خرید تور تابستان ایران بوم گردی

خارج نشین – 10

ستون «خارج نشین» انصاف نیوز، «علی معتمدی»: همیشه مهاجرت برای قشر بزرگی از ما ایرانی‌ها، راهی یک طرفه بوده است. یک تصمیم چشم بسته و یک هندوانه‌ی سربسته‌ی پشت وانتی که هیچ شرط چاقویی هم برایش نبوده است. مثل خرید یک خانه‌ی ویلایی که عکسش را در روزنامه دیده‌ای، بعد زنگ زده‌ای به صاحب خانه تا قرار ملاقات و بازدید بگذاری. ولی صاحب خانه، بی انصاف، حتی فرصت این را نمی‌دهد که بیایی و قبل از پرداخت مبلغی هنگفت، گشت و چرخی بزنی و خانه را حضوری ببینی و بگردی. اصلن اظهار نظری از طرف شما در کار نیست. همینی هست که هست! صاحب خانه رو می‌کند به شما و داد می زند «مشتری هستی یا نیستی؟»، باید زود، تند، سریع جوابش را بدهی، والا اگر دست دست کنی، یک لشر آدم آن بیرون صف کشیده‌اند پشت در، و خانه را دو سوته به مشتری بعدی، ولو با قیمت بهتر می‌فروشد.

خیلی‌هایمان هیچ وقت فرصتی برای رفتن و دیدن و حتی گرفتن چند ماه ویزای توریستی هم نداشته‌ایم. خیلی هامان، اولین سفرهای خارجی عمرمان برای انجام مصاحبه‌ای هول هولکی و به امید گرفتن ویزای آمریکایی و اروپایی بوده است. خود من، در هر دو سفری که برای اولین بار پایم را از ایران بیرون گذاشتم، توفیقی اجباری داشتم که به قبرس بروم. نه این که بد گذشته باشد، خیلی هم خوب بود و جایتان خالی، اما سفر اجباری دوم به همان کشور و شهر و دقیقاً با همان برنامه‌ی سفر که آژانس مسافرتی ریخته بود، کمی زور داشت. راستش مبلغی هنگفت، آن هم از پول توجیبی بابا و در عرض کمتر از دو ماه، در پاچه‌ام رفته بود.

اکثرمان باید از روی نقشه، اینترنت و فیلتر شکن، گوگل مپ، عکس و استوری دوست و آشنا، و فیلم‌هایی که دیده‌ایم، رؤیایی در سر بپرورانیم تا برای سفری که همان مهاجرت باشد، تصمیم بگیریم. باید به فانتزی‌هایمان بسنده کنیم و خیال بپرورانیم که احتمالاً جایی آن سوی آب‌ها، بهشت رویاهای ماست. و بعد برایش شروع به پرداخت هزینه‌ی مالی و زمانی و عاطفی کنیم، ویزایی دست و پا کنیم. و خانه و زندگی را بگذاریم و با چمدان راهی شویم. همان روزی که پایمان را از پلکان هواپیما روی آسفالت فرودگاه می‌گذاریم، تازه هندوانه‌ی سربسته را در سینی گذاشته و قاچ می‌کنیم، در دهان می‌گذاریم تا ببینیم که شیرین است یا بی مزه و گس. آش کشک خاله است. نخواستم و نمی‌خواهم و همین الان چمدانم را می‌بندم و بر می گردمی در کار نیست. نه این که کسی غل و زنجیرمان کرده باشد، ولی زندگی که الکی نیست. چند سال زحمت و عرق جبین ریختن برای گرفتن پذیرش این دانشگاه و آن دانشگاه، یا پرکردن این فرم و آن یکی، که آسان نبوده که یک شبه خرابش کنیم. پس می‌مانیم، به هر زور و زحمتی هم که باشد، خودمان را با هرچه پیش آید، خوش می‌کنیم تا زندگی بچرخد و هندوانه‌ای که در دهان است، شیرین مزه کند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا