خرید تور تابستان ایران بوم گردی

نظریه‌پردازِ شکست اندر شکست

محمد زارع شیرین کندی، پژوهشگر فلسفه در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

کل اندیش بود و باریک بین؛ پژوهنده‌ای نستوه و سمج و سخت ستیهنده. تا واپسین نفس اندیشید ونوشت و جنگید. استاد گرانمایه، جواد طباطبایی، نیز از “آستانه‌ی اجبار” که همگان باید بگذرند گذشت و رفت. اودر این بصیرت که آغاز فرایند پیچیده‌ی تجدد و ترقیِ غرب در تمام ابعاد علمی و فلسفی و سیاسی و اقتصادی و صنعتی آن تقریباً همزمان و به موازات فرایند پیچیده‌ی توقف و تصلب و تنزل ایران است با بیشتر منورالفکران و روشفکران و صاحبنظران صد و پنجاه سال اخیر ایرانی شریک و سهیم است، یعنی در تقارن نسبی آغاز بیداری و روشن‌نگری غرب با اوج غلبه‌ی خواب و تن آسانی و تاریک اندیشی بر ایران. زمانی که درسده‌ی شانزده و هفده فیلسوفان و دانشمندان اروپایی آهسته آهسته سنت کهن و سخت و استوار را نقد می‌کنند، از آن فاصله می‌گیرند و عزم جزم می‌کنند که فلک را سقف بشکافند و طرحی نو دراندازند. آخرین فیلسوف بزرگ ما در روستای کهک از جهل و جمود مقدس می‌نالد و می‌خواهد تمام اجزای فرهنگ و سنت تاریخی را در فلسفه‌ی متعالیه‌ی خود جمع و سازگار کند.

این تقارن نسبیِ پیشرفت و پسرفت، طباطبایی را نیز، مانند بسیاری ازاهل نظر ایرانی، به تردید، تأمل، پرسش، جستجو و تک و پو وامی‌دارد. او برای یافتن پاسخ پرسش‌هایش به مطالعه‌ی تاریخ و سنت و فرهنگ ایران می‌پردازد تا با این شیوه کژراهه های منتهی به شکست و بن بست های زوال و انحطاط را بیابد و تبیین و تحلیل کند. برای این کار تصمیم می‌گیرد سه گانه ای در تبیین و تعلیل منطق شکست ایران و سه گانه ای در شرح و بیان منطق تحولات اندیشه‌ی سیاسی مدرن که به شکوفایی و پیروزی واقتدار جهانگیر غرب انجامیده، فراهم کند. او برای این طرح که به نوبه‌ی خود بزرگ ومهم بود سعی و جهد بلیغ نمود اما خودش بسیار بیشتر از دیگران کارش را جدی و سترگ و دورانساز قلمداد می‌کرد از این رو هر گامی که برای توضیح طرح نظری‌اش برمی‌داشت نخست خود را از دیگران جدا می‌کرد، برجایگاه بلندتر و برتر می ایستاد، سپس به تندی به دیگران می تاخت و به شدت حمله ور می شد تا به این طریق یکتایی و بی مانندی و نامکرریتِ اندیشه‌ی خویش را اثبات کند.

مقصود جواد طباطبایی ایضاح نظری تیرگیهای تاریخی شکست اندر شکست ایران و گشودن گره‌های سخت زوال آن بود. بنابراین به تاریخ مکتوب و سنت فرهنگی وسیاسی ایران نیازداشت تا اسباب وعلل انحطاط آن را روشن کند اما برای این که این دومی را انجام دهد ابزار و راهکاری نداشت جز مفاهیم و مواد فلسفه‌های سیاسی و نظریه‌های عمیق و ژرف غربی. بدون شیوه‌های اندیشیدن و طریقه‌های تحقیق و روش‌های پژوهش اروپایی، او نمی‌توانست طرحش را به پیش ببرد. نیز بدون تطبیق و مقایسه‌ی آنچه درحوزه‌ی اندیشه‌ی سیاسی و مدنی درغرب گذشته با آنچه درایران گذشته، او نمی‌توانست سخنی روشن و متمایز بگوید. او کمترین تردیدی در مشروعیت مدرنیته و فلسفه‌ها و سیاست‌های مدرن نداشت و مدرنیته را بی هیچ نقد وخرده گیری می‌پذیرفت اما مدرنیته را برای ایران نیز می خواست. در این جا بود که او بیشتر اصحاب فکر ایرانی را به جهل و کندذهنی و ایدئولوژیک اندیشی و خیانت به ایران متهم می‌کرد. زیرا، به زعم او، هیچ کس تاریخ و سنت ایرانی را به اندازه‌ی او نمی‌شناسد و تا این تاریخ و سنت کهن ایران شناخته نشود مدرنیته وچگونگی مواجهه‌ی ما با آن و نحوه‌ی انتقال اش به ایران دانسته نمی‌گردد. به این سبب درآغاز این وجیزه او را “کل اندیش” به شمار آوردم. او به مدرنیته باوری راسخ داشت اما گویی وقتی به مدرنیته می‌اندیشید رشک می‌برد که چرا ایرانِ من مدرن نبوده و نشده و نیست. از اینرو گاه دراعماق تاریخ ایران چنان مستغرق بود که احساس می‌کرد دوره‌ی نوزایی (رنسانس) ایران قبل از دوره‌ی میانه (قرون وسطا)اش بوده است. ازاین ادعا برمی آید که ایران نیز مانند اروپا دوره‌ی رنسانس داشته ولی پیش از قرون وسطایش! نیز برمی آید که ایران می‌توانسته مدرن شود اما نشده است! نیز برمی آید که ایران می‌توانسته به غرب مدرنیته نیزصادر کند اما نتوانسته است! همه‌ی این نتوانستن‌های تاریخی است که او را به نظریه پرداز شکست اندر شکست ایران بدل کرده است. همه‌ی این نتوانستن‌های تاریخی است که ایران را نیازمند غرب کرده است. او ایرانیستی است که تاریخ ایران مقبول طبع اش نیست زیرا همه‌ی علل وعوامل تاریخی، ازحملات نظامی اسکندر و عرب و مغول و عثمانی و افغانی گرفته تا سیاست ندانی شاهان و غرب نشناسی ایدئولوگ‌ها و نادانی روشنفکران چپ، دست به دست هم داده‌اند و نگذاشته‌اند ایران یکدست و یکسر متجدد و سرفراز و الگوی جهانیان شود. گویی کسی می‌پذیرد که موفق نشده اما باور عمیق ندارد و به کرات می‌گوید که اگر بعدها نیز مانند دوره‌ی ابتدایی که همیشه شاگرد اول می‌شدم درس می‌خواندم الان متخصصی حاذق می‌بودم!

به همین سبب است که مدرنیته‌ی غربی و سنت ایرانی باهم موضوع تفکر طباطبایی بودند. او یک مدرنیست ایرانیست بود. اگرچه اندیشه‌های دیگران درباره‌ی ایران را ایدئولوژیک تلقی می‌کرد افکار خودش را می‌توان ایدئولوژی‌ای کامل برای مدرنیزاسیون ایران خواند.

ایرانِ طباطبایی خواه ناخواه به پای خود مدرن نشده و دویست سال است که عاجزانه و فقیرانه چشم به غرب دوخته تا چیزی از او بیاموزد وچیزی به داخل منتقل کند تا سپس بتواند تشبهی و تاسی‌ای به او کند. او این را می‌پذیرد اما هرگاه به تأمل فرو می‌رود تاریخ و سنت عظیمی در پشت سرش می‌بیند که نمی‌تواند خود را از آن آزاد کند و همین امر آزارش می‌دهد. طباطبایی بارسنگین یک سنت عتیق و عظیم را بردوش‌اش احساس می‌کند و گاه آن را به “شهید عزیز”ی تشبیه می‌کند که به تعبیراخوان “روی دست ما مانده‌ست”.

این سنت واقعاً روی دست ما مانده است، نه منشأ جنبندگی و شکوفایی و نوآوری و نواندیشی است نه اثربخشی و کارآیی پیشین را دارد و نه همیشه ساکت و آرام است بلکه گاه مزاحم و مانع نیز محسوب می‌شود. مدرنیته با نقد و سنجش سنت پدید آمد، یعنی سنت را دفعتاً کنار نگذاشت بلکه با چالش و مواجهه‌ی انتقادی با آن راههایی تازه گشود. این را طباطبایی درست دریافته اما مگر قراراست ایران معاصر مدرنیته‌ی دیگری را بیاغازد؟  مگرغیرازمدرنیته‌ی غربی “مدرنیته‌ها”ی دیگری هم وجود دارد؟ اصطلاح “مدرنیته‌ها” شوخی هوس انگیز و گول زننده‌ای بیش نیست. در اینجا و همه جا دیگر نه فایده‌ای بر نقد سنت مترتب است زیرا اساساً وقت‌اش گذشته و مدرنیته با تمام توان و سنگینی‌اش جا را برهمه چیز تنگ کرده است و نه مدرنیته‌ی تازه و متفاوتی ممکن و مطلوب است. همه جا غرب است و گوش سپاری به ندای سنت و عشق و شیفتگی به آن صرفاً در درون گفتار غرب و مدرنیته میسور است. فرق طباطبایی با شرق شناسانی که به تاریخ و فرهنگ و تمدن باستانی ایران علاقمندند و در این باره پژوهش می‌کنند در این است که برای آنان ایران موضوعی جالب ودلنشین وهیجان انگیز، همچون یک عتیقه، برای پژوهش است اما برای طباطبایی تحقیق این موضوع قدری نوستالژیک و تراژیک است. آنان فرزند مغرور ایران وعاشق آن نیستند که بفهمند او چه درد و رنجی می‌کشد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. شاید ایران هم اگر ایالتی اداره میشد ، هر فردی در قوم و فرهنگ و قوانین شیوه آموزش خودش رشد نمو می یافت ، و دستاورد ها به صورت عادلانه بین همه با در نظر گرفتن اصل نوع دوستی و برابری و احترام تقسیم میشد، اگر انسانیت، شادی و احترام وتوجه ویژه به سلامتی در خانواده ها نهادینه میشد، شاید الان کفه ترازو به نفع توسعه و پیشرفت سنگین تر بود. کاش بیشتر بهم احترام می‌گذاشتند ،سعی میکردیم بیشتر تلاش و برنامه ریزی را جایگزین نقد و قضاوت کنیم

  2. کسی که صاحب نظریه مرگ اسلام در دیدگاه ایرانشهری هست . نمی تواند برای ایران اسلامی نسخه پپیچد او مرد و تمام شد حتی هیچ کس یادش نخواهد ماند مراد حسن روحانی چه گفت.

    1
    2
  3. وقتی شکست پشت شکست اتفاق می افته، سکوت و صبر درمان خوبی برای مردم و تغییر بایدها و نبایدها برای حکومت ها درمان خیلی خوب است

  4. شجاعت تغییر را در خود تقویت کنیم ، شجاع تر هر زمان دیگه ای در عمران. مثل مهاجرت به شهر دیگر خیلی جرات و شجاعت می خواهد، ولی با کمک خدا درست می شود . خدا خودش می‌فرماید ، حسبنا و نعم الوکیل»

  5. ادامه پیام قبل پیام به بنده هاش اینکه در نهایت و قتی درمانگی اومد سراغت، کارت رو به من بسپار، خودم برات بهترین وکیلم. «حسلنا و نعم الوکیل »

  6. غرب پرچمدار ماده گرایی و مشرق زمین از دیرباز
    پرچمدار معنویت بوده است.
    الگوی ما در دوران مدرنیته میبایست یک الگوی
    ایرانی- اسلامی باشد، که از دانش معاصر نیز
    بهره بگیرد.

  7. گر عدو شود ، سبب خیر .
    مرحوم طباطبائی مورد لعن و نفرین تورک زبانان ساکن ایران بوده است .ولی باعث هویت طلبی و بازگشت به خود تورکها شد .

  8. احتراما، بنده بعنوان دانش آموخته جامعه شناسی معتقدم مرحوم طباطبایی درک درستی از تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم نداشت او در خوانش تاریخ و فرهنگ این سرزمین نگاه نژادی و تقلیل گرایانه داشت.

    1
    1
  9. بنیانگذار مکتب ایرانشهر در برابر مکتب انقلاب اسلامی و نظریه اسلام مرد و از بین رفته
    این چطور می‌تونه آدم مثبت اندیشی باشه تقریباً با این چیزهایی که آورد کل ملت ایران را بی هویت کرد
    لطفاً کمی انصاف داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا