خرید تور تابستان ایران بوم گردی

شعر / اهل تدبیر و امیدی قدحت پُر مِی باد / فائق دهکردی

عباس کوهی فائق دهکردی، شاعر با ارسال شعر زیر برای انصاف نیوز، نوشت: پس از آشنا یی با سایت شما تصمیم گرفتم این شعر را که پس از حماسه ی سیاسی سال گذشته سرودم برایتان ارسال نمایم. این شعر تضمینی از یکی از غزل های حافظ است که با انتخابات سال گذشته بسیار مناسبت دارد.
عاقبت فتنه ی آن ایل و تبار آخر شد / کبر و تزویر و بسی داد و هوار آخر شد
روبهان را همگی قول و قرار آخر شد / « روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد»
کینه و بغض که امراضِ نهان می فرمود / تهمت و حِقد که بیماری جان می فرمود
گَرد و خاکی که تباهی به عیان می فرمود / «آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد»
آبِ آلوده و گِل بود عجب، توشه ی گُل / اشک و خون بود که می ریخت، به تن پوشه ی گُل
بود مسدود به صد مَکر و حِیَل، پوشه ی گُل / «شکر ایزد که به اقبالِ کُله گوشه ی گُل
نَخوتِ بادِ دی و شوکت خار آخر شد»
مَردم آزرده و دلگیر بُد از آن همه عیب / گسترش یافته صد ها سخنِ گفته به ریب
دم به دم زآتش خشم چاک بدیدم همه جیب / «صبح امید که بُد معتکفِ پرده ی غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد»
قرمز از خون جگر بود مرا خاتم دل / غصه و دلزدگی بود مرا همدم دل
بود ایام محرم مگر و ماتم دل؟! / «آن پریشانی شبهای دراز و غم دل
همه در سایه ی گیسوی نگار آخر شد»
روز ما نامده اندر پی آن شام هنوز / نا گرفته لبم از جام لبش کام هنوز
مرغ اقبال نیامد به لب بام هنوز / «باورم نیست ز بد عهدی ایام هنوز
قصه ی غصه که در دولت یار آخر شد»
اهل تدبیر و امیدی، قدحت پُر مِی باد / تو نه قفلی که کلیدی، قدحت پُر مِی باد
بابِ تعدیل  گشودی، قدحت پُر مِی باد / «ساقیا لطف نمودی، قدحت پُر مِی باد
که به تدبیر تو تشویش خُمار آخر شد»
آتش سر کش بی کیش بود قاتل خویش / طعمه ی موج بد اندیش بود ساحل خویش
سجده ی شکر که سر را بشده حاصل خویش / «پس از این نور به آفاق دهیم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد»
هر که مِی دید بگفتا : هوسی حافظ را / خیز [فائق] که به خدمت برسی، حافظ را
فهم هرگز نکند، خار و خسی حافظ را / «در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شکر کان نهضت بی حد و شمار آخر شد»
12/10/92 فائق دهکردی
انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. کرونا
    رسید شر عظیمی که خیر اکبر داشت / قضا چه نقشه ندانم ، قدر چه در سر داشت // مسلم است در این آتش کشیده زبان / به غیر دود و زیان ، سود و نور در بر داشت // به پاست جنگ جهانی میان او و جهان / غریب و غیب لشکری از خاور به باختر داشت // به مردم همه عالم هجوم برده چنان / که هر کسی به سر خود خیال سنگر داشت // عجیب کار جهان مختل از حضورش شد / چنین طفیلی پر راز را که باور داشت // دهان یاوه سرایان بی خبر ز خدا / به یمن راز قدومش ، خاک بر سر داشت // جهان از او بشد آبستن هزار تغییر / بگویم او که از این پس ، کتاب و دفتر داشت //
    مراکزی که به ظاهر صلاح ملت و دین / طریق خویش ولی فته ها به مجمر داشت // درش به تخته ی خشم خدا من مسدود / بشد که خشم خداوند من صد سر داشت // سلام و مغفرت حق بر آنان که / در این مقابله خوناب زهر و ساغر داشت //خدا کند که به خیر و خوشی رسد پایان / کووید نوزده یا که کرونا که غم برابر داشت //هزار نکته ی نا گفته هست لیک ختم سخن / به رای عقل تو فائق صواب بهتر داشت
    فائق دهکردی 99.1.12

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا