خرید تور تابستان ایران بوم گردی

انقلاب فرزندانِ خود را نمی‌خورد؛ شاید فرزندان، انقلاب را ببلعند!

دکتر محمدعلی عبداللهی، استاد فلسفه دانشگاه تهران، در یادداشتی با عنوان «انقلاب فرزندانِ خود را نمی‌خورد، شایدفرزندان، انقلاب را ببلعند!» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

۱.  ابن خلدون در تحلیل نظامات اجتماعی به نکته‌ای درست اشاره کرده است. جوامع و نظامات اجتماعی-سیاسی مانند یک اندامواره‌اند. کودکی، جوانی، میانسالی و پیری دارند. دوام واقعیت‌های اجتماعی مانند دوام هر اندامواره‌ای تابعی است از هماهنگی عناصر و مولفه های سازنده آنها.

سخن ابن خلدون را اگر بخواهیم به زبان فیلسوفان وجامعه شناسان امروزصورتبندی کنیم باید بگوییم واقعیت‌های اجتماعی به ذهن و زبان انسان وابسته‌اند، شبیه انسانند البته در مقیاس جمعی.

۲. علت دوام یک پدیده علتِ پیدایش آن نیز هست. معنای این اصل فلسفی این است که انقلاب اسلامی (برای نمونه) اگر علت محدثه‌اش ارزش‌ها و تعالیم اسلامی باشد دوام و بقای آن نیز به دوام و بقا همان ارزش‌ها وآموزه‌ها بستگی دارد.

نتیجه دو نکتهٔ پیش گفته این است که واقعیت‌های اجتماعی به وسیله ذهن و زبان بشر پدید می‌آیند، با ذهن و زبان او نیز از بین می‌روند.

مقدمه بالا زمینه را فراهم می‌کند تا از منظری دیگر به حوادث اخیر کشور نظر کنیم. برای ایضاح مقصود به نکته‌های زیر توجه کنید:

الف) آنچه در این روزها درمسیر حرکت جمهوری اسلامی پدید آمده یک بحران است. پذیرش این نکته اهمیت روش شناختی دارد. فهم دقیق و درست صورت مسئله شرط لازم حلِّ آن است. در مسائل اجتماعی – سیاسی برخلاف مسائل ریاضی، طرح درست صورت مسئله اگر نگوییم تمام راه حل دست کم نیمی از راه حل است. حوادث اخیر یک بحران در مسیر حرکتِ رو به پیش انقلاب اسلامی است. انکار این بحران یا تحویل بردن آن به امور غیرمرتبط به معنای پاک کردن صورت مسئله است در حالی که مسئله همچنان برجا است.

ب) گزاره‌های “انقلاب اسلامی دشمنانی در بیرون و در داخل دارد”، “دشمنان مشغول دشمنی‌اند”، گزاره‌هایی روشن‌اند. نگارنده قصد ندارد در اینجا این گزاره‌ها را تحلیل، میزان و مقدار سهم دشمن خارجی در حوادث کشور را تعیین کند. قصد من اما این است که نشان دهم ذهن وزبانِ “فرزندان انقلاب” در حوادثِ اخیر بیش از دشمنِ خارجی نقش داشته و دارد.

ج) تعبیرِ “فرزند انقلاب” را برای اشاره به هرکسی به کار می‌برم که هویت اجتماعی‌اش، نقش وجایگاه سیاسی‌اش یکسره به انقلاب وابسته است. به گونه‌ای که اگر انقلاب نبود نه تنهاچنین نقش و تاثیری نداشت بلکه درجایی که اکنون ایستاده، نایستاده بود. البته نقش همه “فرزندان انقلاب”در بقاء آن به یک میزان نیست و از نظر کیفیت نیز لزوماً سلبی نیست، بلکه بسته به جایگاه، مقام، رفتار و موقعیتی که دارند تفاوت دارد.

د) نقشِ فرزندان انقلاب را در بحران کنونی دوگونه می‌توان صورتبندی کرد:
یک) کارهایی که کرده‌اند
دو) کارهایی که نکرده‌اند.

فرزندان انقلاب که اکنون به رقیبان سرسخت وگاهی دشمن تبدیل شده اند اغلب یکدیگر را متهم می‌کنند و با نادیده گرفتن نقش خود از رقیب می‌پرسند: چکار کرده‌اید که کار به اینجا کشیده است؟ آنان این پرسش سخت و مهمتر را از خود نمی‌پرسند که: چکار نکرده‌اید که کار به اینجا کشیده است؟

این درحالی است کارهایی که فرزندان انقلاب نکرده‌اند بیشتر ازکارهایی که کرده‌اند در بحران کنونی اثرداشته است. به بحران کنونی کشور نگاه کنید حتماً از خود پرسیده‌اید که:

خشونت عریان عده‌ای (هرچند اندک) در کف خیابان از کجا می‌آید؟ این جهل مضاعف وآشکارازکجا می‌آید؟ صحنه‌هایی که در خیابان پیش چشم مردم عادی، زن وکودک نمایش داده می‌شود ازکجا می‌آید؟ این دیگر “اعتراض” نیست، اگراعتراض بنامیم به واژه “اعتراض” ظلم کرده‌ایم.

فرزندان انقلاب چه کار باید می‌کردند که نکرده‌اند؟! تلاش می‌کنم فهرستی به دست دهم:

۱. فقدانِ عقلانیت. انسان را صرفاً به این دلیل که از قوه عقل برخوردار است نمی‌توان عاقل نامید. عاقل کسی است که در نظر و عمل عقل را به کار می گیرد. مهم‌ترین کار عقل این است که آدمی را از زندان عواطف و احساسات خصوصی، قبیله‌ای وجناحی رها سازد.

وقتی ذهن و زبانِ آدمی از احساسات و عواطف پر می‌شود، عقلانیت رخت برمی‌بندد. نتیجه طبیعی چنین وضع و حالی دست کم دو چیز است:
اول: نابودی منافع ملی
دوم: انحراف تدریجی مفاهیم.

سپهر آشفته سیاست درایران، اکنون و اینجا، به عواطف و احساسات حداکثری آلوده است. و این نشان می‌دهد که سیاست با خردورزی چندان نسبتی ندارد. قوم و ملتی که خردورزی را در کار سیاست می‌کند، هرگز منافع ملی‌اش را در مسلخ علایق و سلایق سیاسی و گروهی قربانی نمی‌کند.

فرزندان انقلاب دست کم پس از دوره دفاع مقدس به تدریج چنان ذهن و زبانشان از عواطف و احساسات جناحی و سیاسی لبریز شد که دیگر منافع ملی به چشمشان نمی‌آید. غلبه عواطف و احساسات جناحی بر عقلانیت، منافع ملی را در قربانگاه بی رحم جناح سر می بُرد.

غیبت عقلانیت در سپهر سیاست اتفاق بسیارخطرناک دیگری را نیز رقم می زند. مفاهیم مقدس یک ملت قربانی فهم تنگ و تاریک جناحی می‌شوند و یا از معنای اصیل خود تهی و در نتیجه ارزش خود را از دست می‌دهند. برای نمونه به دو مفهوم “آزادی” و “مردم” توجه کنید. امروز واژه مردم یکی از پر تکرارترین واژه‌هایی است که درفضای مجازی و شبکه های اجتماعی به کار می‌رود. همه می‌گویند ما درکنار مردم هستیم.

مردم را کشتند. مردم قیام کرده‌اند. مردم، مردم و مردم. وقتی می‌پرسیم مرادتان از مردم کیست؟ پاسخ شگفت انگیز است. سینه چاکان مردم از واژه “مردم” همان کسانی را قصد می کنند که او و جناحش را باور دارند. چه کسی چنین بلایی به روزگار واژه مظلومِ “مردم” درآورده است؟ فرزندانِ انقلاب. بحران مفاهیم مقدس کاری نیست که امروز به یکباره و در خلا پدید آمده باشد. سیاستِ تهی از عقلانیت نتیجه‌ای جز این ندارد. هر قوم وملتی که سیاست بکارد اما بدون عقلانیت و اخلاق، باید همین نتیجه را برداشت کند.

درمثَل به درستی گفته‌اند: “حُبّ الشیئ یُعمی ویُصم”، غلبه عواطف و احساسات آدمی را کر و کور می‌کند. واقعیت را دیگر نمی‌بیند. برای اثبات این نکته لازم نیست رنج استدلال را به جان بخریم. بنگرید به کسانی که سالها بنان و بیان خود را خرج تبیین اسلام رحمانی کرده بودند چه شده است که اکنون خشونت عریان را توجیه می‌کنند؟ از قرآن آیه می‌خوانند تا فحش و فضیحت را توجیه کنند. چه شده است که اکنون “دست مردم دست خدا است”. کدام مردم؟ چرا باید دست مردمی دست خدا باشد که تو گمان می‌کنی از خشونت آنان در کف خیابان کلاهی برایت دوخته خواهد شد. مگر سالها تلاش نکردید که بگویید مردم در دوره جدید که دوره عقلانیت سکولار است، دست خدا را از جهان کوتاه کرده‌اند؟! کدام اتفاق دوباره دست خدا را عیان کرده است؟ کلاهی که شما از این خشونت عریان برای خود بدوزید، طوفانِ خروش مردمِ واقعی آن را با سرهایتان خواهد برد.

۲. فرزندان انقلاب که در این سال‌ها سرگرم چرب و شیرین دنیا شده در عواطف و احساسات جناحی خود شناور بودند از تعلیم و تربیت نسلی نو و کارآمد به شدت غفلت کرده‌اند. چگونه ممکن است انقلابی با این شکوه و عظمت از تربیت نسلی آگاه و آراسته به ارزشهای انقلاب تا این حد غافل شود؟ مگر امام خمینی در سال ۴۲ به درستی نگفته بود یاران من اکنون در گاهواره هایند. چرا یاران وفرزندان امام دلالت این جمله حکیمانه ورهیافت عاقلانه را برای روزگارخود درک نکردند؟ غفلت فرزندان انقلاب از آموزش و پرورش گناهی نبخشودنی است. کرونا و فضای مجازی بخشی از علت است نه تمام علت. نگارنده نمی‌خواهد تلاشهای صورت گرفته را نادیده بگیرد اما این تلاشها کافی نبوده است که اکنون کشور با بحران شناختی مواجه است. چراباید موبایل وشبکه های اجتماعی شکاف نسلی را پرکنند و جنگ شناختی را به سود خودپایان دهند؟

فرزندان انقلاب نه تنها برای تعلیم وتربیت کارِ درخوری نکرده‌اند که آن را نیز در مسلخ علایق جناحی، حبّ و بغض های سیاسی سر بریده‌اند. دغدغه تعلیم وتربیت ندارند چون جانشان لبریز از کینه‌های فرو خورده سیاسی علیه یکدیگر است. در دنیا کشورهایی هستند که برای تدبیر امر آینده خود حتا نسبت به مهاجرین این سیاست درست را اعمال می‌کنند که “کاری نداریم از کجا آمده‌ای، سیاهی یا سفید، شرقی هستی یا غربی، مهم این است که فرزند تو ازآنِ ما است”.

بیایید این سیاست خردمندانه را با آنچه در دو دهه اخیر در ایرانِ عزیز ما رخ داده بسنجیم. ما فرزندان خود را به موبایل وشبکه های اجتماعی سپرده‌ایم تا تربیتشان کنند.

ابلاغ سیاستهای کلی تعلیم وتربیت، نگارش نقشه جامع آموزش و پرورش هرچند خوب است اما به تنهایی کاری از پیش نمی‌برد مگر اینکه تعلیم یافته ترین، آگاه ترین افراد در تعلیم و تربیت به کار گرفته شوند، بدون دغدغه معیشت.

بخش بزرگی اگر نه همه آنچه در این یادداشت آوردیم مربوط به کارهایی است که فرزندان انقلاب باید می‌کردند ولی نکرده‌اند. در این صورت این فرزندان انقلابند که انقلاب را می‌بلعند نه انقلاب.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. سلام – پس از مدتهای زیاد , مطلبی خواندم که ارزش وقت گذاشتن داشت – اگر چه آنچه بلعیده شده انقلاب نبود – کشوری دست بدست شد و ذخایر آن بلعیده شد.

    3
    1
  2. باسلام، معمولن خود انقلابها براساس احساسات استوار است،وتاحدودی برعقلانیت غلبه می کند,به مرور زمان نه انقلاب فرزند خود را می خورد،ونه فرزند انقلاب را ،بل سران انقلابیون در دام راحت طلبی …..وسرمایه داری می افتند،وخود بر ارزشهای انقلاب،می تازند، ودراین میان مردم یا طبقه متوسط تاثیر گذار احساس تحقیر و ناامیدی می کنند،عده ای برعلیه این ناکثین قیام می کنند،وعده ای هم قهر اجتماعی نموده، ازترس ظاهرن ساکتند اما درباطن برهمه چیز پشت نموده ودر دنیای بی اعتمادی غرق می شوند . که این خیلی خطرناک است، می شود نامش را آتش زیر خاکستر یا آتش بدون دود نامید.بااحترام .م.اح

  3. انقلابها پس از پیروزی، مورد هجوم فرصت طلبان قدرتگرا که خود را دلسوزتر و داغتر از انقلابیون نشان میدهند، قرار گرفته و انقلابیون واقعی را با اتهامات مختلف منزوی یا معدوم میکنند. از ادعای انقلابی گری و حفظ انقلاب توسط جوانانی که از انقلاب تنها روایت تحریف شده شنیده اند تعجب میکنم.

  4. سند بیست سی آموزش و پرورش که خبرگان جهان تهیه کرده بودند در ایران به چه مصیبتی دچار شد؟ نه خود درست اندیشیدند و نه به اندیشه های جهانی توجه کردند، بلکه آنرا به فاضلاب انداختند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا