خرید تور تابستان ایران بوم گردی

ما را باید بدون گفت‌وگو به بهشت ببرند

دانش‌آموزان و معلمان مدرسه دخترانه روستای “کلپورگان” آنقدر مشکل دارند که به گفته مدیر مدرسه «باید ما را با این همه مشکلات بدون گفت‌وگو به بهشت ببرند.»

به گزارش ایسنا، مدرسه دخترانه حضرت فاطمه زهرا (س) نزدیک کارگاه سفال‌گری روستای کلپورگان است. روستایی که مدتی است اسم آن برای جهانی شدنش به واسطه سفالگری هفت هزار ساله‌اش بر سر زبان‌ها افتاده است.

دخترها هر صبح با لباس مدرسه به کارگاه سفالگری و نزدیک ظهر به مدرسه می‌روند. تقریبا همه زنان و دختران این روستا سفالگری را می‌دانند. دانش آموزان یک هفته صبح‌ها و یک هفته بعد از ظهرها به مدرسه می‌روند.

دانش‌آموزان مدرسه کلپورگان هر کدام با یک رنگ و فُرم لباس در کلاس حاضر می شوند. زمانی با لباس‌های محلی و سوزن‌دوزیِ خودشان مدرسه می‌رفتند، اما بعد از آنکه حواس‌شان به مدل لباس یکدیگر پرت می‌شد، از استان بخشنامه می‌دهند که لباس فرم بپوشند، اما سخت‌گیری برای خرید فرمِ یک دست وجود ندارد و هر خانواده بنابر توانایی مالی و سلیقه‌اش یک دست لباس تهیه می‌کند.

مدرسه دخترانه کلپورگان از اول تا ششم دبستان ۴۳ دانش‌آموز دارد. مدیر مدرسه میزی در دفترش ندارد. دانش آموزان زنگ ورزش بیکارند، چون وسیله و امکاناتی برای بازی یا ورزش ندارند.

بخشی از سقف مدرسه ریخته و با آنکه دهیاری و اعضای شورای دِه در کارهای مدرسه کمک می‌کنند، اما باز هم جوابگو نیست. خرابی سرویس‌های بهداشتی را هم با مبلغ پنج هزار تومانی که از هر دانش‌آموز جمع کردند، سر و سامان داده‌اند.

دانش‌آموزان دختر می‌توانند از کلاس اول تا ششم را در این مدرسه درس بخوانند و بعد از آن باید برای ادامه تحصیل به سراوان بروند. از کلپورگان تا سراوان نیم ساعت راه است. دبیرستان سراوان به اندازه کافی برای همه جا ندارد، به همین خاطر دانش آموزان باید برای ادامه تحصیل با یکدیگر رقابت کنند و آزمون دهند. دبیرستان سراوان خوابگاه هم دارد، به همین دلیل ظرفیت زیادی برای پذیرش دانش آموز ندارد.

صبا دهواری مدیر ۲۹ ساله مدرسه دخترانه کلپورگان است که لیسانس مرتبط دارد و مادر دو فرزند کوچک است. او فقط مدیر نیست، بلکه معلم سه مقطع تحصیلی هم است. دخترش چهار سال و پسرش یک سال دارد. همسرش شیعه و اهل خراسان جنوبی و خودش اهل تسنن است. بعد از ازدواج‌شان برای زندگی به زاهدان می‌روند و زمانی که در آزمون معلمی قبول می‌شود، به زادگاهش روستای کلپورگان برمی‌گردد، چون معتقد است باید وظیفه‌اش در قبال مردم روستا را انجام دهد.

همسرش مکانیک است. برای اینکه کارهایشان سر و سامان بگیرد، حدود سه ماهی می‌شود که جدا از هم زندگی می‌کنند. همسرش در زاهدان مانده تا تکلیف خانه و کارش را مشخص کند و به همسر و فرزندانش در روستا بپیوندد، اما هنوز نمی‌داند وقتی به روستا برگشت باید چه کاری انجام دهد؟

مدیر و معلم جوان مدرسه دخترانه کلپورگان دختر و پسرش را پیش مادرش می‌گذارد تا بتواند کارش را به درستی در مدرسه انجام دهد. با سختی‌های زندگی در روستا و فرهنگ مردسالاری که به کمتر دختری اجازه ادامه تحصیل می‌دهد، لیسانس‌اش را گرفته و حالا که شانس کار کردن پیدا کرده، برای آنکه مدیریت و آموزش سه مقطع  مدرسه حضرت فاطمه زهرا (س) را بپذیرد، ماهانه ۷۰۰ هزار تومان حقوق می‌گیرد. حقوقی که گفته‌اند سالانه به حسابش واریز می‌کنند، زیرا در تعریف استخدامی‌اش خرید خدماتی محسوب می‌شود و نیروی غیررسمی است.

به گفته او نیروهای رسمی در مقطع راهنمایی تدریس می‌کنند، زیرا آموزش به دبستانی‌ها کار دشواری است و نیروهای رسمی حق انتخاب دارند.

دهواری در دو شیفت، شنبه و یکشنبه از صبح تا ۵ بعد از ظهر کار می‌کند. با آنکه بچه شیرخواره دارد، اما بسیاری مواقع  بعد از صبحانه تا عصر وقت نمی‌کند چیزی بخورد. پنجشنبه‌ها نیز مجبور است برای کلاسِ ضمن خدمت به سراوان برود. آنها باید ۱۴۰ ساعت آموزش ببینند و وقتی به خانه برمی‌گردد، هیچ انرژی برای رسیدگی به بچه‌های خودش ندارد.

او دانش آموزان کلاس اول را درس می‌دهد، آنها را برای زنگ تفریح روانه حیاط می‌کند، سپس به همین ترتیب کلاس دوم و پنجم را درس می‌دهد.

مدیر و معلم مدرسه حضرت فاطمه زهرا(س) درباره بخشی از مشکلاتش توضیح می‌دهد: برای تدریس در ۶ پایه، فقط دو معلم داریم. خودم به دانش آموزان کلاس اول، دوم و پنجم هم درس می‌دهم. به شدت به معلم و نیروی کار نیاز داریم و بارها این موضوع را اعلام کرده‌ام، اما هر بار می‌گویند، «به دلیل کمبود بودجه، توانایی جذب نیرو نداریم».

دهواری می‌گوید: ما دانش‌آموز با استعداد و تیزهوش کم نداریم. کلاس اول سه دانش‌آموز تیزهوش دارد که مجبورند با دانش‌آموزانی که پایه ضعیفی دارند هماهنگ باشند و در یک سطح بالا بیایند. ضعف بسیاری از دانش آموزان در درس ریاضی است و کتاب کمک آموزشی یا سی‌دی ندارند تا بتوانند بیشتر تمرین کنند.

بسیاری از دانش‌آموزان روستای کلپورگان معتقدند با پزشک، مهندس یا پلیس شدن می‌توانند روستا و استانی که در آن زندگی می‌کنند را از بار سنگین کلمه محرومیت نجات دهند. دانش‌آموزانی که استعدادهای زیادی دارند و به انسان‌هایی امثال “صبا دهواری” احتیاج زیادی دارند، اما نیرویی که بتواند استعداد آنها را پرورش دهد، بسیار ناچیز است.

گزارش و عکس از: کبریا حسین‌زاده – ایسنا

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. از نظرما دین و شیعه، فقط عزاداری و نذری پختن و اسراف پس از آن و زیارت! گویی هیچ چیز دیگری از این معرفت دینی نصیبمان نشده است! این که فرزندان عزیز این مرز وبوم باید این گونه درس بخوانند و همگی استعدادها و توانایی های بالقوه یی دارند، آه ازنهاد آدمی برمی انگیزد!
    نمی دانم!عزیزانی که مسوولیت ها را در این حاکمیت دینی قبول می کنند، چه قدر به تدبیر و کیاست و همه جانبه بودن تصمیمات خود اعتقاد دارن، که وضعیت بچه های معصوم این سرزمین، با توجه به پتانسیل سرزمینیمان، این گونه ناراحت کننده و غم انگیز است!
    در کانال عصرایران نیز فیلمی را می دیدم که دانش آموزان را در یک روستاهای چهار و بختیاری با یک سیم بگسل از نهر آبی با هزار ترس و لرز برای درس خواندن و رفتن به سر کلاس، عبور می دادند!
    وای به حالتان مسوولین! و کسانی که مُسرفانه در مراسم های مذهبی به نام دین و اهل بیت ریخت و پاش می کنیدو مداح و سخنران نیز حرف های می زنند که گره از کار فرو بسته ی فرزندان معصومان باز نمی کند!!؟
    امکاناتمان راکدام مسوول بی تجربه و نالایقی، خرج جاهایی می کنند که جز کینه و خشم عایداتی ندارد و فقر و عقب ماندگی و غصه خوردن برای مردمانمان نداشته!
    چهل سال را با جنگ و دفاع و خط و نشان کشیدن و هدر رفت منابع و ازبین رفتن ِانسان ، آب ، خاک ، گونه های گیاهی و جانوری و ریزگرد و میزگرد را گذراندیم.
    تصمیماتی بدون عمق کارشناسی تا مغز استخوانمان را سوزانده و امروز حسرت خور روزهای رفته! گروهی را سازمان داده ایم تا عده یی را که حرف متفاوت گفته اند را کنترل کنیم و فاصله و واگرایی انجام دهیم و امروز باز بگوییم که ناگهان چه زود دیر می شود…!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا