خرید تور تابستان ایران بوم گردی

آیا جمنا موفق خواهد شد؟

«عباس عبدی»، تحلیلگر سیاسی اصلاح طلب در یادداشتی در تحلیل وضعیت «جمنا» بخشی از اصولگرایان آن را تشکیل داده اند، در روزنامه ی «ایران» نوشت:

برگزاري نشست سراسري جبهه مردمي نيروهاي انقلاب با حضور يك جمع حدود 3000 نفري انجام و در نهايت با رأي‌گيري از حاضران، شوراي مركزي اين جبهه نیز تعيين شد. جبهه‌اي كه نفر 29 آن از مجموع 30 نفر انتخاب شده، دبيركل قديمي‌ترين حزب اصول‌گرايان است كه كمتر از يك چهارم آراي حاضران را به دست آورده است و هنگامي كه رأي او را در كنار رأي نفر اول كه يك خانم است قرار دهيم كه 90 درصد آراي صحيح را به دست آورده متوجه يك پوست‌اندازي شديد و ريشه‌اي در ميان اصول‌گرايان می‌شویم. اكنون اين پرسش پيش مي‌آيد كه آيا اين جبهه مي‌تواند تشكل‌هاي اصول‌گرا را به زير چتر واحد خود در آورد؟ در اين يادداشت مي‌كوشم كه تحليل خودم را در پاسخ به اين پرسش تقديم كنم.

پيش از هر چيز بايد بگويم كه اتحاد و يكپارچگي جناح اصول‌گرا يا جناح اصلاح‌طلب و يا هر جناح سومی، يك خبر خوش و نويدبخش براي جامعه ايران خواهد بود. جامعه ايران از نظر ساختار سياسي، حزبي نيست و از نوعي شلختگي سياسي در رنج است. بنابراين از هر اقدامي كه موجب انسجام و اتحاد احزاب و جبهه‌ها شود بايد دفاع و استقبال كرد. اگر روزي برسد كه احزاب و جبهه‌هاي نام و نشان‌دار و ضمناً به لحاظ تشكيلاتي منسجم به 2 يا 3 و حتي 4 مورد برسد، بسيار نيكو خواهد بود. از اين رو بايد از تشكيل اين جبهه دفاع كرد، ولي دفاع از چنين جبهه‌اي آيا لزوماً به معناي آن است كه آنان در رسيدن به اتحاد و انسجام موفق خواهند شد؟ به نظر مي‌رسد كه در كوتاه‌مدت تحقق چنين هدفي محتمل نيست و اين هدف به انتخابات فعلي نمي‌رسد. به همين دليل شايد اشتباه اصول‌گرايان بود كه خيلي با عجله وارد اين ماجرا شدند، تا بلكه در انتخابات اخير به وحدتي جدي برسند. در اين نوشته سعي مي‌كنم كه دلايل اين ادعا را شرح دهم.

1ـ اولين دليل بنده، فقدان شخصيت‌هاي كاريزما در ميان اين جمع به نسبت وسيع و گسترده است. البته توافق بر اصول و مباني مي‌تواند مبناي وحدت شود و نياز به چنين شخصيتي را كم كند، ولي واضح است كه چنين توافقي نيز وجود ندارد كه دلائل آن در ادامه گفته خواهد شد. پيش از اين رهبران جامعتين از طريق شيخوخيت و ريش‌سفيدي اقداماتي را براي وحدت انجام مي‌دادند، ولي از سال 1384 به بعد و با آمدن احمدي‌نژاد اين شيخوخيت از ميان رفت و يا تضعيف شد. و با فوت مرحوم مهدوي‌كني، آخرين نقطه اميد آنان براي انسجام نیز بسته و اين نخ تسبيح اصول‌گرايان پاره شد. هر چند حضور آن مرحوم هم در سال 92 گره‌ای از کار این جناح نگشود.

اكنون تنها فردي كه از چنين جايگاهي برخوردار است، آقاي مصباح است كه اصولاً شيوه و منش سياسي ايشان به گونه‌اي است كه همه يا بايد تبعيت كنند يا برای وی شق دیگری پذيرفتني نيست. در سال 1392 نيز با استفاده از رد صلاحيت نامزد اصلح مورد نظر ايشان بود كه به طور عملي از جدايي كامل وي ممانعت به عمل آوردند.

نگرش تكليف‌مدار و تأكيد بر مسئوليت فردي اجازه نمي‌دهد كه تسليم نظر جمع شد. هرچند اين نگرش همواره با مشكل مواجه شده و به همین دلیل اصلاحاتي در آن ايجاد شده است. مثل عدول از نظريه نامزد اصلح تا رسيدن به صالح مقبول و بعد تن دادن به دفع افسد به فاسد! واقعيت اين است كه با هيچ‌كدام از اين نگرش‌ها نمي‌توان وارد يك فرآيند انتخاباتي شد. اين ذهنيت‌ها آكنده از تضاد است. دفع افسد به فاسد يك شعار ضد انتخاباتي است. این شعار بدین معناست که هر دو نفر مورد نظر حداقل فاسد معرفي مي‌شوند، در حالي كه شوراي نگهبان مدعي حذف افراد فاسد از گردونه نامزدهاست. به علاوه كسي كه چنين شعاري را مي‌دهد، پيش از اينكه نامزد رقيب خود را افسد معرفي كند، نامزد مورد حمايت خود را فاسد دانسته است و چون اين بخش اقرار است مردم آن را مي‌پذيرند و به او رأي نمي‌دهند. در مجموع آقاي مصباح يزدي با انديشه و رفتار خود اجازه نخواهد داد كه اتحاد و انسجامي براساس رأي اكثريت نزد جناح اصول‌گرا شكل بگيرد. وقتي كه براي اكثريت اعتباري قايل نشويم، فرق نخواهد كرد كه اين اكثريت در سطح ملي باشد يا در سطح يك حزب و یا حتي نزد روحانيون. اكثريت فاقد اعتبار است، و اين ناقض ائتلاف و انسجام احتمالي است.

2ـ تجربه گذشته اصول‌گرايان در زمينه ائتلاف و اتحاد بويژه در سال 1392، بسيار نااميدكننده بود. سه نفري كه هم‌قسم شده بودند تا براساس يك معيار عيني دو نفرشان به نفع نفر سوم كنار روند، نه تنها چنين نكردند، بلكه يك نفر آنان كنار رفت نه به نفع هيچ‌كدام از اين دو نفر، و دو نفر باقيمانده نیز بجای مودت، بيشترين خصومت و تضاد را در جريان انتخابات با يكديگر داشتند. و در نهايت مودت و دوستي صوري اوليه به يك نوع خصومت پاياني تبديل شد! علت روشن است، زيرا وحدت بايد براساس توافق و تفاهم در اصول و مباني و مبتني بر يك شيوه مورد قبول باشد كه هيچ‌كدام از اين مقدمات را نداشتند و اكنون هم ندارند.

3ـ يكي ديگر از دلايلي كه بر عدم موفقيت اين جمع براي رسيدن به توافق وجود دارد، ساختار متنوع اشخاص مهم آن است. برخي از نامزدهاي اصلي آنان بيش از اينكه با بدنه اصول‌گرايي ارتباطات فكري داشته باشند، به طور مستقل و فردي رفتار و عمل مي‌كنند و براي خودشان بيش از افراد هم‌فكر اعتبار قايل هستند. اين جايگاه را هم بيشتر از خلال حضور مستمر در ساختار اجرايي قدرت به دست آورده‌اند. بنابراين بدنه اصول‌گرايي تعهدي جدي نسبت به آنان احساس نمي‌كنند.

4ـ اتحاد موجود ميان آنان بيش از اينكه بر نقاط ايجابي ميان خودشان شكل بگيرد، برمبناي نگاه سلبي در برابر اصلاح‌طلبان يا دولت روحاني است. و براي آنكه وحدت خود را تقويت كنند، به ناچار اين نگاه سلبي را پررنگ‌تر مي‌نمايند و انتقادات خارج از انصاف مي‌نمايند و همين امر موجب ايجاد شكاف در ميان آنان خواهد شد. واقعيت اين است كه توافق بر روي نگرش‌هاي ايجابي در آنان ضعيف است. براي نمونه در زمينه برجام سكوت مي‌كنند، در زمينه اقتصاد به بيان كليات بسنده مي‌كنند. در زمينه فساد اختلاف نظرو نیز عمل ميانشان زياد است. در حوزه سياست خارجي نيز جز بيان اصول كلي مورد قبول همه نيروها، چيز ديگري نمي‌گويند.

5ـ يك مانع مهم ديگر ایجاد وحدت میان اصول‌گرايان، احمدي‌نژاد است. به دلايل گوناگون مهم‌ترين شخصي كه در ميان اصول‌گرايان وجود دارد و رأي حداقلي نيز دارد، احمدي‌نژاد است. ولي اصول‌گرايان از يك سو از او تنفر دارند، چون 8 سال را به نام آنان حكومت كرد ولي جز ضرر براي اين جناح ميراث ديگري باقي نگذاشت، و از سوي ديگر خود را نيازمند به او مي‌دانند چون برخي از بدنه آنها مشترك است و به رأي او نيز نياز مبرمي دارند. ولي او نيز همچون آقاي مصباح و حتي شديدتر از وي اجازه ائتلاف و اتحاد را ميان اصول‌گرايان نمي‌دهد. اصول‌گرايان نمي‌توانند بدون تعيين تكليف خود با احمدي‌نژاد كار چنداني كنند. مشكل او را نمي‌توان چون استخوان لاي زخم گذاشت و ناديده گرفت.

6ـ و بالاخره آخرين مشكل اصول‌گرايان براي رسيدن به وحدت، كنار رفتن نسبي بخشي از نيروهاي مهم و باسابقه آنان مثل باهنر، لاريجاني، توكلي و… است. معلوم نيست كه اصول‌گرايان بتوانند در غياب و بازيگرداني اين نيروها به وحدتي اصولي حتي نزديك شوند. كافي است به شوراي انتخابي از سوي اين جبهه نگاهي بياندازيم. وزن نفرات مذكور، حتي 10 درصد نيروهاي اصلي اصول‌گرايان را شامل نمي‌شود و با اين وزن غيرممكن است كه اتحاد و انسجامي صورت گيرد.

یک نکته فرعی هم بد نیست گفته شود. در چنین نشست‌هایی که همه حاضران از افراد نخبه سیاسی هستند طبعا می‌توانند یک برگ رای را بدون اشکال پرکنند. در نشست جبهه مردمی از 2691 رای 170 موردش باطله بوده است. یعنی بیش از 6 درصد آرا و این حتی از آرای باطله انتخابات کشور هم بیشتر است. من تا کنون به یاد ندارم که در کنگره جبهه مشارکت حتی اندکی از آرای باطله وجود داشته باشد. این حد از آرای باطله ناشی از ناآشنایی با برگه رای و اسامی نامزدها نیست ناشی از نوعی اعتراض در یک جمع دستچین شده به نتایج نشست است از همین نکته می‌توان آینده وحدت را در این جمع حدس زد.

هرچند پيش‌بيني مي‌شود كه هدف آنان به انتخابات آينده وصال ندهد، ولي اي كاش پس از انتخابات اين جمع رو به تعطيلي دايمي نرود و مثل كارگران فصلي عمل نكنند. هر چند باید گفت که متأسفانه به نظر مي‌رسد انتخابات 1396، به احتمال زياد پايان تاريخ مصرف اين جبهه خواهد بود.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. فروپاشی جریان اصولگرا سالهاست شروع شده و به نظر نمی رسد این جمنا و …. را به جایی ببرد. حیات اصولگرایی ارتباط عمیقی پیدا کرده به حمایت های سیستماتیک نظام. واین آسیب پذیری این جریان را می رساند. دلیل برخود عصبی این جریان با رقیب و بگیر و ببند را هم در همین نقثطه ضعف این جریان باید جستونمود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا