خرید تور تابستان ایران بوم گردی

تاریخ را ترور نکنیم | یادی از بازیگران حماسه اسفند

علی محمد اسکندری جو نویسنده‌ی کتاب نیچه و زرتشت در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز در باره‌ی واقعه‌ی تسفند 1329 و ملی شدن صنعت نفت نوشت: در سال 1329 خورشیدی از سود سالانه دویست میلیون پوندی (امروز برابر دویست میلیارد) شرکت نفت ایران و انگلیس، پنجاه میلیون پوند مالیات به صندوق دولت انگلیس ریخته شد تنها به این دلیل که دفتر مرکزی شرکت نفت بجای تهران یا آبادان اما در لندن قرار داشت! سهم ایران هم فقط شانزده میلیون پوند شد و بقیه سود خالص (134 میلیون پوند) بین سهام داران انگلیسی این شرکت که آن زمان در بورس لندن ثبت شده بود تقسیم گشت با احتساب اینکه دولت بریتانیا از سالها قبل، پنجاه و یک درصد کل سهام را در اختیار داشت.

در ضمن طبق قراردادی که در سال 1312 به دستور رضا شاه امضا شده بود مدت این امتیازنامه نفتی شصت ساله بود. به عبارت دیگر، این قرارداد و سود سرسام آور حاصله از آن تا زمان انقضای امتیازنامه (آغاز دولت سیدمحمد خاتمی) می بایستی هر ساله به صندوق دولت انگلیس واریز می شد. فاجعه آنجاست که در لندن مدیران شرکت حتی نماینده ناظر دولت ایران را هم به جلسه مجمع عمومی سالانه راه نمی دادند چه رسد آنکه این ناظر فرمالیته بخواهد در امور حسابرسی شرکت دخالت داشته باشد. 

آن زمان کدام ایرانی، کدام میهن دوست می توانست به عنوان یک شهروند ساده نسبت به چنین توافق حیرت آوری بی تفاوت شود و حتی آنقدر صبور باشد و تا زمان دولت خاتمی هم سکوت کند تا این امتیازنامه شوم و ملت سوز سرانجام به پایان رسد؟ آیا تنها هشت درصد از سود خالص شرکت نفت سهم ملت ایران است؟ آیا رواست دست مزد ناچیز کارگر ایرانی پالایشگاه آبادان به ریال باشد اما حقوق ماهانه کارمند انگلیسی به پوند، آنهم بدون پرداخت مالیات بر درآمد؟! آیا سزاست که این شرکت در کل واردات لوازم اداری و ماشین آلات مورد نیاز صنعت نفت و وسایل نقلیه از حقوق و عوارض گمرکی معاف باشد و در ضمن کل فرآورده های پالایشی هم بدون پرداخت یک پوند یا یک ریال صادر شوند؟

نسل امروز اما با خواندن آن پاراگراف کوتاه که اشاره کردم آیا نباید هر اسفند و در موسم بهار و باران به «ضرورت» آن حماسه ملی بیاندیشد؟ مگر نه اینکه آزادی هم مثل استقلال یک «ضرورت» است؟ آیا به واقع چنین است؟ جوان ایرانی که دیپلمه می شود بدون آنکه درباره دکتر مصدق یا تیمورتاش و یا دکتر فاطمی حتی یک صفحه انشا نوشته باشد و بدتر از آن، جوانی که لیسانسیه شده بدون اینکه با بازیگران حماسه نفت آشنا باشد، آنگاه وی چگونه می تواند در راهیابی فرهنگ ایرانی سهیم باشد؟ مگر بدون ستار و مصدق هم می‌توان هویت ملی و حافظه جمعی را پاس داشت؟

بزرگ‌ترین انگیزه فراکسیون جبهه ملی به رهبری دکتر محمد مصدق در مجلس شورای ملی آن بود که شرکت امریکایی با همسایه ایران (عربستان سعودی) قرارداد تقسیم سود به نسبت پنجاه درصدی امضا کرده بود. پیداست این فراکسیون از وکلای مجلس چند روز پس از ترور تیمسار رزم آرا نخست وزیر قانونی ایران در اسفند 1329 خورشیدی فرصت را غنیمت یافته و طرح ملی شدن صنعت نفت را به گونه ضربتی در مجلسین شورا و سنا به تصویب می‌رساند. به بیانی ساده، جبهه ملی ایران به ریاست دکتر مصدق برپایه یک وکالت بلاعزل از سوی ملت ایران، یک اقدام سریع یا بلاعزل یا اصطلاحا بی بازگشت (fait accompli) انجام داده است. این حرکت همان حماسه قانونی اسفند است به گونه‌ای که دیگر پیشنهاد اصلاحی دولت کارگری انگلیس به ریاست “کِلمنت اَتلی” مبنی بر تقسیم سود شرکت بر پایه پنجاه درصدی دیگر برای نخست وزیر جدید ایران قابل مذاکره و پذیرش نبود.

تنها تفاوت دولت کارگری اتلی با دولت محافظه کار به ریاست وینستون چرچیل آن بود که اَتلی خواهان موضع نرم و مذاکره برای حل اختلاف بود؛ او همچنین مخالف کودتا و ترور دکتر مصدق و یا حتی هرگونه اقدام نظامی علیه ایران بود. به باورم اگر دولت اَتلی مستعجل نمی گشت، احتمال بقای دولت مصدق تا پایان دوره قانونی ممکن می گشت.

نظر به اینکه در این یادداشت کوتاه نام “عبدالحسین تیمورتاش” وزیر دربار رضاشاه به میان آمد، لازم به اشاره است که تیمورتاش در آغاز سلطنت رضاشاه با وی اهمیت تغییر امتیازنامه نفت به منظور افزایش سهم ایران را مطرح کرده بود. در سال 1312 خورشیدی هم باز این وزیر پر نفوذ دربار ایران با توجه به وجهه جدید ایران، ضرورت تغییر توافق نامه را زمزمه کرد تا سرانجام با موافقت رضاشاه به لندن رفته و در مذاکره با مدیران شرکت نفت به آنها هشدار داد که اگر سهم ایران را افزایش ندهند، دولت ایران خواهان امضای قراردادی جدید برپایه سهم پنجاه درصدی خواهد شد.

سالها پیش از امتیازنامه شرکت نفت امریکایی با عربستان سعودی و مکزیک و ونزوئلا برپایه تقسیم برابر سود حاصل، عبدالحسین تیمورتاش خواهان عقد چنین قراردادی با دولت انگلیس بود. به درستی نمی‌دانم چرا از عبدالحسین تیمورتاش به عنوان یکی از بازیگران پیشتاز عصر نفت در کنار دیگر یاران این حماسه ملی از شمار جاویدنام دکتر حسین فاطمی و زنده یاد دکتر محمد مصدق نامی به میان نمی‌آید. در پایان به این امید که نسل جوان ایران با تاریخ آشتی کند و یا لااقل اجازه ترور آن را ندهد تا هویت ملی و حافظه جمعی ما همچنان پایدار بماند به یاد یاران اسفند. شاید هم بی سبب نیست که “وحشی بافقی” در آغاز بهار و باران در غم و دیار یاران، چنین زیبا می سراید:

بزن باران که بی صبرند یاران

نمان خاموش، گریان شو بباران

بزن باران، بشوی آلودگی را

ز دامان بلند روزگاران

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. من بچه مصدقی ام درشکم مادربودم سال ۲۹ وپدر ومادرم و اعضای خانواده مصدقی دوآتشه باشعار
    ازجان خودگذشتیم
    باخون خودنوشتیم
    یامرگ یامصدق
    درودبرمصدق
    این شعارپدرومادرانمان بودبعدهم به انقلاب ۵۷پیوستیم که به ماوفانکردوباختیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا