خرید تور تابستان ایران بوم گردی

روایتی از بگو مگوی خوشکوشک و زاکانی

«حمید داودآبادی» نویسنده‌ی حوزه‌ی دفاع مقدس در یادداشتی تلگرامی، با انتشار عکسی از اکبر خوشکوشک در کنار علیرضا زاکانی، خاطره‌ای از بگو مگوی آنها را روایت کرد.

به گزارش انصاف نیوز، متن خاطره‌ی آقای داودآبادی با عنوان «عکس و خاطره‌ی منتشر نشده»، در پی می‌آید:

«سیدابوالفضل کاظمی» از بچه‌های باصفای محله‌ی «نازی آباد» از فرماندهان و رزمندگان پیشکسوت و قدیمی جنگ، هر ساله مراسم افطاری برگزار می‌کند.

آن سال، باتوجه به این که من هم مدت کمی در گردان میثم بودم، همراه چند تا از بچه‌ها دعوت شدیم مراسم افطاری آقاسید.

یکی دو سالی بود که به خاطر تعداد زیاد مدعوین که اکثراً رزمندگان، جانبازان و خانواده‌های شهدا بودند و تعدادی هم مسوولین سیاسی و بالطبع بچه‌های نازی آباد، مراسم در محوطه‌ی باز «لانه جاسوسی آمریکا» در خیابان طالقانی برگزاز می‌شد.

افطار را سر یک میز کنار حاج «محمد پروازیان» خوردیم و منتظر شام بودیم. پروازیان روحانی رزمنده و جانبازی است که زمان جنگ امام جماعت لشکر حضرت رسول (ص) و همرزم اکثر فرماندهان لشکر بود که افتخار آشنایی با ایشان را از زمان جنگ داشتم.

آقای «علیرضا زاکانی» رزمنده و جانباز که از بچه‌های لشکر 27 بود و ظاهراً در عملیات کربلای 8 در شلمچه با گردان میثم جانباز شده بود، آمد و به احترامش برخاستم و نشست کنار حاج آقا پروازیان. آقای زاکانی آن زمان نماینده‌ی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود.

از دور چشمم افتاد به آقای «اکبر خوشکوشک»، بچه‌ی نازی آباد، که آن هم جزو مدعوین بود. ناگهان در کمال تعجب دیدیم ایشان آمد سر میز ما. اول با حاج آقا پروازیان سلام و احوالپرسی کرد و بدون توجه به بقیه، درحالی که عصبانیت از چهره‌اش می‌ریخت، آرنجش را گذاشت روی میز و رویش را کرد به آقای زاکانی و به تندی گفت:

«فقط به احترام حاج آقا که اینجا نشسته چیزی نمی‌گم، وگرنه …»

همه متعجب ماندیم که قضیه چیست. حاج آقا پرسید: «اکبر آقا چی شده؟ قضیه چیه که این طوری عصبانی هستی؟»

که خوشکوشک باز خطاب به زاکانی ادامه داد:

«حالا ورمیداری توی سایت و مجله‌ات اسم بانک من و خود منو منتشر می‌کنی که منو خراب کنی؟ که چی؟ مثلاً می‌خوای بگی من مفسد اقتصادی هستم؟ من دارم به این مملکت خدمت می‌کنم اون وقت شما همین جوری یه مطلب می‌زنید و حیثیت ما رو می‌برید؟»

بانک؟ اقتصاد؟ سایت؟ مجله؟ ماجرا چیست؟

حرف آقای خوشکوشک که تمام شد، آقای زاکانی گفت:

«من هیچ جا اسم شما و بانک شما رو منتشر نکردم».

خوشکوشک که با این حرف عصبانیتش بیشتر شد، صدایش را بلندتر کرد، خودش را کشید طرف زاکانی و گفت:

«مگه سایت جهان و مجله‌ی پنجره مال تو نیست که اسم من و بانکم رو زدی توش؟»

زاکانی با خون سردی گفت: «نه. هیچ کدام مال من نیست. من نه سایت دارم نه مجله».

خوشکوشک داغ کرد و گفت: «دِ … داری دروغ می‌گی. مگه پنجره و جهان مال تو نیست؟»

و باز زاکانی گفت: «نه مال من نیست».

که با وساطت حاج آقا پروازیان و این که الان وقت این حرف‌ها نیست، صلواتی فرستاده شد و آقای خوشکوشک رفت سر میز رفقایش.

ما هم که از هیچ چیز خبر نداشتیم، ترجیح دادیم پابرهنه! وارد داستان نشویم، شاممان را بخوریم و برویم.

گفت‌وگوی تفصیلی با اکبر خوشکوشک در سالگرد قتل‌های زنجیره‌ای

نوری‌زاد از خوشکوشک مدرک خواست

پاسخ خوشکوشک به دهباشی و نوری‌زاد

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. از همین گفتگوی ساده و خونسردی اقای زاکانی در انکار واقعیت میشه پی برد این گروه نو اصولگرا و حامیان احمدی نژاد چگونه افرادی هستند … !

  2. سید ابوالفضل کاظمی بچه خیابون خراسان . کوچه نقاش ها است. الان شده کوچه شهید میوه چی.اتفاقا تو مستند خاطرات موتور سیکلت هم نشون میده که تو خیابون خراسان.
    چطور نوشته بچه نازی آباد!!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا