خرید تور تابستان ایران بوم گردی

خداحافظ، روحانی صف آخری!

عمار کلانتری، روزنامه‌نگار، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، به بهانه‌ی درگذشت سیدمحمود دعایی نوشت:

هفته گذشته، در بزرگداشت دکتر اسلامی ندوشن، آخرین بار بود که آقای دعایی را دیدم. در تاریکی سالن فردوسی خانه اندیشمندان، در حالی که صندلی‌های جلوی مجلس خالی بود و طبعا آماده پذیرایی از او، یک روحانی با عمامه مشکی داشت به زحمت از جلوی چند نفر که در آن ردیف نشسته بودند، رد می‌شد تا بتواند بنشیند. دو سه نفر از اینها، چند خانم مسن بودند که حجاب سفت و محکمی نداشتند و یکی به جای روسری کلاه بر سر داشت، کسانی که با مشی روحانیون آشنا هستند، می‌دانند در چنین مواردی، از چند متری عبور می‌کند، دعایی اما گویا اصرار داشت وسط مردم، در همان ردیف‌های آخر باشد.

چراغ‌ها که روشن‌تر شد، دقت کردم و دیدم آن روحانی آقای دعایی است؛ قبلا هم بارها دیده بودم در مجالسی که شرکت می‌کند، در دورترین نقطه از جایگاه‌های ویژه می‌نشیند، جایی که بزرگان مجلس او را نمی‌دیدند؛ آن هم در شرایطی که خودش نوعا سخنران ویژه یا میزبان برنامه بود و خیلی اوقات، شیرین‌ترین سخنرانی برنامه، متعلق به او بود.

سال 94 در آستانه انتخابات خبرگان، چند کتابچه درباره آقای هاشمی آماده کرده بودیم و یکی از آنها «هاشمی به روایت امام» بود. پیشنهاد شد از آقای دعایی بخواهیم مقدمه ای بر آن بنویسد. پیگیر شماره تلفن همراه ایشان شدم، اما متوجه شدم موبایل ندارد و به شماره دفترشان زنگ زدم؛ خودش گوشی را برداشت و پذیرفت و مقدمه مشروح و جذابی نوشت با مشاهدات عینی و دست اولش از رابطه امام و مرحوم هاشمی. بارها دیدم با گذشت چند دهه، خاطرات را با ذکر دقیق جزئیات بیان می‌کرد و این ناشی از شم روزنامه‌نگاری‌اش بود.

همه کسانی که این چند ساعت درباره مرحوم دعایی چیزی نگاشته اند، تواضع را یکی از بارزترین شاخصه های او می‌دانند. مرحوم با امثال من که 40 سال با او فاصله سنی داشتیم، کاملا صمیمی و راحت برخورد می‌کرد؛ بسیار اهل گفتن جوک و لطیفه بود و این ویژگی او، به دوست عزیزمان، فرزند عزیزش حسین آقای دعایی هم سرایت کرده بود.

این تواضع، سرمایه دعایی برای تعامل و ایفای نقش حلقه وصل شده بود؛ شانی برای خود قائل نبود و شخصیت و مجموعه تحت مدیریتش (موسسه اطلاعات) را در طبق اخلاص برای کشور و اهالی فرهنگ کذاشته بود. خیلی از ما به طعنه، روزنامه او را «کبریت بی خطر» خطاب می‌کردیم؛ با وجود این انتقادات بعدها دیدیم او توانسته سطحی از آزادمنشی در انتشار محتوای اهالی فرهنگ کشور را در مسیری آهسته و پیوسته دنبال کند و حتی درهمین مسیر بر سر انتشار تصویر و خبر آقای خاتمی در روزنامه‌اش، علیه او اعلام جرم شد؛ این البته هنر مدیران جمهوری اسلامی است که صاحب کبریت بی‌خطر را هم از اعلام جرم بی نصیب نمی‌گذارد؛ تا کار به نامه‌نگاری دعایی با رهبری کشیده و به گفته دعایی، رهبری در پاسخ او گفته اند: «من هم مثل تو فکر می‌کنم اما نه به نرمی دلِ تو!»

بارها دیده بودیم اهالی فرهنگ و هنرمندان که بسیاری از آنان که با طعن و تشرهای حکومتی و رسانه‌ای، ازجمله اقدامات برادر دوقلوی روزنامه اطلاعات رانده می‌شدند، با دعایی ارتباط داشتند، به آنها تریبون می‌داد و حتی بعد از فوتشان، تنها چهره روحانی که در تشییع‌شان حضور می‌یافت و حلقه وصل اسلام و روحانیت با آنها می‌شد، دعایی بود.

دعایی گرچه بعد از چهل و چند سال در همان خانه محقر در محله شهرآرا می‌زیست، اما به ساختمان موسسه اطلاعات و کارکنان آن رسید و توانست این موسسه فرهنگی را توانمند سازد و از ساختمان قدیمی ناصر خسرو به مجموعه نوساز بزرگراه حقانی بیاورد و چه بسا کم رنگ بودن کارکرد سیاسی روزنامه‌اش را با فعالیتهای فرهنگی و علمی دیگر موسسه اطلاعات جبران کرد.

حالا دیگر رفیق دوران عسرت امام(ره) در نجف که از بضاعت خود در حمایت اهل فرهنگ بهره می‌برد، دیگر در میان ما نیست و باید دید موسسه تحت مدیریت او، به مشی اعتدالی ادامه خواهد داد یا آن که در نبود دعایی مشی یقه‌گیری برادر دوقلو را انتخاب می‌کند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا