خرید تور تابستان ایران بوم گردی

سال پایان خاتمی؟

محمدجواد روح، روزنامه‌نگار در یادداشتی با عنوان «سال پایان خاتمی؟» که در هفته‌نامه‌ی صدا منتشر شده نوشت:

بر آخرین سال سده چهاردهم را می‌توان نام‌های مختلفی نهاد. اما از منظر رسانه‌های اجتماعی، این سال با شبکه جدیدی گره خورد: “کلاب‌هاوس”. شبکه‌ای که مخصوصا در سه ماه بهاری نخست سال که فضای عمومی درگیر بحث‌ها و اخبار انتخاباتی بود، پرجوش و خروش بود. بعد از انتخابات و با تعطیل و تعلیق نسبی سیاست، آن شور و شوق شب‌های کلاب‌هاوسی فروکاست. شب‌هایی که ظرفیت اتاق‌های اصلی سریع پر می‌شد و اتاق‌های فرعی و موازی هم، سریع شکل می‌گرفت و آنها هم پر می‌شد. مخصوصا اتاق‌هایی که مهمان آنها چهره‌های درجه اول و خبرساز سه ماهه اول سال بودند: محمدجواد ظریف، علی لاریجانی، اسحاق جهانگیری، سیدمصطفی تاج‌زاده، علی مطهری و بالاخره، عبدالناصر همتی.

بعد از انتخابات اما، آن شور و شوق فروکاست. آنها که مدعی “اصلاحات جامعه‌محور” و منتقد “سیاست انتخاباتی” بودند، در این چندماه هیچ‌گاه نتوانستند دیگر چنان بحث و گفت‌وگوهای داغ و پرمخاطبی را شکل دهند. گویی، هنوز هم حتی مخالفان اصلاحات مبتنی بر صندوق رای، برای دیده شدن و شنیده شدن و گفت‌وگو کردن نیازمند فضا و بستری هستند که در سایه انتخابات و صندوق رای ساخته می‌شود. گویی، آن “سیاست دیگر” که مدافعانش تحت‌عنوان “جامعه‌محور” از آن نام می‌برند، همچنان ناپیداست. سیاستی که مدافعانش از اوایل دهه ۸۰ وعده ظهور و بروز آن را داده‌اند. (درست از همان انتخابات دوره دوم شوراها در ۹ اسفندماه ۱۳۸۱ که مردم و جمعی از روشنفکران صندوق‌های آزادترین انتخابات پس از سال ۱۳۶۰ را رها کردند و با شعار “عبور از خاتمی”، وعده تاسیس “جبهه دموکراسی‌خواهی” را دادند). بااین‌حال، آن سیاست “اصلاحات مبتنی بر صندوق و انتخابات” هم گویا به نقطه پایان رسیده است. آخرین انتخابات سده چهاردهم، نقطه پایانی بر این نوع اصلاح‌طلبی هم بود. حتی مدافعان آن (همان‌ها که در ۱۴۰۰ هم تا آخر بر راهبرد خویش ماندند و با وجود حذف نامزدها، تا آخرین امکان هم ایستادند)، دیگر شور و شوق و حتی امید چندانی به تداوم آن ندارند. دلیل آن‌هم، بیش از انسداد حکومت، استمرار نداشتن جامعه در مشارکت است. (بحثی که در چندین سرمقاله “صدا” در سالی که گذشت، به آن پرداختم و تکرار آن، ملال‌آور است) (۱).

برگردیم به بحث کلاب‌هاوس. علیرغم آنکه پس از انتخابات، شور و شوق قبلی در اتاق‌های این شبکه اجتماعی جدید نبود؛ اما همچنان بستری بود برای گردهم آمدن سیاستمداران و روزنامه‌نگارانی که ظاهرا هر دو بازنشسته شده‌اند. نه اغلب سیاستمداران، جز گپ‌های شبانه کنش سیاسی دیگری دارند و نه عموم روزنامه‌نگاران، بیش از ردوبدل کردن گمانه‌ها و خبرهای سطحی و مجری‌گری این اتاق‌های مجازی، کار روزنامه‌نگارانه جدی‌ای ارائه می‌دهند. به‌نوعی، کلاب‌هاوس به همان فضای “سیاست‌ورزی در تاکسی” (یا حداکثر گپ زدن در کافه) فروکاست؛ اتفاقی که پارسال همین روزها یک بار در پستی تلگرامی آن را پیش‌بینی کرده بودم.

بااین‌حال، در چنین فضایی هم، گاه خبرها و نکته‌ها و گفته‌های بحث‌انگیزی شکل می‌گیرد. یکی از بحث‌انگیزترین حرف‌های هفته‌های اخیر، این سخن سیدمحمدرضا خاتمی که در کلاب “کافه‌خبر” از پایان دوران سیاست‌ورزی برادرش، سیدمحمد خاتمی، خبر داد: “آقای خاتمی به مقامات کشور و دوستانشان گفته‌اند که دیگر وارد صحنه عملیاتی سیاست نخواهند شد” (۲).

آنچه سیدمحمدرضا خاتمی در شب پیروزی انقلاب از تصمیم رهبر اصلاحات گفت، طی حدود یک ماه اخیر، به‌معنای استعفا و کنار کشیدن خاتمی از صحنه سیاست تعبیر شده است. تعبیری که چندان هم نابجا نیست و می‌توان آن را سومین استعفا و انصراف مهم خاتمی در سه دهه اخیر دانست.

استعفای نخست: سوم‌خرداد ۱۳۷۱

از موسیقی شروع می‌کنند…

نخستین استعفای خاتمی مربوط به کناره‌گیری او از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. ادعای بی‌ربطی نیست اگر گفته شود پس از رفتن خاتمی، دیگر هیچ‌گاه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی آن جایگاه پیشین را نیافت. حتی پس از دوم‌خرداد و با حضور چهره‌هایی در حد عطاءالله مهاجرانی و احمد بورقانی، بازهم آن نگاه مجری‌انگارانه به وزارت فرهنگ تغییر نکرد و صرفا اصلاح‌طلبان حاضر در این وزارتخانه، توانستند با ایستادگی بر شعارهای دوم‌خرداد، تداوم رویه “سرهنگی‌گری در فرهنگ” را مدتی دچار توقف کنند. اما تا اوایل دهه ۷۰، زمانی که خاتمی دیگر امکانی برای حضور ندید، این وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود که سیاستگذاری و مدیریت اصلی بخش فرهنگ را در دست داشت. حتی نهادهای حکومتی چون صداوسیما و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی هم، با آنکه خارج از نفوذ و اختیار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی قرار داشتند، اما هنوز به سطح ستیز ساختاری و تعارض منافع که بعدها شکل گرفت، نرسیده بودند. کافی است به یاد آوریم فیلم‌هایی چون “آدم‌برفی” که بعد از دوران وزارت خاتمی توقیف شدند، ساخته حوزه هنری بودند و هنرمندان جریان‌سازی چون محسن مخملباف، رسول ملاقلی‌پور، فریدون عموزاده خلیلی، قیصر امین‌پور و… در سطوح مختلف فرهنگی، هنری و رسانه‌ای با آن همکاری داشتند. حتی صداوسیما هم تا اوایل دهه هفتاد، هنوز آن وجهه تک‌صدایی و دیگرستیز خود را بروز نداده بود. به‌ویژه آنکه هنوز محمد هاشمی ریاست آن را برعهده داشت و به همین دلیل، بیش از آنکه در تقابل با سیاست‌ها و رویکردهای دولت قدرتمند اول هاشمی باشد، در مقام مدافع و همراه آن عمل می‌کرد. چنان که هاشمی هم در خاطرات سال ۱۳۷۱ خود، چندین بار اشاره می‌کند انتقادات مقام‌رهبری، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و دیگر نیروهای محافظه‌کار به سیاست‌های فرهنگی، هم متوجه وزارت فرهنگ و هم صداوسیما بوده است(۳).

بااین‌حال، خاتمی از سال ۱۳۷۰ زمینه تداوم فعالیت را فراهم نمی‌دید و چندین‌بار استعفای خود را تقدیم هاشمی‌رفسنجانی، رئیس‌جمهوری وقت، کرد تا در نهایت، اواخر تیرماه استعفای وی پذیرفته شد و علی لاریجانی بر کرسی وزارت او نشست. متن استعفانامه خاتمی نکات مهمی در خود دارد. گرچه، اصل کناره‌گیری خاتمی به مواجهه او با شعارها و تبلیغاتی برمی‌گشت که تحت‌عنوان “مبارزه با تهاجم فرهنگی” از سوی جریان‌های سنتی و رادیکال جناح راست پایه‌گذاری شده بود؛ اما جمله کلیدی استعفانامه او آنجا بود که چشم‌اندازی سیاسی از تحرکات جریان راست علیه کلیت “جمهوری اسلامی” (بعنوان مهمترین میراث امام‌خمینی) تصویر می‌کرد. خاتمی در این بخش کلیدی استعفانامه‌اش نوشت: “اگر خدای ناخواسته در این هنگامه مرز اصول و معیارهای بنیادین انقلاب و مصالح حتمی جامعه درهم شکسته شود و اگر قرار باشد در این آشفته بازار با مبانی پذیرفته شده نظام، از جمله آرا و فتاوی حضرت امام نیز تلویحاً و حتی تصریحا مقابله و معارضه شود هر چند که این نفی و شبهه‌انگیزی از بعضی سیاست‌های هنری شروع شود که پایه آن نظر و موضع محکم و مصرح امام است، مطمئن باشیم که در این صورت شاهد آغاز روند خطرناکی هستیم که امواج آن بسیاری از اصول و پایه‌های دیگر را نیز خواهد لرزاند”. و این هشدار تاریخی: “من پیش‌تر گفته‌ام که مخالفت با نظرات امام (چه با حسن‌نیت، چه سوءنیت) از موسیقی آغاز می‌شود؛ ولی به همین‌جا ختم نخواهد شد و خدا آن روز را نیاورد”(۴).

اولین استعفای خاتمی، از منظر آرایش نیروهای سیاسی، نقطه پایانی بر حضور نیروهای جناح چپ در ساخت قدرت و دولت پس از درگذشت امام‌خمینی در سال ۱۳۶۸ بود. اتفاقی که در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و سقوط بلوک شرق رخ داد. گویی مجموعه شرایط درونی و بیرونی همه فراهم شده بود تا “پایان چپ اسلامی” رقم بخورد. استعفای خاتمی، از این منظر ارزش نمادین داشت و همچون قطره آخری بود بر ظرفی که دیگر جای پر شدن نداشت. زمان سرریز کردن رسیده بود. سرریز کردن از ظرف جهان‌بینی و چارچوب‌های کهنه چپ اسلامی که نه دیگر در حکومت جایی داشت، نه نسبتی با نسل جدید و جامعه پس از جنگ می‌توانست برقرار کند و نه از الگوهای آن در سطح جهانی، جز شکست و فروپاشی چیزی مانده بود. استعفای خاتمی، زنگ خودآگاهی و تجدیدنظرطلبی بلوک چپ قدرت را به صدا درآورد؛ گرچه برای از خواب بیدار شدن کل چپ، ناقوسی چون دوم‌خرداد ۱۳۷۶ نیاز بود.

استعفای دوم: ۲۶ اسفندماه ۱۳۸۷

یا من یا مهندس موسوی…

۲۶ اسفندماه ۱۳۸۷ دومین استعفای خاتمی رقم خورد. اگر استعفای نخست او در بهار ۱۳۷۱ به‌معنی خروج از قدرت بود؛ استعفای او در زمستان ۱۳۸۷ با هدف کسب قدرت صورت گرفت. چهار سال پس از شکست غیرقابل‌تصور اصلاح‌طلبان (با نامزدی مصطفی معین و مهدی کروبی) و کارگزاران (با نامزدی اکبر هاشمی‌رفسنجانی) در برابر محمود احمدی‌نژاد، پایان دولت او تبدیل به یک خواست و مطالبه جدی نزد طبقه متوسط و نخبگان سیاسی مورد حمایت آن شده بود. خاتمی هم از این قاعده، مستثنی نبود. چنین بود که پس از ماه‌ها فعالیت کمپین‌ها و پویش‌های “دعوت از خاتمی”، در نهایت او نامزدی مجدد ریاست‌جمهوری را پذیرفت و به صحنه آمد. و در ادامه، وقتی میرحسین موسوی برخلاف سال‌های ۱۳۷۶ و ۱۳۸۴ ضروری دانست این‌بار به صحنه بیاید، خاتمی برخلاف نظر طیفی از حامیانش، بیانیه داد و به نفع موسوی کنار کشید. رویکرد “شرکت در انتخابات با هدف پیروزی”، در چند بند بیانیه خاتمی آمده بود؛ از جمله آنجایی که نوشت: “حضور در انتخابات برای پیروزی است، نه یک تفنن پرهزینه و بر این باورم که ایشان (موسوی) زمینه کسب آراء و انتخاب از سوی مردم را دارند، البته در صورتی که همه ما هوشیارانه و واقع‌بینانه عمل کنیم”(۵).

خاتمی البته می‌دانست که موسوی برخلاف او و نیروهای اصلاح‌طلب، در بسیاری عرصه‌ها به‌ویژه اقتصاد و سیاست‌خارجی، هنوز در گرایش‌های چپگرایانه خود تجدیدنظر نکرده است و هنوز فاصله‌ای بعید با اردوگاه لیبرالیسم دارد. چنان که در بیانیه خود، اذعان داشت “هرچند ممکن است تفاوت‌ها و تمایزهایی” میان او و موسوی، “در نظر و عمل وجود داشته باشد”. بااین‌حال، خاتمی بر نقاط مشترک انگشت می‌گذاشت و از حامیان خود هم می‌خواست چنین نگاهی به موسوی و ظرفیت‌های او داشته باشند: “مهم آن است که این عزیز (موسوی) نیز به آرمان‌های انقلاب و ملت پایبندند و از حقوق و آزادی‌های بنیادین و حاکمیت مردم بر سرنوشت و مصالح ملی و حیثیت بین‌المللی کشور به‌جد دفاع کرده و می‌کنند”. در واقع، شکاف میان وضع موجود (دولت احمدی‌نژاد و حامیان او) با حداقل خواست‌ها و رویکردهای اصلاح‌طلبان چنان زیاد بود که دفاع از گزینه‌های معتدل جناح راست هم در برابر او قابل‌توجیه بود؛ چه رسد به میرحسین موسوی که ژنرال جریان چپ و در دوران ریاست‌جمهوری، مشاورعالی خاتمی بود.

بدین‌ترتیب، استعفای دوم خاتمی هم رقم خورد. استعفایی که بنابر بیانیه خاتمی، هدف آن، شکل دادن جبهه‌ای واحد و گسترده از “نیروهای تغییرخواه” بود و طنز روزگار آنکه نامزد این جبهه تغییرخواه، کسی بود که کمترین تغییر را نسبت به گذشته خود بروز داده بود. اما بهار ۱۳۸۸ و در ادامه، تابستان و پاییز و زمستان آن، همچون توفانی بود که در آن، هرچه سخت بود، دود می‌شد و به هوا می‌رفت. گفتمان موسوی چپگرای اسلامی زمستان ۱۳۸۷ هم طی چندماه آشکارا تغییر کرد و بسیار به اصلاح‌طلبان و حتی اپوزیسیون قانونی نزدیک شد. اما ویژگی مهم رفتاری موسوی تغییر نکرد؛ ایستادگی و استواری‌اش…

استعفای سوم: ۱۴۰۰

پایان نسل یا مشی؟

حال در زمستان ۱۴۰۰، خبر سومین استعفای خاتمی منتشر شده است. برخلاف دو استعفای پیشین، این‌بار متنی هم در کار نیست. تنها با تک‌جمله‌ای مواجه هستیم که آن‌هم نه بر زبان خاتمی که برادرش جاری شده است. این گفته سیدمحمدرضا خاتمی که: “آقای خاتمی به مقامات کشور و دوستانشان گفتند که دیگر وارد صحنه عملیاتی سیاست نخواهند شد”؛ بیش از آنکه رنگ‌وبوی یک تغییر استراتژی با خود داشته باشد، نشانه‌های خستگی و پایان یک نسل از اصلاح‌طلبان را با خود دارد. چنان که سیدمحمدرضا خاتمی هم در بخشی دیگر از همین گفتار مجازی، چنین می‌گوید: “اصلاح‌طلبان این اعتقاد را دارند که جز از طریق انتخابات نمی‌توان به قدرت رسید و هرگز به دنبال لابی با اصحاب قدرت برای دستیابی به قدرت نیستند و بر اساس برنامه و تیم خودشان در یک انتخابات آزاد شرکت خواهند کرد. چاره اصلی کار در اصلاحات است و بین انقلابی‌گری و براندازی و اصلاحات، تنها راه موجود اصلاحات است… وقتی اصلاحات چاره اصلی است؛ حتما اصلاح‌طلبان در آینده نقش خواهند داشت. اما اینکه همین اصلاح‌طلبان فعلی باشند، نه. من رصد می‌کنم که نسل اصلاحات در حال پوست‌اندازی گسترده‌ای است و گفتمان اصلی کشور پس از ۴سال و ۸سال مجددا اصلاحات خواهد بود”.

این گفتار سیدمحمدرضا خاتمی، تاییدکننده همین خط تحلیلی است که پایان “خاتمی” (در مقام یک سیاستمدار و شخصیت حقیقی)، به‌معنای پایان “خاتمیسم” (در مقام یک راهبرد سیاسی یا همان اصلاحات متکی بر انتخابات) نیست. چنان‌که برادر خاتمی حتی خوشبینانه پیش‌بینی می‌کند که اصلاح‌طلبان (گرچه پس از پوست‌اندازی نسلی) چهار یا هشت سال دیگر، دوباره از طریق انتخابات به قدرت هم بازخواهند گشت. بااین‌حال، به نظر می‌رسد “پایان خاتمی” را باید فراتر از یک شخص دید.

تحولات شتابنده و خودتخریب‌کننده ساختار سیاسی که وجوه مختلف بوروکراسی، اقتصادسیاسی و قانونگذاری را در بر گرفته است؛ در کنار رویکرد سیاست‌گریز نسل‌های تازه‌ای که همان حداقل ارتباط و تعامل جوانات نسل‌های ۱۳۷۶، ۱۳۸۸، ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ را با نیروهای اصلاح‌طلب و حتی راهبرد اصلاح‌طلبی ندارند؛ بازگشت اصلاحات را به امری بعید و دورازذهن تبدیل کرده است. گویی، با پایان سده چهاردهم باید پایان جنبش چهارم این سده را هم اعلام کرد. سده‌ای که ابتدای آن، با کودتای سیاه علیه مرده‌ریگ نیمه‌جان نظام مشروطه سلطنتی آغاز شد، در دهه سوم نهضت ناسیونالیستی ملی شدن صنعت نفت را آزمود، در دهه ششم انقلاب اسلامی را رقم زد و از دهه هشتم تا دهم فرازونشیب‌های جنبش اصلاحات دوم‌خرداد و خرده‌جنبش‌های دنباله‌روی آن (جنبش سبز ۱۳۸۸ و حرکت اعتدالی ۱۳۹۲) را از سر گذراند. گرچه این جنبش آخر به نسبت جنبش‌های پیشین، بلندمدت‌تر بود و توانست از آماج تیرهای بلای داخلی و خارجی جان به در برد؛ اما چنان زخمی است و میدان حرکت آن ناهموار شده، که سخن گفتن از پایان آن، منطقی‌تر می‌نماید تا امید به احیای دوباره و برخاستن آن. هیزم‌ها اگر سوختن فراموش کنند، بال‌وپر زدن ققنوس هم آتش به پا نمی‌کند…

پی‌نوشت‌ها:

۱. دراین‌باره می‌توانید به مقالات “جامعه بی‌سر” در شماره ۶۸ (مورخ ۲۲خردادماه ۱۴۰۰) و “از ۲۸ مرداد تا ۲۸ خرداد” در شماره ۷۲ (مورخ ۱۹تیرماه ۱۴۰۰) صدا مراجعه کنید.

۲. سایت جماران، ۲۱ بهمن‌ماه ۱۴۰۰.

۳. دراین‌باره نگاه کنید به: “ماجرای استعفای رئیس دولت اصلاحات به روایت رئیس دولت سازندگی” (سایت روز نو، ۵ خردادماه ۱۳۹۴، کدخبر: ۱۳۶۶۸۴).

۴. برای خواندن متن کامل استعفای خاتمی از وزارت ارشاد و حواشی و رخدادهای آن ایام، نگاه کنید به: “استعفای خاتمی از ارشاد؛ تجلیل لاریجانی از روحانی فرزانه” (امید ایرانمهر، سایت تاریخ ایرانی، ۳۱ تیر ۱۳۹۳، کد خبر: ۴۵۲۷).

۵. متن کامل بیانیه خاتمی در این آدرس ببینید: “خاامی بالاخره به نفع موسوی انصراف داد” (سایت خبرآنلاین، ۲۶اسفند ۱۳۸۷، کدخبر: ۵۴۲۱).

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. اینکه مردم در موضوعات عبس و نمایشی و بعضا جلب توجه گروه غالب مشارکت نمی کنند نشانه بلوغ سیاسی می باشد که به مذاق ماکیاولیست های منفعت طلب خوش نمی آید.

    2
    1
  2. خاتمی خودش بوده ،هست و خواهد بود کاش ما هم سالواتور آلنده داشتیم،کاش گاندی،لوترکینگ، ماکوم ایکس ،لینکلن داشتیم ان موقع بار سنگین قهرمان بر دوش امثال خاتمی سنگینی نمی کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا