خرید تور تابستان ایران بوم گردی

نامه‌ای به جناب کانت!

محمد زارع شیرین کندی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «جناب کانت! یک سلام ناشناس از این گوشهٔ تفکرانگیزِ خاورمیانه!» نوشت:

درود به روح بزرگ و جاویدان جناب کانت. شما جاودانگی و بقای نفس را اصل موضوع گرفتید تا اخلاق و مناسبات اخلاقی آدمیان معنا داشته باشد، من نیز جاودانگی نام و اندیشه بلند شما را مسلم می‌گیرم تا تعلق خاطر به اصل فلسفه و اصالت فلسفه ورزی معنا داشته باشد و این که با نادیده گرفتن فلسفه کانت، هر گونه فلسفه ورزی بعد از او بی عمق و عقیم خواهد بود.

جناب کانت! پیش از هرچیز، یک مژده! در سرزمین ما، تقریباً همه شما و فلسفه‌ات را می‌شناسند. علاوه بر ترجمه آثارت و تفسیر آنها، و غیر از تألیف کتابها و مقاله‌هایی درباره فلسفه‌ات، شاید نصف پایان نامه‌های دکترا و ارشدمان فقط در رشته مستطاب فلسفه درباره آرا و اندیشه‌های فلسفی توست. کاش حدس می‌زدی که چرا؟ از جمله به این سبب که فلسفه تو “بهداشتی” است و طبیعی است که ما غذای فلسفی”بهداشتی” را زودتر اخذ می‌کنیم و بهتر هضم و جذب می‌کنیم.

اما چم و خم یا فرایند فهم این فلسفه “بهداشتی” تو چگونه است؟ نخست مقدمه فارسی کتاب اشتفان کورنر با عنوان “فلسفه کانت” را که احتمالاً تنها اثر به فارسی است که ما می‌توانیم بخوانیم و فلسفه تو را بفهمیم، حفظ می‌کنیم. سپس کتاب یا مقاله یا پایان نامه رابر اساس همان متن مترجم شروع می‌کنیم و به پیش می‌رویم. در پایان، نقل قول‌ها و ارجاعات را بر پایه متن “سنجش خرد ناب” که خود شاهکاری است در ترجمه، و به کمک متن انگلیسی کمپ اسمیت، تنظیم و تدوین می‌کنیم و تمام! با این گونه از کارها، ما کانت شناس و کانت پژوه و کانت گرا شده‌ایم و البته شارح و مفسر و منتقد اونیز هم. خیلی ساده! خیلی راحت!

استاد کانت! لابد تعجب می‌کنی که این جماعت چگونه مقاصد و مواقف و مطالب بلند و بغرنج تو را فهمیده‌اند و چگونه از عهده درک و دریافتِ عبارات سنگین و فنی وجملات یک صفحه‌ای و دو صفحه‌ای – که گاه برای خود اروپایی‌ها وحتی آلمانی‌ها نیز سخت و ثقیل است – برآمده‌اند. لابد خواهی گفت که کسان کثیری در همین مغرب زمین مرا دشوارنویس، مغلق نویس، مبهم نویس و پرنویس و نثرم را غامض و صعب و مشحون از اطنابهای ملال آور و حشویات و مکررات قلمداد کرده‌اند، حالا چگونه درجامعه شما مرا همه می‌شناسند و فلسفه‌ام را به سهولت تفسیر وتبیین می‌کنند و کانت شناس شده‌اند؟ خودم فکر نمی‌کنم فلسفه‌ام آن قدرها هم که شما می‌پندارید “بهداشتی” باشد! فیلسوفان غربی هم که پس از من آمده‌اند بعید است فلسفه مرا چندان “بهداشتی” تلقی کنند! اما واقعاً جای شگفتی نیست جناب کانت! ما استادِ این کارهاییم، استاد “ساخت و سازهای فلسفی”، استاد “بساز و بفروشهای فلسفی”! هیچ تردید نکن که ما سخنان و کلمات تخصصی تو رامی فهمیم!

اما این تمام ماجرای ما و فیلسوفی که شما باشید، نیست. ما دراوایل دهه شصتِ خودمان، سال ۱۳۶۲ خورشیدی، با انتشار “سنجش خرد ناب”، عمدتاً با تفکر فلسفی تو آشنا شده و به نوعی ادعای همراهی و هم فکری و هم سخنی با تو را در خودمان احساس کرده‌ایم. با وجود این، هنوز دایرهٔ داعیه را چندان بسط و گسترش نداده بودیم و به شناخت و آگاهی از فلسفه‌ات یا، در بالاترین مرتبه، فهم و نقد و رد آن اکتفا کرده بودیم. حدود ده سال بعد، در ۱۳۷۰، مقاله‌ای از شما منتشر شد با عنوان “روشنگری چیست؟” و شش سال بعد (۱۳۷۶) ترجمه دقیق‌تر و واضح‌تر و منقح‌تری از همان مقاله طبع و نشر یافت. لب سخن در این مقاله عبارت است از داشتنِ شجاعت در به کاربستن فهم خویش. روشنگری، به زعم کانت، خروج آدمی از مرحله صباوت و صغارت فکری و رهایی از اتکا به دیگران، وتوسل به نیروی خواست و اراده در کاربست فهم خویشتن. روشنگری، شهامت و دلیری آدمی برای آزادی از همه تعلقات و قیود و حدود ورسوم و سایر موانع است. آزادی، استقلال، خوبنیادی، خودجوشی، خودگردانی، خود مختاری و خودسالاری مفاهیم و آموزه‌های روشنگری، در نظر کانت، هستند.

جناب کانت! حقیقت امر آن است که پس از ترجمه این مقاله، همه ما “فیلسوف” نیز شده‌ایم. اگر تا اوایل دهه هفتاد فقط کانت شناس‌ بودیم و مفسر و منتقد او، از آن پس از کانت و هگل و ارسطو و دکارت و اسپینوزا و نیچه و دیگران و دیگران عبور کرده‌ایم و هرکدام برای خود “فیلسوفی” شده‌ایم ژرف اندیش و دانا و فرهیخته!

از این مقاله، ما فقط شهامت و شجاعت‌اش را آموخته‌ایم، و بیش از حد و اندازه دلیر شده‌ایم. تو چیزی را در میان ما رایج و شایع کرده‌ای که همه در این طمع خام افتاده‌اند که خود را “فیلسوف” بدانند. ما به محض این که شنیدیم تو گفته‌ای روشنگری یعنی شجاعتِ رهایی از وابستگی‌های مختلف، “از خنده می در طمع خام افتاد”یم. شجاعت و شهامت و اراده ما بسیار قوی شده اما نمی‌دانیم چگونه بیندیشیم و به چه چیز بیندیشیم. دلیر شده‌ایم اما نمی‌دانیم چه امری و چه مسئله‌ای را باید بفهمیم و چطور بفهمیم. ما نمی‌خواهیم پشت کار داشته باشیم، نمی‌خواهیم رنج و زحمت مطالعه و تحقیق و سنجش را به خود بدهیم، نمی‌خواهیم دود چراغ بخوریم، نمی‌خواهیم نخست افلاطون و ارسطو و هیوم و روسو و ولتر و نیوتون وگالیله بخوانیم و اگر احیاناً توانستیم، افکارشان را بفهمیم، و سپس مثل کانت شجاع باشیم در به کار گرفتن فهم خویش.

 جناب کانت! شما فقط دلیری نداشتی، پس از سالها خواندن، دانستن، اندیشیدن و فهمیدن، خواستی تا رأی و نظری جدید اظهار کنی و سخنی تازه بگویی. تو هرگز فیلسوفی زودرس نبودی. اما ما با شنیدن پیام توو شعار روشنگری می‌خواهیم زود “فیلسوف” شویم و آرا و افکاری نو بیافرینیم بی آنکه از تاریخ بلند اندیشه‌ها و نحله‌ها آگاهی جدی و جامع و عمیقی داشته باشیم. کسانی در جامعه ما “فیلسوف”، هرچند “فیلسوف خودخوانده” به شمار می‌آیند که نخست کتابی از یا درباره فیلسوفان غرب ترجمه می‌کنند و سپس کتابها و مقاله‌هایی با استفاده/ سوء استفاده از تز اصلی یا مضامین برجسته همان اثرِ ترجمه شده تألیف می‌کنند تا مردم فکر نکنند که او صرفاً یک مترجم است بلکه باید نیک بدانند که او در قد و قواره و در طراز آن فیلسوف یا پژوهشگرمشهور غربی است و چیزی ازاو کم ندارد! ما شهامتِ اندیشیدن را یافته‌ایم و دلیری دانستن را در درون خود احساس می‌کنیم اما نمی‌دانیم چه چیزی راِ باید بدانیم و چه چیزی را باید بیندیشیم و چه چیزی را باید روی کاغذ بیاوریم. دانستن، کار هر کس نیست. اندیشیدن عمل و فعالیتی است به غایت ظریف و خطیر.

فرایند اندیشیدن و طی مراحل آن بسیار پیچیده و بغرنج است. هر نویسنده و گوینده‌ای متفکر نیست و هر خطیب و سخنران و مؤلف و محققی و مترجمی را نمی‌توان “فیلسوف” به شمار آورد. اول باید پایه و مایه و ماده و مقدمه و هوش و هنر و نبوغ و تاریخ و زمینهٔ اندیشیدن باشد تا سپس شجاعت‌اش پدید آید. با دلیری خشک و خالی و عاری از اصول و مقدمات و مواد، کسی یکشبه به “متفکر” و “فیلسوف” قوم بدل نمی‌شود. فیلسوفان گاه بنیاد و بنیان مستحکم یک تاریخ و فرهنگ و تمدن را با پرسش‌های نقادانه و براندازانه شان به لرزه در آورده‌اند. ما نه پرسش و نقد داریم، نه شیوه اندیشیدن بلدیم ونه طرز آموختن و دانستن. آنچه داریم دلیری است و ادعا و شعار و ژاژخایی و خودنمایی. هر حرف و حدیثی و هر قال و مقالی را نمی‌توان تفکر و فلسفه ورزی به حساب آورد. هر دلیرِ هوچی و تبلیغاتچی و عربده جو و فحاش و نیرنگ باز و شهرت طلب و جویای نام را نمی‌توان “فیلسوف” دانست. در اینجا و اکنون باید فروتنانه و خاکسارانه شیوهٔ اندیشیدن آموخت، و سپس به جنگ این و آن فیلسوف غربی رفت. ما در اینجا در پی فیلسوفان پاک و نیک و بزرگواریم، کسانی که آزاداندیش و لیبرال بِاشند و فلسفه‌شان “بهداشتی”. اما اگر در حقیقت و با حسن نیت متعاطی فلسفه وخواستار و جوینده آن باشیم، از هر فیلسوف بزرگی می‌توان نکته‌ها آموخت، آموزه‌هایی که با آنها اندیشیدن آغاز می‌شود. دلیری به تنهایی بسنده نیست.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا