خرید تور تابستان ایران بوم گردی

«شهرزاد» و روایتگری جامعه شناسانه‌ی حسن فتحی

دکتر عباس نعیمی جورشری، جامعه شناس در یادداشتی برای انصاف نیوز نوشت:

رفيقم کجایی؟
دقیقا کجایی؟
کجایی تو بی من؟
تو بی من کجایی؟

روایت های حسن فتحی تلفیقی است واقع گرايانه از تحولات سیاسی ایران معاصر که چاشنی عاشقانه ی آنها را به درامهایی جذاب بدل می کند.

انقلاب ایران به عنوان یک نقطه ی عطف سیاسی – فرهنگی فرمت اجتماعی را تغییر داد.
تحولات تکنولوژیک و گسترش فضای مجازی در دو دهه ی اخیر بر شدت این تغییر افزود.

براین اساس ما با دو گونه «انسان ایرانی» متفاوت مواجه هستیم. یکی آن که در سریالهای حسن فتحی و در آن ساختارهای اجتماعی نقش آفرینی می کند و دیگری آن که در واقعیت امروز دهه ی نودی ایران رل واقعی خویش را ایفا می کند.

1. نیروهای سیاسی این دو فضا متفاوت است. فضای فتحی شامل ملی گرا، چپ مارکسیست، سلطنت طلب در مقابل فضای امروز شامل مذهبی اصولگرا، مذهبی اعتدالی، مذهبی اصلاح طلب.

2. مولفه های فرهنگی این دو فضا هم متفاوت است. فضای فتحی شامل کراوات، ریشهای تراشیده، زنانی با چادر عرفی یا کلاه پوش بدون مانتو و موسیقی عاشقانه ی قدیمی در مقابل فضای امروز شامل پیراهن دکمه بسته روی شلوار، ریشهای نتراشيده، مداحی (در یک قطب) و ساپورتهای زنانه، شلوارهای پسرانه ی فاق افتاده، موسیقی راک و سکسوالیته زیرزمینی (قطب دیگر).

فصل اول شهرزاد که به پایان رسید چندین نگاه و یادداشت دیدم. برخلاف آن یادداشتها که کارکتر “شهرزاد” را در مرکز قرار داده، “فرهاد” را خواستنی اما رویایی و خیالی می خواند و کارکتر “قباد” را تحقیر کرده آنگاه با منطق جنسیت زده آن را به ماهیت واقعی مردان ایرانی تعمیم می دهد، تاکیدا چنین نگاهی ندارم.

این دست مطالب به لحاظ روش شناختی از تقلیل گرایی رنج می برند و در بحث ماهیت جنسیتی نیز فاقد دقت معرفت شناختی هستند.

به فهم ناقص من اهميت و جذابیت روایتهای حسن فتحی و مورد سریال شهرزاد همانا به تصویر متکثری است که ارایه می دهد. حال آنکه زمان حاضر (آنچنان که در مورد 2 گفته شد) دچار نوعی قطبيت است. مدلها محدودتر شده، تفاوتها قطبی شده و از هم فاصله ی عمیق دارد.

این نکته در فضاسازی فتحی کلیدی می شود. او فاصله ها را کم می کند. خود آن کثرت موجود در روایتهای او -کثرت سیاسی و فرهنگی- سبب می شود فاصله ها کم شود.

از طرفی همه ی کارکترها در سریال شهرزاد دارای استقلال هستند. هر کدام یک مرکز هستند. آذر گل دره ای همانقدر برجسته است که خود شهرزاد. پدر فرهاد شخصیت پردازی اش کمتر از فرهاد نیست. بزرگ آقا پررنگ است مانند قباد و قباد پررنگ است مانند سرهنگ درستکار شهربانی که کشته شد. خواهر کوچک شهرزاد و مادر فرهاد و شاگرد مغازه اشان مستقل هستند.

بنابراین تحلیل سریال شهرزاد و جذبه های آن نه بر محور صرف کارکتر شهرزاد بلکه بر محورهای چندگانه استوار بود. هر کدام این کاراکترها یک محور هستند. في المثال “آذر” برای من به عنوان یک مخاطب جذابتر از شهرزاد بود. حتی اجازه بدهید ساده اعتراف کنم مرگ این زن اشکم را درآورد. همانطور که خبر اعدام دکتر فاطمی در قسمت بیست و ششم.

نکته آنکه در روایتگری حسن فتحی انسانها در جوار ساختارها توصیف می شوند. آنها ترکیب غمها و شادیهای عصر خود هستند. هم مردها هم زنها. مناسبت همه ی آنها با نظام قدرت و استبداد تصویر شده است. خرد یا کلان. با مهر و قهر، آرامش و خشم. هم مردان هم زنان. به یک نسبت.

صحبت از مجاورت کنشها و ساختارهایی است که امروزه در دسترس نیست لذا یک احساس نوستالوژیک برای مخاطب فراهم می کند. حتی مخاطبی که آن فضا را حس نکرده است. اينجا درام و رمانتیسم در هم آمیخته می شود.

با هم ذات پنداری، تشدید می شود. منتها این هم ذات پنداری بیش از آنکه جنسیتی باشد، به احساسات مشترک بشری مرتبط است که در هر دوره ای به شکلی خاص و تاریخی به چشم می آید. غمها و شادیها.

در یک جمع بندی می توان گفت که هنر حسن فتحی هم در آن تمایزگری است که در گزینه های 1 – 2 شرح داده شد. هم در چندمرکزی بودن روایت. و هم در تصویرگری احساسات مشترک انسانی. این ماتریس، هنر او را ارزشمند می کن.

گه مرا پس می زنی
گه باز پیشم می کشی
آنچه دستت داده ام
نامش دل است، افسار نه!

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا