خرید تور تابستان ایران بوم گردی

چه باید کرد؟!

ناصر یزدانی، استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

در طی دو ماهی که اعتراضات کشور فرا گرفته است دعوت به گفتگو از طرف خیلیها به‌عنوان راه حل عنوان شده است. یک طرف این منادیان افراد پیدا و پنهان حاکمیت از رئیس مجلس، رئیس قوه قضائیه، بعضی ائمه جمعه و جماعت و تعدادی از فعالین سیاسی اصولگرا بوده اند. لحن این جماعت عموما با تردید و بعضا توام با تهدید بوده است. اما همین مقدار هم نشان می دهد که در لایه های مختلف حاکمیت خطر با گوشت و پوست احساس می شود و عده ای را عقیده براین است که این آتش با زبان زور و ارعاب خاموش شدنی نیست. البته واضح است که گفتگو دو سر دارد. اگر یکسر آن را حاکمیت ج. ا بدانیم سئوال آشکار این خواهد که طرف دیگر گفتگو کیست؟  بعید است که  طرف گفتگوی مقامات مسئول حکومت را گروههای خارج کشور فرض کرد. هیچکدام از این گروهها مقبولیت و مشروعیت لازم را ندارند که بعنوان طرف گفتگوی ملی و بعنوان اپوزیسیون اصلی نظام مورد پذیرش باشند. این مساله ریشه در تاریخ ۲۰۰ ساله اخیر این کشور دارد که همواره با شک و تردید به قدرتهای خارجی نگریسته است. افرادی که با قدرتهای خارجی نشست و برخاست کرده اند همیشه مورد سوء ظن و تردید بوده اند و صد البته نمی توان با طناب آنان به چاه رفت. اگر این گزاره را بپذیریم، چاره ای باقی نمی ماند که بپذیریم مراد دولتمردان و حامیان حکومت نیروهای معترض در خیابانند. اما مشکل این است که این نیرو بی سر است و رهبر و سخنگوئی ندارد. البته این بی سری تاکنون از جهاتی به نفع جنبش بوده است. با وجود گسترش بسیار زیاد اعتراضات و توان بالای آن که توانسته است خود را بعنوان یک واقعیت به حاکمیت بقبولاند، حاکمیتی که تمام توان و سعی خود را در ندیده گرفتن آن بکار گرفته است، اما هنوز قدرت لازم برای حفاظت از رهبری و اعضای مهم و حیاتی خود را ندارد.  بعید هست که نیروهای در خیابان فاقد هر نوع رهبری و تشکیلاتی باشند بلکه برعکس تداوم و رشد مداوم آن در دوماه گذشته حکایت از هماهنگی و سازماندهی هر چند حداقلی در میان معترضان است. از خوش اقبالی این جماعت فضای مجازی توانسته است خیلی از خلاهای رهبری و تشکیلات را پر کند. البته این بازی فقدان رهبری دو سر دارد. روی دیگر سکه عدم توانائی جنبش در بیان منطقی و سیاسی خواسته های خود و قدرت چانه زنی در بازی قدرت است. جنبش خیابان می تواند به سرعت ساختاری بیابد و رهبری خود را در حد معقولی معین نماید. اما این مساله محتاج فضا و امنیتی است که فعلا وجود ندارد. بنابراین مسئولین ج. ا چگونه می توانند با معترضین و البته بقیه آحاد ملت وارد گفتگو شوند؟ این مقال در پی شکافتن ابعاد مختلف این مساله و جواب دادن به چگونگی انجام آن می باشد.

قریب دوماه است که کشور در تب و تاب اعتراضات به مرگ مهسای امینی می سوزد. لهیب این آتش هر روز قشرهای و شهرهای بیشتری را در خود می بلعد. هر چند که حاکمیت تمام توان خویش را برای درهم کوبیدن این جنبش بکار نگرفته است اما تجارب برخوردهای خشن در بلوچستان و کردستان نشان داده است که کار سرکوب چندان هم بی هزینه نیست. قطعا وضعیت موجود کشور از نظر سیستمی با هیچ ملاکی و معیاری پایدار نیست و آن را پایانی لازم است. بعید می نماید که بتوان به وضعیت قبل اعتراضات اخیر برگشت چرا که بعضی تابوهای حکومت از بی حجابی و شعارهای ساختار شکن کم کم دارند عرف جامعه می شوند و حکومت هم غیر مستقیم آنها را پذیرفته است.‌ بعید است بشود این گزینه را بعنوان آینده نزدیک کشور تصور کرد. گزینه های دیگری قابل بررسی است که در زیر نگاهی اجمالی بر آنها می اندازیم. 

گزینه های روبرو

۱- سرکوب نظامی: راه حل اول سرکوب سخت نظامی است که ظاهرا در بعضی محافل حکومتی هم کم و بیش بحث می شود. آخرین مورد تهدید مستقیم سخنگوی دولت به «تق تق» و مثل آب روشن کشتن و خانه نشین کردن معترضان بود. بنظر ایشان راه حل ساده ای هم هست و اگر دولت چنین نمی کند از حیث رافت و رحمت بر ملت است. اما برعکس گفته های سر به هوای ایشان هزینه های این کار برای سیستم بسیار زیاد است. به مدد فضای مجازی و رسانه های عمومی وضعیت کشور توسط جهانیان به دقت رصد می شود. سیستم به خاطر عملکرد بد خویش در صحنه بین الملل دوستان چندانی برای خود باقی نگذاشته است. حاکمیت به گمانم در حد امکان از این گزینه پرهیز خواهد کرد مگر اینکه کارد به استخوان برسد. نتیجه این کار هم چندان خوب نیست. این کار دره عمیق مابین ملت و ج. ا را عمیقتر خواهد کرد و ملت زخم خورده مترصد فرصتی جدید، که متاسفانه بخاطر نحوه کشورداری حاکمان بسیار هم زیاد دست می دهد، برای تلافی خواهد بود و بزودی سیستم در موقعیتی به مراتب بدتر از این گرفتار خواهد آمد.  اگر عقلانیتی در سیستم حاکمیت باشد باید از این گزینه دوری کند که عواقب بدی می تواند برای حاکمان و کشور و ملت متصور باشد.

۲- حل مشکلات و خشک کردن زمینه های اعتراض: همه متفق القولند که مرگ مهسا امینی بهانه بود وگرنه صبر ملت از مدتها پیش لبریز شده بود. ملت خسته و درمانده بودند از مشکلات انباشته شده چندین و چند ساله. فرصتی  به راقم این سطور دست داد که با چند تن از نیروهای ضد شورش، البته جوان، در گیرودار اعتراضهای خیابانی صحبت کنم. همه معترف بودند که مشکلات زیادی وجود دارد. اما بنظرشان معترضین امنیت را از بین می برند و کشور را تحویل دشمن می دهند و این بیان می کند که چرا آنها با مردم درگیرند. با افرادی دیگری هم که در این چهل و اندی سال دربست مقوم و موید ج. ا و سیاستهایش بودند هم صحبت کرده ام. همه معترفند مشکلات زیادی هست که سیستم مسئول آنهاست. لزومی ندارد سراغ بی بی سی و ایران اینترنشنال برویم نطقهای مجلس و برنامه های صدا و سیما می گویند مشکلات انباشته شده در سالیان دراز از شمار بیرون است  که ان شاء الله حل خواهند شد. وجود گره های اساسی در جامعه و زندگی مردم حدیث روزمره دوست و دشمن است. اما حامیان سرسخت سیستم اعتقاد دارند خود نظام ج. ا عالی و مقدس است و مشکلات ناشی از دولتها، خصوصا دولتهای پیشین، و دستگاههای اجرائیست. سئوال این است که این نظام کیست و چیست که مقدس است اما کلیه دولتها و تشکیلاتهای وابسته به آن همه بدند و این همه مشکل روی دست جامعه گذاشته اند؟ متاسفانه حاکمیت در طی چهل سال گذشته همواره تحت عنوانها دولتها و انتخاب مردم از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرده است و حل مشکلات را به آینده حواله داده است. ظاهرا دولت فعلی از دید رسانه های رسمی کشور استثناست و قرار است با ید بیضائی تمام مشکلات را به زودی زود حل کند و در یکسال گذشته هم کارائی مشعشعی داشته و کشور را از دولت قبلی در حالت سقوط و نیستی تحویل گرفته است و فعلا دارد مراحل ترقی را چند پله به چند پله طی می کند. جدا از توان و توشه دولت قبلی خوب است ببینیم آیا این مشکلات اصولا توسط هر دولتی در چهارجوب فعلی قابل حلند؟ از اقتصاد شروع کنیم. کشور در حال تحریم و تهدید است. سرمایه گذاری انجام نمی شود و دولت برای هزینه های خود مدام پول چاپ می کند و تورم چهل و چند درصد است. سرمایه در کشور تضمین و امنیت لازم را عملا علیرغم گفته مقامات ندارد. از همه مهمتر نظام سیاستها و اولویت های اقتصادی خود و آینده کشور را دقیق روشن نکرده و روشن نمی کند. با این وضع شما از دولت فعلی و یا هر دولتی نباید انتظار معجزه داشته باشید. محیط زیست چه؟ این قسمت را ظاهرا مسئولین از بایگانی ذهنشان پاک کرده اند. محیط زیست از کل مجموعه اقتصاد مهمتر است و تاثیرگذارتر. باید محیط زیستی باشد که بتوان مدنیتی ایجاد و اقتصادی شکوفا نمود. تبعیضهای اجتماعی و قومیتی و فساد نهادینه شده در سیستم را درمانی هست؟ بنابراین حداقل در کوتاه مدت جواب سئوال فوق کاملا منفی است. به قد و قواره کابینه فعلی می خورد که بتواند مرهمی بر این زخمها بگذارد؟ من که باور ندارم. زمانی در گذشته فکر می کردم در دویست سال اخیر ایران دولتی به بی کفایتی دولت هزاره سوم نداشته است. اما این دولت حتی نسبت به دولت احمدی نوبر است. به نظر می رسد اگر بطور تصادفی وزرای کابینه از خیابان انتخاب می شدند بدتر از این دولت از کار در نمی آمد. این مشکلات و درماندگیهاست که ملت را علیرغم همه خطرات و تهدیدها به خیابان کشانده است. تا زمانی که در بر این پاشنه است و  جامعه توسط این گره های کور تغذیه می شود اعتراضات رشد می کنند و بالا می آیند و امید به جامعه عادی و فارغ از تنشها سرابی بیش نیست. 

۳- سقوط قهری سیستم: البته احتمال این امر در حال حاضر خیلی کم است اما صفر نیست. این گزاره بر مطالب سناریو قبلی متکی است. اصولا وظیفه اصلی نهاد حکومت حل یک سری مسائل اساسی و اولیه ای در هر جامعه ای است. گفتیم که مسائل زیادی در جامعه ایران وجود دارد که راه حلی سریع و عاجل می طلبند. حکومت طبق تعریف و ضرورت وجودی خود یا باید این مسائل را حل کند و یا باید صحنه را بدیگری واگذار نماید. متاسفانه مسوولان نه توان حل مشکلات را دارند و نه انعطاف لازم را برای گفتگو و تعامل با معترضان. معترضان تاکنون سعی بر پرهیز از خشونت داشته اند و البته حاکمیت هم تا اندازه ای نیز هم. معلوم نیست که پرهیز از خشونت تا کجا در سپهر حوادث کشور قابل اجتناب باشد و طرفین تا چه حد می توانند به این عدم خشونت در عمل پایبند باشند. هر لحظه حادثه ناخواسته می تواند این فنر را از کنترل عقل و منطق خارج کند. این مسیر سراسر باخت است و ضرر و زیان برای ملت و طرفهای درگیر، چرا؟ بدین دلیل که راه بسیار خونبار است. هسته سخت حاکمیت فکر می کنند بعد قرنها تازه حکومت شیعی علی وار در این کشور شکل گرفته است و با چنگ و دندان باید از آن محافظت کرد. طرفداران حاکمیت مسلحند و یا سریع در اولین فرصت می توانند سلاح بدست گیرند. 

بعضی از این جماعت می گویند حاضرند فرزند خود را در راه حفاظت از نظام قربانی کنند. خشونت خشونت می زاید و کینه و نفرت. راه گفتگو بسته می شود. طرفین فکر می کنند آن طرفی شیطان مجسم است نه کسی مثل خودش چند خیابان آن‌وَرتر. دو سناریو برای حصول به چنین نتیجه ای قابل تصور است. ایست و فروپاشی یکباره سیستم بسان آنچه در شوروی سابق افتاد و یا جنگ مسلحانه و تمام عیار شبیه آنچه که در کوبا دنیا شاهدش بود. نشانی از وقوع شق اول دیده نمی شود اما شعله های جنگ می تواند زبانه بکشد. اینجاست که خیلیها دندان تیز کرده اند برای گرفتن ماهیهای خود از این آشفته بازار. جنگ مسلحانه پای نیروهای خارجی را بکشور باز می کند و بهانه برای رسیدن به مطامعشان جور می شود. آخر کار ویرانه ای از کشور باقی می ماند و اگر گروهی پیروز میدان هم باشد تصفیه های خونین به راه می اندازند. در این سناریو فقط سلاحها حرف می زنند. چنین فرجامی را هرگز برای وطنم آرزو نمی کنم. هرگز چنین مباد. 

۴- گفتگو و اصلاحات: این کم هزینه ترین راه است و اما نه مسیری لزوما هموار و راحت. برای گفتگو باید دو طرف همدیگر را به رسمیت بشناسند و اقلا در بعضی از اهداف با هم توافق کنند. فعلا هیچکدام از اینها وجود ندارد. بخشی از معترضین راس و اصل نظام را نشانه گرفته اند و شعارها جز سرنگونی کامل آن را نمی خواهند. حتی حضور و شراکت با نیروهای اصلاح طلب که رانده نظام هستند را هم بر نمی تابند. حاکمیت هم از قبل تکلیف همه را روشن کرده است، معترضین، البته اغتشاشگران گفته می شوند؛ همه از خارج و خصوصا امریکا خط می گیرند، بازماندگان ساواکند و در بهترین حالت فریب خورده اند. خواسته های آنها هم با بی بند و باری و نوکری اجنبی است. گسل بزرگی مابین این دو گروه هست. کار آنجا سخت می شود که نیروهای حاکمیت خود را حق مطلق می دانند و طرف دیگر را باطل و کفر و الحاد. بنظر معترضین هم حاکمیت قرون وسطائی است و بشدت واپسگرا. هدفی هم جز نابودی ایران ندارد.  اما با ای نهمه می شود قدمهائی برداشت. از معترضین شروع می کنیم. 

معترضان  

این جماعت باید در وهله اول اهداف و خواسته های نهائی خود را به صورت واضح و روشن بیان کنند. هنوز کسی واقعا نمی داند که این جماعت به جز نفی نظام و رهبری آن چه می خواهند و برنامه شان برای آینده کشور چیست. آیا جمهوریت را می پذیرند؟ در چه قالبی؟ آزادیهای مشروع ملت و آحاد مردم، از جمله همین نیروهای طرفدار حاکمیت فعلی، را قبول دارند؟ اگر قبول دارند چگونه آن را تضمین می کنند؟ استقلال و یکپارچگی کشور چطور؟ چه برآوردی از نیروی خود، مخالف و دیگر نیروهای جامعه دارند؟ ما هنوز چیزی از این مقولات از معترضین نشنیده ایم. شاید هم زود است و رسیدن بدین نقطه نیاز به زمان دارد. متاسفانه آمار قابل اتکا از برآورد نیروهای جامعه وجود ندارد اما اگر به همین مشاهدات میدانی اکتفا کنیم تعداد معترضان را باید حول و حوش ۳۰ درصد برآورد کرد. چند درصدی از این جماعت در خیابان و وسط معرکه اند و حاضرند بطور جدی هزینه بدهند. معترضین تائید ضمنی خیلی از قشرهای دیگر مردم را دارند و همین به آنها جرئت و مشروعیت لازم را می دهد. نیروهای طرفدار جدی حاکمیت بسیار کمتر باید باشند. بقیه ملت ما بین این دو گروه در حال هروله اند. معترضین اگر بخواهند خواسته ها خود را بر حاکمیت و ملت تحمیل کنند چاره ای ندارند که بقیه نیروها را هم با خود همراه نمایند. وضعیت موجود همه نیروها را خسته و فرسوده می سازد و بالاخره همه نهایتا تصمیم می گیرند که بدین وضع خاتمه دهند. حال اگر به نفع معترض امکانش نبود طرف حاکمیت را می گیرند. 

نیروهای معترض خصوصا باید رابطه خود را با اصلاح طلبان باز تعریف نمایند. اینان در سال ۷۶ اکثریت سیاسی جامعه ایران بودند. البته الان به چند بخش تقسیم شده اند. عده ای دور و بر حاکمیت می پلکند و حاکمیت هم برای بازی انتخابات و نمایش دموکراسی به آنها نقش درجه دوم را می دهد. عده ای هم عملا به معترضین پیوسته اند هر چند لفظ اصلاح را هنوز ممکن است بر لب داشته باشند. اما فاصله خود را با حاکمیت آنقدر زیاد کرده اند که انزوا و بعضا زندان نصیبشان شده است. ولی اکثریت این جماعت اصلاح طلب حیران و ویلانند. عموما دل با معترضین دارند و از روی تردید؛ نه ترس؛ به خیابان نمی آیند. نگران آینده کشورند. نگران تجزیه طلبی گروهها. نگران دخالت خارجی و نگران پا گرفتن گروههائی که با صد من عسل هم نمی شود تحملشان کرد. معترضین اگر به دنبال نتیجه گرفتن از تلاشها و هزینه های خود هستند باید بتوانند این جماعت را قانع کنند که اهداف قابل قبولی در سر دارند. شعار قبلی آنها، “اصلاح طلب اصولگرا  دیگر تمامه ماجری”، با یک چوب راندن همه نیروهای دخیل در انقلاب ۵۷ می باشد. بدون همکاری این نیروها قطعا معترضین ره بجائی نمی برند. این کار چگونه ممکن است؟ شعار “زن، زندگی؛ آزادی” از نظر احساسی و شاید محتوی، شعار جالبی است اما از منظر حقوقی و سیاسی چیز خاصی را بیان نمی کند. نمی گوید که معترضین بدنبال چگونه حاکمیتی هستند. ساختار حکومت مد نظر آنها چیست؟ این شعار آنقدر کلی است که سخنگوی دولت هم اعلام می کند که این شعار دولت است. دولت در شعار اعتقاد دارد که اصلا زنها بالاترین کرامت را در ج. ا دارند. زندگی هم که معلوم است. دولت شبانه روز می دود که ملت زندگی والا و با عزت در دنیا و آخرت داشته باشند. بنظر کارشناسان صدا و سیما و بعضی دولتمردان، ایران آزادترین کشور دنیاست. اینها حق دارند که فکر کنند دسته های در خیابان از اقلیم که نه، از کره دیگری آمده اند. طبیعی است که زبان و  خواسته شان را نفهمند. تنها شعار قابل درک با بار حقوق سیاسی مشخص شعار بر ضد رهبری است و یا اینکه “جمهوری اسلامی نمی خواهیم نمی خواهیم” که نشان می دهد که اینها حداقل بخشی از سیستم را نمی خواهند. 

بنظر راقم این سطور اولین کار و وظیفه معترضین مشخص کردن خواسته های نهائی خود از نوع حکومت و ساختار قدرت است. خوب است که در این قسمت چرخ را از نوع اختراع نکنند و تجارب ۵۷ را دوباره تکرار ننمایند. باید دست‌آوردهای گذشته را پاس داشت. تاکید بر نگهداری جمهوریت بعنوان نوع حکومت آتی می تواند خیلی از نیروهای جامعه را  در کنار هم متحد کند. خیلی از قسمتهای قانون اساسی فعلی از حقوق ملت و آزادیهای مشروع می توانند حفظ شوند. البته قسمتهائی از قانون اساسی که مانع تحقق جمهوریت بوده اند باید با رفراندم و یا هر مکانیسمی که مورد قبول ملت باشد و کمترین هزینه را برکشور تحمیل کند بازنویسی و باز سازی شود. گفتگو اینجاست که معنای پیدا می کند. اگر معترضین بتوانند با حاکمیت به توافق برسند که در تشکیلات فعلی با تضمین های کافی بتوان اصلاحات را انجام داد کشور سریعترین و کم هزینه ترین دوره گذار را تجربه خواهد کرد. البته انتظار اینکه حاکمیت خود حاضر به انجام این تغییرات باشد انتظار معقولی نیست. در گذشته نکرده اند و در آینده هم نمی کنند. اشتباه اصلاح طلبان این بود که خواستند حاکمیت را با انواع ترفندها و روشهای قانونی وادار به این کار نمایند. نتیجه کار مشخص است که این شجره ثمره نداد. بنابراین معترضین تا لحظه آخر نباید فشار فعلی را از روی حاکمیت بردارند. این خط فاصل آنها با اصلاح طلبان است. 

حاکمیت

حاکمیت تاکنون معترضین را بعنوان اغتشاشگر، عامل خارجی، فریب خورده و … مورد عنایت قرارداده است. ظاهرا هم حالا حالا قصد کوتاه آمدن و به رسمیت شناختن آنها را ندارد‌. ظاهرا هم اجماعی در حاکمیت وجود ندارد که با این اعتراض چه باید کرد. در بعضی شهرها و مراکز نسبتا آرامتر برخورد کرده است، خصوصا  در محیطهای دانشجوئی، که نشان دهد حق اعتراض را به رسمیت می شناسد. اما در بعضی شهرها مثل زاهدان با زبان عریان سلاح سعی کرده است غائله را جمع کند. همه ترفندهای قدیمی خود را هم بکار گرفته است و اما آتش اعتراض هنوز خاموش نشده است و شراره هایش گروهها و شهرهای بیشتری را فتح کرده است. در ۴ آبان، باورش سخت بود که همه کشور بپاخیزد. در سقز مردم گویا در پی مرادی، زیارتگاهی، پیاده از راههای فرعی برای شرکت در چهلم مهسا امینی راهی گورستان محل دفن وی شدند. شوق، اراده و انبوه جمعیت نیروهای امنیتی را بالکل آچمز کرد و کناری ایستادند و جز تماشا کردن راهی برایشان نماند. بنظر می رسد این آتش خاموش شدنی نباشد.

معترضین شعار زن، زندگی، آزادی سر می دهند و ابائی ندارند که بگویند ج. ا زندگی را از آنها گرفته است و اینها می خواهند زندگی خود را پس بگیرند. مگر هر کس چند بار زندگی می کند؟ جز یکبار؟ بنابراین راست و یا غلط آنها در خیابانند و فکر می کنند همین یکبار را نباید به هیچ قیمتی از دست بدهند. برای معترضین داستان مرگ و زندگی است. بنابراین تا پای جان می ایستند و اگر اکنون بهر دلیلی نتوانستند در کمین فرصتی دیگر می نشینند.

حاکمیت روش نیمه نرم و نیمه سختی را برای درهم شکستن معترضین شروع کرده است. تعلیق، اخراج و دردسر درست کردن نمونه هائی است که تازگی‌ها زیاد، خصوصا در محیط دانشگاهی، دیده می شود. بازداشت و زندان هم که هست. معلوم نیست که این شیوه ها جواب مورد نظر را بدهد. در مقابل خیزشهای  مدنی مختلفی از الان در قشرهای مختلف جامعه از جمله دانشگاهیان شروع به شکل گیری و مخالفت نموده است. اگر سیستم با این شیوه های کج‌دار و مریز نتواند موفق شود، تنها گزینه ای که هنوز امتحان نکرده است سرکوبی کامل نظامی است.

در آبان ۹۸ سیستم موقتا جواب گرفت چرا که معترضین عموما از قشر پائین بودند و قشر متوسط و تحصیلکرده به آنها نپیوستند. البته نه به دلیل اینکه خود را از قشر محرومین جدا و بالاتر ببینند. بلکه از بابت اینکه از نظر اقتصادی آن را ناگزیر و تصمیمی درست می دانستند. ما در بالا نگاهی بسیار مختصر به این گزینه سیستم کردیم و آنرا حداقل در دراز مدت عملی نیافتیم. اما بد نیست در همین جا نگاهی به توان عملی حاکمیت برای عملی ساختن این سناریو بیاندازیم. حاکمیت چه اندازه روی نیروهای نظامی برای سرکوب می تواند حساب کند؟ عموما تجربه نشان داده است که هر موقع نیرو مسلح و کلاسیک مجهز و آماده برای مقابله با مردم عادی و دست خالی به خیابان بیاید فشل می شود و ناکارآمد. به این ارتش یاد داده اند که با دشمن بجنگد، با دشمن تا دندان مسلح.

به نظر می رسد که طرفین راهی جز کنار آمدن و صحبت کردن باهم ندارند. البته صحبت لزومی ندارد که رو در رو باشد و طرفین در محظوریت خاصی سیاسی قرار بگیرند. حاکمیت کافی است که اعلام نماید بعد از ۳۵ سال لازم است در قانون اساسی و نحوه حکومت تجدید نظری دوباره کند و در این امر حق تمام گروه ملت را به رسمیت می شناسد. می تواند تا حد لزوم تضمینهای کافی را هم بدهد که هیچ قشری از ملت را در این روند کنار نمی گذارد. حاکمیت کافی است که نشان دهد جمهوریت نظام را قبول دارد و بنابراین حاکمیت ملت را بر سرنوشت خود به رسمیت بشناسد.  ظاهرا افرادی از لفظ رفراندوم به شدت می ترسند و ابا می کنند. اما این تجدید در قانون اساسی جدا از اعتراضات خیابانی هم لازم و ضروریست. در این مدت ۳۵ سال بعد قانون اساسی جدید هر دولت و گروهی سر کار آمد آخرالامر طبق نظر رسمی مشکلات را اضافه کرد. هر دولتی مشکلات خودش را به گردن دولت قبل خود انداخت. به نظر می رسد اشکال ساختاری‌ست. طبق صحبت امام خمینی در قبل انقلاب را هم اگر در نظر بگیریم، تصمیم نسل قبل در رابطه با نسل جدید هیچ الزامی ایجاد نمی کند. حتی اگر همه چیز هم درست باشد نسل جدید حق دارد در رابطه با سرنوشت حکومت و کشور خودش تصمیم بگیرد. ساختار سیاسی باید به رای ملت گذاشته شود. فقط در این صورت است که می توان اعتراضات خیابانی را از مشروعیت انداخت و توان سیاسی آن را گرفت. 

نتیجه‌گیری

اعتراضات حاضر دیرپاتر و پر توانتر از همه اعتراضهای قبلی است. تا اینجا کار هم این اعتراضها خیلی از فرمهای جاری و مرسوم  را دگرگون کرده است و نوع دیگری از زندگی در سایه ج.ا و رابطه ملت و دولت را به نمایش گذاشته است. اکثرا متفق القولند که جامعه ایران به روال قبل از مرگ مهسا امینی در دو ماه گذشته بر نمی‌گردد. 

مسلما جامعه ایران در شرایط فعلی به مدت مدیدی نمی تواند دوام و قوام داشته باشد و باید هر چه سریعتر جامعه در یک ساحل امنی آرام گیرد. سناریوهای مختلفی برای این گذار متصور است. اولین گزینه سرکوب سخت و خشن نظامی است. مجموعه معادلات بین المللی و سطح و گستردگی جنبش و مداومت و سرسختی معترضان خیابان امکان چنین سرکوبی را بسیار کم و نا محتمل می سازد. ریسک آن برای حاکمیت و جامعه بسیار زیاد و احتمال موفقیت آن بسیار پائین می باشد. سناریو محتمل دوم، مهار اعتراضات با حل کردن مشکلات جامعه و خشکاندن ریشه ها و آبشخورهای اصلی آن است. احتمال این عمل بسیار کمتر از سناریو قبلی و شاید بتوان گفت احتمال یخ زدن جهنم در دل تابستان است. گزینه پیش‌روی دیگر می تواند سقوط ج ا اسلامی و آغاز انقلابی جدید باشد. احتمال این مساله صفر نیست و اگر حاکمان همچنان در شیوه‌های نخ نمای قبلی خود اصرار ورزند جامعه را بیشتر و بیشتر به سمت این گزینه به‌عنوان تنها راه حل موجود سوق می دهند. متاسفانه این گزینه تردیدهای زیادی درباره آینده کشور در دل قشرهای مختلف مردم  ایجاد می کند. اگر معترضین می توانستند چشم اندازی روشن از امنیت و یکپارچگی کشور در بعد جمهوری اسلامی در مقابل دیدگان اقشار مختلف ملت بگشایند قطعا توفیق بیشتری در تحقق این سناریو می توانستند داشته باشد.

تنها و کم هزینه ترین راه بنظر ما آغاز گفتگو و برسمیت شناختن طرفین  است. این روند می تواند غیر مستقیم از طریق پذیرش مشکلات و قول در برطرف کردن آنها از طریق مراجعه به آرا عمومی در مورد بعضی اصول قانون اساسی باشد. باید مسوولان از فوبیای جن و بسم الله رفراندم بدر آیند و عملکرد خود و ساختار حکومت را در معرض رای عموم مردم قرار دهند. در این صورت می توان از هزینه های زائد دوران انتقال پرهیز کرد و تجارب قبلی را حفظ نمود و مطمئن شد که همه نیروهای موجود کشور از جمله همین حاکمان فعلی در حد وزن سیاسی خویش در سرنوشت کشور نقش بازی کنند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. این مقاله بسیار خوب مسایل جاری مملکت را عنوان کرده و به نظرم در شرایط کنونی به رسمیت شناختن اعتراضات و اندیشیدن به رفراندوم راه حل بسیار خوب و منطقی میتواند باشد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا