خرید تور تابستان ایران بوم گردی

حماسه كرمانجي اسباب لودگي

سیمین سلیمانی در اعتماد نوشت:

اوضاع هنر موسيقي در كشور ما حكايت تلخ و عجيبي شده است. هنري كه فارغ از انواع و ژانرهايش، نفوذ و حضور گستره‌اي بين مردم جهان و البته ايران دارد، در كشور ما در يكي از دشوارترين دوره‌هاي تاريخي خود به سر مي‌برد. البته اين شرايط تنها مختص موسيقي نيست و دامن هنرهاي ديگر را هم در اين سال‌ها گرفته است؛ اما مصيبت‌هاي موسيقي در ايران خاصند. مشكلاتي كه سال‌هاست در رسانه‌ها و از سوي هنرمندان مطرح مي‌شود؛ از جنسيت‌زدگي و محدوديت‌هاي ارايه آثار زنان هنرمند، مافياي قدرتمند، تعددِ نهادهاي تصميم‌گيرنده و تاثيرگذار، بي‌اعتنايي گفتمان رسمي حاكميت و تريبون‌هاي آن به اهميت و جايگاه اين هنر و موارد مختلف ديگر؛ اما اينها كليتي را تشكيل مي‌دهند كه بارها دستمايه مقالات، گزارش‌ها و گفت‌وگوهاي رسانه‌اي بوده است. موضوع ما در اين گزارش پرداختِ غيرقابل‌دفاع و غيرقابل‌توجيهِ صدا و سيما به موسيقي است. دستگاهي كه عنوان «رسانه ملي» را يدك مي‌كشد اما به جاي صدا و سيماي ما ملت ايران، صداي «گفتمان رسمي» و حاكميتي را منعكس مي‌كند؛ در اين ميان، موسيقي نيز از گزند نگاه رسمي صدا و سيما و بي‌اعتنايي – و خيلي از مواقع بي‌اطلاعي- دست‌اندركاران آن به جايگاه هنر مصون نبوده است. 

پيش از اين‌بارها موضوع حق كپي‌رايت آثار هنرمندان موسيقي مطرح شده و از سوي كارشناسان بارها تاكيد شده كه صدا و سيما بزرگ‌ترين ناقض اين حقوق است. مصداق‌ها آن قدر بسيارند كه اشاره به آنها جز تكرار مكررات نيست. چه بسيار بوده و هستند هنرمنداني كه به خاطر نقض حقوق مالكيت فرهنگي خود از اين سازمان شكايت داشته‌اند. از نمونه‌هاي معروفي كه افكار عمومي به خوبي به ياد دارند مي‌توان به فرهاد مهراد و محمدرضا شجريان اشاره كرد؛ اما مي‌دانيم كه دامنه نقض حقوق فرهنگي هنرمندان موسيقي محدود به اين نامبردگان نيست و شاكيان بسيارند. با اين وجود، اين سازمان هيچگاه روند نقض حقوق فرهنگي هنرمندان را متوقف نكرده است و هرگز خود را به پاسخگويي ملزم ندانسته است. در ميان مسوولان، نهادهاي نظارتي و كساني كه نمايندگي مردم را در نهاد قانونگذاري عهده‌دار بوده‌اند نيز هيچ‌وقت واكنش راهگشايي براي توقف اين نقض محرز نديده‌ايم. اجحافي كه طبق موازين قانوني و شرعي، مصداق نقض حق‌الناس است.
اين سازمان كه در اصل و اساس بايد اشاعه‌دهنده فرهنگ و هنر ايراني باشد با سياست‌هاي اشتباه خود، ساز را از چشم مخاطب پنهان مي‌كند كه مبادا مخاطبانش فرق بين تار و سه‌تار و سنتور را بدانند! از هنرمندان موسيقي دعوت مي‌كنند و سازهاي‌شان را پشت گل و بلبل پنهان مي‌كنند كه چه؟ هيچگاه نفهميديم… كه صدايش حلال است و ديدنش محال؟ در هر حال به همه اينها كه عادت كرده‌ايم و از تكرارِ مكرر آن نيز خسته شده‌ايم اما توهين و لودگي نسبت به فرهنگ و هنر يك خطه را ديگر نمي‌توان برتابيد. 

اين ياد كردن نيست، لودگي است!
حالا ديگر صدا و سيما كار را از اشاعه ندادن فرهنگ و هنر و نقض حقوق هنرمند گذرانده و كم‌كم به مرزهاي لودگي و تمسخر نزديك مي‌شود. اخيرا در يكي از برنامه‌هاي شبكه 3 تلويزيون به نام «خودموني» -كه نتوانستم گوشه‌اي از علايق و جهانم را در اين خودماني با اجراي فلان بازيگرِ كمدي‌هاي سطحي ببينم- بخشي از ترانه فولكلور «شاره جان» با صداي زنده‌ياد سهراب محمدي معروف به سهراب بخشي در استوديو پخش شد؛ از يك شركت‌كننده در اين برنامه خواسته شد صداي خواننده را تقليد كند و تا به اين واسطه بخندند! اين رفتار با يك اثر موسيقايي جدي و واجد اهميت هنري واكنش‌هاي بسياري را خصوصا از سوي اهالي هنر و موسيقي برانگيخت؛ اما بياييد موضوع را از زواياي مختلفي ببينيم. جداي از انتقادهاي شديدي كه به اين رفتار تلويزيون شد، شايد بعضي‌ها اين واكنش‌ها را يك حس متعصبانه بدانند و بگويند شوخي است ديگر! چرا سخت مي‌گيريد! اما چرا اين موضوع تاسف‌انگيز است؟ و چرا مي‌گوييم اين ياد كردن نيست بلكه لودگي است؛ اول اينكه مشخص است عوامل يك برنامه تلويزيوني كه مجوز پخش از صدا و سيما مي‌گيرند و قرار است اسباب خنده و سرگرمي مردم شوند، حتي آن قدر سواد هنري ندارند كه بدانند چه اثري را براي اسباب خنده شدن انتخاب مي‌كنند . 

شاره‌جان چه مي‌گويد؟
«شاره‌جان» يك قطعه بسيار سوزناك محلي است؛ تم آهنگ بدون آنكه معناي واژه‌هاي كرمانجي سهراب بخشي را بدانيد به قدري سوزناك است كه تنها شنيدن آواي اثر، حس اثر را به مخاطب القا مي‌كند و به اصطلاح، موسيقي جداي از كلام و حتي بسيار بيشتر از آن حرف مي‌زند و تاثير مي‌گذارد. طبيعا كج‌سليقگي محض است كه در اين برنامه از يك اثر هنري با اين مشخصات براي اسباب خنده استفاده شود. از فرم آهنگ كه بگذريم به محتواي آن مي‌رسيم؛ اينكه اصلا سهراب بخشي چرا در اين اثر اين‌همه سوز و غم دارد.
شاره‌جان نام معشوق است؛ اين اثر اشاره دارد به داستان يك عشق؛ بيان دردهاي يك عاشق جنگاور است در حمله ازبك‌ها و تركمن‌ها به سرحدات شمال خراسان. آن طور كه گفته مي‌شود عاشق در حال جنگيدن بوده كه خبردار مي‌شود دشمن از راه ديگري خودش را به برج زنگلانلو رسانده است؛ جايي كه معشوقش «شاره» در آن‌جاست و انتظار او را مي‌كشد.
سهراب بخشي با سوز صدايش روايت مي‌كند و با واژگان شيرين كرمانج اين‌طور سوز آواز سر مي‌دهد: «من كه امروز غمگين و ناراحتم، ‌اي جان، شاره جان» در بخش‌هاي بعدي راوي خود را مثل مار زخم‌خورده مي‌بيند كه از درد به خود مي‌پيچد و شاره را صدا مي‌كند كه مي‌خواهد يك بار ديگر معشوق را ببيند و با او درد دل كند و بعد از تشويش و نگراني‌اش مي‌گويد كه دشمن به برج زنگل رسيده است؛ برج زنگانلو روستايي در شهرستان مانه و سملقان استان خراسان شمالي است؛ جايي كه معشوق در آنجاست… حالا روايتي تا اين اندازه تلخ، چطور مي‌تواند اسباب خنده شود؟ نمي‌دانيم و جالب اينكه گويا اين برنامه نه ناظر كيفي داشته و نه يك نفر از عواملش از اين داستان و آنچه مي‌گويد سر در مي‌آورده‌ است كه هيچ‌كدام اعتراضي به انتخاب اين آهنگ نكرده‌اند! اين حد از ناآگاهي يك تيم درباره اسطوره‌ها و موسيقي نواحي نبايد شگفت‌زده شويم؟

آيا اجازه پخش گرفته‌ايد؟
برگرديم به موضوع تكراري حق‌الناسي كه صدا و سيما سالياني است آن‌ را زير پا مي‌گذارد و هميشه هم در برنامه‌هايش سعي دارد بگويد كه مردم بايد حق‌الناس را رعايت كنند. سازماني كه خود را مروج اين فرهنگ مي‌داند خودش پايبند به آن نيست و دايما حق كپي‌رايت را زير پا مي‌گذارد.
روزنامه «اعتماد» سال 99 گفت‌وگويي با فرزند سهراب بخشي با عنوان «سوزِ شرزه «شاره‌ جان» بعد از مرگ سهراب» منتشر كرد كه در آن به زندگي و هنر او مي‌پرداخت. اگرچه در آن شماره به تفصيل درباره اين هنرمند صاحب‌نام صحبت شد اما بد نيست اشاره‌اي كنيم به جايگاه سهراب بخشي؛ سهراب محمدي معروف به سهراب بخشي در سال ۱۳۱۷ در آشخانه واقع در شهرستان مانه و سملقان به دنيا آمد. او از كودكي نواختن دوتار و خواندن شعر‌هاي محلي را آغاز كرد؛ سهراب بخشي از آخرين بخشي‌هاي خودبند كرمانج شمال خراسان بود و مدرك درجه يك هنري داشت. توضيح اينكه «خودبند» به بخشي‌هايي مي‌گويند كه هم بتوانند ترانه‌سرايي كنند و شعر بگويند، هم مهارت آهنگسازي داشته باشند و هم در نوازندگي و خوانندگي چيره‌دست باشند. سهراب محمدي در 22 مرداد ماه سال 1399 درگذشت. آثار فاخري، چون شاره‌‌جان، آهنگ توفان، شهيد، لياره، گُلا مِن از آثار اين هنرمند است. 
حالا صدا و سيما به جاي آنكه درباره هنرمندي با اين جايگاه هنري مستند بسازد و آثارش را پخش كند و هنر او را پاس دارد، در يك برنامه اثر جان‌سوز او را براي خنداندن پخش مي‌كند! زماني آثار بزرگان موسيقي پخش مي‌شد و در نيمه‌هاي اثر آهنگ قطع مي‌شد و پيام بازرگاني مي‌آمد كه اين مساله دوستداران موسيقي را برمي‌آشفت كه چرا آهنگ را نصفه مي‌گذاريد و احترام يك اثر هنري را نگه نمي‌داريد. حالا چند ثانيه از يك اثر را، آن هم بدون مجوز پخش مي‌كنند و بعد سعي مي‌كنند ادايش را دربياورند و دور هم بخندند. با فرزند سهراب محمدي تماس گرفتم، از او پرسيدم آيا براي پخش اين اثر صدا و سيما از شما اجازه گرفته است، مي‌گويد نه براي اين اثر و نه براي هيچ اثر ديگري در هيچ جا از ما اجازه نگرفته‌اند. او هم مانند پدرش متواضع است و عنوان مي‌كند كه براي دلجويي از سوي صدا و سيما با او تماس گرفته شده و او هم تاكيد كرده كه شما نبايد از من دلجويي كنيد بلكه بايد از مردم دلجويي كنيد. رضا محمدي در گفت‌وگويش با «اعتماد» همچنين از اينكه ادارات ارشاد شهرستان و استان هيچ واكنشي نسبت به اين ماجرا نشان نداده‌اند گله‌مند بود. او اين طور توضيح مي‌دهد كه حتي ما اگر به عنوان وارث، هنرجو و فرزند اين استاد از اين مساله بگذريم، اين ارگان‌ها نبايد از چنين مسائلي به راحتي عبور كنند. فرزند استاد مي‌گويد كه از او خواسته شده در اين برنامه شركت كند و به او گفته‌اند كه همين امشب راه بيفت و به تهران بيا تا كاري را ضبط كنيم و… اما او اين موضوع را منوط به مشورت بامردم و نمايندگان آنها كرده است. او همچنين تاكيد مي‌كند: «كاري كه نبايد بشود، شده است.» 
پيش از اين عنوان كرديم كه اين حركت صدا و سيما به چند دليل تاسف‌برانگيز است؛ مورد اول بحث اين بود كه عوامل اين برنامه هيچ آشنايي با فرم و محتواي اين اثر نداشته‌اند و مورد دوم هم همانطور كه در بالا اشاره شد بحث اجازه نداشتن پخش و مساله كپي‌رايت است. اما مساله بعدي اين است كه مگر كل مجموعه صدا و سيما چه قدر به صورت جدي و درست به موسيقي و معرفي آن مي‌پردازد كه حالا اگر در يك برنامه به شوخي به اين موضوع بپردازد، بايد سخت نگيرند؟

واكنش‌هنرمندان و دوستداران هنر
پس از اين رخداد واكنش‌هاي بسياري نسبت به اين ماجرا اتفاق افتاد. از جمله دفتر موسيقي وزارت فرهنگ با انتشار متني از دست‌اندركاران برنامه «خودموني» خواست تا نسبت به اشتباه مرتكب شده درباره اجراي يكي از قطعات مرحوم محمدي توسط يكي از شركت‌كنندگان اعلام برائت كند. به گزارش خانه موسيقي ايران، دفتر موسيقي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با انتشار متني خواستار اين موضوع شد.
در متن منتشر شده از سوي دفتر موسيقي آمده است: «اقدام نسنجيده‌اي كه در يك برنامه با ماهيت سرگرمي نسبت به هنر يگانه يكي از اساتيد موسيقي رخ داد، خاطر بسياري از دوستداران فرهنگ و هنر فاخر كشورمان را مكدر كرد.
دفتر امور موسيقي، تكليف خود مي‌داند به متوليان اين برنامه و دوستان دلسوز برنامه‌ساز يادآوري كند، گرچه طنز و شوخي در فضايي موجه و به دور از توهين مي‌تواند موجب نشاط و شادابي جامعه شود، ليكن آنچه رخ داد نه شوخي، بلكه توهين به يكي از مفاخر ارزنده موسيقي نواحي ايراني بود كه پژوهشگران و فعالان موسيقي كشور با تمام وجود براي بقاي آن تلاش مي‌كنند. اين اساتيد گرانمايه با ساز و نواي جانسوزي كه دارند از عشق مي‌گويند و آنچه به‌صورت سهوي رخ داد، نسبتي با وقار و ادب ايراني اسلامي فرهنگ ما ندارد.
دفتر امور موسيقي ضمن اينكه انتظار دارد توليدكنندگان برنامه در همان فضا نسبت به اين اشتباه برائت جويند، به اهتمام ويژه نسبت به حفظ كرامت بزرگان موسيقي نواحي ايران كه هويت و شمايل فرهنگ اين مرز و بوم را شكل داده‌اند، يادآوري و تاكيد مي‌نمايد. فراموش نكنيم كه اساتيد موسيقي نواحي ايران تمام عمرشان را در راه اعتلاي موسيقي گذاشته‌اند و تا واپسين لحظات عمر خود دمي از تلاش نمي‌ايستند.»
اگرچه اين واكنش‌ها از سوي نهادها و اصناف بايد شكل جدي‌تري به خود بگيرد و نبايد تنها به يك بيانيه ساده ختم شود اما به هر روي شايد از سكوت و بي‌تفاوتي بهتر باشد.
جمعي از فعالان موسيقي نواحي نيز در يادداشتي كه در اختيار روزنامه اعتماد گذاشتند از اين رخداد انتقاد كرده‌اند. در متن اين يادداشت آمده است: «موسيقي نواحي ايران بخش جدا‌ناپذيري از فرهنگ و تاريخ ايران عزيز است و هنرمندان موسيقي نواحي همواره از هزار توي تاريخ گذشتند، بي‌ادعا و دور از هرهياهو و فارغ از دغدغه چهره شدن آمدند تا امانتدار ميراث ناملموس كشورمان باشند. خنياگران اعم از: بخشي‌ها، عاشيق‌ها، شعرخوانان، بيت‌خوانان، شاهنامه خوانان و… راوي نقل‌هاي موسيقايي ملي و قومي هستند. اغلب اين نقل‌ها هركدام روايتگرحماسه‌ها و دليري‌هاي قهرمانان ملي و قومي هستند. گستردگي و تنوع موسيقايي در نقاط مختلف ايران بي‌بديل است و به جرات مي‌توان گفت در هيچ جاي دنيا چنين تنوع و گستردگي وجود ندارد كه اين تنوع چشمگير موسيقايي به خاطر تكثر قومي است. موسيقي نواحي موسيقي ريشه‌هاست و پيشكسوتان و راويان هركدام گنجينه‌اي ارزشمند از فرهنگ شفاهي محسوب مي‌شوندكه متاسفانه در سال‌هاي اخير اغلب اين گنجينه‌هاي فرهنگي كه جزءآخرين راويان محسوب مي‌شدند در انزوا و غريبانه‌دار فاني را وداع گفته و دانسته‌هاي ارزشمند خويش را با خود به خاك سپردند.
اما جاي تاسف است كه صدا و سيماي ملي كشوركه بايد بازتاب ذوق و سليقه زيباشناسي فرهنگ فاخر موسيقايي اين مرز و بوم باشد و اين هنرمندان را به همگان بشناساند طي ساليان متوالي نه تنها بر خلاف شعارهاي هميشگي مبني بر حمايت از هنرهاي آييني و ملي و ثبت و ضبط موسيقي فاخر ايراني عمل نكرد بلكه اغلب شاهد انتشار آثار شنيداري بي‌هويت و غير اصيل بوده‌ايم. اين رسانه به تازگي طي حركتي وقيحانه و جلف و زننده در برنامه‌اي تلویزيوني با مجري‌گري مهران رجبي شاهد اهانت و هتك حرمت به صداي بي‌بديل استاد بخشي فقيد شمال خراسان مرحوم سهراب محمدي بوديم كه اين حركت غير منتظره نه‌تنها قلب ملت ايران به ويژه مردم شريف شمال خراسان را به درد آورد بلكه اهالي موسيقي به ويژه ما هنرمندان مهجور موسيقي نواحي ايران را نيز خشمگين و آزرده خاطر كرد. هنرمنداني كه در گوشه و نقاط كشور پاسدار بخش عظيمي از فرهنگ و هويت قومي و ملي خويش هستند هميشه مورد بي‌لطفي و بي‌مهري صدا و سيما قرار گرفته‌اند. ما اهالي موسيقي نواحي ايران اين حركت زشت و ناپسند را محكوم كرده چند پرسش از مسوولان صدا و سيما داريم: آيا هدف چنين برنامه‌هايي اين است كه به هر قيمتي فقط مخاطب را بخندانند؟ وقتي مجري برنامه نسبت به شناخت فرهنگ كشور و مفاخر فرهنگي ناآگاه و غريب باشد آيا كارشناس يا كارشناساني وجود ندارند كه به ايشان گوشزد و يادآوري كنند كه بزرگاني چون مرحوم سهراب محمدي جزو مفاخر فرهنگي و ملي اين مرز و بوم است و چنين حركت سخيفي براي آن سازمان عواقب جبران ناپزيري به بار خواهد آورد؟ آيا اگر به جاي موسيقي نواحي و صداي بخشي سهراب محمدي نمونه‌هاي ديگر كه جزو خط قرمز شما محسوب مي‌شود در اين برنامه پخش و مورد تمسخر قرار گرفته مي‌شد باز هم چنين عادي برخورد مي‌كرديد؟»
اين نامه به امضاي هنرمنداني از جمله پيمان بزرگ‌نيا، ابراهيم عالمي، احسان عبديپور، كورش اسدپور، ايوب سعيدي، صلاح خضري، طواق سعادتي، فاروق رحماني، زهرا همتي، رضا ديوسالار، محمود فرضي نژاد، نايب علي صحرا روشن و… رسيده است.
دكتر محمدرضا شفيعي كدكني استاد برجسته زبان و ادبيات فارسي نيز در واكنش به اين موضوع، يك پست اينستاگرامي منتشر كرد. او در اين پست از زنده‌ياد سهراب محمدي ياد كرده و ضمن انتشار تصاويري در بخشي از اين متن نوشته: «روشنفكرانِ ما ازين نكته غافل‌اند كه سه عنصر از عناصرِ فرهنگِ ايران‌زمين، همواره، در طول تاريخْ ميدانِ گسترشِ اعتبار و حيثيتِ ملّي ما در جهان بوده است: 1) شعرِ فارسي ۲) موسيقي ايراني ۳) عرفانِ ايراني
ما امروز در پي شكار سايه مدرنيسم به ويران كردنِ اين سه بنياد برخاسته‌ايم و خيال مي‌كنيم كه دنيا عاشق چشم و ابروي ماست و منتظر است كه ما يك جيغِ بنفش بكشيم و تمام جوايزِ ادبي دنيا را به درِ خانه ما روانه كنند…»
آريا عظيمي‌نژاد آهنگساز كه داور ۲ فصل برنامه عصر جديد شبكه سه نيز بوده در واكنش به اين ماجرا در صفحه اينستاگرامش استوري منتشر كرد و نوشت: «وقتي از بد روزگار افسار كار به دست نااهلان و نابلدان برسد، كار به خودزني و تخريب ريشه‌هاي محكم و غني فرهنگ و هنر اين آب و خاك مي‌رسد. از آقاي نويسنده مسابقه كه اين فكر بكر به مغز پر از نوآوري شما تراوش كرده اگر بگذريم، بدون شك انتظاري هم از مجري برنامه نمي‌شود داشت، اما جناب ناظر، جناب مدير گروه، جناب مدير شبكه، جناب مدير سازمان صداوسيما از شما نمي‌شود گذشت كه در كار تخريب سنت‌ها و سرمايه‌هاي فرهنگي اين مرز و بوم كاهلي كنيد. ما از شما انتظار ترغيب و تشويق مردم به خصوص جوانان به هنر و رسوم كهن و غني ايران زمين را نداشته و نداريم ولي در مقابل اينگونه تخريب‌ها سكوت نخواهيم كرد.»
سعيد آقاخاني، كارگردان و بازيگر تلويزيون و سينما هم با انتشار يك استوري نوشت: «نميدونم اين برنامه كارشناس نداره؟ تهيه‌كننده نداره؟ ناظر كيفي نداره؟ چطور به خودتون اجازه داديد همچين كار احمقانه‌اي بكنيد؟ صداي اسطوره كورد كورمانج رو پخش مي‌كنيد و اينطور به سخره مي‌گيريد؟ آقاي رجبي از شما انتظاري نيست چون اطلاعي از اتفاقات دور و برتان ميفتد نداشته و نداريد ولي مگر اين شبكه صاحب ندارد؟»

عذر بدتر از گناه
پس از آنكه افراد مختلفي از جمله كساني كه با همين سازمان همكاري داشته‌اند، نيز نسبت به اين ماجرا واكنش نشان دادند نوع عذرخواهي مجری برنامه نيز جالب توجه است كه در آن خود را دوستدار اين استاد هم معرفي مي‌كند؛ او پس از واكنش‌هاي بسياري كه صورت گرفت در ويدئويي عنوان كرد: «سلام به حضور مردم خوب خراسان شمالي و كرمانجي‌هاي مرزدار گرامي كه عمرشان دراز باد، در يكي از قسمت‌هاي برنامه «خودموني» خواستيم يادي كرده باشيم از استاد بلامنازع موسيقي كشورمان مرحوم سهراب محمدي، اما ظاهراً اين يادآوري و عشق ما براي برخي دوستان ما دلخوري فراهم كرده، اگر چنين است از طرف خودم و تمامي عوامل «خودموني» عذرخواهي مي‌كنيم و ان‌شاالله كه رفاقت ما تا «خودموني»هاي ديگر برقرار و برمدار باشد.» او در ادامه اين ويدئو افزود: «حدود ۱۷ سال پيش براي صرف ناهار يك‌بار خدمت استاد سهراب محمدي رسيدم و از ابراز علاقه خود به اين هنرمند عزيز گفتم. اول به دليل اينكه علاقه‌مند به موسيقي نواحي هستم؛ دوم به اين دليل كه هم‌نام پدرم هستيد و سوم اينكه خيلي شبيه به مرحوم موذن‌زاده اردبيلي هستيد و اينكه شما در شمال شرق و مرحوم موذن‌زاده در شمال غرب قرينه جغرافيايي هستيد بايد به فال نيك گرفت. به هر حال اوقات خوشي بود كه سپري شد.» ايشان از سوي عوامل اين برنامه اين موضوع را ياد كردن از استاد بلامنازع مي‌داند و گويا از دلخوري افراد هم متعجب شده است. اما سوال اينجاست شما از همه بزرگان اين طور ياد مي‌كنيد. 
مساله اينجاست كه اين موضوعات تنها مصداق هستند وگرنه اينگونه مسائل به وفور در صدا و سيما اتفاق مي‌افتد و متاسفانه به دليل آنكه هيچ كس در اين سازمان با بودجه كلان، خود را موظف به پاسخگويي صحيح نمي‌داند آب از آب تكان نمي‌خورد!


با فرزند سهراب محمدي تماس گرفتم و از او پرسيدم آيا براي پخش اين اثر صدا و سيما از شما اجازه گرفته است. مي‌گويد نه براي اين اثر و نه براي هيچ اثر ديگري در هيچ جا از ما اجازه نگرفته‌اند. او هم مانند پدرش متواضع است و عنوان مي‌كند كه براي دلجويي از سوي صدا و سيما با او تماس گرفته شده و او هم تاكيد كرده كه شما نبايد از من دلجويي كنيد بلكه بايد از مردم دلجويي كنيد. رضا محمدي از اينكه ادارات ارشاد شهرستان و استان هيچ واكنشي نسبت به اين ماجرا نشان نداده‌اند، گله‌مند است و مي‌گويد حتي اگر ما به عنوان وارث، هنرجو و فرزند استاد از اين مساله بگذريم، اين ارگان‌ها نبايد از چنين مسائلي به راحتي عبور كنند.
شاره جان نام معشوق است؛ اين اثر اشاره دارد به داستان يك عشق؛ بيان دردهاي يك عاشق جنگاور است در حمله ازبك‌ها و تركمن‌ها به سرحدات شمال خراسان. آن‌طور كه گفته مي‌شود عاشق در حال جنگيدن بوده كه خبردار مي‌شود دشمن از راه ديگري خودش را به برج زنگلانلو رسانده است؛ جايي كه معشوقش «شاره» در آنجاست و انتظار او را مي‌كشد. راوي خود را مثل مار زخم‌خورده مي‌بيند كه از درد به خود مي‌پيچد و شاره را صدا مي‌كند كه مي‌خواهد بار ديگر معشوق را ببيند و با او درد دل كند و بعد از تشويش و نگراني‌اش مي‌گويد كه دشمن به جايي كه معشوق در آنجاست رسيده است؛ روايتي تا اين اندازه تلخ، چطور مي‌تواند اسباب خنده شود؟

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا