خرید تور تابستان ایران بوم گردی

روایت محمد قوچانی از دیدار با کروبی

محمد قوچانی سردبیر مجله‌ی آگاهی نو در نخستین شماره‌ی این مجله نوشت:

دقیقاً بیست سال از نخستین دیدار من با آقای کروبی می‌گذرد. در شهریور ماه 1379 تازه از زندان (اول) آزاد شده بودم و روزگار چندی به رعایت و مراقبت می‌گذشت تا بتوانم به روال عادی زندگی بازگردم. پیش از آن به متقضای سن و سال جوانی (هنوز حتی 25 ساله هم نشده بودم) چندان هوادار آقای کروبی نبودم. ترم دوم دانشکده علوم سیاسی (سال 1373، سال‌ها قبل از پیروزی جبهه و تاسیس دولت اصلاحات) وقتی می‌خواستم از میان گرایش‌های سیاسی موجود یکی را برای فعالیت سیاسی انتخاب کنم براساس آنچه خوانده بودم میان دو تفکر ملی – مذهبی و جناح خط امام (هر دو چپ اسلامی) در تردید بودم. مانند همه‌ی نوجوانان و جوانان گرایش‌های سیاسی و فکری را از نشریه‌ها و روزنامه‌ها می‌شناختم. نوجوانی ما هم مصادف شده بود با انتشار روزنامه سلام (ارگان مجمع روحانیون مبارز)، مجله ی ایران فردا (ارگان نیروهای ملی- مذهبی) و هفته‌نامه عصر ما (ارگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران) و من در نهایت با «عصر ما» آغاز کردم. ابتدا روزنامه‌نگاری و سپس سیاست‌ورزی… در گفتمان «عصر ما» مرزهای روشنی وجود داشت: اول با جریان‌های راست به خصوص راست سنتی (و سپس راست مدرن) و نیز با جریان ملی-مذهبی (که آن را غیرخودی می‌دانست) اما در درون خودی‌ها هم برای ما «هواداران» سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران، مهدی کروبی تراز اصلاح‌طلبی به حساب نمی‌آمد.

رمز و رازهای سیدمحمد موسوی‌خوئینی‌ها و جذابیت‌های سیدمحمد خاتمی و نوستالژی میرحسین موسوی به عنوان روشنفکران مذهبی و روحانیان مترقی مهم‌تر بود؛ هرچند آقای کروبی را به روحانیان سنتی ترجیح می‌دادیم اما او را پرچمدار جناح چپ اسلامی نمی‌دانستیم حتی اگر دبیرکل مجمع روحانیون مبارز بود. به همین علت روزی که اولین بار در سال 1379 به دیدار شیخ رفتم کارنامه‌ی درخشانی در رابطه با او نداشتم: زمانی که کروبی به اتفاق امام‌جمارانی نامه‌ای علیه آیت‌الله منتظری نوشته بود علیه آنان مقاله‌ای در ستون پرطرفدار روزنامه‌ی نشاط نوشته بودم، با ریاست مهدی کروبی بر مجلس ششم مخالفت کرده بودم و در روزنامه‌ی «حیات نو» از ریاست بهزاد نبوی حمایت کرده بودم. سرانجام چندی قبل از بازداشت در یادداشتی دیگر مجمع روحانیون مبارز را به کشتی نوح تشبیه کرده بودم که از هر جریانی (محافظه‌کار، میانه‌رو، رادیکال) در آن عضوی هست و لاجرم کروبی را در زمره‌ی روحانیان مترقی نمی‌دانستم.

باری؛ دیدارم با شیخ به درازا کشید. از اصلاحات گفتم و تغییرات و اینکه برخورد اصلاحات به سنگ سخت در فاصله‌ی سالیان 1379-1378 (از 18 تیر تا توقیف مطبوعات) به من آموخته است که کار اصلاح‌طلبی نه با تندروی که با میانه‌روی راست می‌آید. من در همه‌ی این حوادث در کف اصلاحات بودم و حتی آسیب هم دیده بودم. منِ جوان تندرو ظاهراً در پایان راه بودم.

ظرف سه سال (1379-1376) آن قدر به تاخت رفته بودیم که گویی رمقی در جان نمانده بود. کروبی اما در آغاز راه به نظر می‌رسید! در گذار از میان‌سالی، درست در شرایطی که همه فکر می‌کردند پس از راست سنتی، کار چپ سنتی هم پایان یافته است و ما هیجان زده ندای فتح و پیروزی سر می‌دادیم مهدی کروبی از خاکستر چپ سنتی برخاست و در مقام ریاست مجلس ششم نشان داد که نزاع واقعی میان اصلاح‌طلبان عملگرا و اصلاح‌طلبان خیال‌پرداز است. کروبی‌ای که آن روز من دیدم باوری راسخ به اصلاح‌طلبی داشت و به همین علت با راست سنتی مبارزه سیاسی می‌کرد. مهم‌ترین مزیت کروبی در این مبارزه اما شناخت دقیق او از بلوک‌های قدرت و حاکمیت بود. کروبی با وجود رقابت جدی با راست سنتی با آنان رفاقت دیرینه داشت با موتلفه اسلامی از کمیته امداد آشنا بود و با راست و چپ در بنیاد شهید و سازمان حج همکاری کرده بود. تنها عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تهران بود که از آن انشعاب کرد و مجمع روحانیون مبارز را به اتفاق موسوی‌خوئینی‌ها و سیدمحمد خاتمی ساخت. همین سابقه سبب می‌شد که چپ‌های رادیکال، کروبی را در منتهی‌الیه راست جناح چپ به عنوان چهره‌ای میانه‌رو که راست‌ها از او نمی‌ترسند برای نایب رئیسی مجلس و سپس ریاست آن نامزد کنند اما کروبی هرگز نه آن‌قدر راست بود و نه آن قدر چپ. همین موقعیت کروبی در مجلس ششم او را نقطه تعادل نسبت به چپ‌های جوان و رادیکال قرار داد.

آن روز در سال 1379 بود که من در جریان حل مشکلم در عمل به این باور رسیدم که رئیس مجلس باید شخصی چون آقای کروبی باشد که بتواند با یک تماس با آقای محسنی اژه‌ای او را قانع کند که با پرونده یک روزنامه‌نگار برخورد حقوقی کند نه امنیتی. این مهم‌ترین کار کروبی برای من به عنوان یک روزنامه‌نگار بود؛ کاری که بعداً برای بسیاری از سیاسیون و زندانیان از ملی-مذهبی، چپ، لیبرال، حتی درویش و صوفی انجام داد. اما مهم‌تر از همه آن روز من اهمیت قدرت و سیاست و اهمیت آن را در پیشبرد اصلاحات فهمیدم. در حالی که برای حل یک مساله ساده هیچ‌یک از سران اصلاحات چه در دولت چه در مجلس ناتوان و حتی بی‌انگیزه بودند و شاید افرادی مانند آقای محسنی اژه‌ای به تلفن‌های آنان جواب هم نمی‌داد، مهدی کروبی نشان داد که رئیس مجلس است. او مانند رئیس‌جمهور وقت از دیدار با زندانیان سیاسی پرهیز نداشت و فکر نمی‌کرد این ارتباطات از قدر و قدرت او در حاکمیت می‌کاهد. هم به مسئولیت‌ها و وظایف اخلاقی خود در دفاع از حقوق افراد آگاه بود و هم می‌دانست که حمایت از بدنه اصلاحات به سرمایه‌ای برای اصلاحات بدل می‌شود و هزینه کار سیاسی اصلاح‌طلبانه را کاهش می‌دهد.

کروبی در مقام رئیس مجلس پذیرای افرادی شد که سال‌ها بود راهیابی آنان به ساختمان‌های حاکمیت عملاً ممنوع بود. او در پارلمان میزبان دکتر یدالله سحابی شد که در پیری برای نجات فرزند پیرش عزت‌الله سحابی به رئیس مجلس پناه آورده بود. کروبی البته از عقاید سیاسی همه این مراجعان حمایت نمی‌کرد. مرز او با دیگران روشن بود. برای یادآوری در همه دیدارها از انقلاب و امام و رهبری دفاع می‌کرد و انتقادات خود را به امور اجرایی و سلیقه‌ای محدود می‌کرد. او از حقوق متهمان دفاع می‌کرد و به جای تخریب نهادهای امنیتی و قضایی و طرح حرف‌های تند علیه آنها سعی می‌کرد با رایزنی و گفت‌وگو با همین افراد مشکل را حل کند. کروبی البته آب توبه بر سر کسی نمی‌ریخت اما آنان را به اعتدال و انصاف دعوت می‌کرد. بدون آنکه از کسی انتظار حمایتی برای آینده سیاسی خود داشته باشد اما بدون تردید اکثریت افرادی که از دفتر کروبی خارج می‌شدند شیفته‌ی معرفت و صمیمیت او می‌شدند و از قدرت رایزنی و انگیزه‌ی پیگیری او برای حل مشکلات اصلاحات شگفت‌زده می‌شدند.مهم نبود این افراد چه کسی و از چه جناحی باشند، از عباس عبدی یار قدیمی موسوی‌خوئینی‌ها تا تقی رحمانی ملی-مذهبی از ابراهیم یزدی تا طاهر احمدزاده هر یک از کروبی خاطرات و روایات خوبی داشتند. کروبی از اولین ساعات روز تا آخرین ساعات شب از خانه تا دفتر دیدار داشت. هم با راست و هم با چپ. هم با روستایی هم با شهری. هم با روشنفکر هم با روحانی. این دیدارها مانع از آن می‌شد که کسی بتواند کروبی را مدیریت کند.

من نیز به تدریج در زمره اصحاب دیدار درآمدم. آن روز که از دفترش خارج شدم هیچ از من نخواست اما در گوشم به نجوا (آن‌گونه که حتی همسرم نشنود) گفت: هیچ ایرادی ندارد در تندروی تجدیدنظر کنی در داستان کشتی نوح هم تجدیدنظر کن؛ و من چنین کردم:

به تدریج به گوش شنوای کروبی برای بیان خاطرات و سیاسات او بدل شدم. کروبی در مقام رئیس مجلس به‌جز پرداختن به حقوق شهروندی، مهارت‌های دیگری در رایزنی سیاسی هم از خود نشان داده بود: در سفر به آمریکا برخلاف رئیس وقت ‌جمهوری از دیدار «ناگهانی» با سناتورهای آمریکایی در بازدید از موزه متروپولیتن پرهیز نکرد یا به‌هنگام بازداشت نمایندگان مجلس با مهارت مقاومت کرد و آنان را نجات داد به همان اندازه که در خارج کردن اصلاحیه قانون مطبوعات سعی کرد رابطه‌اش را با حاکمیت قطع نکند و مجلس را مقابل رهبری قرار ندهد. اما اصلاح‌طلبان و نیز اصولگرایان قدر کروبی را ندانستند. با ردصلاحیت نامزدهای جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب در مجلس ششم، آنان به تحریم انتخابات مجلس هفتم دست زدند و با وجود نامزدی افرادی مانند کروبی در آن انتخابات نه‌تنها فهرست انتخاباتی ندادند بلکه رای هم ندادند و به مردم هم گفتند رای ندهند و حتی از چاپ اعلان انتخاباتی کروبی در روزنامه‌هایشان خودداری کردند تا اصولگرایان حاکم شدند و نه فقط از چپ که از راست سنتی هم عبور کردند و زمینه برای ظهور محمود احمدی‌نژاد (که قبلاً در تنازع اصلاحات در شورای شهر تهران شهردار تهران شده بود) فراهم آمد.

کروبی اما سیاست را کنار نگذاشت. از شکست نترسید. نامزد ریاست‌جمهوری شد در حالی که اصلاح‌طلبان بیش از اصولگرایان او را تخریب می‌کردند. او که در سال 1376 برای نامزدی و پیروزی سیدمحمد خاتمی سنگر به سنگر جنگیده بود در سال 1384 تنها ماند. کروبی در سال 1375 برای طرح نامزدی خاتمی حتی نزد رهبری رفته بود و از ایشان اذن حضور و همکاری حاکمیت با خاتمی را گرفته بود و هنگامی که حمله به خاتمی از سوی محافظه کاران اوج گرفت، باز هم این کروبی بود که مقابل مهدوی‌کنی دبیرکل جامعه روحانیت مبارز سینه سپر کرد و به او – که پیروزی خاتمی را تکرار تجربه مشروطیت در شکست روحانیت خوانده بود – از موضع یک روحانی پاسخ محکمی داد. کروبی شهر به شهر برای خاتمی کار کرده بود اما پس از پیروزی، خاتمی یاران جوان خود را بر یاران قدیمی ترجیح داد.
گرچه خاتمی در مجلس ششم با ریاست برادرش (محمدرضا خاتمی) و نیز محسن میردامادی (هر دو از سران جبهه مشارکت) مخالفت کرد اما دلش با آنان بود و به همین علت در انتخابات سال 1384 بارها از کروبی پرسیده بود چه کسی نامزد شود بهتر است: مصطفی معین یا سیدمحمد صدر یا…؟! پرسشی که آشکارا قصد خاتمی برای نادیده گرفتن کروبی را نشان می‌داد. کروبی اما تنها میرحسین موسوی را بر خود مقدم می‌دانست (و البته موسوی‌خوئینی‌ها هم نمی‌خواست نامزد ریاست‌جمهوری شود). بنابراین مانند سال 1375 که برای نامزدی موسوی تلاش کرد در سال 1383 هم برای این کار تلاش کرد و همانند همان دوره ناکام ماند و در نتیجه خود اعلام نامزدی کرد.

در این زمان من به عنوان سردبیر روزنامه شرق بیشتر به نزد شیخ می‌رفتم. گاه برای پیگیری کار زندانیان سیاسی و گاه برای گپ و گفت و خاطرات سیاسی. از کروبی سیاست‌ورزی را می‌آموختم و به آسیب‌شناسی اصلاحات می‌نشستم. کروبی آن روزها تنها بود و دست‌کم اصلاح‌طلبان سعی می‌کردند از او دوری کنند. آنان حتی پیام‌های کروبی را مبنی بر تشکیل دولت ائتلافی (معاون اول و اعضای دولت با مشارکت جبهه مشارکت) که من شخصاً به برخی چهره‌های مهم اصلاحات منتقل کرده بودم نادیده می‌گرفتند و در خیال‌پردازی خود رقابت را میان آقای هاشمی و آقای معین می‌دیدند. اما کروبی تک و تنها نفر سوم انتخابات پس از هاشمی شد و در 11 استان نفر اول شد. آرای بالای کروبی به خصوص در استقلال از جبهه مشارکت شگفت‌انگیز بود و رای پایین‌تر معین با وجود حمایت رادیکال‌ترین نیروهای سیاسی از او شگفت‌انگیزتر. تحلیل ساده بود: اگر اصلاح‌طلبان از کروبی حمایت کرده بودند کروبی بدون تردید رئیس‌جمهور بود و هرگز فاجعه‌ای به نام ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد بر کشور حاکم نمی‌شد. اصلاح‌طلبان حتی در مرحله دوم انتخابات 1384 هم به خطا رفتند و فکر کردند با پیروزی هاشمی‌رفسنجانی می‌توانند چهار سال دیگر به قدرت بازگردند و سیدمحمد خاتمی را دوباره رئیس‌جمهور کنند غافل از آنکه در آن دوره آرای منفی آقای هاشمی مانع از پیروزی او بود و هر کس که در برابر هاشمی قرار می‌گرفت، پیروز می‌شد. کروبی اما تنها با سیصد هزار رای از راهیابی به دوره دوم انتخابات باز ماند و با عدم انصراف هاشمی دوگانه «هاشمی/احمدی‌نژاد» به سود پوپولیسم راست پایان یافت و دورانی تلخ و خلئی بزرگ در تاریخ اصلاحات رقم خورد. کروبی گرچه انتخابات را در عمل واگذار کرد اما در نظر مردم ستاره‌ی غیرمنتظره آن انتخابات بود که با بیش از پنج میلیون رای تا ساعت‌ها پس از رای‌گیری نفر اول یا دوم بود و به همین جهت آن شب راحت خوابید اما صبح که برخاست با فاصله کمی نفر سوم شده بود. کروبی تنها یک گام با ریاست‌جمهوری فاصله داشت. سخن‌گوی شورای نگهبان که دستیار محمود احمدی‌نژاد هم بود برای اولین‌بار در تاریخ انقلاب به نمایندگی از این شورا در تلویزیون حاضر شد و آراء را به‌جای وزارت کشور قرائت کرد، آرایی که در آن کروبی نفر سوم بود.

اما کروبی باز هم ناامید نشد. با وجود اشکال به انتخابات به جای بر هم زدن قواعد بازی (که مجری اصلی آن دولت سیدمحمد خاتمی و وزارت کشور سیدعبدالواحد موسوی‌لاری بود) تصمیم گرفت مبارزه سیاسی را از صفر شروع کند: از مجمع روحانیون مبارز استعفا داد و حزبی تازه تاسیس کرد. اولین مصاحبه برای اعلان تاسیس این حزب را من به عنوان سردبیر شرق با او انجام دادم. آن زمان که نام حزب هنوز «حزب آرمان» بود، کروبی اما بعداً نام این حزب را به «اعتماد ملی» تغییر داد و روزنامه‌ای به همین نام هم منتشر کرد که من هم به عضویت شورای سیاستگذاری آن درآمدم و مشاور مطبوعاتی دبیرکل حزب اعتماد ملی شدم بدون آنکه عضو حزب باشم.

کروبی در برابر تخریب خود از سوی اصلاح‌طلبانی که خود را «پیشرو» می‌خواندند از تعبیر «اصلاح‌طلبی عملگرا» استفاده می‌کرد. اعتراض خود را نه به ابزاری برای آشوب که به سرمایه‌ای برای سیاست‌ورزی بدل ساخت و با وجود همه‌ی اتهاماتی که به او به عنوان اصلاح‌طلب محافظه‌کار یا حاکمیتی می‌زدند، نشان داد که هنوز واقع‌گرا، تحول‌خواه و پیگیر است. اگر در سال 1384 اصلاح‌طلبان رادیکال نخبگان را از کروبی پرهیز می‌دادند و آرای او را محدود به توده‌ها می‌ساختند که به طمع یارانه‌ی 50 هزار تومانی (همان چیزی که بعداً محمود احمدی‌نژاد آن را ابزار قدرت خود ساخت و هاشمی‌رفسنجانی هم وعده سهام عدالت را داد که تا امروز متغیر مهمی در اقتصاد سیاسی ایران از خانواده‌ها تا بورس است) به کروبی رای دادند، در سال 1388 دیگر نخبگان متوجه اهمیت کروبی شده بودند. در رویدادی شگرف دو روشنفکر منتقد هم عبدالکریم سروش و سیدجواد طباطبایی از مهدی کروبی حمایت کردند. از تکنوکرات‌ها و فن‌سالاران افرادی مانند غلامحسین کرباسچی، سیدعطاءالله مهاجرانی و محمدعلی نجفی در ستاد کروبی بودند یا از او حمایت می‌کردند.

از میان نیروهای ملی-مذهبی افرادی مانند احمد زیدآبادی، تقی رحمانی، حسن یوسفی، اشکوری و از مدافعان حقوق بشر عمادالدین باقی و از هنرمندان بهروز افخمی در فهرست مدافعان کروبی قرار گرفتند.

اما اصلاح‌طلبان رادیکال فاصله‌ی تاریخی خود را با کروبی حفظ کردند. کروبی به یاد می‌آورد که در آستانه‌ی انتخابات سال 1388 خاتمی به نزد او آمد. کروبی گمان می‌کرد که قصد خاتمی جبران سال 1384 و دعوت کروبی به نامزدی است. این انتظار با توجه به آرای بالای کروبی در سال 1384 و نیز حمایت نخبگان از او غیرطبیعی نبود. اما خاتمی از کروبی پرسید چه کسی نامزد شود؟ شما یا من؟!… خاتمی حرف یارانش را پیگیری می‌کرد که از همان سال 1384 در پی بازگشت او بودند و به همین علت هنگامی که من در مجله شهروند امروز در سال 1387 به طرح این پرسش پرداختم که «خاتمی بیاید یا نیاید؟» و پاسخ دادم که «بهتر است خاتمی از نامزدی اصلاح‌طلب دفاع کند تا آنکه خود نامزد اصلاح‌طلبان شود» با سخت‌ترین حملات و توهین‌ها از سوی اصلاح‌طلبان مواجه شدم. پیشنهادی که در سال 1385 در روزنامه هم‌میهن به آیت‌الله هاشمی هم داده بودم و با انتقادات سخت برادر ایشان مواجه شدم. اما هر دو بزرگوار در سال 1392 به این پیشنهاد عمل کردند و حسن روحانی رئیس‌جمهوری ایران شد.

در سال 1388 اما خاتمی حتی به موسوی هم فکر نمی‌کرد. باور نداشت که موسوی نامزد می‌شود بنابراین در درجه اول به طرح دوگانه «کروبی-خاتمی» در محافل خصوصی پرداخت اما در بیرون به خبرنگاران (در مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی) گفت یا من می‌آیم یا موسوی… و برای نامزدی موسوی چندان صبر هم نکرد. خاتمی اعلام نامزدی کرد و چندی بعد موسوی هم به صورت مستقل (نه اصلاح‌طلب نه اصولگرا) نامزد انتخابات شد تا همان‌گونه که در گزارش دیدار شخصی‌ام با مهندس میرحسین موسوی در اسفندماه 1387 در سالنامه اعتماد ملی نوشتم به عنوان یک «اصلاح‌طلب اصولگرا» وارد انتخابات شود. اما هر دو آنان، کروبی را نادیده گرفتند. مردی که برای نامزدی موسوی در سال‌های 1376 و 1384 و برای نامزدی خاتمی درسال 1376 تلاش بسیار کرده بود.

کروبی پیش از آنان اعلام نامزدی کرده بود و در یک زمان اصلاح‌طلبان سه نامزد ارشد داشتند: 1. خاتمی 2. موسوی 3. کروبی.

یاران خاتمی که از نامزدی موسوی شگفت‌زده شده بودند بنا به حرف زودهنگام خاتمی ناگزیر به پذیرش انصراف شدند. خاتمی به‌عنوان رئیس مجمع‌ روحانیون مبارز نشست این تشکیلات را برای تعیین نامزد به‌گونه‌ای برگزار کرد که فقط برای موسوی رای‌گیری شود و حتی با پیشنهاد سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور برای رای‌گیری میان دو نامزد (موسوی و کروبی) به تندی برخورد کرد و دبیرکل جدید، دبیرکل قدیم را حتی از نامزدی حذف کرد. اما نتیجه این کار به سود جبهه اصلاحات نبود. همه آنها در موقعیتی گرفتار شده بودند که محاسبه‌اش را نکرده بودند: حذف رئیس‌جمهور مستقر در میانه کار و راه، کار آسانی نیست چه در کف جامعه و چه در سطح حاکمیت، چه در ایران و چه در دیگر کشورهای جهان این مبارزه‌ای سخت است.

چنان‌که اصولگرایان با همه‌ی توش و توان خود در سال 1396 نتوانستند رئیس‌جمهور مستقر؛ حسن روحانی را برکنار کنند و «88 برعکس» هم در سال «96» موفق نشد.

واکنش اصلاح‌طلبان به نتایج انتخابات سال 1388 مانند واکنش مهدی کروبی به انتخابات 1384 نبود. آنان به جای تلاش برای حفظ داشته‌های سیاسی و اجتماعی، تشکیلاتی، حزبی و مدنی و رسانه‌ای خود به ریسک بزرگی دست زدند و سیاست را از جامعه مدنی به کف خیابان آوردند و اگرچه به لحاظ عده و عُده هم نقش و توانی در به صحنه آوردن مردم به خیابان نداشتند به علت ناآگاهی از توان خود در اداره اعتراضات اجتماعی و شاید اندکی جامعه‌زدگی و خیال‌پردازی سیاسی به مسئولیت خود به‌عنوان یک سیاستمدار در بازگشت از خیابان به جامعه مدنی هم عمل نکردند.

در آن روزها من سردبیر روزنامه‌ی اعتماد ملی بودم. روزنامه‌ای که قرار بود حتی با شکست در انتخابات ادامه یابد و به همین علت با موافقت آقای کروبی هیچ روایتی درباره‌ی نتیجه انتخابات به جز روایت‌های رسمی با ذکر منبع رسمی آن در روزنامه چاپ نمی‌شد و حتی از چاپ بیانیه‌های دبیرکل خودداری می‌شد تا روزنامه و حزب اعتماد ملی بماند و همچنان به مبارزه اصلاحی، مدنی و پارلمانی خود ادامه دهد. مسئولیت ما حضور در راهپیمایی‌های خیابانی نبود، انتشار روزنامه‌ای بود که بتواند سخنگوی اصلاح‌طلبی باشد. روزنامه‌ای که آن روزها نزدیک به 200 هزار نسخه تیراژ داشت…

اما محاسبات نادرست جبهه اصلاحات در انتخابات سال 1388 نه فقط پس از انتخابات که از زمان نامزدی اصلاح‌طلبان همه‌ی امکانات سیاسی، مدنی، تشکیلاتی و رسانه‌ای جبهه اصلاحات را به صفر رساند.

استدلال یاران کروبی برای ورود او به انتخابات البته این بود که او نامزدی طبیعی است که در دوره‌ی گذشته مدعی انتخابات بود و باید یک بار جبهه‌ی اصلاحات این فرصت را به کروبی بدهد. از سوی دیگر حاکمیت هم به علت نوع مدیریت کروبی در مجلس ششم به او اعتماد دارد و با او کار می‌کند شکست کروبی الزاماً شکست اصلاحات نیست اما پیروزی کروبی پیروزی اصلاحات خواهد بود و او از اکثریت اصلاح‌طلبان در دولت استفاده خواهد کرد. مسئولیت رئیس‌جمهور را به دو بخش می‌توان تقسیم کرد: اول ریاست «جمهوری» به عنوان نفر دوم حاکمیت که کروبی توانمندترین اصلاح‌طلب برای رایزنی با حاکمیت است و دوم ریاست «جمهوری» به عنوان ریاست دولت که کروبی می‌تواند از یاری یک معاون اول تکنوکرات برای این کار استفاده کند که درآینده نیز نامزد ریاست‌جمهوری شود. اما اصلاح‌طلبان رادیکال این پیشنهاد را نپذیرفتند و در نهایت ابتدا سیدمحمد خاتمی را نامزد کردند (که حاکمیت به هیچ وجه موافق نامزدی دوباره او و چنان که بعداً روشن شد هیچ رئیس سابق جمهوری نبود) و سرانجام مقهور نامزدی مستقل میرحسین موسوی بود که بیش از آنکه خود را فردی اصلاح‌طلب بداند، چنان که در مناظره‌ها گفت، خود را مردی انقلابی می‌دانست که قصد اتحاد اصلاح‌طلبان و اصولگرایان را داشت.
شاید در این موقعیت بهتر بود کروبی هم نامزدی خود را تا سال 1392 به تعویق بیندازد (هر چند حتی تا آن زمان هم بعید بود اصلاح‌طلبان از او حمایت کنند) اما در نهایت مدیریت نادرست جبهه اصلاحات در انتخابات سال 1388 از نامزدی تا روز آخر، اصلاح‌طلبی را به ماقبل سال 1376 بازگرداند. سران اصلاحات حتی در جلسه تصمیم‌گیری برای اتخاذ استراتژی برای پس از انتخابات 1388 در خردادماه از دبیرکل سابق مجمع روحانیون مبارز دعوت نکردند و قدم به راهی بی‌بازگشت گذاشتند.

دقیقاً ده سال پس از آخرین دیدار با آقای کروبی در شب آغاز چهل‌و‌چهارسالگی‌ام در سی و یکم شهریورماه 1399 بار دیگر او را دیدم. ظاهراً دیدارمان غیرمنتظره بود و ساعتی قبل از ورود من و آقای کرباسچی به خانه‌اش در جماران به ایشان گفته بودند ما به دیدارش می‌رویم. کروبی را از زمانی که دیده بودم شیخ اصلاحات بود و نخستین بار در مجله‌ی همشهری ماه (بهمن‌ماه 1380) در مقاله‌ای او را «ریش‌سفید» هم نامیده بودم که نه عالیجناب سرخ‌پوش بود (که رو در رو شمشیر بزند) و نه عالیجناب خاکستری بود (که از پشت خنجر بزند). کروبی ریش‌سفید بود و میانجی و شگفتا که پس از 10 سال از آخرین دیدار و پس از 20 سال پس از نخستین دیدار همچنان همان ریش‌سفید و شیخ اصلاحات به معنای دقیق کلمه است:

به آرامی سخن می‌گوید نه به خشم. با امید حرف می‌زند، نه کینه. قوه خاطره‌اش زنده است نه برای انتقام که برای بازسازی آینده و زنده است نه فقط به معنای فیزیکی و طبیعی که به معنای سیاسی و اجتماعی. همچنان یک سیاستمدار حرفه‌ای است، نه مردی انقلابی اما ذره‌ای از اعتقادش به انقلاب اسلامی کاسته نشده است و هنوز از جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام سیاسی و امام خمینی به عنوان رهبری انقلابی دفاع می‌کند. هرچند به کارنامه حاکمیت انتقاداتی دارد اما اصل انقلاب و اصل نظام را قبول دارد. او که خود عضو شورای بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی در سال 1368 بوده است اصلاحات را در چارچوب قانون اساسی قابل تداوم می‌داند اما کلمه جمهوری اسلامی برایش با عالی‌ترین اهداف اصلاح‌طلبی برابر است: جمهوریت و اسلامیت. کروبی این روزها بیش از همه نگران دو چیز است: اول ایرانیت که آن را در معرض خطر تهدید بیگانگان می‌بیند و دوم اصلاحات که آن را در آستانه‌ی تکرار خطاهای گذشته می‌پندارد.

کروبی تعجب می‌کرد که چرا هنگامی که در انتخابات مجلس یازدهم از ضرورت مشارکت اصلاحات در انتخابات حرف می‌زد و پیام می‌داد، پیام‌های تند و تلخی از سوی اصلاح‌طلبان به او مخابره می‌شد و می‌پرسید مگر اصلاح‌طلبی جز تلاش برای اصلاح امور از طریق انتخابات است؟ کروبی به یاد می‌آورد که در سال 1388 هم موضع اصلاحات مشارکت در انتخابات بود تا فردی چون محمود احمدی‌نژاد رای نیاورد و کشور را به بحران نکشاند. به همین علت هم همچنان از رای به حسن روحانی در سال 1392 و 1396 دفاع می‌کند و معتقد است در سال 1400 هم باید کاری کرد که یک احمدی‌نژاد دیگر ظهور نکند.

نه از آن جهت که او فقط رقیب اصلاحات است که کروبی به صراحت می‌بیند که هشدار یک دهه قبل او اکنون از اردوی اصولگرایان هم شنیده می‌شود که احمدی‌نژاد رقیب همه حاکمیت است.

کروبی بر همین مبناست که به اصلاح‌طلبان توصیه می‌کند نامزدی انتخاب کنند که هم بتواند رای ملت را به دست آورد و هم با حاکمیت کار کند، چراکه بدون همکاری حاکمیت امکان تاسیس دولتی برای پیشبرد اصلاحات و از آن خیلی مهم‌تر اداره امور ملت وجود ندارد. ملتی که سخت‌ترین روزها را در معیشت سپری می‌کنند و درد و رنج عظیمی از تحریم‌ها می‌کشند.

مساله کروبی مساله همین مردم است و اگر معتقد است پیش از حاکمیت باید اصلاحات را سامان داد به همین جهت است که فکر می‌کند اصلاح‌طلبان از همان سال 1376 فرصت‌های زیادی را از دست دادند.

روشن است که در 83سالگی، کروبی نه‌تنها سودای ریاست‌جمهوری را ندارد بلکه در تمنای رهبری احزاب یا جبهه اصلاح‌طلبی هم نیست، اما مسئولیت تاریخی و اعتقادی و اخلاقی و سیاسی کروبی اقتضا می‌کند که از میراث اصلاحات دفاع کند.

چه اصلاح‌طلبان رادیکال بخواهند و چه نخواهند، مهدی کروبی یکی ازسران اصلاحات بوده است و او باید در تاریخ در برابر خوب و بد این حرکت پاسخگو باشد، اما تاریخ باید خاطرات و روایات کروبی از علت افت و خیز اصلاحات را هم ثبت کند. باید ثبت کند که او از نخستین کسانی بود که در برابر رادیکالیسم هشدار داد. کروبی البته فقط یک پیر خاطره‌گو نیست. خاطرات او آینه‌ی آینده است. گرچه می‌‌گوید اول از رهبری جریان اصلاحات گله دارد آن گاه از حاکمیت، اما نه می‌خواهد مقابل این بایستد و نه مقابل آن. گله او از سیدمحمد خاتمی شخصی هم نیست، ساختاری است. ساختار اصلاحات که از طراحی نظمی سیاسی برای تداوم اصلاح‌طلبی ناتوان است و هرازگاهی به دام افراط و تفریط می‌غلتد. روزگاری انتخابات را تحریم می‌کند (مجلس هفتم و نهم و یازدهم) و روزگاری می‌خواهد هر گونه که شده به ریاست‌جمهوری برسد! کروبی اصلاح‌طلبی را نیازمند اصلاح می‌داند و تقدم نقدش بر اصلاحات نسبت به حاکمیت در شرایط کنونی را به آن سبب می‌داند که اصلاح‌طلبی در معنای واقعی (نه خیالی) خود می‌تواند ما (و نیز کشور را) از این وضعیت نجات دهد به شرط آنکه واقعاً اصلاحات باشد. کروبی برای اصلاح‌طلبان دو پیام بیشتر نداشت:

اول – تنها راه بقای کشور در اصلاحات است.
دوم – تنها راه تداوم اصلاحات، شرکت در انتخابات است، پس اصلاحات را بازسازی کنید تا بتوانید اصلاحات را در کشور اجرا کنند.

روایت آقای کروبی از اصلاحات (چه در خاطرات و چه در مخاطراتی که نسبت به ظهور آن در آینده هشدار می‌دهد) «خرج انتخابات» (1400) نیست، حرف‌های کروبی درباره انتخابات تفاوت چندانی با حرف‌های اصلاح‌طلبانی (مانند آقای موسوی‌خوئینی‌ها) که دست کم در ظاهر سخن از اهمیت انتخابات 1400 می‌گویند ندارد، بنابراین جبهه اصلاحات برای ورود به انتخابات شاید اصلاً نیازی به خرج از سرمایه کروبی ندارد، بلکه باید به فکر دو جریان رقیب اصولگرایان در داخل و انحلال‌طلبان در خارج از کشور باشد که گروه اخیر مقدم بر حاکمیت، مبارزه با اصلاحات را در دستور کار قرار داده است و تحریم انتخابات اسم رمز این مبارزه است که ظاهراً اصلاحات را از حاکمیت بیرون می‌کند اما در واقع در نهایت به سود اصولگرایان تمام می‌شود که مانند مجلس یازدهم بار دیگر به اکثریت در حاکمیت بدل می‌شوند. کروبی گرچه از تکرار این وضعیت نگران است اما نگرانی اصلی او تهدیداتی است که کیان کشور را تهدید و ملت را ناامید می‌کند. مساله‌ای که از انتخابات و اصلاحات هم مهم‌تر است: ایران… و ایرانیانی که هر روز زندگی‌شان سخت‌تر می‌شود…

روز بعد از دیدار ما در 31 شهریور 1399، مهدی کروبی بار دیگر زمین خورد و با شکستگی استخوان بستری و جراحی شد. در چند هفته بعد چند بار دیگر به عیادتش رفتم. از روی تخت و در حالی که در چشمانش قطره می‌ریختند و کمرش هم به او اجازه سرپا ایستادن نمی‌داد، خاطره می‌گفت و خاطره می‌گفت و خاطره می‌گفت. او خاطره‌ی مجسم و مجسمه‌ی خاطره است. تاریخ زنده و سرحال با وجود تن رنجور و نحیفی که با جراحی‌های بسیار زخم شده است اما روح و روحیه کروبی هنوز زنده و سرزنده است. روزی باید همه‌ی خاطراتش را بنویسم ممکن است دوست برنجد و رقیب نپسندد اما باکی نیست… خاطرات کروبی در این 20 سال (چه 10 سال اول که در حضورش بودم و چه در 10 سال دوم که غیبتش را حس می‌کردم) جزئی از خاطرات و شخصیت سیاسی من هم شده است. من که سیاست‌ورزی‌ام را از کروبی آموختم که سیاست را «صفر و صد» نپندارم و «قهر و قیام» ندانم و به «دیروز و امروز» بسنده نکنم و از طعنه نترسم و کینه نورزم و از گذشته چراغی برای آینده بسازم.

کروبی نماد زنده بودن اصلاحات است. تا زمانی که او زنده است هیچ کس نمی‌تواند تاریخ اصلاحات را ناراست بنویسد و این مسئولیت تاریخی کروبی است که نگذارد اصلاحات را وارونه تعریف کند. او می‌تواند این تاریخ را به جای ایستادن بر سر، دوباره بر روی دوپا بازگرداند. حتی اگر خود هرگز مدعی هیچ مقام سیاسی چه در اصلاحات چه در حاکمیت نباشد. کروبی نه برای تاریخ که برای آینده سخن می‌گوید.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا