خرید تور تابستان ایران بوم گردی

تاکید پیمان عارف: روح الله زم عامل «میت» است

پیمان عارف، فعال سیاسی ایرانی مقیم خارج کشور، در یادداشتی با عنوان «ایستگاه آغازین دروغ» درباره‌ی مستند «ایستگاه پایانی دروغ» که از صداوسیما درباره‌ی روح الله زم پخش شده است، تاکید می‌کند که زم عامل سرویس اطلاعاتی ترکیه (میت) است.

به گزارش انصاف نیوز، عارف با تعریف خاطره‌ای از دیدار چند سال پیش با زم در «خانه طبقه هفتم مأمور میت ترکیه» نوشت: «[زم] با گفتن اینکه برای راه اندازی یک سایت خبری به ترکیه آمده تا با مقامات ترک دیدار کند با توجه به حدس ما درباره‌ی وابستگی صاحبخانه به سیستم اطلاعاتی ترکیه تلویحاً از همکاری خود با او در راستای منویات سرویس اطلاعات ترکیه خبر داد».

متن یادداشت پیمان عارف در پی می‌آید:

برخی از دوستان از من خواستند که نظرم را درباره مستند ایستگاه پایانی دروغ بنویسم. گفتم من پیشتر حرفهایم را درباره زم زده‌ام و احتمالاً نخستین کسی هم بودم که وقتی هنوز کسی درباره زم زبان نگشوده بود درباره او و پلشتی‌اش زبان گشودم و قلم دست گرفتم!

دوستی گفت یکبار دیگر یکجا بنویس. گفتم برای رسیدن به ایستگاه آخر باید از ایستگاه اول شروع کنم.

⭕️ ایستگاه اول:

من تا بهار ۹۲ حتی اسم این شخص را هم نشنیده بودم و از وجود مشعشع او بی اطلاع بودم. بهار ۹۲ در سایت ایران وایر با یادداشتی درباره هدی صابر به قلم یکی از بازداشت شدگان اعتراضات بهمن و اسفند ۸۹ مواجه شدم که در مدت حضور ۲ ماهه‌اش در بند ۳۵۰ اوین جز خاطراتی از بنگ و کذب چیز دیگری از خود برای همبندیان باقی نگذاشته بود!

دوستمان در ایران وایر، ضمن نقل خاطراتی دراز دامن از خود و هدی صابر که از حجم دروغ بکار رفته در آن خنده می‌آمد خلق را، در یک دروغ گویی عجیب از درگیری صابر با یکی از اعضای جبهه ملی ایران که در یکی از جلسات بحث درباره تاریخ معاصر ایران مصدق را پوپولیست خوانده بود سخن به میان میاورد!

با توجه به اینکه در مقطع یاد شده تنها عضو زندانی جبهه ملی ایران در بند ۳۵۰ راقم بود، او در واقع آشکارا داشت از من سخن می‌گفت بی آنکه جرات اسم آوردن داشته باشد!

بامزگی داستان فارغ از آنکه چگونه یک عضو جبهه ملی ممکن است مصدق را که منبع مشروعیت و حقانیت خود اوست پوپولیست بداند؛ آنجا بود که دقیقاً در همان مقطع من ضمن انتشار یادداشتی که از داخل زندان به بیرون ارسال کرده بودم در نشریه روزآنلاین به ادعای پوپولیست بودن مصدق که مهرنامه از زبان دکتر غنی نژاد مطرح کرده بود پاسخ داده بودم.

دروغ‌گوی کم خوان ما اما حتی نرفته بود آن یادداشت را بخواند تا به قول آذری‌ها وقتی می‌درد آنچنان بدرد که قابل وصله زدن باشد.

🔴 اما قصه چه بود؟

قصه یک بحث نظری بین راقم و مرحوم صابر بود که در ضمن آن من در نقد چپ ایران گفته بودم در گفتمان مارکسیستی هر جنبشی که بر مبنای پیکار طبقاتی بنا نشده باشد و نمایانگر تضاد طبقاتی نباشد و بلکه بالعکس خواهان تجمیع طبقات حول آرمان‌های ملی گرایانه باشد پوپولیستی است و فارغ از منافع شوروی حزب توده بلحاظ گفتمانی استعداد حمایت از جنبش دکتر مصدق را نداشت.

این نظر من با واکنش مرحوم صابر مواجه شد که “تو چرا انقدر ضد چپ هستی؟!”

بحثی که به مکاتباتی میان من و مرحوم صابر انجامید که احتمالاً مکتوبات من به صابر در بین وسایل او به خانواده‌اش تحویل داده شده و باید در اختیار خانم فریده جمشیدی و یا خواهرش فیروزه صابر بوده باشد.

در آن مکتوب من روی این نکته تاکید کردم که اولاً نقد حزب توده چپ ستیزی نیست ثانیاً نقد چپ و بالاخص حزب توده را از ایران فردای خودتان آموخته‌ایم و اگر بد است باید مهندس سحابی را نقد کنید.

بهرروی بر خلاف ادعای این دوستمان بحث نه بر سر مصدق بلکه حزب توده بود و نه درگیری من و صابر بلکه تفاوت دیدگاه‌هایمان بود. او بالاخره از سنت چپ مذهبی میامد و به گمانم بیش از آنکه از عینک سحابی به جهان بنگرد عینک پیمان را به چشم داشت و راقم که از سنت لیبرال ملی میامدم و طور دیگری به جهان و انسان و تاریخ می‌نگریستم.

اما آنچه که این دوست مکتب نرفته و فضای روشنفکری درک نکرده نتوانسته بود درک کند تفاوت میان نزاع اندیشه و نزاع اشخاص است. او نتوانسته بود درک کند که چگونه بعد از آن بحث دوستی من و صابر ادامه پیدا کرد و حتی او نیمی از جلسه بعد بحثش را به راقم اختصاص داد تا روایت او از نهضت ملی شدن نفت را نیز بشنود. خواسته ایکه راقم نیز با کمال میل پذیرفت چرا که نقد و تفاوت آراء را ذاتی جهان نظر می‌دانست و نه از نقد کردن ابایی داشت و نه از نقد شدن!

القصه داستان دروغ شاخدار این شخص به یک گروه خصوصی فیسبوکی زندانیان سیاسی آزادشده کشید و با توجه به واکنش او، من نیز مجبور به سخن گفتن شدم و نهایتاً، کار به فحاشی او انجامید.

۱، ۲ روز بعد از آن ماجرا چشمانم به نام روح الله زم در مسنجر فیسبوک روشن شد که به حمایت از کذاب نخست برخاسته و مسلسل وار پیام می‌فرستاد و تهدید به رصد شدن می‌کرد!

گفتمش اولاً تو که هستی که تهدیدم کنی؟ ثانیاً هر چه دلت خواست رصد کن همچو منی را که حسابش از شیر مادر پاک‌تر است چه ابایی از رصد همچو تویی؟!

قصه گذشت و چندی دیگر او شروع به کامنت گذاشتن کرد که تو در زندان موقع اعتصاب غذایت لیوانی شیر نوشیده‌ای!

گفتمش ننوشیده‌ام هر چند نوشیدنش منافاتی با موازین اعتصاب غذای تر نداشت اما تو سند و مدرکت برای سخن گفتن درباره رخدادی که خود در آن نبوده‌ای چیست؟!

گفت شاهد دارم که دیده‌اند تو شیر نوشیده‌ای!

گفتم شاهدت کیست؟

گفت: حاج محسن دانشپور مقدم

گفتم آن بیچاره که زیر حکم اعدام است و معلوم نیست کی از زندان بیرون بیاید و اساساً زنده بیرون بیاید یا خیر که ادعای تو را تأیید یا تکذیب کند.

خرج کردن از او همانند موکول کردن امر به زمان محال است.

نوشت من ظرف ۴۸ ساعت از داخل زندان از محسن دانشپور مقدم علیه تو نامه گرفته منتشر خواهم ساخت!

نوشتم تا ۴۸ ساعت که سهل است تا ۴۸ سال وقت داری!

فردایش از دوست مشترکی شنیدم که زم دستخطی نوشته و یا بهتر است بگویم جعل کرده و می‌خواهد به نام حاج محسن منتشر کند.

خود اهل دفتر خاطرات نوشتاندن و دستخط داشتن از همبندیان نبودم اما از دوستی که دفتر پُر پر و پیمانی داشت خواستم تصویر دستخط آقای دانشپور را برایم بفرستد. به دوست مشترک گفتم به زم برسان که دستخط شاهد ادعایی‌اش موجود است و از صرافت جعل دستخط بیفتد.

هفته‌ای دیگر آمد و کامنت گذاشت که تو در پرونده آخرت اساساً بازداشت نبوده‌ای و به دروغ گفته‌ای بازداشت بوده‌ای و پرونده‌ای در کار نیست!

گفتم باشد اگر چنین باشد دیگر از احضاریه و بازپرسی و دادگاه انقلاب نباید خبری شود. اگر نشد تو راست میگویی اما اگر شد پلشتی‌ات را صرفاً به حساب نان حرامی که پدرت به خوردت داده است خواهم گذارد.

به هفته‌ای نکشید که شعبه دوم امنیت [احضاریه‌ای فرستاد.]

کم کم دیدم با پدیده‌ای شگرف از پلشتی مواجه هستم که دروغ قاعده‌اش است و راستی استثناء؛

از لیست دوستان فیسبوکم پاکش کردم و به خدایش واگذار!

✅ زمان گذشت و ۱ سال بعد همان پرونده ایکه حضرتش مدعی دروغین و ساختگی بودنش بود به حکم زندان و سپس قطعیت یافتنش در تجدیدنظر منتج شد. در حالیکه تا لحظه آخر تصمیم به عدم خروج از ایران و رفتن به زندان داشتم و تنها با تلاش همسرم در واپسین دقایق تصمیم به خروج گرفتم؛ به او پیغام دادم که این زندانِ همان پرونده‌ایست که تو مدعی دروغین بودنش بودی.

گفت شرمنده‌ام و می‌خواهم رسماً روی صفحه‌ات عذرخواهی کنم اما چون آنفرندم کرده‌ای نمی‌توانم.

دوباره وارد لیستم شد تا رسماً عذرخواهی کند و انصافاً هم بی کم و کاست پوزش خواهی کرد.

۵، ۶ ماه بعد ما در ترکیه بودیم و وقتی تلفنم زنگ زد و شماره شخصی که بعدها عاملیتش برای سرویس اطلاعاتی ترکیه برایم محرز شد افتاد هیچ نمی‌دانستم که هدف او از تماس دعوت برای شامی است که در دل آن زم برای گرفتن عکس مشترک با ما کمین کرده است.

بهرحال ما آن شب بشقابی ماکارونی نیم سوخته خوردیم و “زم دوربین به دست” که به شدت یادآور “فخرآور دوربین به دست” بود توانست عکسش را با ما بگیرد و در صفحه‌اش منتشر سازد. همان عکسی که تمام سند ادعای خبرگزاری‌های امنیتی … مبنی بر ادعای دوستی سابق میان من و زم است!

اما در آن شب و در آن بالکن کذایی خانه طبقه هفتم مأمور میت ترکیه علاوه بر آن عکس یادگاری اتفاقات دیگری هم افتاد.

دوستمان که تا بدانجا دروغگویی اش برایم مسجل شده بود با صحبت از فال گیری و کمک گرفتن از اجنه و غیره نخست نشان داد که تا چه میزان خرافاتی و بیمار است؛

ثانیاً با گفتن اینکه برای راه اندازی یک سایت خبری به ترکیه آمده تا با مقامات ترک دیدار کند با توجه به حدس ما* درباره وابستگی صاحبخانه به سیستم اطلاعاتی ترکیه تلویحاً از همکاری خود با او در راستای منویات سرویس اطلاعات ترکیه خبر داد و ثالثاً با رفتار و نگاههای غیرمتعارف و مشمئزکننده‌اش به بانوان حاضر در جمع ما را به این نتیجه گیری رساند که علاوه بر دروغگو و خرافاتی بودن با یک بیمار جنسی که بصورت اضطراری نیازمند درمان است مواجهیم!

یکسال بعد من مجبور شدم خط وابسته به سرویس اطلاعاتی ترکیه را افشا کنم و پس از آن بود که به بهانه توهین به اردوغان در BBC فارسی بازداشت شدم. روز اول بازجویی افسر اطلاعاتی ترک تهدید کرد که یا یادداشت “پناهندگان ایرانی در چمبره میت ترکیه” را پس می‌گیری یا با تمام قوا به تخریبت می‌پردازیم.

او وقتی با پاسخ منفی من مواجه شد رفت اما همان شب اولین اقدام تخریبی علیه راقم از سوی ترک‌ها شروع شد؛ البته نه در ینی شفق و ملیت بلکه در کانال تازه تأسیس آمدنیوزِ روحی خان!

او و اربابانش که ظاهراً از مصاحبه همسرم با شبکه منوتو شدیداً ناراحت شده‌اند در مقام واکنش به استناد خبرگزاری فارس، دقت کنید خبرگزاری فارس و سند مجعولش که جعل و دستکاری شدگی‌اش با هر چشم غیرمسلحی نیز قابل تشخیص است ادعا می‌کنند که پیمان عارف در ایران بخاطر ۱۱ گرم حشیش شلاق خورده و نه به اتهام توهین به رییس جمهور احمدی نژاد!

دیگر قطار دروغ ایستگاه را ترک کرده و روی ریلی قرار گرفته که اقسام سرویس‌های اطلاعاتی برایش تدارک دیده و یا بهتر است بگویم سفارش می‌دهند.

سفارش میت البته به همینجا ختم نمی‌شود مزخرفاتی تهیه و در روزنامه امنیتی ینی شفق منتشر می‌شود دال بر اینکه دلیل بازداشت من در ترکیه عاملیت برای ساواک -بله درست شنیدید ساواک- بوده است!

برگه تفهیم اتهام را منتشر می‌کنم که در آن صراحتاً عنوان اتهامی توهین به رییس جمهور ترکیه قید شده.

اما مگر گوش کسی که پول می‌گیرد تا دروغ بنویسد به این چیزها بدهکار است؟

دو سال تمام اتهام نزده و دروغ نگفته در حقم باقی نمی‌گذارد و حتی کار را تا بدانجا می‌کشد که کلیت نهضت آزادی خارج از کشور را وابستگی به جمهوری اسلامی متهم می‌کند به استناد اینکه سایت زیتون یادداشت‌های پیمان عارف را منتشر می‌کند!

تصورش را بکنید که عبدالعلی بازرگان عامل حاکمیت بوده و باید منتظر می‌شدیم تا کسیکه تا صُلب پدر ریشه در جمهوری اسلامی دارد و نه تنها با نان [آن] قد کشیده و نه تنها در زهدان [آن] حیات یافته بلکه حتی اساساً از صلب [آن] هستی یافته است!

ماه‌ها می‌گذرد و وکیلی پیدا می‌شود که می‌گوید از لندن تماس می‌گیرد و وکیل زم است و قرار است از من شکایت کند.

میگویم چقدر نیکو!

لطفاً عجله کنید تا من نیز که تاکنون از شکایت از یک دارنده شناسنامه ایرانی در اروپا ابا داشتم به دور از محذورات بروم و برایش پرونده بگشایم.

می‌گوید نه می‌خواهم آشتی‌تان بدهم.

میگویم آشتی در کار نیست فقط می‌خواهم بدانم این بدکاره مرضش چیست و کی از لجن پراکنی خسته خواهد شد؟!

پیام صوتی می‌فرستد که چون شما درباره وابستگی او به میت ترکیه سخن گفته‌اید او هم اینگونه خودش را خالی می‌کند.

میگویم به او بگویید کثافات درونی‌اش را برود جای دیگری بالا بیاورد.

جناب وکیل می‌رود تا پیغام برده را پسغام بیاورد که تاکنون بعد از ۸ [ماه] خبری از او در دست نیست!

تابستان گذشته به پایان نرسیده که اینبار به خواست همکار امنیتی دیگرش مصطفی آزمایش سرش را در مسائل مرتبط با دراویش گنابادی فرو می‌کند و علیه قطب محصور سلسله و برادر او و برادرزادگانش موج لجن پراکنی راه میندازد تا بلکه دوستش آزمایش که سودای جانشینی دکتر تابنده را در سر می‌پرورد به آرزویش نزدیک شود.

✅ قطار لجن پراکنی ۵ ساله دیگر به پایان خود نزدیک شده و عاملیت احمقانه زم برای اقسام سرویس‌های اطلاعاتی از موساد تا وزارت اطلاعات دیگر بر کسی پوشیده نیست.

زم را باید تمام شده به حساب آورد اما محیط زم زای سیاست ایرانی بخصوص در موقعیت اپوزیسیونی مطلب دیگری است که شاید در وقتی دیگر بتوان بدان پرداخت.

محیطی که هر روز زم‌ها و فخرآورها را در لباسی جدید و شمایلی دیگرگون تولید کرده و می‌کند.

انتهای پیام

«پاسخ به جدیدترین هذیان روح الله زم»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. تیتر این مطلب رو عوض کنید بذارید “عامل سطح پایین سرویسهای اطلاعاتی همه جای عالم” همونطور که عارف تو یادداشتش به درستی اشاره کرد و هر ذهن آگاه و بی طرفی هم از نوع , کیفیت خبر گذاشتن و مطلب نوشتن در آمد نیوز به طور طبیعی به همین نتیجه می رسید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا