دانشگاه بدون استقلال، دانشگاه نيست
غلامرضا ظريفيان بين سالهاي 76 تا 78 مديركل دانشجويان داخل، در سالهاي 78 تا 80 معاون پارلماني و حقوقي وزارت علوم و بين سالهاي 80 تا 84 هم معاون دانشجويي وزارت علوم بود. ظريفيان در تيرماه 89 و در دوران وزارت كامران دانشجو در حالي كه هنوز دوران خدمتش در دانشگاه تهران به پايان نرسيده بود، به همراه تعداد ديگري از استادان اين دانشگاه و دانشگاههاي ديگر حكم بازنشستگي خود را دريافت كرد. او در گفتوگو با «اعتماد» مروري بر عملكرد وزارت علوم در چند سال گذشته، دارد. از نظر ظريفيان مهمترين چالشي كه دانشگاهها در اين دوره با آن روبهرو بودند، كمرنگ شدن استقلال دانشگاهها و تمركزگرايي در وزارت علوم است. روندي كه از نظر او نهايتا جايگاه وزارت علوم را به جايگاه يك مجري و محلي براي صدور بخشنامهها و برگزاري آزمونها در اين سالها تنزل داده است. ظريفيان در اين گفتوگو از فضاي دانشگاهها در سالهاي گذشته ميگويد كه همچنان غيرفعال است. به اعتقاد اين استاد دانشگاه، دانشجويان در اين سالها به تجريه فهميدهاند كه هرگونه فعاليت سياسي و اجتماعي در دانشگاه هزينه دارد و ديگر حاضر نيستند اين هزينه را بپردازند.
با توجه به اينكه در پايان دولت فعلي به سر ميبريم ارزيابي شما از وضعيت آموزش عالي و دانشگاهها در اين دوره چيست؟
براي روشنتر شدن اين بحث به مقدمه نياز داريم تا بتوان وضعيت فعلي دانشگاهها را بررسي كرد. بعد از انقلاب اتفاق خوبي در آموزش عالي كشور افتاد و با يك رشد كمي در دانشگاههاي كشور روبهرو بوديم دانشگاهي كه قبل از انقلاب 180 هزار دانشجو داشتيم تبديل شد به دانشگاهي با دو و نيم ميليون دانشجو و دورههاي تحصيلات تكميلي راهاندازي شد. در دوره كارگزاران ما رشد كمي خوبي را شاهد بوديم و در دوره اصلاحات رشد كيفي خوبي داشتيم.
مخصوصا كه آموزش عالي و برنامههاي توسعه به هم پيوند خورد و براي نخستين بار آموزش عالي نقش اصلي را در طراحي توسعه ايفا كرد. در واقع برنامه چهارم توسعه محصول كار دانشگاه و دولت بود. همه كساني كه كارهاي توسعه انجام دادهاند معتقدند يكي از بهترين برنامههاي توسعه كشور بعد از انقلاب، برنامه توسعه چهارم بود كه به آن «توسعه مبتني بر دانايي» هم ميگويند. يعني دانش نقش اصلي را ايفا ميكرد. ما در مجموع، ظرفيت دانشگاهي خوبي داريم. يعني به لحاظ منطقه حرف اساسي و جدي را ميزنيم. در مقايسه با كشورهاي پيشرفته هم حرف براي گفتن داريم. مجموعه آموزش عالي ما يك مجموعه خوب از نيروهاي متخصص علمي است. از لحاظ كالبدي هم رشد خوبي داشتيم. دانشگاههاي مختلف توسعه پيدا كردند. در دوره اصلاحات يك تغيير ساختاري در آموزش عالي كشور رخ داد. «وزارت فرهنگ و آموزش عالي» به «وزارت علوم، تحقيقات و فناوري» تبديل شد، تحقيقات متولي پيدا كرد، سياستگذاري در آموزش عالي صورت گرفت و براي نخستين بار بين بخش توسعه و دانايي كشور ارتباط به وجود آمد. اين دو هميشه بايد در كنار هم باشد. اگر توسعه دانشبنيان شد، محور آن به جاي نفت و گاز و فولاد، توسعه انساني ميشود و اين توسعه انساني است كه ارزش افزوده ايجاد ميكند. اگر اين توسعه انساني شكل بگيرد ما ميتوانيم از سرمايههاي ملي به شكل حداكثري استفاده كنيم. ولي اگر نيروي انساني خوب تربيت نشود، ميليونها چاه نفت هم كه باشد، توسعه لازم شكل نميگيرد. خب اين اتفاق در آن دوره افتاد و يكسري شاخصهايي داشت. يعني شاخصهاي بينالمللي و تجربههاي داخلي.
تا چه حد سياستها و برنامههاي وزارت علوم در اين دوره براي شما پذيرفته شده است؟
در همه جاي دنيا، دانشگاه به اين اعتبار دانشگاه است كه مركز تجمع اهل دانش است. اين محل تجمع بايد به شكل مناسبي اداره شود. مهمترين شاخصه اداره يك تجمع علمي كه اسم آن را دانشگاه ميگذارند، استقلال دانشگاه است. يعني وقتي شما دانشگاهي با هزار استاد و دانشجوي دكتري و ارشد داريد، ميتوانيد اداره آن را به خودش بسپاريد. نيروهاي دانشگاه هم به جاي گير و بندهاي اداري و فشارهاي مالي ثروت و ارزش افزوده ايجاد ميكنند. اقتصاد دانش در اينجا شكل ميگيرد. بدون استقلال دانشگاه ميتوان، دانشگاه داشت اما ديگر دانشگاه، دانشگاه نيست. تجمع تعدادي نخبه است كه از دل آن خروجي اساسي كه بايد بيرون آيد، بيرون نميآيد و هيچ پيوندي با توسعه و سندهاي بالادستي كشور نميخورد. ضمن اينكه در تنظيم برنامه توسعه و حتي اداره امور خودش هيچ نقشي ندارد. به صورت بخشنامهيي با او ارتباط برقرار ميشود. در دوره جديد كه امسال پايان آن دوره هشت ساله است و وزارت علوم دو وزير يعني آقاي زاهدي و آقاي دانشجو را تجربه كرد، اين اتفاق افتاد. نكته دوم پيوند دانشگاه با برنامه توسعه است. دانشگاه در تدوين برنامه توسعه نقش كليدي دارد. حضور دانشگاه در برنامههاي كلان توسعه كشور بايد به رسميت شناخته شود. ما نياز به تنوع آموزشهاي مختلف داريم كه با نيازهاي كشور در ارتباط باشد. اگر ما بخواهيم اين اتفاق بيفتد بايد از نظر مالي دانشگاه را يك بخش مصرفي نبينيم. دانشگاه يك دستگاه توليدي است. به ميزاني كه آدم توليد ميكند، توليد جامعه نيز افزايش مييابد.
در دوران خودتان و زمان اصلاحات براي پيشبرد اين اهداف و ايدهآلهايي كه از آن صحبت ميكنيد در وزارت علوم و دانشگاهها چه اقداماتي شد؟
نگاه ما در آن دوران اين بود كه محدوديتهاي مالي را از دوش دانشگاهبرداريم. سياستگذاري كلان تحقيقات كشور بايد در وزارت علوم تدوين شود تا كارآمد باشد. حتي در بخش معيشت استادان در دوران اصلاحات اتفاق جدي افتاد و حقوق استادان نزديك سه برابر شد. اگر بخواهيم دانشگاه رشد كند، استاد نبايد مجبور باشد در نوبتهاي مختلف تدريس كند و شغل دوم و سوم داشته باشد. در عرصه فعاليتهاي اجتماعي و فرهنگي هم، موضع ما اين بود كه دانشگاه جاي فعاليت حرفهيي سياسي نيست. فعاليت حرفهيي را احزاب انجام ميدهند. اما دانشگاه به دليل ويژگيهايي كه دارد بايد به شكل متكثر فضا داشته باشد تا هر دانشجويي با هر سليقهيي فضا براي فعاليت داشته باشد. اين فعاليتها نبايد تنها فوق برنامه باشد چراكه خروجي دانشگاه بايد افرادي باشد كه علاوه بر رشته تخصصي به نوعي بلوغ در زمينه اجتماعي و سياسي و فرهنگي هم رسيده باشند. اينها بايد عين برنامه و به شكل اختياري باشد. نهايتا نگاه در دوران اصلاحات اين بود كه ما اصل را بر فعاليت دانشجو و نه عدم فعاليت دانشجو بگذاريم. اصل بر تنوع و تكثر و پذيرش آن در بدنه دانشجويي بود. اما اتفاقي كه در دولت جديد رخ داد و در دوره اول به يك شكل و در دوران بعدي هم به شكل حادتري تقويت شد اين بود كه بدنه دانشگاهي و ظرفيتهاي دانشگاه سرجاي خودش بود اما اين مكانيزمها دچار خدشه شد.
در سالهاي اخير مسوولان وزارت علوم و آموزش عالي اقداماتي جهت انتقال مديريت دانشگاهها به وزارتخانه و تمركز برخي فعاليتها در ستاد مركزي وزارت صورت دادند و در مقابل انتقاداتي كه به اين روند ميشد دفاع آنها ترويج عدالت آموزشي بيشتر نسبت به دورههاي قبل بود. شما اين شيوه را چطور ميبينيد؟
نگاهي كه در ارتباط با آموزش عالي در دوران اصلاحات مطرح بود اين بود كه ما كار اجرايي را به خود دانشگاهها واگذار كنيم. در اين نگاه دانشگاهي كه هيات مميزه دارد بايد خودش دانشجوي دكترا بگيرد، رييس گروه انتخاب كند. ما معتقد بوديم وظيفهوزارت علوم سياستگذاري كلان و پيوند توسعه با بخش دانشگاه است. وزارت علوم بايد به دانشگاه نيازهاي كشور را بگويد. اما در دوره جديد كاملا اين نگاه عوض شد. آنچه در دوره قبل به دانشگاه واگذار شده بود بخش زيادي از آن در وزارت علوم تجميع شد. وزارت علوم تبديل شد به محل صدور بخشنامهها و كارهايي كه دانشگاه به راحتي پيش از اين از عهده آن بر ميآمد. تصور وزارت علوم اين دوره اين بود كه قدرت در تجميع همه امور است.
ولي وزارت علوم ميگويد دليل اين رويكرد تمركزگرا گسترش عدالت است؟
ببينيد ما يك فيلتري درست ميكنيم و اسم آن را عدالت ميگذاريم. در اين فيلتر كه ما اسم آن را عدالت ميگذاريم بسياري از دانشجويان و رتبههاي برتر، اصلا امكان عبور و بالا آمدن را پيدا نميكنند. عدالت يعني اينكه كسي كه شايستگي دارد به ردههاي بالاتر راه پيدا كند. در گذشته ممكن بود دانشگاهها بعضا دانشجوهاي خودشان را براي مقاطع بالاتر انتخاب كنند اما اين تنها 20 درصد امكان داشت. اتفاقي كه در حال حاضر افتاده اين است كه بسياري از دانشجوهاي با استعداد به دلايل نگاههاي سياسي يا برخي مسائل ديگر، حذف ميشوند و افرادي ميآيند كه نه همه آنها بلكه بخشيشان اصلا صلاحيت مقاطع پايينتر را هم ندارند. هم در هيات علمي و هم در مقطع تحصيلات تكميلي با اين موارد برخورد كردهام. مثلا دانشجوي دكترا را ميشناسم كه پاياننامهاش را فرد ديگري نوشته و مثلا به دليل همكاري با يك نهاد بدون امتحان و با پول دولت سر كلاس دكتري حضور دارد.
اتفاق ديگري كه در اين دوره افتاد رشد كمي تعداد دانشجوها بود. از سويي رشد آمار فارغالتحصيلان بيكار دانشگاهها را هم داشتيم. نظر شما درباره اين رشد كمي شاخصها در اين دوره چيست؟
يكي ديگر از انتقادهاي ما همين است. با كدام ارزيابي ما اين همه دانشجوي دكتري داريم. اين همه دكتري انبوه را براي چه ميخواهيم؟ اين وضعيت با هيچ زاويه غربالگري علمي جور در نميآيد. عدالت يعني اينكه ببينم نياز واقعي كشور چيست و ما چه نيروهايي را بايد تربيت كنيم كه صرفا داراي مدرك نباشد. ما از يك طرف استاد را بازنشسته ميكنيم و از طرف ديگر افرادي جذب ميشوند كه صلاحيت علمي در حد استادان بازنشسته شده را ندارند. در برخي زمينهها دانشجويان دكتراي ما از دانشجويان فوق ليسانس دورههاي قبل هم ضعيفترند. يك توليد انبوه كم حاصل داريم. آيا اين انبوه دانشجو متناسب با نياز كشور است و آيا خلأ آن استاد نخبه جبران شده است. در حالي كه در بسياري از دانشگاههاي دنيا، كه دانشگاه با ضوابط خاص خودشان اداره ميشود، نظامهاي نظارتي خود را ميگذارند كه هركسي به راحتي نميتواند وارد شود يا اگر وارد شد به راحتي نميتواند خارج شود. از طرف ديگر در حال حاضر چون از چند سال پيش درآمد اعضاي هيات علمي و استادها تغييري نكرده و سطح حقوقشان به سطح عموم جامعه رسيده است، استادان درگير كلاسها و پرديسهاي دانشگاهي و كارهاي ديگر شدهاند كه فرصتي براي متمركز شدن روي پاياننامههاي دانشجوها باقي نميگذارد. وزارت علوم هم به جاي اينكه به سياستگذاري بپردازد وارد كارهاي جزيي و اموري شد كه قبلا دانشگاهها انجام ميدادند. اين روند تاكنون سابقه نداشته است.
در اين دوره با استناد به مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي درباره ارتقا و جذب اعضاي هيات علمي دانشگاهها سياستهايي از جمله حق وتويي برخي امتيازات و صلاحيتهاي عمومي آنها اعمال ميشود. شما اين روند را چطور ميبينيد؟
اگر تجربه نشان ميدهد اين نوع مصوبات جامعه ما را معنويتر و فضاي جامعه ما را اخلاقيتر كرده است، اجرا شود. بدنه دانشگاهي ما به طور عموم مقيد و اخلاقي است و پايبنديهاي عمومي دارد و ترديدي در آن نيست. اين نوع مقررات ممكن است به ظاهر يك آسيب را كم كند اما يك آسيب بزرگتري را كه در اخلاق اسلامي بدتر است، ايجاد ميكند، يعني ما را «ريايي» ميكند. يعني كسي كه اعتقادي به كاري ندارد سعي ميكند خود را متشبه كند. در اين حالت ما با يك جامعه ريايي رو به رو هستيم كه خيلي خطرناك است. يعني جامعهيي كه دل و عمل مردم يكي نيست. در اين حالت افراد به خاطر معيشتشان كارهايي را انجام ميدهند و طوري خود را جلوه ميدهند كه در شرايط معمولي خيلي معمولتر و بيرياتر انجام ميداده اند. در اين حالت ما در او چيزي را توليد ميكنيم كه آن توليد به مراتب خطرناكتر است. به جاي قبض و به جاي عبوس بودن و ايجاد محدوديت اگر راه محبت و بسط را انتخاب كنيم، در عين نظارتهاي كلان، مطمئنا آثارش بهتر خواهد بود. دانشگاه هوشمند است و رفتارهاي ناپخته واكنشهاي تلختري خواهد داشت.
توصيه شما به مسوولان وزارت علوم و جامعه دانشگاهي چيست؟
من به برخي مسوولان توصيه ميكنم شبيه داستانهاي عرفاني و تاريخي ما، لباس مبدلي بپوشند و بين مردم باشند و از حرف دل مردم و حرفهايي كه بين خودشان رد و بدل ميشود، اطلاع پيدا كنند. آن وقت متوجه ميشوند برخي اقدامات نتيجه ديگري دارد. لج كردن نبايد در جامعه ايجاد شود. اين قاعده بدي است. جامعه ما نه با دين در تعارض است، نه با ارزشهاي اخلاقي. بخشي از اتفاقاتي كه دارد رخ ميدهد نوعي لج بازي در مقابل تصميمات غلط و غيرعلمي است. هر دانشگاه ظرفيتها و توانايي خودش را دارد اما نوع مديريت ما با دانشگاه، باعث شده جامعه از يك دانشگاهي با ظرفيت بالا و حضور در توسعه كشور و پيوند با سياستهاي كلان محروم شود. استاد و دانشجو هركدام دارند كار خود را ميكنند. استادان درگير معيشت شدند. اين حاصل عملكرد وزارت علوم خصوصا دولت دهم است. دانشگاه هنوز ظرفيت بالايي براي كمك كردن به نظام و انقلاب دارد. اما اين نوع نگاه و برخوردها دارد فضايي ايجاد ميكند كه نه مديران و مسوولان دانشگاه راضي هستند نه دانشجويان.
ارزيابي شما از فعاليتهاي دانشجويي در اين دوره چيست؟
در دوره اصلاحات، 4000 نشريه دانشجويي در دانشگاهها فعال بود و جشنوارههاي مطبوعات دانشجويي شلوغي داشتيم. بيش از دو هزار تشكل دانشجويي و صنفي فعال بود. الان ما در دانشگاه فعاليت پرنشاط سياسي- فرهنگي نمي بينيم.
به نظر شما آيا شور و نشاط دوباره به دانشگاهها و فضاهاي دانشجويي برميگردد؟
ما فضاي پرشور دانشجويي را بايد يك فرصت بدانيم اما اين فضا به طور مصنوعي شكل نميگيرد. به يك معنا ما داريم خود را از آن فرصت محروم ميكنيم. قطعا ما نيز ميگوييم هر شكل از فعاليت دانشجويي و سياسي به صورت افراطي محكوم است و دانشجويان نيز به اين حركتهاي افراطي پاسخ نميدهند. اگر اينها را كنار بگذاريم، فعاليتهاي خودجوش و فضاي غيرامنيتي دانشگاه براي ما يك فرصت است. دانشگاه غيرفعال به معناي جامعه غيرفعال است.
به شكل مصنوعي و شعاري اين فضا را نميتوان ايجاد كرد. دانشجو بايد احساس كند ما به شكل واقعي مايليم او به صحنه بيايد. در حال حاضر فضا طوري شده است كه دانشجو احساس ميكند، فعاليت او هزينه دارد و او حاضر نيست اين هزينه را بپردازد. حاصل اين ميشود كه نيروهاي نخبه وقتي در اين فضا جذب نشدند و به بهانههاي مختلف در مقاطع مختلف حذف شدند؛ جذب جاهاي ديگر ميشوند. اين شور و نشاط بايد دوباره به دانشگاه برگردد.
انتهای پیام