خرید تور تابستان ایران بوم گردی

سروش دباغ: روحانی از نخبگان کمک بیشتری بطلبد

سروش دباغ، یک پژوهشگر است. تحقیقات مهمی نیز در حوزه دین، فلسفه و ادبیات دارد. در عین حال در حلقه روشنفکران دینی محسوب می‌شود و از این رو پژوهش‌هایی در این حوزه و کلا جامعه روشنفکری ایران دارد. به همین دلیل با او که اینک در تورنتوی کاناداست، به صورت تلفنی، گفت‌وگویی انجام دادیم تا از او به عنوان یک روشنفکر بپرسیم که چرا هم‌سلفانش چندان دغدغه توسعه ندارند و چرا در ایران پژوهش‌های توسعه‌محور کم است و چرا نظریه‌پردازان ایرانی بیشتر به دنبال دعواهای ایدئولوژیک دینی و غیردینی و مارکسیسم و لیبرالیسم بوده‌اند و اصولا این روشنفکران تا چه اندازه می‌توانند به دولت روحانی که داعیه توسعه‌گرایی دارد کمک کنند و دولت روحانی چه اندازه از نخبگان کمک می‌گیرد. او نیز متواضعانه قبول کرد که روشنفکران ایرانی باید بیشتر روی مدل‌های توسعه در ایران کار کنند ولو آنکه کارهای درخور توجهی هم در این حوزه از سوی اندیشمندان ایرانی دیده شده است. او همچنین معتقد است که دولت روحانی باید برای رساندن کشور به توسعه از نخبگان کمک بیشتری بطلبد.
به گزارش انصاف نیوز، متن گفتگوی سروش دباغ با اعتماد را در پی می خوانید:
نظریه‌پردازان بزرگی در حوزه توسعه در کشورهای پیشرفته وجود داشتند و دارند. آیا در ایران نیز توسعه دغدغه روشنفکران و نظریه‌پردازان ایرانی بوده است؟
توسعه جزو دغدغه‌های روشنفکران ما، خصوصا در دهه‌های اخیر، بوده است. البته باید تفاوتی بین روشنفکران قبل از انقلاب و روشنفکران بعد از انقلاب در این باب قایل شد. قبل از انقلاب، مفهوم توسعه تحت‌الشعاع مفاهیمی چون غرب‌زدگی و استعمار و استثمار و استحمار قرار گرفته بود. به همین دلیل شاید به نحو جدی و تخصصی به قضیه توسعه پرداخته نمی‌شد. استیلای جنبش چپ بر جریان روشنفکری آن زمان بر آتش این تنور می‌دمید. هدف اصلی این بود که به جنبش جهانی سوسیالیسم بپیوندیم و از آلیناسیون و ازخود بیگانگی به درآییم و به تعبیر شریعتی انسان را از اسارت ماشینیسم در آوریم. جلال‌آل‌احمد هم از «غربزدگی» سخن می‌گفت؛ مقدم بر او احمد فردید بود که تحلیلی فلسفی از این مفهوم به دست داد. او کوشید تا توضیح دهد که غربزدگی به چه معناست و چرا تمدن ما ذیل تمدن مغرب زمین قرار گرفته. وی بر آن بود تا «حوالت تاریخی» ما را تبیین کند. در شرایطی که گفتمان چپ غلبه بر فضای روشنفکری آن دوران غلبه داشت، شاید صحبت کردن از توسعه به معنای امروزین چندان چنگی به دل نمی‌زد. از طرف دیگر، تقابل بین حکومت و روشنفکران اجازه نمی‌داد کسی از در آشتی‌جویی و مصالحه سخنانی درباب آبادانی مملکت بگوید. جایی خواندم یکی از مسوولان ساواک گفته بود ما می‌خواستیم جلال آل‌احمد را به سفر افغانستان بفرستیم تا وضعیت اسف‌بار آنجا را ببیند و بی‌محابا و ویرانگر در نقد وضعیت داخل کشور سخن نگوید و ببینددرهمسایگی ما اوضاع چقدر خراب است. فضا به نحوی بود که وقتی برخی از روشنفکران با هویدا، نخست وزیر وقت، دیدار داشتند، چنانکه عباس میلانی در کتاب «معمای هویدا» آورده، برخی از ایشان مواجهه تندی با هویدا داشتند، چون هر نوع تعامل و مصالحه‌یی با دولتمردان نامقبول می‌نمود. خلیل ملکی هم که از حزب توده جدا شد و نیروی سوم را پی افکند، به خاطر دیدارش با شاه سکه یک پول شد و طعن‌های فراوانی را شنید و به جان خرید. چنین فضایی اجازه نمی‌داد روشنفکران به مقولاتی مانند توسعه بیندیشند. البته بودند روشنفکرانی که در حاشیه به این مقولات می‌اندیشیدند اما ترس از انگ مصالحه جو و همکاری با رژیم را خوردن، کار را سخت می‌کرد و تتبع و تامل جدی در این باب را به حاشیه می‌راند. این گفتمان کم و بیش تا سال‌های پایانی دهه 60 بر فضای روشنفکری ایران سیطره شد. بعد از پایان جنگ ایران و عراق و آغاز دورانی که به سازندگی موسوم گشت، هم اقتصاددانان و هم روشنفکران –خصوصا روشنفکرانی که با ایده‌های لیبرالیستی همدلی داشتند- به مقوله توسعه پرداختند. البته تنها این جماعت نبودند؛ افرادی مانند مرحوم عزت‌الله سحابی نیز دلمشغول مقوله توسعه بودند. ایشان مقالات متعددی در نشریه «ایران فردا» در نقد سیاست‌های تعدیل اقتصادی دولت هاشمی می‌نوشت و نظراتش را در باب توسعه ابراز می‌کرد. قصه توسعه از این زمان به بعد بیشتر مورد توجه روشنفکران کشور قرار گرفت. فی‌المثل، عبدالکریم سروش در دهه هفتاد شمسی، در مقاله «فضیلت و معیشت» به مقوله توسعه و تفکیک میان ارزش‌های خادم و مخدوم پرداخت. در دهه‌های 70 و 80شاهد توجه جدی روشنفکران به مقوله توسعه هستیم؛ چپ‌گرایان سعی در نقد وضعیت موجود داشتند و در مقابل، عده‌یی از در تعامل با دولت‌های هاشمی و خاتمی بر آمدند.
جنش جهانی چپ از سال 1970 به بعد در قضیه توسعه دچار بحران نظریه‌پردازی شد و دیگر نظریات‌شان در باب توسعه و وابستگی جایش را به نظریات مبتنی بر نظام جهانی داد. چرا پیام و عواقب این بحران دیر به ایران رسید و سال‌ها طول کشید تا روشنفکران چپ‌گرای ایرانی نیز متوجه این بحران شوند و از منظر دیگری به توسعه بنگرند؟
باید آسیب‌شناسی کرد و علل ناکامی جنبش چپ در ایران را بررسی کرد. یکی از کتاب‌های خوبی که در این باب منتشر شده، کتاب «شورشیان آرمانخواه» نوشته مازیار بهروز است. ایشان توضیح می‌دهد که چه عللی باعث ناکامی جنبش چپ در ایران شد. برای اینکه پاسخ این پرسش را دریابیم، باید عنایت داشت که در حزب توده، مهم‌ترین حزب سیاسی آن زمان کشور که اکثر روشنفکران دلی در گرو آن داشتند یا عضو آن بودند، عموم مسائل حزبی تحت تاثیر تحولاتی بود که در بیرون از کشور اتفاق می‌افتد. فی‌المثل عده‌یی تحت تاثیر ایده‌های مائو در چین بودند، عده‌یی تحت تاثیر اتحاد جماهیر شوروی بودند، برخی هم متاثر از کوبا و ویتنام؛ این‌گونه اختلاف‌ها و نزاع‌های سیاسی در دل این حزب وجود داشت. عموم جهت‌گیری‌های سیاسی رهبران حزب توده در آن روزگار از بیرون از مرزها هدایت می‌شد و ایشان قویا تحت تاثیر رهبران حزب کمونیست شوروی بودند. به همین دلیل چریک‌های فدایی خلق سازمان مستقلی را تشکیل دادند، با این نگرش که نباید در فعالیت سیاسی تا این حد تحت تاثیر خارج از مرزها باشیم؛ بلکه باید مشکلات و مسائل بومی خود را، به دست خویش صورت‌بندی کنیم و به طرف اهدافی مشخص و معین حرکت کنیم. شریعتی و آل‌احمد در عداد روشنفکرانی بودند که مسائل‌شان بومی بود؛ یعنی اگر راجع به ماشینیسم و آلیناسیون سخن می‌گفتند و طعنی بر تکنیک و مدرنیزاسیون مغرب زمین می‌زدند و از «بازگشت به خویشتن» سخن می‌گفتند، طرح این مقولات به نزد ایشان ناظر به مسائل انضمامی جامعه ایران بود، نه اینکه مسائل خود را از آن سوی آب‌ها برگیرند. پس از انقلاب و پس از فروپاشی گفتمان چپ کلاسیک در جهان در اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90 میلادی، فضای اندیشه نیز در ایران دستخوش تغییر و تحول شد. در قصه جدایی روشنفکرانی چون خلیل ملکی، داریوش آشوری و انورخامه‌یی و دیگران از حزب توده و حملات زیادی که به ایشان صورت گرفت، می‌توان دریافت که تا چه میزان روشنفکران و سیاسیون آن روزگار تحت سیطره و تاثیرحزب توده بودند. چند سال پیش، در لندن گفت‌وگویی کردم با حسن کامشاد، از مترجمان صاحب نام کشورکه آثار متعددی را ترجمه کرده؛ این گفت‌وگو تحت عنوان «استالین مخوف باشد برای کفاره گناهانم» در نشریه «اندیشه پویا» منتشر شد. در این گفت‌وگو، کامشاد می‌گوید که روزگاری عضو حزب توده بوده، به همراه دوست نزدیکش شاهرخ مسکوب اما بعدها از آن جدا شده؛ کتاب « استالین مخوف» را نیز به عنوان کفاره گناهان خویش و عضویتش در حزب توده و تصویر باطلی که از استالین در آن ایام داشته، ترجمه کرده است. مرادم این است که روشنفکران و اهالی فرهنگ برجسته‌یی جذب این حزب سیاسی شده بودند؛ به نظر می‌رسد در آن روزگار وابستگی حزب توده به حزب کمونیست شوروی برایشان مهم و مساله ‌انگیز نبود. در پرتو درک امروزین از مفاهیم وابستگی و استقلال، می‌توان آن وضعیت را تحلیل کرد؛ آن زمان تشخیص روشنفکران این بوده که حزب کمونیست شوروی، برادر بزرگ است و باید با او همکاری کرد. این وابستگی یکی از انتقادات جدی‌ای است که همواره به رهبران حزب توده وارد شده؛ چه از طرف منتقدان و چه از طرف بعضی از اعضای درون حزب؛ این وابستگی به جایی می‌رسید که رهبران حزب در برهه‌یی، از منافع ملی هم دفاع نمی‌کردند و تلویحا و تصریحا منافع شوروی را رجحان می‌بخشیدند. وقتی از این دوره و فضای سیاسی فاصله گرفتیم، دغدغه‌ها و صورت‌بندی مسائل سمت و سو و رنگ و بوی دیگری پیدا کرد، از جمله نسبت ما با توسعه که ذیل دوگانه سنت و مدرنیته صورت‌بندی شد. مطلب دیگری که در این میان باید مدنظر قرار داد این است که توسعه، مساله فراخ و ذوابعادی است و پرداختن به آن کوشش جمعی متخصصان را می‌طلبد. اگرچه برای نسبت سنجی میان سنت و مدرنیته باید متفکران و فیلسوفان و روشنفکران پا پیش بگذارند اما مساله از این سطح فراتر است وکوشش عموم متخصصان علوم انسانی را می‌طلبد: اقتصاددانان، جامعه‌شناسان، روانشناسان و مردم‌شناسان. تمام این متخصصان باید دست به دست هم دهند و با این مساله ذوابعاد و پیچیده، دست و پنجه نرم کنند و راهکارهایی را جهت توسعه یافتن مملکت ما در روزگار کنونی اقامه کنند.
کوشش‌ها از سوی متخصصین این حوزه تا چه اندازه جدی بوده است؟ آیا آثار قابل توجهی هم در این باب از سوی متخصصین امر دیده‌اید؟
کتاب «ماچگونه ما شدیم» نوشته صادق زیباکلام اثر خوبی است؛ کتاب «جامعه‌شناسی خودمانی» نوشته حسن نراقی نیز که یک اثر جامعه شناختی است، در مقام آسیب‌شناسی خلق و خوی ایرانیان به مثابه یکی از موانع توسعه، کار خوبی است؛ مقدم بر این اثر، باید از اثر ماندگار مرحوم بازرگان، «سازگاری ایرانی»، نام برد که چندین دهه پیش از انقلاب نوشته شده اما در تشخیص و آسیب‌شناسی خلق و خوی ایرانی‌ها، همچنان بسیار رهگشاست؛ آثار خوب دیگری نیز در سال‌های اخیر منتشر شده است. گشودگی نسبت به مقوله توسعه نسبت به دهه‌های گذشته بیشتر شده است. در عین حال می‌توان و باید از منظر اخلاقی نیز سخن گفت و توضیح داد که توسعه چه نسبتی با اخلاق دارد و اصولا توسعه می‌تواند چه تحولی در ارزش‌های برگرفته شده از سنت ستبر ایرانی- اسلامی پدید آورد و جامعه سنتی ما چگونه می‌تواند با این تحولات کنار بیاید. خوشبختانه گفت‌وگوهایی در این باب انجام شده و روشنفکران به برخی از این سوالات پاسخ داده‌اند اما همچنان به جد و جهد بیشتری در این باب نیاز داریم.
اما به نظر می‌رسد موضوع گفت‌وگو مابین روشنفکران ما بیشتر حول مسائلی مانند دین‌گرایی و سکولاریسم و نزاع‌های چپ‌گرایی و راست‌گرایی بوده است تا بحث‌هایی درباره مدل‌های توسعه. این‌طور نیست؟
بله، درست است. مدل‌های توسعه کمتر در بین روشنفکران ما مورد بحث قرار گرفته است. امیدوارم از این پس تاملات و گفت‌وگوها درباره مدل‌های توسعه در ایران بیشتر شود. امروزه، کمتر کسانی نظیرمحمود سریع‌القلم، استاد دانشگاه شهید بهشتی دلمشغول این امورند. درهرصورت، مقوله توسعه ذیل رابطه سنت و مدرنیته تعریف می‌شود. وقتی از مدرنیته سخن می‌گوییم، ممکن است مراد ارزش‌ها و مفاهیم مدرن باشد؛ در عین حال ممکن است مدرنیزاسیون و نهادهای مدرن جامعه مد نظر باشد. کثیری از مردم مدرنیزاسیون را می‌بینند، فی‌المثل ساختن فرهنگسراها و سینماها و اتوبان‌ها را می‌بینند، یا از اینترنت، فیس بوک و شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند؛ اینها یک سوی قضیه است. علاوه بر این، مدرنیزاسیون و فرآورده‌های تکنولوژیک دنیای جدید، سویه نظری هم دارند؛ تبلت و تلفن همراه و ماهواره و شبکه‌های اجتماعی و ابزار و ادوات تکنولوژیک جدید، نسبتی هم با ایده‌های مدرن دارند. نمی‌گویم روشنفکران ما به این موضوعات نپرداخته‌اند اما در مجموع به مقولات دیگر بیشتر پرداخته‌اند.
برخی روشنفکران معتقدند که برای رسیدن به توسعه در ایران باید یک تلفیق و تعاملی مابین سنت و مدرنیته ایجاد شود. این نظریه را تاچه حد قبول دارید و تا چه حد این نظریه توانسته موفق شود در پی‌ریزی یک مدل توسعه‌یی در ایران؟
به نظرم جهدهایی در این راستا صورت گرفته است. در دو دهه اخیر، قرائت‌های نوینی از دین که مهم‌ترین مولفه سنت است، به دست داده شده؛ برخی روشنفکران سعی کرده‌اند با بازخوانی انتقادی سنت راه را برای توسعه و نهادینه شدن ارزش‌های مدرن باز کنند. یکی از موضوعاتی که به‌آن پرداخته شده عبارت است از نسبت میان اخلاق و توسعه و تکنولوژی. اینکه آیا توسعه و ارزش‌های مدرن با ارزش‌های سنتی جامعه در تقابلند؟ در این میان، تبیینی به دست داده شده که مطابق با آن، با تفکیک میان ارزش‌های جهانشمول و ارزش‌های بومی، می‌توان ابزار تکنولوژیک را اخذ ودر عین حال اخلاق درخور آن را نیز اختیار کرد. افراد با توسعه و تکنولوژی مواجهه‌یی یکسان ندارند؛ برخی وقتی به توسعه فکر می‌کنند به میوه‌های توسعه، یعنی ابزار و ادوات تکنولوژیک که نام بردم می‌اندیشند؛ به مساله استفاده کردن از این ابزارها فکر می‌کنند. به هر حال، در جامعه‌یی مانند ایران که دین قدرت و دایره نفودزیادی دارد، وقتی از توسعه سخن می‌گویید، نمی‌توانید توسعه را فارغ از دین پیش ببرید و تاثیر دین و آموزه‌های دینی و نهادهای دینی را بر روند توسعه نادیده بگیرید. برخی دیگر نیز نه تنها به میوه‌های توسعه بلکه به ریشه‌ها هم توجه دارند. به نزد ایشان، مقوله توسعه فقط به حلال و حرام محدود نمی‌شود و از آن فراتر می‌رود؛ از این رو دلمشغول رابطه اخلاق و توسعه هستند. علی‌ایحال به نظرم کار مهمی که روشنفکران می‌توانند انجام دهند این است که نشان دهندکسی می‌تواند به نحوی از انحاء همچنان سلوک دینی خود را حفظ کند و در عین حال به توسعه و لوازم آن ملتزم باشد؛ به نحوی که علاوه بر استفاده از ابزار و ادوات تکنولوژیک، با مبانی و ریشه‌های توسعه نیز از در صلح و مرافقت درآید. فکر می‌کنم این کار تا حدودی انجام شده است. در دولت هاشمی که اکنون دولت روحانی نیز به نحوی در راستای همان دولت است این کار عملا آغاز شده بود و جد و جهدهای فکری در کنار کوشش عملی تکنوکرات‌ها انجام شده؛ ادامه همین روند می‌تواند مسیر توسعه یافتگی را هموار سازد. من از تعدیل اقتصادی یا هر سیاست اقتصادی دیگر دفاع نمی‌کنم، چون حوزه کاری‌ام اقتصاد نیست و صلاحیت ندارم در این باب اتخاد موضع کنم اما معتقدم باید نسبت سنجی میان مبانی توسعه با آموزه‌های دینی بیش از گذشته انجام شود، ولوآنکه مقاومت‌هایی از سوی محافظه‌کاران سیاسی و محافظه‌کاران دینی در این باب صورت می‌گیرد. اگر گره‌گشایی‌های نظری در این باب انجام شود، تصور می‌کنم بار ما بیشتر بار می‌شود. البته درکنار این امر، آموزش هم خیلی مهم است؛ آموزش اگر نهادینه شود و سطح آگاهی در مقاطع متوسطه و عالی و نهادهای مدنی بالا رود، کمک می‌کند فرآیندتوسعه هموار شود، و الا صرف بحث‌های نظری کفایت نمی‌کند. شرط کافی هست اما شرط لازم نیست.
آیا دولت روحانی این برنامه‌ها را مدنظر دارد. اصولا هر دولتی نیاز به حمایت و همکاری یکسری روشنفکرو نخبه دارد. آیا دولت روحانی از چنین حمایتی در بین نخبگان برای پیشبرد برنامه‌های توسعه‌گرایانه‌اش استفاده می‌کند؟
والله تصور می‌کنم دولت باید بیش از این دست یاری به سوی نخبگان دراز کند. البته من ایران نیستم اما به مانند دیگر اهالی فکر و فرهنگ رویدادها را از طریق رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی دنبال می‌کنم. روشنفکران و همچنین طبقه متوسط نقش عمده‌یی در پیروزی دولت روحانی داشتند. به نظر می‌رسد تیم اقتصادی دولت روحانی به توسعه باور دارد. یادم هست هنگامی که ایران بودم در جلساتی که در مرکز مطالعات استراتژیک زیرنظر دکتر نوبخت برگزار می‌شد، شرکت می‌کردم؛ در کارگروه «اخلاق و اقتصاد». در آن جلسات می‌دیدم که دوستان و همکاران مرکز مطالعات استراتژیک دلمشغول توسعه‌اند و به توسعه پایدار باور دارند؛ توسعه‌یی که تمام جنبه‌های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را در برمی‌گیرد. حال اینکه موانع موجودتا چه حد به آنها اجازه می‌دهد که موفق شوند بحث دیگری است. دولت برای برداشتن این موانع باید دست یاری به سوی نخبگان دراز کند؛ مثلا حال که دولت درحال تهیه منشور شهروندی است باید قضیه را جدی بگیرد و به وجوه مختلف آن بپردازد، چون بخشی از توسعه پایدارو همه‌جانبه، توسعه سیاسی و توسعه فرهنگی است و مبتنی بر رعایت حقوق شهروندی. تاکید دولت هاشمی بیشتر روی توسعه اقتصادی بود، از این رو توسعه پایدار چندان دردستور کار ایشان نبود. دولت خاتمی بنا داشت تا به توسعه در بخش‌های دیگر هم بپردازد؛ هر چند گفته می‌شد ایشان توجهی به توسعه اقتصادی ندارد اما بعدها در نوشته‌ها و مصاحبه‌های اقتصاددانان خواندم که کارنامه اقتصادی دولت ایشان از کارنامه اقتصادی دولت احمدی‌نژاد بسی بهتر و موفق‌تر بود؛ در عین حال دولت خاتمی موانع متعددی برای پی گرفتن برنامه توسعه پایدار داشت. دولت روحانی می‌تواند از تجربه سه دولت پیشین استفاده کند و توسعه پایدار و جامع‌الاطراف را سرلوحه خود قرار دهد. فکر می‌کنم عزم این کار از سوی دولت وجود دارد. شناخت و داوری شخصی‌ام از برخی اعضای کابینه ایشان هم موید همین امر است. البته موانع هم کم نیست اما اگرجناب روحانی در اندیشه کارآمدی و کامیابی هستند که حتما هستند، باید بیشتر از نخبگان مدد بگیرند و به پایگاه اجتماعی‌ای که به ایشان رای دادند، بسی بیشتر توجه کنند تا این حمایت برقرار بماند. یکی از آثار مثبت و ماندگاری که دولت روحانی می‌تواند از خود برجای گذارد، تاسیس و نهادینه کردن سندیکاها و نهادهای مدنی است. چون عمر دولت روحانی چهار سال یا نهایتا هشت سال است اما نهادهای مدنی می‌توانند ماندگار باشند: صبا‌گر چاره داری وقت وقت است. اگر بناست راهی گشوده شود، تصور می‌کنم از همین مسیر است.
برخی منتقدان اعتقاد دارند که توجه به توسعه سیاسی در این مدت چند ماهه در اولویت کاری دولت روحانی نبوده. آیا این نظر درست است؟
تصور می‌کنم در اولویت دولت نبوده اما درک من از برنامه‌های دولت روحانی و وعده‌های انتخاباتی شان و برخی کارهایی که تاکنون صورت گرفته این است که ایشان به اهمیت توسعه سیاسی واقفند. در عین حال، جامعه مدنی و طرفداران ایشان باید تحقق این امر را از ایشان بخواهند؛ هرچه تقاضاها بیشتر شود دولت را به سمت تحقق وعده‌های خود بیشتر سوق می‌دهد. درهرصورت اگرچه تاکنون، توجه دولت بیشتر به مساله هسته‌یی و مسائل اقتصادی بوده اما گشایش‌هایی در حوزه فرهنگ نیز مشاهده کرده‌ایم. مثلا وزارت ارشاد کنونی تفاوت آشکاری دارد با دوران سابق، همچنین است وضعیت در وزارت علوم. اینها را باید دید اما توقعات همچنان وجود دارد و «هزار باده ناخورده در رگ تاک است». به نظرم مسیر، مسیر درستی است، هرچند حرکت کند است.
آیا دولت آقای روحانی قدرت برداشتن موانع در امر توسعه پایدار را دارند؟
من سیاستمدار نیستم اما روشن است که فضای کنونی سیاسی کشور، صحنه زورآزمایی است و در این مسابقه طناب کشی آقای روحانی نباید از پایگاه اجتماعی خود غافل شوند. باید با مردم بیشتر سخن بگویند و از تجربه آقای خاتمی درس بگیرند و به نهادهای مدنی توجه بیشتری داشته باشند. چون سرمایه اصلی ایشان طبقه متوسط، روشنفکران، دانشگاهیان و هنرمندان هستند و بس. اگر توقعات برآورده نشود، طبیعی است که این سرمایه اجتماعی از دست می‌رود. بخش زیادی از کسانی که به آقای روحانی رای دادند، به واسطه اعلام حمایت آقای خاتمی و اصلاح‌طلبان از ایشان بوده، پس باید از این پایگاه اجتماعی بهره بیشتری گرفته شود. در هرصورت اگرچه گام‌های خوبی تاکنون برداشته شده اما ثبات قدم بیشتری لازم است. آقای روحانی که سیاستمدار زبردستی هستند و با پیچ و خم فضای سیاسی کشور به خوبی آشنا، نباید از این سرمایه عظیم خود غفلت کنند، چون چیز دیگری در دست‌شان نیست؛ ضمانتی هم نیست که این سرمایه همیشه پشت سر ایشان بماند. اگر از این سرمایه به خوبی استفاده نشود، درمیان مدت و در‌از مدت، از دست خواهد رفت و در بر پاشنه دیگری خواهد چرخید.
انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا