خرید تور تابستان ایران بوم گردی

از سربازی چه خواهم گفت؟

خاطرات خدمت – یادداشت 0

سیاوش خوشدل، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی پیرامون خدمت سربازی نوشت:

به فراخور پیشهٔ معلّمی و دغدغه‌های فرهنگی، دوران خدمت سربازی برای من فرصتی بود تا موقعیت را از منظر آموزش و فرهنگ ببینم.

موادّ خام ما در یک محیط نظامی چیست؟ یک تعداد افسر و درجه‌دار و کادری. این‌ها کیستند؟ چه مسیری را طی کرده‌اند تا به این موقعیت کاری رسیده‌اند؟ چه درک و ذهنیتی از شغل و وظایف خود دارند؟ چه آموزش‌هایی دیده‌اند؟

از آن طرف یک تعداد سرباز وظیفه. این‌ها کیستند و از کجا آمده‌اند؟ چه درکی از موقعیت خود به عنوان یک سرباز دارند؟ قبل از اینکه وارد این موقعیت بشوند چه ذهنیت و تصویری از محیط و شرایط داشته‌اند؟

حالا من یک نفر در جایگاه پاسخ به این پرسش‌های گسترده و نیازمند آمارگیری و تجزیه و تحلیل داده‌ها نیستم. ولی در دوران خدمت ذهنم درگیر این پرسش‌ها شد و حدس‌ها و احتمالاتی به عنوان پاسخ به ذهنم رسید. آنچه من دیدم و از ذهنم گذشت، یک الزام را برای من بیش از پیش اثبات کرد. «آموزش و تربیت» و «شرایط» افرادی که در محیط نظامی وارد می‌شوند، باید به گونه‌ای باشد که احترام و شخصیت همهٔ افراد حفظ شود. اینکه پرسنل دائمی نیروهای نظامی چه آموزش و تربیتی برای این موارد می‌بینند، بخش مهمّی از ماجراست و البته به حوزهٔ مسائل نیروهای نظامی مربوط می‌شود.

دربارهٔ بخش مربوط به پرسنل وظیفه می‌توانم قاطعانه نظر بدهم که هیچ آموزش و آمادگی ذهنی‌ای در نظام آموزشی و فرهنگی ما برای این موقعیت وجود نداشته و ندارد. نه در کتاب‌های درسی و نه در رسانه‌های رسمی حاکمیتی و نه در رسانه‌های مستقل و نه حتّی در عالم فرهنگ و هنر، هیچ توجّهی به مسائل و دغدغه‌ها و الزاماتی که افراد در این دوران با آن روبه‌رو خواهند بود، دیده‌نمی‌شود. سرباز تازه‌وارد به محیط نظامی مثل جوجه عقابی است که رهایش می‌کنند تا خودش بال بزند و پرواز یاد بگیرد و البته چون واقعاً جوجه عقاب هم نیست، شاید یاد نگیرد.

از چند سال پیش در شبکه‌های مجازی هشتگ «از سربازی بگو» دیده‌می‌شود و برخی از فعّالان و مطالبه‌گران عرصهٔ اجتماعی هم به نقد سربازی پرداخته‌اند و رویکردشان متمرکز به برشمردن کاستی‌ها و نادرستی‌های سربازی اجباری و مطالبهٔ لغو آن از اساس است.

من ولی می‌خواهم به آن بخش از مجموعهٔ خاطرات دوران سربازی خودم در سال‌های 99 و 1400 بپردازم که بیانگر جلوه‌هایی از رفتار درست و ارزشمند افسران و نشانهٔ آموزش و تربیت درست آنها و درک درست آنها از موقعیت و جایگاه شغلی خودشان و نیز درک درستی از موقعیت و شأن سربازان است.

پیش‌تر جسته و گریخته برخی از این مطالب را مکتوب کرده‌ام و برخی از مخالفان سرسخت خدمت سربازی از من انتقاد می‌کردند که چرا از وجود سربازی دفاع می‌کنم. این توضیح لازم است که آنچه من می‌نویسم به هیچ وجه به معنای تأیید قوانین فعلی حوزهٔ نظام وظیفه نیست. این موضوعی دیگر است و مطالبهٔ اصلاح قانون وظیفهٔ عمومی، به آنچه من می‌خواهم از آن سخن بگویم، ارتباطی پیدا نمی‌کند.

من فقط می‌دانم که تا وقتی این قانون و این شرایط سربازگیری هست، باید برای روابط و مناسبات افراد حاضر در محیط نظامی دغدغه داشت و از آن سخن گفت و به نقد نشست. مثل کاری که چند وقتی است دوست بزرگوارم بامداد لاجوردی، در روزنامهٔ اعتماد شروع کرده و خاطرات دوران خدمتش را مکتوب می‌کند. او بیشتر موقعیت‌ها و لحظاتی را نقل می‌کند که گویای کاستی‌ها و ناروایی‌هایی است که در حقّ سربازان روا داشته‌می‌شود. من می‌خواهم موقعیت‌ها و رفتارهایی را برجسته کنم که اگر عرف و هنجار باشد و بشود، محیط نظامی و مناسبات آن را هم تبدیل به جایی می‌کند که می‌توان در آن احترام و دوستی و پیوندهای ماندگار یافت.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. خواب نما شده ای دردت به سرم. خواب نما. در محیطهای اداری ما نمیشود درباره دوستی و احترام حرف زد چه رسد به سیستم … ارتش. من فقط کمی بیش از 5 ماه خدمت کردم و بعد به خاطر مجروحیتهای جنگی معاف شدم. یعنی قبل از اینکه به سربازی بروم ماهها داوطلبانه در جبهه بودم. ان روزها یک مرکز اموزش ژاندارمرغی! در شهر زیبای خرم اباد با انسانهای مهربانش جایی بود که مرا با نظام اشنا کرد. البته امیدوارم که امروزه دیگر از ان خبرها نباشد که زمان ما بود. در تمام سالهای بعد از انقلاب تنها یکبار یک اخوند به نفع من کاری انجام داده که انجا بود. روزی که داخل اسایشگاه نشسته بودیم گروهبانی داخل امد و کمی غر زد و وقتی بچه ها خندیدند برگشت و یک فحش مادر خیلی بد داد. من هم که از بچگی از فحش ناموسی متنفر بودم بدون تفکر بلند شدم و گروهبان را زدم. کمی سر و صدا کرد و رفت و به فرمانده گزارش داد و من بازداشت شدم. فرمانده ما با فرمانده گردان و گروهبان فحاش شروع به درست کردن پرونده ای برای من کردند که در زمان جنگ به دادگاه نظامی ختم میشد! یک عده سربازان روستایی را برده بودند دفتر فرمانده گردان و با تهدید مجبورشان کرده بودند تا بر علیه من شهادت بدهند. داستان را عوض کرده بودند و نوشته بودند گروهبان وارد اسایشگاه شد و من بدون دلیل به گروهبان فحش ناموسی دادم و او را زدم! یعنی من در ابتدا دلیل اینهمه دشمنی و بدجنسی را نمیفهمیدم. با اینکه من سرباز بدی هم نبودم با تجربیاتی که داشتم کلی کمک دست کادر اموزشی بودم و حتی به گروهان بیسوادها اعزام شدم برای درس دادن. ولی اینها دست بردار نبودند و من هم در بازداشت. تعدادی از سربازها مقاومت کرده و امضا نکرده بودند ولی انان به اندازه ای که لازم داشتند شاهد هم داشتند. بالاخره صبح شنبه ای که قرار بود مرا به دادگاه نظامی در داخل خرم اباد بفرستند رسید. صبح اول فرمانده پادگان طبق روال معمول برای سرکشی از بازداشتگاه به انجا امد و دیدم که طور دیگری! سر و پای مرا ورانداز کرد. هم تعجب کردم و ترسیدم. بعد هم صدای مراسم صبحگاه عمومی را شنیدم و بعد صدای سخنرانی کسی اغاز شد که ارتشی نبود و اخوند بود. یکی از همدوره ایهای من قوم و خویشی در واحد ارتشی که در خرم اباد مستقر بود داشت. یادم نیست نام ان واحد را. دادگاه نظامی هم قرار بود توسط انها برگزار شود. انها یک امام جماعت هم داشتند که ان روز برای مراسم صبحگاه مشترک به پادگان ما امده بود. ان قوم و خویش دوست من هم سرباز همین حاج اقا و در عقیدتی سیاسی بود. دوست من حقیقت ماجرا را برایش تعریف کرده بود و او هم به حاج اقا گفته بود و حاج اقا هم یک تنه برای دفاع از من استین بالا زده بود و به انجا امده بود. بله گوشهایم درست میشنیدند. حاجی میگفت: هیچکس اجازه ندارد به سرباز فحاشی کند و در غیر اینصورت شدید برخورد میشود. هنوز مراسم درست و حسابی تمام نشده بود که مرا از بازداشتگاه ازاد کردند و به زبان بی زبانی گفتند خر ما از کرگی دم نداشت. خیلی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا