خرید تور تابستان ایران بوم گردی

گفت‌وگو با نوام چامسکی | بین‌المللی‌گرایی!

شرق نوشت: گرمایش جهانی شتاب می‌گیرد و جهان را به سراشیبی پرتگاه نزدیک می‌کند. موج گرما، سیل و مرگ خبرهای عمده هستند و طبق گزارش‌ها، «دماهای رکوردشکن تابستان گذشته ناشی از فاجعه آب‌و‌هوایی بود که تا همین اواخر حتی بدبین‌ترین هوا‌شناسان هم فکر می‌کردند هنوز دو یا سه دهه با آن فاصله داریم». با این حال، چنان‌که نوام چامسکی در گفت‌و‌گوی زیر متذکر می‌شود، بنگاه‌های رسانه‌ای تقریبا همان مقدار توجه را در یک روز به یک گاوچران فضایی نشان دادند که کل سال 2020 را به‌ این بزرگ‌ترین بحران رویاروی بشر.

آیا جهان جنگ با تغییرات آب‌و‌هوایی را باخته است؟ چرا هنوز بحران آب‌و‌هوایی با انکار و انفعال روبه‌رو است؟ به‌ گفته نوام چامسکی، روشنفکر معروف عرصه عمومی و استاد برجسته دانشگاه آریزونا و استاد بازنشسته انستیتوی تکنولوژی ماساچوست (ام‌آی‌تی) و نویسنده بیش از 150 کتاب درباره موضوعاتی نظیر زبان‌شناسی، امور بین‌المللی، سیاست خارجی، اقتصاد سیاسی و رسانه‌های گروهی‌، گزینه روشن است: ما نیاز به اقدام در سطح جهانی داریم تا گرمایش جهانی را مهار کنیم یا با پیامدهای آخر زمانی آن روبه‌رو شویم.

سی.جی. پُلی‌کرونیو: حقایق اضطراری آب‌و‌هوایی تقریبا روزانه بر شمارشان افزوده می‌شود: موج گرمای شدید در بخش‌هایی از آمریکا و کانادا، با دماهای فزاینده حتی بالاتر از 49 درجه سانتی‌گراد، سیل‌های مرگ‌بار در اروپای غربی با نزدیک به 200 مرگ و صدها مفقود و تجربه داغ‌ترین ماه ژوئنِ مسکو برای دومین بار. در حقیقت، شرایط شدید آب‌و‌هوایی حتی دانشمندان این رشته را شگفت‌زده کرده است؛ به طوری که اکنون دقت مدل‌های پیش‌بینی را به‌ پرسش می‌گیرند. شما در‌این‌باره چه فکر می‌کنید؟ به ‌نظر می‌رسد که جهان دارد جنگ با گرمایش جهانی را می‌بازد؟

چامسکی: احتمالا به‌ یاد دارید که سه سال پیش، ریموند پی‌یرهومبارت، فیزیک‌دان آکسفورد و نویسنده پیشگام گزارش هیئت بین‌دولتی درباره تغییرات آب‌و‌هوایی (IPPC)، نوشت «زمان، زمانِ سراسیمگی‌ است… ما به دردسر شدیدی افتاده‌ایم».

آنچه از آن زمان فرا گرفته‌ایم، فقط این هشدار را تشدید می‌کند. یک پیش‌نویس آن گزارش که در ژوئن 2021 به خبرگزاری فرانسه درز کرده، نقاط عطف بازگشت‌ناپذیری را فهرست کرده که به ‌طرز بدشگونی نزدیک هستند و درباره «پیامدهای جدی فزاینده، چند‌صد‌ساله و در برخی موارد بازگشت‌ناپذیر» آن هشدار می‌دهند.

سوم نوامبر سال گذشته گریزی کوتاه از وضعیتی بود که احتمالا به‌درستی فاجعه توصیف‌ناپذیر می‌بود. چهار سال مسابقه پرشور دیگرِ ترامپ برای سقوط به مغاک ممکن بود ما را به آن نقاط عطف برساند. و اگر حزب انکارگرا به‌ قدرت بازگردد، ممکن است برای سراسیمگی دیگر بسیار دیر باشد. ما به‌یقین دچار دردسر شدیدی هستیم.

پیش‌نویس درزیافته گزارش هیئت بین‌دولتی درباره تغییرات آب‌و‌هوایی پیش از شرایط سخت آب‌و‌هوایی تابستان 2021 تهیه شده بود که دانشمندان آب‌و‌هوایی را سخت تکان داد. به‌ گفته مایکل مان، دانشمند آب‌و‌هوایی، گرم‌شدن سیاره «تا اندازه زیادی در راستای مدل‌‌های پیش‌بینی‌ آب‌و‌هوایی دهه‌ها پیش است»؛ اما «شدت‌گیری وخامت شرایط آب‌و‌هوایی دارد پیش‌بینی‌ها را پشت سر می‌گذارد». دلیل آن به ‌نظر می‌رسد تأثیر گرم‌شدن اتمسفر باشد که در مطالعات آب‌و‌هوایی در نظر گرفته نشده بود: تزلزل در جریان هوای جت‌استریم* که موجب رویدادهای شدید آب‌و‌هوایی می‌شود و نگرانی بخش بزرگی از جهان را در چند هفته گذشته برانگیخته است.

خبرهای ترسناک رویه مثبتی نیز دارند. ممکن است رهبران جهان را بیدار و هوشیار کنند تا دهشتی را به‌ رسمیت بشناسند که در کار خلق آن هستند. قابل تصور است که دیدن آنچه دارد در برابر چشم ما رخ می‌دهد، بتواند حتی حزب جمهوری‌خواه و بلندگوی بازتاب صدای آن، فاکس‌نیوز را برانگیزد که ناپرهیزی کنند و نگاهی به واقعیت بیندازند.

ما نشانه‌هایی از این را در جریان بحران کووید دیده‌ایم. پس از سال‌ها غوطه‌خوردن در جهان «حقایق جایگزین»، برخی فرمانداران جمهوری‌خواه که انجام اقدامات احتیاطی را به‌ریشخند می‌گرفتند، حال که این بلا ایالت‌های خودشان را به‌ دلیل فقدان تدابیر احتیاطی و خودداری از واکسیناسیون زیر ضرب گرفته، دارند توجه نشان می‌دهند. درحالی‌که فلوریدا پیشتاز موارد ابتلا و مرگ‌و‌میر در سراسر کشور است، ران دوسانتیس، فرماندار، از مسخره‌بازی (فقط تا اندازه‌ای) دست برداشت- که این موجب اتهام خودفروشی به‌ دشمن از سوی کله‌گنده‌های حزبی و شاید به‌خطرافتادن آرزوهای ریاست‌جمهوری او شد؛ اما این تغییر رویکرد ممکن است برای تأثیرگذاری بر پایگاه وفادار حزبی او که در معرض جریانی از اطلاعات غلط قرار داشته‌اند، بسیار دیر باشد. ممکن است منظره شهرهای در حال غرق‌شدن و آتش‌سوزی‌ها، در وفاداری حزب جمهوری‌خواه- فاکس‌نیوز به ‌شعار «مرگ بر اطلاعات، زنده باد مرگ» که از تاریخ فاشیسم وام گرفته شده، رخنه‌ای نیز ایجاد کند.

انکار ویرانی محیط زیست طبعا بر افکار عمومی تأثیر می‌گذارد. بنا بر تازه‌ترین نظرسنجی‌ها، تغییرات آب‌و‌هوایی برای 58 درصد از جمهوری‌خواهان «مسئله مهمی» نیست. کمی بیش از 40 درصد منکر این هستند که انسان‌ها کمک درخور‌توجهی به این فاجعه زودآیند می‌کنند. و 44 درصد فکر می‌کنند «دانشمندان آب‌و‌هوایی نفوذ بسیار زیادی بر بحث‌های مربوط به سیاست آب‌و‌هوایی دارند».

اگر هرگز حسابرسی تاریخی‌ای از این لحظه وخیم در تاریخ صورت گیرد- احتمالا از سوی برخی موجودات هوشمند فرازمینی پس از نابودی سیاره به ‌دست انسان‌ها‌- و اگر یک موزه شیطان در یادمان این جنایت تأسیس شود، جایگاه ویژه‌ای به بزرگداشت دوقلوی حزب جمهوری‌خواه- فاکس‌نیوز اختصاص خواهد یافت. اما مسئولیت به‌مراتب گسترده‌تر از اینهاست. جایی برای بازبینی این سابقه بسیار بد و نومیدکننده نیست، اما یک مورد کوچک تصویر عمومی مورد نظر را به‌دست می‌دهد. سازمان تحلیل رسانه‌ای بسیار مهم «فِیر» (FAIR) از مطالعه‌ای خبر می‌دهد که پوشش خبری بحران آب و هوایی را با سفر فضایی جف بزوس در تلویزیون‌های صبحگاهی به ‌مقایسه می‌گیرد: 267 دقیقه در کل سال 2020 به‌ مهم‌ترین مسئله تاریخ انسان، و 212 دقیقه در فقط یک روز به سفر تبلیغاتی احمقانه بزوس به ‌فضا اختصاص یافت.

به ‌پرسش شما بازگردم، بشریت به‌روشنی تمام دارد جنگ را می‌بازد، اما این جنگ هنوز خیلی مانده که پایان یابد. جهان بهتری ممکن است و ما می‌دانیم چگونه به ‌آن برسیم و نیک‌مردمان بسیاری فعالانه در این مبارزه شرکت دارند. پیام بسیار مهم این مبارزه، سراسیمگی اکنون، اما نه تا حد نومیدی است.

یکی از نگران‌کننده‌ترین تحولات در ارتباط با بحران آب و هوایی این است که به‌رغم آنکه تقریبا همه نوشته‌های علمی منتشره آب و هوایی نشان می‌دهند که تأثیرات گرمایش جهانی به‌طور فزاینده‌ای برگشت‌ناپذیر هستند، شکاکیت و انفعال آب و هوایی کاملا در همه جا شایع است. به‌نظر شما، آیا انکار بحران آب و هوایی فقط ناشی از عوامل فرهنگی و اقتصادی‌ است، یا احتمالا عوامل دیگری در کارند؟ مشخصا، پرسش من این است که آیا پیوندی بین حملات پست‌مدرنی به علم و عینیت، و انکار دانش آب و هوایی و انفعال وجود دارد؟

یک بحران شکاکیت در قرن هفدهم وجود داشت. این بحرانی واقعی و لحظه‌ای مهم در تاریخ روشنفکری بود و به‌ درک بسیار بهتر ماهیت پژوهش تجربی انجامید. من مطمئن نیستم که نقد پست‌مدرن در این مورد بهتر شده باشد.

در ارتباط با پرسش شما، تردید دارم که نقد پست‌مدرن تأثیر آنچنانی و اصولا تأثیری، خارج از محافل محدود فرهیختگان، داشته است. به‌ دیده من سرچشمه عمده انکار دانش آب و هوایی درحقیقت بخش بسیار گسترده دانش‌انکاری‌، جایی دیگر و در ژرفای فرهنگ قرار دارد.

75 سال پیش من دانشجو بودم. اگر نظریه تکامل در کلاس مطرح می‌شد، پیش از آن چیزی که اکنون هشدار پیشینی نامیده می‌شود داده می‌شد: «شما مجبور نیستند که این را باور کنید، اما باید بدانید برخی مردم چه باوری دارند». این تازه وضع در یک دانشکده منطقه شمال شرقی ویژه فرهیختگان بود. امروزه، برای بخش بزرگی از مردم، تعهدات عمیق مذهبی با نتایج پژوهش علمی در تعارض است. از این رو، علم قاعدتا باید برخطا باشد، فرقه‌ای از روشنفکران لیبرال که در گوشه و کنار شهرها مشغول تحقیق‌اند،‌ در پاتوق‌هایی آلوده به حضور آدم‌هایی که به اصطلاح ‌‌«آمریکایی راستین» نیستند (نیازی هم نیست که روشن شود این کسان کیستند). همه اینها توسط استفاده بسیار مؤثر از عقلانیت‌گریزی ِ دوران ترامپ، ازجمله توسل ماهرانه وی به جعلیات مداوم، زدودن تمایز بین حقیقت و دروغ، دامن زده شده است. برای یک مرد نمایشی با غرایز عمیقا اقتدارگرایانه و معدودی اصول ِ ورای خودستایی و خدمت خفت‌بار به رفاه ابَرتوانگران، شعاری بهتر از «حرف مرا باور کنید، نه چشمان دروغگوی‌تان را» وجود ندارد.

سازمانی که ترامپ اکنون مالک آن است، و سال‌ها پیش یک حزب سیاسی اصیل بود، تا همین اکنون در راهی افتاده که از چنان چهره‌ای استقبالی گشاده‌دستانه‌ می‌کند. ما پیش‌تر بحث این را کرده‌ایم که چگونه علاقه کوتاه‌مدت جمهوری‌خواهان به واقعیت نابودی محیط زیست در دوران کارزار انتخاباتی مک‌کین [در 2007-8] به‌سرعت از طریق کارزار ارعاب برادران کوخ** قطع شد. آخرین باری که رهبران جمهوری‌خواه آزادانه و بدون اقتدا به ترامپ صحبت کردند، در 2016 بود.

دانشمندان انسان هستند و خود و نهادهای‌‌شان از نقد مبرّا نیستند. در کار آنها می‌توان خطا، نادرستی، دشمنی‌های کودکانه و همه کاستی‌های انسان‌های عادی را یافت. اما منتقد دانش بودن به‌این ترتیب به‌معنای محکوم‌کردن تکاپوی انسان برای درک جهانی‌ست که در آن زندگی می‌کنیم. و به‌راستی به‌منزله طرد امید است.

بحث‌های بسیاری که درباره بحران آب و هوایی در جریان است، پیرامون «برابری» و «عدالت» می‌گردد. جدا از مسئله «برابری آب و هوایی در مقابل عدالت آب و هوایی»، به‌ویژه در پرتو قرارداد پاریس، چه اهمیتی باید به ‌این بحث‌ها در بستر هدف کلی کربن‌زدایی از اقتصاد جهانی بدهیم، [هدفی] که آشکارا تنها راه برخورد با بحران هستی‌سوز گرمایش جهانی‌ست؟

این را نباید نادیده بگیریم که این اقلیتی کوچک و بسیار مرفه ِ عمدتا ساکن کشورهای داراست که مسئولیت قاطع بحران زیست‌محیطی را، در گذشته و حال، به ‌گردن دارد. بنابراین، کربن‌زدایی و توجه به برابری و عدالت به‌شکل قابل توجهی هم‌پوشانی دارند. ورای آن، حتی به‌لحاظ عمل‌گرایی و جدا از مسئولیت اخلاقی، تغییرات عمده اجتماعی-اقتصادی لازم برای اجرای ضروری کربن‌زدایی باید حمایت توده‌ای مردم متعهد را به‌ همراه داشته باشد، و این مهم بدون میزان قابل توجهی از عدالت قابل دسترسی نخواهد بود.
رابرت پالین (اقتصاددان آمریکایی) مورد «نیو دیل نوین جهانی» را به‌عنوان تنها راه مؤثر برای برخورد با گرمایش جهانی پیش کشیده است، و شما دو تن مؤلف این کار اخیرا منتشرشده، «بحران آب و هوایی و نیو دیل نوین جهانی: اقتصاد سیاسی نجات سیاره» هستید. بی‌تردید، ما در جنگ با فروپاشی آب و هوایی محتاج به بین‌المللی‌گرایی هستیم، زیرا همان‌طور که شما به‌ شکل درخوری گفته‌اید، مسئله یا «نابودی یا بین‌المللی‌گرایی»ست. پرسش من از شما دولایه است: نخست، در برهه تاریخی کنونی و درحالی که به‌رغم همه فرایندهای جهانی‌سازی ِ در جریان طی 40 یا 50 سال گذشته، ملت-دولت‌ها عاملیت مرکزی خود را همچنان حفظ کرده‌اند، چه درکی از «بین‌المللی‌گرایی» دارید؟ و دوم، چه تغییرات سیستمی‌‌ای برای دادن یک بخت واقعی مبارزه به «بین‌المللی‌گرایی» در جنگ با پیامدهای آخر ِزمانی گرمایش جهانی که هم‌اکنون نیز بر در خانه بشریت می‌کوبند، لازم است؟

بین‌المللی‌گرایی اشکال بسیاری دارد، و پرداختن به ‌آنها واجد ارزش است، چون درس‌آموز است. یک شکل آن گونه مشخصی از «جهانی‌شدن» است که طی سال‌های نولیبرالی به‌واسطه یک رشته قراردادهای حقوق سرمایه‌گذاری با نقاب تجارت آزاد تحمیل شده است. این به‌منزله شکلی از جنگ طبقاتی است.

گونه دیگر بین‌المللی‌گرایی اتحاد دولت‌های محور است که جنگ جهانی دوم را به ‌ارمغان آورد. بازتاب کم‌رنگ آن برنامه ژئواستراتژیک انحصاری ترامپ است: ایجاد اتحادی از حکومت‌های ارتجاعی زیر رهبری‌ واشنگتن که عنصر مرکزی آن قراردادهای ابراهیم در خاورمیانه (بیانیه مشترک اسرائیل، امارات متحده عربی و ایالات متحده) و قراردادهای جانبی آن با دیکتاتوری‌های مصر و سعودی‌ است که نصیب بایدن شده است.

با این همه، شکل دیگری از بین‌المللی‌گرایی مورد حمایت جنبش‌های کارگری ِ موسوم به «لنگرداران» (Wobblies) و کارگران صنعتی جهان (IWW)، در ایالات متحده بوده است. دیگر اتحادیه‌ها نیز اصطلاح «بین‌المللی» را همراه نام خود دارند که یادگاری از تعهد به بین‌المللی‌گرایی راستین است.

در اروپا، سخنگوی فصیح این گونه بین‌المللی‌گرایی رُزا لوکزامبورگ بود. تعارض میان بین‌المللی‌گرایی و میهن‌پرستی افراطی (chauvenism) با آغاز جنگ بین‌الملل اول شدت گرفت و میهن‌پرستی افراطی پیروز شد. بین‌الملل سوسیالیستی فروپاشید. به‌گفته تلخ و آزارنده لوکزامبورگ، شعار «پرولتاریای همه کشورها متحد شوید» به‌ سود «پرولتاریای همه کشورها گلوی یکدیگر را بدرید» کنار گذاشته شد.

لوکزامبورگ به رؤیای بین‌المللی‌گرایی پایبند ماند که موضع نادری بود. در همه کشورها، روشنفکران همه طیف‌های سیاسی مشتاقانه حول آرمان میهن‌پرستی افراطی حلقه زدند. آنهایی که چنین نکردند، همچون لوکزامبورگ، کارل لیبنیخت، برتراند راسل، یوجین دبز، احتمال می‌رفت که به ‌زندان بیفتند. خشونت حکومت-سرمایه اتحاد کارگران صنعتی جهان را در هم شکست.

به اکنون بازگردیم، تا دیگر تجلیات بین‌المللی‌گرایی را بیابیم. زمانی که همه‌گیری کووید در اوایل 2020 شایع شد، کشورهای توانگر اروپای مرکزی نخست توانستند کمابیش آن را به ‌کنترل درآورند، موفقیتی که شکست خورد چون اروپاییان تصمیم گرفتند از تعطیلات تابستانی خود دست نکشند.

درحالی‌که آلمان و اتریش در اوایل 2020 هنوز در شرایط نسبتا خوبی بودند، اما همه‌گیری شدیدی در شمال ایتالیا در چند کیلومتری مرزهای جنوبی آنها در داخل اتحادیه اروپا وجود داشت. ایتالیا قطعا از بین‌المللی‌گرایی، نه از ناحیه همسایگان دارای خود، بهره برد: از ناحیه کشوری با تعهدات بین‌المللی‌گرایی به نام کوبا که به ‌آنجا همچون دیگر نقاط جهان پزشک فرستاد و پیشینه‌ای را که به مدت‌ها پیش برمی‌گردد بهبود بخشید. درمورد دیگران، پاناما از کوبا کمک دریافت کرد، اما ایالات متحده به ‌حساب آن رسید. وزارت بهداشت و خدمات انسانی دولت ترامپ در گزارش نهایی 2020 خود با افتخار اعلام کرد که با موفقیت پاناما را زیر فشار گذاشت تا با اخراج پزشکان کوبایی از نیم‌کره در مقابل نفوذ «شریرانه» کوبا حفاظت کند.

نفوذ شریرانه که در روزهای آغازین استقلال کوبا در 1959 بر سر زبان‌ها افتاد، این بود که کوبا ممکن است آمریکای لاتین را با «سرپیچی موفقیت‌آمیز» خود از سیاست‌های آمریکا از زمان اعلام دکترین مونرو در 1823 آلوده کند. آمریکا برای جلوگیری از این تهدید، به پیروی از منطق تشریح‌شده وزارت خارجه در 1960 از سوی لستر مالوری، یک کارزار ترور و اختناق اقتصادی را علیه کوبا به‌راه انداخت. او همان‌طورکه دستگاه اطلاعاتی آمریکا می‌دانست، تشخیص داد که «اکثریت کوبایی‌ها از کاسترو حمایت می‌کنند» و اینکه «تنها وسیله قابل پیش‌بینی محروم‌کردن کاسترو از حمایت داخلی، دلسردسازی مردم و ایجاد نارضایتی ‌و دشوارسازی اقتصادی ا‌ست». ازاین‌رو «نتیجه این می‌شود که هر وسیله ممکن باید فوری به ‌کار گرفته شود تا زیست اقتصادی کوبا را تضعیف کند… که گرسنگی، نومیدی به ‌بار آورد و سرنگونی دولت را موجب شود».

این سیاست با شدت از سوی هر دو حزب تب‌زده حاکم در مقابل مخالفت یکپارچه جهانی (به‌جز اسرائیل) دنبال شد. روزهای «احترام آبرومندانه به عقاید بشریت» مدت‌هاست که همراه با یاوه‌هایی مثل منشور سازمان ملل و حکومت قانون رنگ باخته و به ‌فراموشی سپرده شده است. حیرت‌انگیز اینجاست که کوبا از این ضربات بی‌وقفه جان به ‌در برده است. موفقیت‌های سیاست اختناق و شکنجه با شوری نه‌چندان کم گزارش می‌شود که نمایشی نامعمول از جُبن دگرآزارانه است. از جمله اعتراض‌های مردمی بسیاری که در آمریکای لاتین جریان دارد، یکی در سرخط خبرهاست: در کوبا، این فرصت در اختیار بایدن قرار گرفته که تحریم‌های بیشتری علیه آن «شرور» به‌دلیل توسل آن به تدابیر خشن برای سرکوب تظاهرات اعمال کند؛ تظاهراتی که ظاهرا و عمدتا درباره «نارضایتی و دشواری‌های اقتصادی» و شکست دولت اقتدارگرا در پاسخ به‌موقع و مؤثر به ‌آن است. بین‌المللی‌گرایی بی‌همتای کوبا نیز تضعیف شده و جهان را از هر نوع برون‌رفتی از هنجار خودمنفعت‌خواهی که به‌ندرت از محدودیت‌ها فراتر می‌رود، فارغ کرده است.

این وضع باید تغییر کند. اکنون کاملا درک می‌شود که احتکار واکسن از سوی کشورهای دارا نه‌فقط اخلاقا مذموم که نیز خودویرانگر است. این ویروس در کشورهای با اقتصادهای غیرغالب و در کشورهای دارایی که بخشی از مردم آنها از واکسیناسیون خودداری می‌کنند، جهش خواهد کرد و این خطر بزرگی برای همه مردم روی زمین، از جمله مردم کشورهای دارا، ایجاد می‌کند. بسیار مهم‌تر اینکه، گرم‌شدن سیاره مرز نمی‌شناسد. جایی برای پنهان‌شدن وجود ندارد. این درباره تهدید رو‌به‌رشد جنگ هسته‌ای در میان قدرت‌های عمده نیز صادق است. ختم کلام.

رُزا لوکزامبورگ و لنگراندازان، طرح نوعی «تغییرات سیستمی» را ریختند که بشر باید برای رسیدن به‌ آن، به ‌این یا آن شکل، تقلا کند. به‌جز هدف‌هایی که آنها در سر داشتند، گام‌هایی باید برداشته شود به‌سوی درگیرکردن مردم آگاه‌شده و نگران در نهادهای بین‌المللی همبستگی و کمک متقابل، برداشتن مرزها، تشخیص سرنوشت مشترک‌ همه ما، و تعهدمان به کار با یکدیگر برای خیر مشترک به جای «دریدن گلوی یکدیگر».

منبع: truthout.org

  • باریکه‌ای از بادهای شدید که در سطوح بالای جوّ زمین می‌وزد و از غرب به شرق جریان دارد-م
  • خانواده تاجر و ثروتمند آمریکایی که بیشتر به‌دلیل فعالیت‌های سیاسی از جمله نقش فعال در مخالفت با قوانین محدودکننده تغییرات آب و هوایی، اصلاح عدالت کیفری و کمک به حزب جمهوری‌خواه شناخته می‌شوند.

ترجمه: شهریار خواجیان

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا