگاه اجتماعی نداشتند.

روسای قبایل کوفه به امام نامه دادند که قبلیه‌ی ما ششصد نفر با شما هستیم، ما چهارصد نفر و… که روی هم حدود ۱۲۰۰۰ نفر می‌شدند. که بعدا کنار کشیدند. نگفتند بیا بجنگیم. گفتند بیا ما پناهت می‌دهیم. امام جایی جز کوفه نداشت. با این حال امام کوفه را، با همه مشکلاتش، انتخاب کرد. چرا؟ چون در جنگ از ۱۱۰ نفری که کنار امام حسین(ع) بودن بیش از ۷۰ درصد کوفی بودند! یعنی تنها جایی که امام می‌توانست به آن تکیه کند کوفه بوده.

هرچند از آن طرف، در روبه‌رویش هم اکثرا کوفی بودند که بعضا به زور آمده‌بودند.

امام از فرصتش استفاده کرد تا اصلاح کند و هر جا استفاده کرده‌است جای پایش مانده.

امام می‌خواسته که زمان بخرد. با حر مذاکره کرد. با یزید خواست مذاکره کند چون می‌گفت من منطق دارم، از مذاکره نمی‌ترسم. نمیخواست خودش را در دامن شهادت بندازد.

همان کاری که حضرت زینب (س) در دربار یزید نمود و حرف‌های اساسی‌ش را زد.

سوال: میفرمایید لشکر نداشتند که قیام بکنند. اگر داشتند، میکردند؟

پاسخ: نکته مهمی‌ست. در رشته خودم داریم، چیزی که در تاریخ اتفاق نیفتاده را نمی‌تونیم حدس بزنیم. اما این را می‌توان گفت که امام به این نظام راضی نبود. اگر می‌دانست با برداشته‌شدن این نظام امکان این هست که درست اداره بشود، تردید ندارم که این اقدام رو می‌کردند. سال ۱۳۱، ۶۲ سال بعد از واقعه عاشورا، هنگام تشکیل حکومت بنی عباس، امام صادق (ع) از اولین کسانی‌بودند که بهشان پیشنهاد داده‌شد تا خلیفه بشوند. امام صادق چیکار کرد؟ نامه‌شان را گرفت روی چراغ و سوزاند. حرفش این بود که شما حکومت را می‌گیرید ولی درست پیش نمی‌برید. و نهایتا ۲۰ سال بعد از تشکیل حکومت بنی‌عباس، آنقدر جنایت کردند، معروف شده‌بود که «عدل بنی‌عباس هزار بار بدتر از ظلم بنی‌امیه!» است!

فرض کنیم امام کوفه را هم می‌گرفت. مگر مختار که گرفت توانست انقلاب کند؟! جهان اسلام خیلی بزرگتر از کوفه و بصره بوده.

سوال: در رابطه با سپاه مقابل امام، یک شبهه‌ای مطرح است، اینکه از کسایی که به امام نامه دادند در این سپاه حضور داشتند. البته جوابی به این شبهه داده‌شد که: خیر، اینها از فرقه‌ی دیگری بودند. این سندش به چه شکل هستش؟ آیا واقعا شیعیان هم مقابل امام جنگیدند یا خیر؟

پاسخ: همه کسانی که به امام نامه دادن شیعه نبودند. جامعه‌شناسی کوفه در بررسی این واقعه مهم‌است و از طرفی پیچیده‌ست. کوفه یک پادگان بوده‌است که فاتحان و جنگجویان آنجا جمع می‌شدن و بعد تقسیم می‌شدند. بعدا کم کم کوفه بزرگ می‌شود.

دارای هفت قبیله‌ست. اموی‌ها و حاکمان هستند. خوارج حضور دارند. بخشی از ایرانیان هم آنجا بودن. عثمانیان. شیعیان سیاسی و شیعیان اعتقادی.

غیر از آن بخش حاکم، سر برخی مسائل وقتی فرصت پیدا می‌کردند همه گروه‌ها متحد می‌شدند. از آن‌طرف، فشار که می‌آمد، عده‌ی کمی از آن‌ها باقی می‌ماندند.

آن عده از کسانی که به امام نامه زدند و از روی ترس یا هر چی، با سپاه یزید آمدند تو مخیله‌شان نمی‌گنجید که امام را بکشند. تقریبا هیچکس همچین فکری نمی‌کرد. بلکه گمان می‌کردند که یزید، به سبک معاویه، امام را راهی مدینه بکند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. ترور هر سه خلیفه؟
    خلیفه اول را چه کسی ترور کرد؟
    خلیفه سوم را ترور کردند؟
    چه کسی خلیفه سوم را ترور کرد؟ حتما هزاران نفر از مردم مصر و کوفه و بصره و مدینه و …. هیچی بابا جنگ داخلی بوده اصلا به ماچه مربوط!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا