خرید تور تابستان ایران بوم گردی

دلواپسان بدلی و فعالان فرهنگی تقلبی!

سید محمد بهشتی در خبرآنلاین نوشت: از امیر تتلو و بهنوش بختیاری به عنوان فعال فرهنگی تجلیل شد. سیدعبدالجواد موسوی معتقد بود که این جشن، فاجعه بوده. او از من، از دیگران و از خودش می‌پرسید که منتهای هنر انقلاب همین بود؟ اصولگرایی یعنی همین؟! من با او موافقم البته این ماجرا را از زوایه ای دیگر نگاه می‌کنم.

آنچه با آن روبرو هستیم، ارتباطی با اصولگرایی و اصولگرایان ندارد. ما اصولگرای استخوان‌دار فراوان دیده‌ایم و آن‌ها را به خوبی می‌شناسیم. گروه حاضر، اقلیتی است كوچك و غوغاسالار كه ادای اصولگرایان و اصولگرایی را در می‌آورد و در غیاب یلان این عرصه، تلاش می‌كند كه خود را دلواپس، صاحب لوای اصولگرایی و مدافع انقلاب و هنر انقلاب وانمود كند. حال آنكه نیك می‌دانیم چنین نیست. اصولگرایان واقعی همیشه و آشكارا با این جماعت افراطی، مرزبندی كرده‌اند. نمی‌توان به صرف ادعای زبانی، اصولگرا بود. همان‌طور كه نمی‌توان قبول كرد كسی بگوید اصلاح‌طلب است و اصلاح‌طلب شود. «حسن فعلی» و «حسن فاعلی» لازم است اما نیازی به این تعابیر نیست. این اقلیت كوچك خودمحور، حتی بلد نیستند اصولگرایی را هجی كنند. در قاموس این افراد، «اصولگرایی» و «انقلابی بودن» دایره‌ای است كه مساحتش به اندازه‌ی یك سكه‌ی پانصد تومانی است! جز خودشان كس ديگري در آن جا نمي‌گيرد. در مورد همه‌ی موضوعات چنین‌اند. بیایید نگاهی سریع به عقاید و معتقدات غریب این گروه كم‌شمار بیندازیم:

الف ـ تاریخ/ تكنولوژی:
تاریخ ـ یا چیزی که این حضرات دلواپس به عنوان تاریخ می‌شناسند ـ از ظهور اسلام آغاز می‌شود. خلافت اموی و عباسی که اصلا نباید حرفش را زد. همه، بیرون از تاریخ‌اند. همین‌طور جلو بیاییم و بعد از حیات ائمه(س) به حکومت‌های ایرانی برسیم. نه. چیز قابل دفاعی در نظر این جماعت پیدا نمی‌شود. علوم اسلامی خوب است به شرطی که آقای رحیم‌پور ازغدی بتواند ثابت کند که همه‌چیز را ما مسلمانان اختراع کرده‌ایم و غربی‌ها کشفیات ما را سرقت کرده‌اند. اما ادبیات، نه. خیلی مشکوک است. انوری و عنصری درباری‌اند. فردوسی سلطنت‌طلب است و کسی حق ندارد داستان‌های او را بر دیوار نقاشی کند. عرفان که دیگه بدتر! سنایی و عطار و مولوی را باید با انبر گرفت، حافظ از می و مغبچه و میخانه حرف زده و فلسفه هم که میراث شوم یونان است.

می‌رسیم به سده‌های دهم و یازدهم هجری. بدون این‌که وارد جزئیات شوند شاه اسماعیل را آدم خوبی می‌دانند. عثمانی‌های مسلمان که هیچ. کریم‌خان زند بد نبود. بقیه‌ی سلاطین تا پایان دوره‌ی پهلوی دوم، بدون استثنا خارج از تاریخ‌ایران هستند. بدند و غیر قابل دفاع. مشروطه کار انگلیسی‌هاست و مصدق نیز خائنی است غربزده.

اما در باب تكنولوژی… بسیارند در میان این عزیزان، كه تكنولوژی را امری شیطانی و نفسانی می‌دانند. از میان ایشان كسی را می‌شناسم كه صفحه‌ی كیبورد را نجس می‌دانست و لاجرم سخنانش را تقریر می‌كرد و دیگری برایش تایپ می‌فرمود تا مبادا تكنولوژی دست حضرتش را بیالاید. آدم دیگری را می‌شناسم (همه او را می‌شناسند) كه می‌گفت: هر كس خطی در باره‌ی سینما بنویسد (این‌كه در تولید فیلم مشاركت داشته باشد به كنار) روز قیامت باید حساب پس بدهد!

ب ـ اصولگرا كیست؟
از منظر دلواپسان، بعد از انقلاب قضیه خیلی پیچیده می‌شود. آن‌ها می‌گویند که امام را قبول دارند اما هنوز از نفرین بر مرحوم هاشمی ـ به خاطر آنچه نوشاندن جام زهر به حضرت امام می‌نامند ـ دست بر نداشته‌اند. این‌که مرحوم هاشمی كاملا مورد اعتماد حضرت امام بود، اینكه هیچ گاه خود را و منافع خود را بر مسائل كشور ترجیح ننهاد، تغییری در قضاوت ایشان ایجاد نمی‌کند.

اما دولت‌ها. در نظر ایشان خاتمی بد بوده، احمدی‌نژاد برای چهار سال خوب بوده ـ و این اوج بی‌صداقتی است چون هنوز به شدت او را قبول دارند ـ و روحانی هم كه همان بنی صدر است!

وقتی سعی کنیم که از معیارهای دلواپسان سر در بیاوریم ماجرا بغرنج‌تر می‌شود. اصولگرا کسی است که آن‌ها بگویند. از این منظر، بازرگان لیبرال بوده، شهید بهشتی و مطهری خوب‌اند اما فرزندان ایشان نه. آقای ناطق نوری و آقای جوادی آملی هم دیگر اصولگرا نیستند چون با غوغای اینان هم‌صدا نشده‌اند. در جهشی شگفت‌انگیز از فراز همه‌ی اصولگرایان، آن‌ها آقای رئیسی را به عنوان اصولگرایی تام و تمام می‌پذیرند و فقط او را قابل دفاع می‌دانند. آن‌ها مدعی‌اند که مقام معظم رهبری را قبول دارند اما این‌که رهبری به کرات تیم مذاکرات هسته‌ای را ستوده‌اند و از کلیت مذاکرات حمایت کرده‌اند، اصلا به خرج‌شان نمی‌رود.

ج ـ هنر:
در نگاه این جماعت عجیب، فیلم اخراجی‌ها و قلاده‌های طلا بر تمام تولیدات بیضایی و كیمیایی ومهرجویی و اساسا سینمای بعد و قبل از انقلاب ترجیح دارد، مرحوم كیارستمی جاسوس بوده و فرهادی هم كه مبتذل است. افشین دژاگه حق ندارد تتو كند اما می‌شود كنار تتلو نشست و با او عكس گرفت. چرا؟ چون توبه كرده و ضمنا از شجریان خیلی هنرمندتر است بلكه!

شعر در ترازوی ناساز دلواپسان تا حد هجو و مدح تنزل پیدا می‌كند و بیشتر به ابزاری می‌ماند برای شكستن شیشه‌ی خانه‌ی حریف و تسویه‌حساب‌های شخصی. نباید حیرت كرد اگر این حضرات به جای شهرام ناظری، تتلو را روی عرشه‌ی ناو بفرستند و به جای این‌كه امثال شجریان را بر صدر بنشانند محفلی تتلیستی ترتیب دهند.

آنچه این روزها از این جماعت می‌بینیم، مصداق «ته» كشیدن است. وقتی مایه‌ای برای عرضه نداشته باشی، وقتی مبنا و بنیادی اصولی برای عرض اندام نیابی، چنین عاقبتی پیدا خواهی كرد. مردم، گروه زنده‌ی مردم، شاهدند و قضاوت خواهند كرد. به قول نیما: آن‌ كه غربال به دست دارد، از عقب كاروان می‌آید.

بعد‌التحریر: سید عبدالجواد موسوی این برنامه‌ی بزرگداشت را فاجعه می‌دانست. من گفتم: نه، فاجعه نیست. فاتحه است!

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا