خرید تور تابستان ایران بوم گردی

مصدق و مساله‌ی آذربایجان: قامت بلندِ یک پارلمانتاریست

حمیدرضا عابدیان در یادداشتی تلگرامی با عنوان «مصدق و مساله‌ی آذربایجان: قامت بلندِ یک پارلمانتاریست» نوشت:

با افتتاح مجلس ملی آذربایجان در 21 آذرماه 1324 که پیشه وری را مأمور تشکیل کابینه کرد، ایران، در حالیکه تحت اشغال نیروهای متفق قرار داشت، با یکی از بزرگترین بحران های تاریخ معاصر خود روبرو شد. هرچند پیش تر (هفدهم آذرماه)، هیأت ملی آذربایجان در دیدار با نماینده یِ اعزامیِ مرکز در تبریز، صریحا تاکید کرده بود که “ما به هیچ وجه درصدد تجزیه نیستیم، ما می خواهیم که در حدود سرحدات ایران و زیر پرچم ایران و زیر قوانین عمومی عادلانه ی ایران، در کارهای داخلی خود، مختار باشیم” ، با این حال، شرایط ویژه ی کشور اجازه نمی داد تا به این رویداد، با حسن ظن نگریسته شود.

پیشه وری به عنوان ریاست هیأت آذربایجان در این مذاکرات، گفته بود “پول ما همان پول ایران است، به مجلس شورای ملی نماینده خواهیم فرستاد و قسمتی از مالیات را برای مخارج عمومی، مانند نگاه داشتن قشون یا نمایندگان سیاسی در خارجه، به دولت مرکزی خواهیم پرداخت، ولی ما می خواهیم حق داشته باشیم که با دست حکومت داخلی خودمان، که در برابر مجلس خودمان مسئول خواهد بود، بقیه ی مالیات را برای پیشرفت امور فرهنگی و بهداشتی و اجتماعی و اقتصادی مصرف نماییم.”

البته خیلی زود، ضرورت های ناشی از الزامات حکومت داری و تعجیل برای تحقق برنامه های وعده داده شده به مردم آذربایجان، دولت پیشه وری را به صرافت چاپ پولی مستقل از پول دولت مرکزی ایران انداخت. در یکی از مکاتبات او با باقراوف – صدر حزب کمونیست آذربایجان شوروی- می خوانیم “در رابطه با مسائل مالی، خواهش می کنم اجازه دهید که ما پول خودمان را منتشر کنیم. شما می دانید که ما پول اندکی در اختیار داریم، اگر آذربایجان پول خودش را داشته باشد، می تواند کالاهای خود را به فروش برساند، اگر صدمیلیون منات اسکناس چاپ کنیم،کارهای ما به راه خواهد افتاد و دیون خود را خواهیم پرداخت، اگر اسکناس ایران را چاپ کنیم، دنیا به ما اعتراض خواهد کرد…درباره ی اینکه اسکناس ها در کجا چاپ بشوند،شما تصمیم خواهید گرفت، در تبریز این کار امکان ندارد.”

پیشه وری همچنین در آخرین بند از برنامه ی بیست ماده ای خود که پس از قبول مسئولیت تشکیل کابینه به مجلس ملی آذربایجان ارائه داد، آورده بود “حکومت ملی آذربایجان، حکومت مرکزی را به رسمیت شناخته و تصمیمات آن را در حدودی که با مختاریت آذربایجان مباینتی نداشته و یا با تصمیمات مجلس موسسان و مجلس ملی آذربایجان و مراجعت نامه فرقه، مربوط به حقوق و مطالبات ملی ما مخالف نباشد، به مورد اجراء خواهد گذاشت.”

مطالعه یِ سیر وقایع اما نشان می دهد که حکومت آذربایجان، به سرعت در حال فاصله گرفتن ازحکومت مرکزی و استحاله ی “خودمختاری” به “استقلال” بود.بخشنامه ی ده ماده ای در مورد “زبان” ، اقدام برای “تدوین قانون اساسی” و همچنین، انحلال قوای نظامی و تاسیس نیروی جدید با تغییر اونیفورم ارتش و برقراری سلسله مراتب منطبق با درجات نظامی همسایه ی شمالی، اقداماتی در این راستا ارزیابی شده اند.

در مورد زبان، در حالیکه در بند سوم بیانیه ی دوازدهم شهریور ( مراجعت نامه فرقه )، از زبان فارسی به عنوان “زبان دولتی” یاد شده بود که می بایست در مدارس،بعد از کلاس سوم، توأم با زبان آذربایجانی تدریس شود، مصوبه ی ده ماده ای حکومت ملی در دی ماه همان سال و در همان بند یک، زبان آذربایجانی را تنها زبان رسمی دولتی در آذربایجان شناخته و در بند سوم خود، تاکید کرده بود که کلیه ی دفاتر و مدارکی که به این زبان نوشته نشده باشند، رسمی محسوب نخواهند شد.

صرف نظر از مناسبات حکومت آذربایجان و صدر فرقه ی دموکرات با اتحاد جماهیر شوروی، بویژه جمهوری آذربایجان، شواهدی وجود دارد که نشان می دهد مردم آن سامان با خواست های فرقه و حکومت متعاقب آن، دست کم در افق پیدایش، همدلی نشان داده اند. این همدلی، ناشی از محرومیت شدید و احساس نابرابری، سرکوب، فقر و تبعیض گسترده ای بود که آذربایجان طی زمامداری پهلوی اول تجربه کرده بود. از این منظر، می توان گفت که برآمدن فرقه، هرچند با اشاره ی حزب کمونیست شوروی صورت گرفت اما واجد یک زمینه ی عینی بود که خطاست اگر نادیده گرفته شود.

✅ مصدق و “مساله یِ آذربایجان”

با آنکه نخستین ماههایِ شروع به کار حکومت فرقه ی دموکرات در آذربایجان مصادف با ماههای پایانی مجلس چهاردهمِ شورای ملی بود و مصدق در این مجلس، به نمایندگی از مردم تهران حضور داشت، به ندرت دیده شده که مواضع او در این رابطه، دستمایه ی یک پژوهش مستقل و دقیق قرار گرفته باشد. مصدق، در همان فرصت زمانی محدود، بارها در مجلس شورای ملی به این مساله ورود کرد. از میان اشارات مصدق در این زمینه، نطق بیست و هشت آذر او (نشست یکصد و هفتاد و سوم دوره ی چهاردهم مجلس شورای ملی) دارای ارزش راهبردی ست که در ادامه، به اختصار به آن پرداخته خواهد شد.

✔️ نطق حکیمی (نخست وزیر): 27 آذر 1324

مصدق نطق بیست و هشت آذر خود را در واکنش به گزارش نخست وزیر (حکیمی) ایراد کرده بود.حکیمی در این نطق گفته بود:

– درآذربایجان، از طرف عده معدودی، نغمه هائی برخاست. این اشخاص به عنوان اصلاحات دست به اقداماتی زدند که راه اصلاح را مسدود، برعکس باعث بی نظمی شدند و اظهاراتی نمودند که بر خلاف قانون اساسی و سایر قوانین مملکتی بوده‌است و ممکن نمی‌شد که دولت به این قبیل اظهارات ترتیب اثر بدهد و لهذا ابتدا در نظر گرفتیم بلکه با وسایل مسالمت آمیز و نصیحت از طرف مأمورین رسمی دولت این اشخاص را اگر ایرانی و علاقمند به مصالح عالیه کشور باشند از این خیالات خام و ناپخته منصرف نمائیم که امنیت در مملکت مختل نگردد تا دولت بتواند به اصلاحات اساسی در تمام کشور شروع نماید. متأسفانه این عده در اجرای مقاصد سوء و ناصواب خود اصرار ورزیدند و وقتی هم دولت، استاندار تازه به تبریز فرستاد، باز ایستادگی کردند و مشغول تعقیب نقشه‌های شوم خود به ضرر تمامیت کشور و آسایش عمومی شدند تا آنجا که به قول خودشان و برخلاف صریح قانون اساسی،مجلس ملی تشکیل داده و حتی اخیراً عده‌ای را به نام وزیر معرفی و ادارات دولتی را تصرف نموده و تجاسر را بجائی رساندند که به قوای تأمینیه دولتی نیز تعرض و دست اندازی نموده‌اند ، حالا که استاندار به تهران آمده و گزارش خود را رسماً به اطلاع دولت رسانید معلوم شد این اشخاص می‌خواهد به عملیات خود رسمیت دهند.”

با تند شدن شیب رویدادها در شمال غرب ایران، مجلس نیز از آبان ماه، مرتبا به وقایع واکنش نشان می داد اما علیرغم وجود شواهد و اخبار نگران کننده، مذاکرات ثبت شده حاکی از آن است که نمایندگان، نسبت به خطرات بهمنی که سرازیر می شد، اشراف و آگاهی کاملی نداشتند. افتتاح مجلس ملی آذربایجان در بیست و یک آذرماه اما به این خوشبینی ها پایان داده بود و اینک،نخست وزیر ایستاده بود تا به نمایندگان، اطلاعات دقیقی از روند وقایع بدهد:

– این جانب ناگزیر هستم صریحاً در مقابل مجلس شورای ملی اظهار دارم که این اقدام‌ها که در آذربایجان بعمل آمده، از طرف هر دسته و جماعت که باشد، خلاف مصلحت کشور و خلاف مصرحات قانون اساسی و سایر قوانین کشور است. کلیه ایرانیان پاک و بی‌غرض که هواخواه تمامیت و عظمت کشورند با این قبیل اقدامات و اظهارات خانه خرابکن مخالفت دارند و مبارزه می‌نمایند و نخواهند گذارد این قبیل اظهارات خائنانه و جاهلانه، ریشه دوانیده، کشور را پاره آتش نمایند. این جانب، هم به عنوان یک فرد ایرانی و هم بنام دولت، با اینکه اساساً اهل صلح و مسالمت بوده و به هیچ قیمت راضی نیستم از بینی یک نفر هم وطن من، قطره خونی جاری شود، تصمیم جدید به مقاومت در مقابل این نغمه‌ها گرفته و نخواهیم گذارد یک عده قلیل مغرض نادان، به عمد یا اشتباه ،مقاصد شوم و ناصواب خود را بر برادران آذربایجانی ما که همه، وطن پرست و ایران دوست هستند و بارها امتحانات فداکاری و از خودگذشتگی را داده‌اند، با زور و ترور و آدمکشی و تجاسر، تحمیل و کشوری را دچار زحمت و مرارت نمایند. بدیهی است مجلس شورای ملی و همه مردم ایران، پشتیبانی دولتی که چنین تصمیمی را داشته باشد هستند.”

در میان این خطابه که توام با احساسات وطن پرستانه ایراد شده و مرتبا با فریادهای “احسنت،احسنت” و “صحیح است-صحیح است” نمایندگان، منقطع می شد، ناگهان این مصدق بود که فریاد زد “بعد از بیانات نخست وزیر، عرض دارد!”

✔️ نطق مصدق (نماینده تهران): 28 آذر 1324

مصدق نطق خود را با اشاره به هژمونی سیاست بریتانیا در سپهر سیاسی ایران و انتخابات مجلس چهاردهم آغاز می کند و پیش از آنکه وارد ماهیت وقایع جاری در آذربایجان شود، مجلس شورای ملی و رویه های غیر دموکراتیک آن را به باد انتقاد می گیرد. این سیاست مدار یگانه ی معاصر، به یاد نمایندگان می آورد که چگونه با رویه های غیر قانونی، مانع از ورود سیدجعفر پیشه وری به مجلس شدند. سید جعفر پیشه وری در انتخابات دوره ی چهاردهم مجلس توانسته بود بعد از حاج رحیم خویی، رای دوم تبریز را بدست بیاورد اما نمایندگان (!) ، اعتبار نامه ی او و نفر اول انتخابات تبریز را تصویب نکردند. مصدق می گوید:

– در تبریز نه نفر وکیل به یک صورت انتخاب شدند که هفت نفر از آن‌ها را قبول کردیم دو نفر رد شدند. دو نفر را در این مجلس رد کردید و هیچ دلیلی هم نداشته، اگر اعتراض به صلاحیت شخصی بود، اشکالی نداشت، ممکن بود بگوئیم صلاحیت نداشتند ولی بهیچوجه اعتراضی به صلاحیت شخصی نشد. روی جریان انتخابات رد شد و در صورتی که جریان انتخاب هر نه نفر یکی بود و همان وقت هم بنده در همین مجلس این نکته را عرض کردم !

پس ازاین، نوک پیکان نقدِ خود را از مجلس، به سوی دولت و هیأت حاکمه گردانده و ادامه می دهد:

– رفتار هیئت حاکمه سبب شد که مردم آذربایجان، همان استانی که نُه ماه استاندار نداشت و چنانچه یک دهی یک ماه بدون کدخدا باشد، رشته نظم و امنیت در آن مختل می‌شود، ناراضی شوند و عده قلیلی هم از عدم رضایت آن‌ها استفاده نموده، دعوی خودمختاری می‌کنند!

آنگاه به جای آنکه به همین عده ی قلیل، انگِ دست نشاندگی و خیانت بزند، یک ایراد حقوقی طرح می کند. او می گوید :

– من عرض نمی‌کنم که دولت خود مختار در بعضی از ممالک مثل دُوَل متحده آمریکای شمالی و سوئیس نیست ولی عرض می‌کنم که دولت خود مختار، باید با رفراندوم عمومی تشکیل شود، قانون اساسی ما، امروز، اجازه تشکیل چنین دولتی نمی‌دهد، ممکن است که ما رفراندوم کنیم، اگر ملت رأی داد، مملکت ایران مثل دُوَل متحدة آمریکای شمالی و سوئیس، دولت فدرالی شود. هیچ نمی توان گفت که در یک مملکت، یک قسمتش فدرال باشد و یک قسمت دیگرش دولت مرکزی باشد. قانون اساسی یک قرارداد اجتماعی است (کُنترات کُلِکتیف Contrat Collectif) این کُنترات کُلِکتیف تا از طرف جامعه، اصلاح یا نقض نشود، قابل اجراء است. بنده هیچ مخالف نیستم که مملکت ایران دولت فدرالی شود، شاید دولت فدرالی بهتر باشد که یک اختیارات داخلی داشته باشد، بعد هم با دولت مرکزی موافقت کنند و دولت مرکزی هم جریان بین المللی را اداره بکند ولی هر تغییری، هر قسم تغییری که در قانون اساسی باید داده شود، باید با رفراندوم عمومی باشد.

پس از طرح این ایراد حقوقی، مصدق مجددا نمایندگان را شماتت می کند که با شنیدن گزارش نخست وزیر که حاوی هیچ اطلاعات تازه ای نبود که مردم و نمایندگان ندانند، به جای گریستن به حال میهن و مسئولین، نخست وزیر و گزارش ارائه شده را مورد تحسین و تشویق قرار دادند! سپس به عنوان یک نماینده ی مسئول، ملاحظات خیابانی خود را در حالیکه میهن در اشغال نیروهای بیگانه قرار دارد، اینگونه بیان می کند :

– از وقتی که این نغمات ناموزون در آن استان بلند شده، بعضی اشخاص نزد من آمده و خواسته‌اند تظاهراتی کنند، چون ممکن بود که عناصر فاسد و مفسده جو از تظاهرات آن‌ها سوء استفاده نموده و امنیت شهر را مختل کنند، من مراجعین را به تأمل و صبر دعوت کرده و از آن‌ها خواهش نمودم که از هر گونه تظاهر خودداری کنند. این را هم عرض بکنم که مراجعین به من، تنها شکایت از بعضی از هموطنان آذربایجانی نمی‌کنند بلکه از هیئت حاکمه هم شکایت می‌کنند و همه می‌خواهند مثل اولادی که در یک خانواده با پدر خود زندگی می‌کنند، زندگی کنند ولی افسوس که در این خانواده، پدری نیست که آسایش و عدالت را برای افراد خود تأمین کند !

از این پس، برای کسانی که نماینده اند، یا قصد دارند تا کسوت نمایندگی به تن کنند، حتی در همین مجلسی که تقریبا سه ماهِ دیگر، انتخابات آن با همه ی اما و اگرها برگزار می شود، نطق مصدق به عنوان یک پارلمانتاریست، درسی بزرگ و آموزنده از شجاعت و وظیفه شناسی ست. نطق هایی از این دست، اعتباری برای پارلمانتاریست ها به شمار می روند چه آنکه نشان می دهند در یک مجلس غیر آزاد و غیر دموکراتیک نیز، اگر باوری برای مبارزه جهت احقاق حقوق عامه باشد، می توان حضور یافت و جنگید. مصدق می گوید :

– طبق اصل ۲۶ متمم قانون اساسی که خود آقای نخست وزیر هم ،روز قبل در نطق خود به آن اشاره فرمودند، «قوای مملکت ناشی از ملت است» و یکی از قوای ثلاثه مملکت، قوة مجریه‌است. من از خود ایشان که شخص منصفی هستند سئوال می‌کنم که اغلب از وزرائی که داخل در این دولت شده‌اند، چه ارتباطی با ملت دارند؟ من هیچوقت نمی‌خواستم با دولت شخصی مثل آقای حکیمی مخالفت کنم ولی سکوت سبب می‌شود که نزد خدا و خلق و موکلینم مسئول شوم…

– از آمدن ایشان مقصود این نبود که به مجلس یک چنین گزارشی بدهند و بالصراحه اقرار کنند که راه هر گونه مذاکرات برای دولت ایشان مسدود است بلکه مقصود این بود که ایشان دولت خود را از عناصر بیطرف تشکیل و بلافاصله اصلاحاتی کنند که کار به این جاها نرسد.

– از وقتی که ایشان آمده‌اند، قدمی برای اصلاحات بر نداشته‌اند و عنقریب این دوره تمام می‌شود و حتی لایحه اصلاح انتخابات را که در برنامه خود نوشته‌اند، تنظیم نکرده‌اند…

آنگاه با شجاعت تمام، گزارشات شکایات مردم از اوضاع مملکت را قرائت می کند و در کمال شگفتی، اولین شکایت را هم به شکایتی اختصاص می دهد که ” فرقه ی دموکرات آذربایجان” برای او، از قتل و غارت روستاییان توسط ماموران دولتی ارسال کرده است. در میانه ی قرائت گزارش، وقتی که چند تن از نمایندگان با اعتراض و جعلی خواندن شکایت، مانع نطق او می شوند، مصدق می گوید:

– من شکایت دیگران را می‌گویم، اگر دروغ می‌گویند، باید رسیدگی و معلوم شود. شکایت را می‌کنند، باید رسیدگی کنید …..باید در این مجلس به شکایات رسیدگی شود. ملت ایران باید حرفش را بزند. شکایت رسیده‌است. باید تکلیف شکایت معلوم شود، من نماینده ملت ایرانم. باید شکایات شان را به عرض مجلس برسانم، اگر نگذارید خودم را خفه می‌کنم، شما می‌خواهید بکلی مردم را مأیوس کنید، مجلس باید رسیدگی کند، اگر شکایت نکنند، می گوئید متمرد هستند، اگر شکایت کنند، اینطور می‌گویید، پس به کجا شکایت کنند؟!…..

– اگر ما به آن‌ها جواب ندهیم، ظلم کرده‌ایم درباره آن‌ها. ملت ایران به کجا شکایت بکند، فرقه دموکرات یا هر فرقه دیگر، وقتی به این مجلس شکایت می‌کند، نظر اطاعت دارد، ما باید به شکایتش رسیدگی بکنیم، اگر حرف حساب است، هر چه که می‌گوید انجام بدهیم، اگر حرفش ناحساب است، جواب بدهیم…

آنگاه به عنوان نماینده ی ملت و نه صرفا حوزه ی انتخابیه ی خود، شکایت های دریافتی از مازندران و چهارمحال و بختیاری را قرائت می کند و به مجلس و دولت هشدار می دهد که تا در آن سامان نیز خودِ مردم دست به کار نشده و فرقه ی دموکراتی تشکیل نشده است، به شکایات مردم رسیدگی کنند : ” بنده واقعاً هم صلاح نمی دانم که دولت و مجلس شورای ملی، یک قسمت از مملکت را که هنوز نا امن نشده‌است،آنجا را هم مجبور بکند که حزب دموکرات تشکیل بدهد، چرا مجلس شورای ملی و دولت نباید به این شکایات ترتیب اثر بدهند، اوضاع اداری طوری است که هیچکس نمی‌تواند اعتماد کند که کاری در آنجا از روی صحت و درستی تمام شود.”

چنانکه می بینیم، مصدق در تحلیل خود از وقایع آذربایجان، به جای برجسته کردن عامل خارجی، ریشه های داخلی رویداد را برجسته می کند، تحلیلی که با این عبارات خاتمه می یابد ، صدایی از اعماق تاریخ معاصر برای امروزِ بحران زده یِ ما :

– آقایان، مردم در همه جا از این اوضاع شکایت دارند و اگر این وضعیت تغییر نکند، طغیان بر علیه حکومت مرکزی در همه جا ظاهر می‌شود. آنروزی که آقای نخست وزیر بیایند و تمام مملکت را متجاسر قلمداد کنند، معلوم نیست که دولت در کجا حکومت می‌کند! من به جرأت عرض می‌کنم که اگر ما عدالت را پیشه خود قرار دهیم و هر چه زودتر در اوضاع ناگوار خود اصلاحاتی کنیم، وضعیت ما خیلی بهتر می‌شود، در هر کجا وقتی از دولت کاری پیشرفت نکرد، مملکت را فدای دولت نمی‌کنند، دولت را روانه می‌کنند و دولت دیگری می‌آورند، شاید از آن استفاده کنند و بر طبق مصالح مملکت اقدام شود. با مردم آذربایجان که از مؤسسین بزرگ مشروطیت هستند و در وطن پرستی آن‌ها تردید نیست، نباید جنگ کرد. عقیده من این است که باید با آن‌ها داخل مذاکره شد و رفع شکایت نمود و آن‌ها را مطیع مرکز کرد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. برسد دست بی عقلان پهلوی پرست که مصدق را رها کرده واز نوچه انگلیس پهلوی حمایت میکنن .خاک عالم بر سرتان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا